چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

حکومت و رفتارعلوی


در اسلام دین وسیله تحكیم حكومت‏ها نیست تا هر روز به مقتضای هر سیاستی به شكلی در آید و با هر برنامه‏ای سازگار شود. بلكه حكومت در اسلام باید بر اساس دین بنیاد شود نگاهبان تعالیم وحیانی آن باشد. بنابراین، امام علی‏علیه السلام، از همان آغاز اساس حكومت را بر بنیاد دین نهاد و حكومتی عادلانه برقرار كرد. امام علی‏علیه السلام در طول ۵ سال خلافت پر فراز و نشیب خود به تاریخ آموخت كه دادگری چیست و حكومت واقعی اسلامی كدام است. با پرهیز از شعار، دادگری راستین را در عمل نشان داد. اساس حكومت‏خود را بر دانش، تقوا و فداكاری استوار نمود. میزان و معیار حكومت‏حضرت، قانون اسلام بود و همه به ویژه فرزندان و اقوام حضرت در برابر قانون الهی یكسان بودند. آن حضرت می‏فرماید: "اموالی كه از بیت المال برده‏اند، پس می‏گیرم اگر چه مهریه زنان خود كرده و یا با آن كنیز خریده باشند." (۱) و دوستی، همراهی و مهربانی با مردم را همواره به فرماندارانش توصیه می‏كرد و می‏فرمود: «با مردم با انصاف رفتار كنید.» (۲)
آنان را در این امر، به عنوان یك وظیفه انسانی نه به عنوان یك ماموریت‏بخشنامه‏ای وادار می‏كرد كه در حل مشكلات مردم تلاش كنند. به آنان می فرمود: «هیچ كس را از گفتن و خواستن نیازها باز ندارید و به خاطر گرفتن خراج، لباس زمستانی و تابستانی و مركب سواری آنان را نفروشید. مبادا كسی را به خاطر وصول پول بزنید.» (۳) به ماموران جمع آوری زكات نیز می‏فرماید: «با ادب و احترام به سوی مردم بروید و به آنان سلام كنید و چنین بگویید: بندگان خدا! ما را ولی و خلیفه خداوند به سوی شما فرستاده است تا حقوق خدا را كه در اموال شماست، بستانیم. آیا در اموال شما حق خدا وجود دارد تا به ولی او بدهیم؟ اگر گفتند: نه، باز گردید و اگر گفتند: آری، هر چه دادند بگیرید و اگر پس از دادن دوباره باز گرفتند پس دهید.»
و می‏فرمود: «در عمران و آبادی سرزمین‏های خراجگزار كوشا باشید. اگر خراج بیاورید ولی عمران نكنید، شهرها را خراب و مردم را هلاك كرده‏اید. ویرانی زمین از تنگدستی اهل آن است و تنگدستی مردم بر اثر آن است كه حاكمان پول‏ها را انبار می‏كنند.» در باره كسانی كه قرار بود به عنوان والی انتخاب شوند توصیه می‏فرمود كه: «ایمان و تدبیر آنان را در نظر بگیرید نه قبیله و نژادشان را...» (۴)
كسانی می‏پندارند كه امام سیاستمداری زیرك نبوده است. اینها سیاست را به معنای واقعی آن در نظر نمی‏گیرند، از مفهوم اصلی آن را دور ساخته و از محتوا عاری كرده‏اند. سیاست همواره به معنای حقه‏بازی و فریبكاری و نوعی پستی و فرومایگی نیست كه انسانیت انسان را لگدكوب و كرامت او را پایمال كند تا بتوان از هر راهی به اهداف پست آن رسید. بلكه سیاست‏شیطانی و معاویه‏ای چنین است ولی در تفكر دینی سیاست، ابزار اعتلا و شكوفایی استعدادهای نهفته و تعالی جامعه اسلامی است.
امام علی‏علیه السلام ۲۵ سال از خلافت كناره‏گیری نمود. ایشان می‏توانست‏با دادن وعده و پست و مقام به افراد جاه‏طلب و دادن سهم بیش‏تری از بیت‏المال به آنان و دادن شعارهای دروغین به مردم و با فریب و نیرنگ‏بازی همانند بسیاری از سیاستمداران امروز خلافت و حكومت را از همان ابتدا از آن خود كند. ولی هرگز ایشان چنین نكرد. نگاهی عمیق‏تر به حوادث و شواهد تاریخی، نشان می‏دهد كه امام علی‏علیه السلام از بیداری سیاسی برخوردار بود. ایشان با فرستادن جاسوس به سرزمین دشمن كاری می‏كرد كه امروزه "جنگ روانی" نامیده می‏شود كه بعضی گمان می‏كنند این‏گونه جنگ‏ها از نوآوری و ابداعات در عالم سیاست و از ابتكارات رهبران و سیاستمداران عصر حاضر است. صفحات تاریخ سرشار از نمونه‏هایی است از نامه‏ها و پیام‏هایی كه امام به گوشه و كنار كشور اسلامی خود نوشته و آن‏ها را تشویق می‏نمود كه آرا و اذهان عموم را آماده پذیرش و پیاده شدن نظریات و دستورات اسلام كنند.
امام‏علیه السلام هیچ گاه از اخبار مربوط به دشمن و معرفی و ترویج افكار و رفتار و برنامه‏های خود غافل نبود. در عین حال هیچ‏گاه از پی‏گیری عملكرد استانداران و نمایندگانش در شهرها و استان‏های مختلف نیز غفلت نمی‏كرد تا از خوش رفتاری آنان در بین مردم و پایبندی آنان نسبت‏به حدود وظایف و تكالیفشان یقین حاصل كند و بداند كه آنان از انجام وظایف و تكالیف دینی خود كوتاهی نكرده‏اند.
امام در نامه‏ای به "مصقلهٔ بن هیبره" استاندار و عاملش در "اردشیر خره" چنین می‏نویسد: «... خبر كاری از تو به من رسیده كه اگر چنان كرده باشی پروردگارت را به خشم آورده و امام خود را غضبناك ساخته‏ای و آن این‏كه تو غنائم مسلمین را - كه با نیزه‏ها و اسبانشان به دست آورده و در راه آن خون‏هایشان را ریخته‏اند - در بین خویشاوندان عربت - كه اطرافت جمع شده‏اند - تقسیم كرده‏ای. هیچ گاه، حق پروردگارت را سبك مشمار و دنیای خود را با نابودی دینت، اصلاح و آباد مكن... آگاه باش كه حق مسلمانی كه نزد تو و نزد مایند، در تقسیم این غنائم یكسان است. آنان كه برای گرفتن حق نزد من می‏آیند حق خود را می‏گیرند و باز می‏گردند.» (۵)
نظارت و كنترل دقیق امام از عمال و نمایندگانش فقط مربوط به رفتار عمومی و وظایف حكومتی آنان نبود بلكه بر كارهای شخصی آنان نیز نظارت می‏كرد و با معیاری دقیق آنها را می‏سنجید. زیرا آنان پیشوایانی بودند كه می‏باید رفتار و زندگی‏شان سرمشق زندگی زیردستان باشد. خبردار شد كه "عثمان بن حنیف" نماینده و استاندار او در بصره بر سر سفره‏ای رنگین دعوت شده است كه گروهی از ثروتمندان نیز در آنجا و بر سر آن سفره نشسته بوده‏اند. امام به او نوشت:
«... ای پسر حنیف... مردی از جوانان بصره تو را به خوانی دعوت كرده و تو به سوی آنان شتافته‏ای. بر سر آن سفره غذاهای رنگارنگ برایت فراهم آمده و كاسه‏های بزرگ نزد تو چیده‏اند! گمان نمی‏كردم كه تو پذیرای طعام مردمی باشی كه تهی دستانشان مورد جفا و بی اعتنایی قرار گرفته و ثروتمندانشان دعوت شده باشند... آگاه باش! هر پیری پیشوایی دارد كه به او اقتدا كرده از پرتو دانش‏اش روشنی می‏گیرد. بدان كه پیشوا و امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و از غذای آن به دو قرص نان بسنده نموده است. بدانید شما نمی‏توانید بدین‏گونه رفتار كنید! لكن مرا با پرهیز كاری و كوشش و خویشتن داری و درستكاری و استواری خود یاری دهید... هرگز هوای و هوس بر من چیره نمی‏شود و گرسنگی مرا وادار نمی‏كند كه غذاهای گوناگون را برگزینم; در صورتی كه شاید در حجاز و یا یمامه كسی باشد گرده نانی هم امید نداشته و روی سیری ندیده باشد. چگونه سیر بخوابم و در اطرافم شكم‏های گرسنه وجود داشته باشد؟! آیا بدین بسنده كنم كه امیر مؤمنانم بخوانند بی‏آنكه در دشواری‏های روزگار شریك آنان باشم؟!... پس تقوای خدا پیشه كن، ای پسر حنیف. به همان نانهای خودت بسنده كن تا از آتش دوزخ رهایی یابی.» (۶)
این نامه امام درسی است در تربیت اخلاقی و در این‏كه چگونه حاكم باید سرمشق امت‏خود باشد تا به او اقتدا كنند و از او پیروی نمایند.واقعیت این است كه امام به هر صورت ممكن نمی‏گذاشت كه استاندارانش هر كاری را می‏خواهند انجام دهند و هیچ برنامه و سرمشقی نداشته باشند و حدود تكالیفشان روشن و واضح نباشد و ندانند كه چگونه در امور دنیا و دین حركت كنند و همچنین سیاستمداران امروز نیز باید همانند امام رفتار شخصی و وظایف و كارهای نمایندگان و زیردستان خود را تحت نظر داشته باشند تا عدالت در جامعه بر قرار شود. در خطبه‏ای از نهج البلاغه امام علی‏علیه السلام در مقام خلیفه و امام مسلمانان، از حقوق متقابل حكومت و مردم سخن می‏گوید و بر اهمیت این رابطه متقابل حقوقی تاكید می‏كند. امیرالمؤمنین در این خطبه به وظیفه حكومت نسبت‏به مردم و وظیفه مردم نسبت‏به حكومت اشاره می‏كند و پایداری و استواری جامعه را به این می‏داند كه حكومت‏حق مردم و مردم حق حكومت را رعایت كنند: «... اما بعد، همانا خدا برای من حقی بر شما قرار داده و از آن جهت كه حكومت‏بر شما را بر عهده من نهاده و برای شما (نیز) حقی بر من معین ساخته، همانند حقی كه من بر شما دارم. حق هنگام توصیف و بیان از هر چیزی وسیع‏تر است و هنگام انصاف از هر چیزی تنگ‏تر... و از میان همه حقوقی كه خدای سبحان واجب فرموده مهم‏تر حق حاكم بر رعیت و حق رعیت‏بر حاكم است و این وظیفه‏ای است كه پروردگار سبحان بر عهده هر یك از آن‏ها نهاده است و این حق (متقابل) را بر آن قرار داد تا اجتماع‏شان نظام پیدا كند و دینشان عزت و ارجمندی یابد و حال رعیت اصلاح نمی‏شود مگر وقتی كه حاكمان صالح باشند و حاكمان صالح نمی‏شوند مگر رعیت راست و درست‏باشند. پس اگر رعیت‏حق والی را، و والی حق رعیت را ادا كند، حق میان آنان احترام و ارزش پیدا می‏كند و راه و رسم دین پا می‏گیرد و پرچم عدالت‏بر پا می‏گردد و سنت‏ها، چنان‏كه باید اجرا می‏شود و زمانه بدین ترتیب اصلاح می‏پذیرد و (مردم) به دوام حكومت امیدوار می‏شوند و طمع دشمنان ناكام می‏ماند. اما وقتی رعیت‏به والی مسلط شود و والی به رعیت ظلم كند و در این حال، اختلاف و تفرقه پیدا می‏شود و نشانه‏های بیدادگری وتعدی، آشكار می‏گردد و دغل‏بازی در دین زیاد می‏شود و (مردم) مسیر سنت‏ها را رها می‏سازند و به هوی و هوس عمل می‏كنند و احكام اجرا نمی‏شود و درد و رنج در میان مردم فراوان می‏شود... در این حال، وظیفه شما این است كه یكدیگر را راهنمایی ونصحیت كنید. و به خوبی با یكدیگر همكاری نمایید... و با یكدیگر برای برپاداشتن حق در میان خود، همكاری نمایید.» (۷)
حضرت در پایان خطبه از مردم می‏خواهد كه او را مانند پادشاهان سركش و جبار گذشته نپندارند و در مقابل او، خاكساری و چاپلوسی نكنند و از بیان حق و عدالت نترسند.
امام علی‏علیه السلام اصول كلی حكومت را به طور واضح و روشن در دستورالعملی كه به مالك‏اشتر نخعی به هنگامی كه استانداری مصر را به او واگذار نمود مشخص ساخت; همان اصولی كه مكاتب سیاسی دنیای امروز برای رسیدن به آن در طول قرون طولانی مدعی انجام آن بوده‏اند. در عظمت و اهمیت این عهدنامه همین بس كه در آن، بر وحدت و انسجام اجتماعی و سیاسی تمام افراد یك جامعه تاكید شده و بدون هیچ تفرقه و امتیازی همه می‏توانند به ریسمان واحدی چنگ بزنند و با وجود اختلافات اجتماعی و فكری و عقیدتی كه دارند همه افراد یك كشور با یكدیگر مساوی و یكسان باشند.
ایشان در این عهدنامه مقرر می‏دارد كه قاعده وسیع «مردم‏» - كه انبوه ملت را می‏سازد - شایستگی آن دارد كه مورد توجه قرار گیرد; زیرا توده‏های مردم: «ستون دین و جمعیت مسلمانان و نیروی آماده پیكار در مقابل دشمنان‏اند.»
لذا بر دولت لازم است كه جانب آنان را رعایت كند و سطح زندگی عمومی را به خوبی و بزرگواری در نظر گیرد تا شرافت و كرامت انسانی آنان محفوظ بماند.
«هر فردی بر والی حقی دارد; به اندازه‏ای كه كارش سامان داشته باشد.» همچنین، رعایت‏حال كسانی كه «بیچاره‏» اند، مانند درماندگان، نیازمندان، بیكاران، بیماران و معلولین و امثال آنان بر دولت لازم است و باید بخشی از بیت‏المال و درآمد عمومی را به آنان اختصاص دهد.
آن عهدنامه ماندگار حضرت، چنان اصول و مبادی اولیه حكومت را بیان كرده است كه هم مناسب زمان خود بوده و هم با جوامع جدیده امروز ما مناسبت دارد. تمامی مشكلات و راه حل آنان را بازگو كرده و گرفتاری‏های روزمره زندگی انسان‏ها را تذكر داده است و آنان را به استفاده بهتر از جنبه‏های مادی و اقتصادی از تجارت و صنعت، كشاورزی، اداری، جهاد و رشد و پیشرفت مالی در زمینه‏های گوناگون توصیه نموده است. به واقع حضرت برای اجرای رفتار و سیاست علوی خویش به علم سیاست و سیاستمداران، شرافت و عزت بخشید; زیرا آنان را از نیرنگ و فریب و خدعه برحذر داشت.
«عبدالله بن عباس می‏گوید: در «ذی‏قار» نزد امیرالمؤمنین رفتم. ایشان نعلین خود را پینه می‏زد. از من پرسید: بهای این نعلین چقدر است؟ گفتم: بهایی ندارد. فرمود: «به خدا این را از حكومت‏شما دوست‏تر دارم مگر آن‏كه حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.» (۸)
و در خطبه‏ای از نهج‏البلاغه می‏خوانیم:
«اگر حضور حاضران نبود و حجت‏به سبب وجود یاران تمام نمی‏شد افسار شتر خلافت را بر پشت آن می‏انداختم.» (۹)
سخنان و خطبه‏های امام نشان می‏دهد كه ایشان هیچ‏گونه علاقه‏ای به خلافت و حكومت‏برمردم به طور كلی به دنیا و پست و مقام نداشته و تنها به دنبال رضای خداوند و اجرای احكام دینی بودند.
حال با این اوصاف، آیا در فضایل و ارزش‏ها كسی بمانند او در بین مردم وجود دارد؟ و آیا حكومت علوی، رفتار علوی و سیره علوی در زندگی روزمره شیعیان به ویژه دولت‏مردان حكومت اسلامی جاری است؟
پی‏نوشت‏ها:
۱ الی ۴. برگرفته از عبقریهٔ‏الامام، ص ۱۶۰ - ۱۶۹
۵و۶. نهج‏البلاغه، نامه ۴۳ / نامه ۴۵
۷، ۸و ۹. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۰۷ / خطبه ۳۳ / خطبه ۳


ابراهیم چراغی
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید