پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


کاش اقدس، اوما تورمن بود


کاش اقدس، اوما تورمن بود
كاش اقدس، اوما تورمن بود. این یكی از دیالوگ های فیلم است.طبعاً ما چنین آرزویی نداریم. نه دل مان می خواهد كه اقدس، اوما تورمن باشد، نه رامبد جوان، كوئنتین تارانتینو. فقط كاش با چنین فیلم های آزاردهنده ای روی پرده سینماهای كشور مواجه نبودیم. داشتم فیلم را نگاه می كردم و از تماشای تصاویرش بهت زده بودم كه یكی آمد دهانم را بست. خدا می داند همین طور بود.متوجه نبودم و در تمام نیم ساعت اول فیلم، تقریباً یادداشتی برنداشتم و با دهان باز، زل زده بودم به پرده. اسپاگتی در هشت دقیقه، یك كادو برای سازندگان شارلاتان است. تا قبل از این فكر می كردیم شارلاتان كف فیلمسازی در سینمای ایران است و حالا كه اسپاگتی را دیده ایم. كافی است صحنه اسپاگتی خوردن آتیلا پسیانی را ببینید تا حال تان از هر چه غذا خوردن است به هم بخورد یا چیپس خوردن اش را كه از هر چه چیپس است بیزارتان كند. این وسط صحبت درباره فیلمنامه و شخصیت پردازی و اجرا كه شوخی است. فعلاً مشكل مان چیز دیگری است. تا شب تماشای شارلاتان و بعد اسپاگتی، ذهن مان درگیر درنیامدن یك شوخی بود و ریتم نابجای فیلم و پیدا كردن یكی دو تا شخصیت اضافه در فیلمنامه. اما حالا كل ماجرا تغییر كرده است. كی فكرش را می كرد؟ كه مشكل مان دل به هم خوردگی از غذا خوردن شخصیت ها روی پرده باشد و تنفر از شخصیت های مردی كه جلوی آینه به خودشان پودر و كرم زنانه می مالند و با دسته جارو همدیگر را كتك می زنند تا ما خنده مان بگیرد؟
من بیمارم، من عضوی از یك جامعه بیمارم. جامعه ای كه آدم هایش سعی می كنند تا به هر بدبختی شده همدیگر را بخندانند. شب ها شوهای تلویزیونی را نگاه كنید و روزها سراغ سالن های سینما بروید تا دست تان بیاید چه می گویم. ماجرا چیست؟ یك زمانی از سرگرمی بدمان می آمد و نفی اش می كردیم و حالا رفته ایم سراغ سرگرمی به هر قیمتی و چون واكنش منفی مان نسبت به سرگرمی و سرگرم شدن، واكنشی عمیق و اصیل نبود، حالا هم كه می خواهیم سرگرم كنیم، بدترین راهش را انتخاب می كنیم.مانده بودم در سالن سینما بین مردمی كه پول داده بودند و فكر می كردند هر جور هست باید بخندند. چون یكی خواسته است آن ها را بخنداند. ای بابا. سرگرم كردن به همین راحتی نیست كه. باید به كارمان اعتقاد داشته باشیم. باید جهان بینی و مهربانی اش را داشته باشیم و بلدی اش را. اما حالا در میان آدم هایی گیر كرده ایم كه به قول فریدون جیرانی، آگاهانه می خواهند فیلم بد، شوی بد، سریال بد بسازند تا مردم را جذب كنند. آخر بعید است تخت كشیان و رامبد جوان متوجه نباشند كه تماشای آن رقص پسیانی، دل و روده آدم را بالا می آورد و طرزی كه آن زن از عشق مرد می رود توی در، عوض خنداندن، تماشاگر را بیچاره می كند، آب معدنی را كوفت اش می كند. فرق سرگرمی خوب و بد همین جاست. اگر آقای فیلمساز مملكت این مرز را نشناسد، چه كسی قرار است متوجه اش شود؟ همیشه متهم بوده ام كه عاشق رقص و آواز و فیلم آبگوشتی و سینمای عامه پسندم، اصل این عناصر مشكلی ندارند. در تاریخ سینما، هم قهرمان های فرد زینه مان هفت تیر دست شان گرفته اند و هم اندرو مك لاگلن. فقط یكی شاهكار ساخته و یكی فیلم بد. مشكل از عناصر نیست.مشكل این نیست كه بنده روشنفكر برج عاج نشینم. اتفاقاً عاشق سرگرمی ام. اما آخر روی اسپاگتی به عنوان یك فیلم بد هم نمی شود حساب كرد. اكشن های بد آندرو مك لاگلن و ایرج قادری را حداقل می شود تحلیل كرد. شخصیت های شان حداقل غذاخوردن بلدند. می شود گفت این جایش خوب است و بقیه اش بد. درباره فیلمی مثل اسپاگتی چیزی نمی شود نوشت. قرار نیست خودمان را سركار بگذاریم یا مسخره كنیم. توی كمدی های درجه یك سال های صامت، چند تا كیك خامه ای خورد توی صورت آدم های بی گناه؟ می دیدیم و می خندیدیم و حال می كردیم. (توضیح این كه این جواهرهای گمنام از هر فیلم روشنفكرانه ای هم روشنفكرانه تر و تكان دهنده تر بودند، باشد برای بعد.) اما حالا در زمانه ای زندگی می كنیم كه می خواهند سالن سینمای نمایش دهنده خیلی دور، خیلی نزدیك را بگیرند و بدهند به اسپاگتی در هشت دقیقه. چند تا تهیه كننده هم نشسته اند آنجا تا به ما و بقیه ثابت كنند، تماشاگر ما از فیلم خوش ساخت خوش اش نمی آید و عاشق فیلم های درپیت اند. می خواهید بگویید این كه نقد نشد؟ كه استدلالش كجاست؟ تو را به خدا بروید فیلم را ببینید و بعد این حرف ها را بزنید. ارزش اش را دارد كه مثلاً به اشكالات فیلمنامه ای اش بپردازیم؟ این كه مثلاً شوخی هایش در حد كمدی های شبانه تلویزیون هم نیست. این كه مرد دیر از خواب بیدار شود، ماهی تابه اش را تكان دهد و غذایش می چسبد به سقف، كه بچه ها بپرند پای یك بابایی را گاز بگیرند، كه یكی از زن و مرد بی چشم و رو سر میز غذا سوتی بدهند و آن یكی چشم غره برود.باید به چشم های مان اعتماد كنیم. آن چه روی پرده می بینیم واقعی است. پیش از این ها هیچ وقت چیزی را به این دلیل ننوشتم كه وظیفه اش را بر دوشم احساس می كردم. همان چیزی را كه فكر می كردم درست است و از نوشتن اش لذت بردم، روی كاغذ آوردم.می نوشتم كه خوش بگذرد. درباره چیزهایی كه باعث می شد از زندگی بیشتر لذت ببرم، می نوشتم. اما حتی من الكی خوش هم حالا دیگر وظیفه ای دارم. باید زورمان را بزنیم و با این ابتذالی كه مثل یك گند درست و حسابی دارد برمان می دارد و با خودش می برد، مبارزه كنیم. سرگرمی اصلاً بد نیست كه هیچ، خیلی هم خوب است. دلم می خواهد بعد سال ها یك آواز خوب توی سالن سینما بشنوم. ولی آخر این كه سرگرمی نیست. حتی فیلم بد هم نیست.

امیر قادری
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید