شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

رنسانس اسلامی و غرب


رنسانس اسلامی و غرب
همان طور كه می‏دانیم، اسلام، مذهب رسمی پنجاه و دو كشور جهان است، ولی از نظر فراگیر بودن، به منطقه جغرافیایی خاصی محدود نمی‏شود. اسلام مذهبی نیست كه به حرف محدود شود، بلكه یك ایدئولوژی، دیدگاه مدنی و یك پیام است.
پیروان این دین پویا در سراسر جهان پراكنده شده‏اند و شمار آنها در جوامع با اكثریت مسلمان به حدود ۸۰۰ میلیون نفر می‏رسد. به علاوه، حدود چهارصد میلیون مسلمان نیز در دیگر نقاط جهان پراكنده‏اند.
با این حال، مایه تاسف است كه اسلام، در طول دوران، در غرب مورد سوء تعبیر شدید قرار گرفته است. اسلام بدون شك، مذهبی است كه برای صلح و عدالت آمده، ولی از نگاه مغرض غرب، از آن به عنوان مذهب جنگ و تعصب تعبیر می‏شود. این را همه می‏دانند، زمانی كه مسلمانان برای مدت زمان طولانی بر جهان تسلط و برتری داشتند، تمدن اسلامی به طور یكسان برای تمام شهروندان، حتی غیرمسلمانان، صلح و امنیت فراهم آورده بود. در حقیقت، این جهان اسلام بود كه برای بی‏خانمانهای سراسر دنیا، خصوصا اروپا، پناهگاه و مسكن فراهم آورد. در اینجا می‏خواهم از روبرت بریفالت (۲) كه در اثر تاریخی خود، كتاب "ساخت‏بشریت"، به تحقیق و تفحص در مورد جوامع و كشورهای مسلمان و آمار آنها پرداخته است، نقل قول نمایم. درك او این است كه حكومت الهی در شرق ظالمانه و یا از روی اجبار نمی‏باشد. ما در آنجا شاهد كهنه پرستی، مخالفت‏با افكار روشنفكرانه، جنگ همیشگی علیه انقلاب روشنفكران، چیزی كه از مشخصه‏های رایج دنیای اروپا می‏باشد و در گذشته در یونان و رم دیده می‏شد، نمی‏باشیم.
ویلیام مویر، (۳) تاریخدان مشهور نیز تصدیق كرده است كه عدالت و رافت اسلامی در فتوحات اسلامی دیده شده است و این مغایر با تعصب و ظلم رومیان در موارد مشابه می‏باشد. مسیحیان سوریه در زمان استیلای عربها، از پیشرفت و آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند تا در زمان حكومت هركولس، حتی در آن دوره (استیلای اعراب) آرزوی الحاق به كشور سابق خود را نیز نداشتند.
با این حال، این وضعیت تحت‏حكومت استعماری غرب، به شدت تغییر یافت. جهان اسلام به مدت سه قرن تحت استعمار قرار داشت و در این مدت، ملتها به طور كلی در جهان سوم و خصوصا در جهان اسلام، مورد آزار و شكنجه قدرتهای استعماری قرار داشتند.
آرنولد توین‏بی (۴) با صراحت اعلام می‏دارد: در تقابل بین جهان و غرب كه از حدود چهارصد و یا پانصد سال قبل آغاز گردیده و تا كنون نیز ادامه دارد، این جهان - و نه غرب - است كه تجربیات گرانبهایی داشته است. این غرب نبود كه مورد حمله دنیا قرار می‏گرفت، بلكه این دنیا بود كه مورد حمله غرب قرار می‏گرفت و به گونه‏ای هم مورد حمله قرار می‏گرفت كه گویی غرب، اولین مهاجم عصر جدید است.
از روی طعنه این گونه گفته می‏شود كه جهان اسلام با جمعیت انبوه خود، در دوران گذشته، از غربیها طوری آسیب دیده است كه اثرات ضعیفی از آن تاكنون هنوز باقی مانده، اكنون به عنوان خطری برای غرب معرفی می‏شود. تنها خطای مسلمانان این است كه در تلاش هستند تا هویت‏خود را دوباره پیدا كنند و كشور خود را با اصول خود بسازند. این بیدارشدن از جانب آنها به عنوان تضاد مسلمانان و غرب قلمداد می‏شود و با بدترین اصطلاحات ممكن معرفی می‏شود و فعالیت آنها به عنوان خطری بزرگ برای غرب درنظر گرفته می‏شود.
پیش داوریهای عمیق و ریشه‏ای غرب علیه مسلمانان قابل تاسف است. اینكه به مسلمانان برچسب تروریسم زده می‏شود، از حقیقت‏به دور می‏باشد. پذیرفته شده است كه موجی از تجدید حیات اسلامی وجود درد، اما مسلمانان هیچ برنامه تهاجمی علیه هیچ كس، در داخل و یا خارج، ندارند. تلاش اصلی آنها در جهت فراگیری تكنولوژی است تا بتوانند شیوه زندگی خود را در سایه ایمان، ارزشها و سنتها تغییر دهند. آنها قصد منزوی كردن خود را از دیگر نقاط جهان ندارند. در عوض، آنها می‏خواهند با احترام و سرافرازی و به عنوان یك عضو قابل احترام جامعه، با دیگران زندگی كنند.
نفس رنسانس اسلامی جهت‏گیری به سوی آینده دارد. این با دیدگاههای افراد بنیادگرا در گروههای مسیحی، مغایرت دارد. این امر حاكی از آگاهی كامل مسلمانان از مسائل مدرنیته و تضادهای تكنولوژی می‏باشد. تاكید آنها بر منابع اصلی مشاركت اسلامی نشان از یك بدعت در انعطاف‏پذیری دیدگاههای آنها دارد.
نكته‏ای كه در اینجا باید بر آن تاكید كنم، این است كه بیداری مسلمانان تاكید مجددی بر حفظ اخلاق اسلامی و تكیه بر پشتوانه امت اسلامی می‏باشد كه مسلمانان برای به دست آوردن عدالت اجتماعی و اعتماد به نفس خود تلاش می‏كنند. مسلمانان آموخته‏اند كه با "نگرش جدیدی" زندگی اجتماعی، صنعتی خود را بنا نمایند كه آن نیز بر اساس آرمانها و اصول اسلامی می‏باشد. اكنون آنها در تلاش هستند تا یك نظم اجتماعی جدید را كه ضامن صلح، عدالت و حفظ شان تمام مردم جهان باشد، ایجاد نمایند. خیزش اسلامی حركتی پویاست كه كاملا هماهنگ با خواستهای مدرن می‏باشد. در حقیقت، رقابت واقعی بین اسلام و غرب، در اختلاف سطح دو فرهنگ و تمدن می‏باشد. یكی بر اساس ارزشهای اسلامی و دیگری تغذیه شده از ارزشهای مادی‏گرایی، عقل‏گرایی و لیبرالیسم می‏باشد.
ممكن است كه به اسلام گرایان برچسب متعصب و یا بنیادگرا بزنند، ولی در حقیقت، آنها هیچ بازگشتی به گذشته (تاریخ) ندارند. مسلمانان می‏خواهند در مسیری سازنده‏تر از اجداد خود گام بردارند. آنها ممكن است‏به عنوان نقطه شروع، خودشان را با دولت ملی وفق دهند، ولی این از آرمانهای مسلمانان نمی‏باشد. مفهوم كلی دولت ملی شامل خواستهای امروزی است و از این رو، مسلمانان نمی‏خواهند سیستم سیاسی خود را با یك حالت مستبدانه از بین ببرند. در حقیقت، آنها مشتاق هستند كه اتحاد و همبستگی گسترده‏تری را در امت اسلامی و همكاری و یكپارچگی گسترده‏تر و نزدیكتری را بین كشورهای مختلف اسلامی ایجاد نمایند. تحت فلسفه فكری اسلامی، هر دولت ملی می‏تواند به دریج‏یك كشور ایدئولوژیكی گردد و در تحلیل نهایی، به كشورهای مشترك‏المنافع اسلامی تبدیل گردند. مایه تاسف است كه غرب، چشم خود را بر روی توانایی و قدرت بالقوه حركتهای اسلامی بسته است. در عوض، آنها به سمتی حركت می‏كنند كه حركتهای اسلامی را با عناوین، بنیادگرا، متعصب و ضدغربی، بدنام نمایند. همان طور كه در این مقاله دیده شد، غرب بار دیگر دچار اشتباهات اساسی در مورد نگرش به دیگران، با عقاید مذهبی متفاوت و نگاهی مغرضانه گردیده است. بدون شك، این امر باعث افزایش اختلاف بین دو فرهنگ خواهد شد.
از این دیدگاه نابخردانه غرب، خسارات سنگینی به بشریت وارد شده است. ارائه تصویر نادرست از اسلام، باعث اطلاع رسانی نادرست‏به مردم و سیاست‏گذاران غرب در مورد ماهیت درست تجدید حیات اسلامی می‏گردد. آنها مجبورند اسلام را از زاویه خاصی كه شامل وقایع ناخوشایند تاریخی آنها است، ببینند.
با توجه به تجدید حیات اسلامی، ما باید به خاطر داشته باشیم كه این وضعیت‏یك بعد سیاسی هم دارد كه نباید فراموش گردد. نباید از ذهن دور ساخت كه تجدید حیات اسلامی جهت‏گیری ضدغربی ندارد.
آنها نه طرفدار غرب هستند و نه ضدغرب، آنها فقط مخالف اعمال نفرت‏انگیز به جا مانده از استعمار می‏باشند كه تهدید بالقوه‏ای علیه این روابط است. ما باید به خاطر داشته باشیم كه اگر چین و ایالات متحده بدون داشتن مشتركات در سیستم سیاسی - اقتصادی، دارای چنین روابط دوستانه‏ای می‏باشند، پس باید غرب و مسلمانان جهان نیز از این همزیستی درس بگیرند.
این امر بیشتر بستگی به آن دارد كه چگونه غرب با پدیده تجدید حیات اسلامی و شرایط آن برخورد كند. اگر در افكار مسلمین، قدرتهای غربی در مقابل مخالفت جوامع مسلمین با الگوهای غربی متحد گردند، این تنش به طور اجتناب ناپذیر افزایش خواهد یافت و این اختلافات مانع از یكپارچگی این دو می‏گردد. اگر موارد اختلاف به طور صلح‏آمیز، از طریق گفت‏وگو و تفاهم، احترام به حقوق یكدیگر و ملاحظات نژادی حل نگردد، باید از طرق دیگر حل و فصل گردند. ولی اگر بپذیریم كه در یك جهان كثرت‏گرا زندگی می‏كنیم، فرهنگ غربی می‏تواند با دیگر فرهنگها بدون تسلط فرهنگی همزیستی داشته باشد. از این رو، فرهنگها نیازی ندارند كه به عنوان دشمن همدیگر تلقی شوند، ولی می‏توانند به عنوان دوستان سیاسی قرار گیرند. بنابراین یك موقعیت عالی بوجود آمده كه بتوانیم زندگی مسالمت‏آمیز با یكدیگر را آغاز نماییم.
اگر ما از این دیدگاه پیروی كنیم، زمینه‏های مشترك زیادی را خواهیم یافت. این راه‏حل نظم جهانی درآینده می‏باشد. سؤالهایی كه در اینجا مطرح می‏شود، از این قرار است: آیا ما آمادگی آن را داریم كه با تمام فرهنگها، مذاهب و ملتها زندگی مسالمت‏آمیز داشته باشیم؟ اگر پاسخ مثبت‏باشد، آینده نیز روشن خواهد بود، در غیر این صورت، سیاره ما در پرده ظلمت فرو خواهد رفت.
منبع:
۱۵ _ ۲۹March ۱۹۹۹.Australian Islamic Review, Vol. ۴, Issue ۵,
پی‏نوشتها
۱. كارشناس دفتر تحقیقات اسلامی
۲. Robert Briffault
۳. William Muir
۴. Arnol Toynbee


غلام سرور
ترجمه: علی كچوئی
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید