سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


در ستایش گیلانه


در ستایش گیلانه
درباره یكی از اپیزودهای آخرین فیلم رخشان بنی اعتماد، «گیلانه» و ساختار منسجم، قوت تصویری و تاثیرگذاری های آن، مطالب پراكنده ای شنیده اما، مجال دیدن و درك ظرایف آن را نیافته بودم تا، دو روز پیش كه توفیق یار شد و آن ساخته و «تافته» با وقار را _ كه اكنون، در قالب فیلمی كامل، سامان جدیدی گرفته بود _ به تماشا نشستم.با خود اندیشیدم، خون دل خوردن های بسیار و وسواس نفس گیر بانوی ارجمند سینمای ایران و همه دست اندركارانی كه به گوهر اندیشه و پشتوانه ای سرشار از تجربه، خلاقانه این اثر ماندگار را «گره به گره» به هم بافته اند، شكرانه ای باید.می دانم و می دانیم كه در «حرمت گیشه»، كسانی به اعتبار آن قضیه معروف، با انتخاب كوتاه ترین راه، ره به كژی برده اند و دیگرانی، دل سپرده به ایران و همه داشته های عزیز آن و چشم دوخته به دوردست ها در افق، به جرم این عشق، به محنت رسیده اند و... كسانی كه باید اندیشه و عشق را یار باشند، گرفتار در روزمرگی ها، چرخه حوادث را به نظاره نشسته اند.رخشان بنی اعتماد و تمامی كسانی كه در كار آفرینش های هنری و تلاش های خلاقانه فرهنگی این سرزمین خدایی، بی اعتنا به بیم های هرز، سخت كوش در میدان حاضر می شوند، بی تردید شایسته احترامند و خواهند بود، حتی اگر زمانی بر این قصه بگذرد.«گیلانه»، روایتی است صمیمانه از رنج مقدس یك زن، یك مادر و حكایتی است هنرمندانه از واقعیت های ظاهراً فراموش شده جنگی تحمیل شده.در سبزی فراگیر «قطعه ای از بهشت»، گیلان با دلنشینی فضا، گشاده دستی آسمان و خرمی فراز و فرود زمین، در آبادی ای دور از جاده ها، آنجا كه فقر در شادابی زمین پنهان می شود و آنجا كه شادی و فقر _ آن گونه كه رسم این كهن دیار است _ به آشتی رسیده اند، مردمانی سخت كوش زندگی را بازتعریف می كنند. «گیلانه» روایتی است با وقار از آدم های آن دیار. روایتی كه در گوشه گوشه پهناور ایران زمین، می توان سراغی از آنان گرفت.در آغاز، آنچه مسحور می كند زیبایی شورانگیز طبیعت است و شادابی آدم ها. فقر هست اما، در برابر آن همه طراوت و آن همه امید، هیچ خود نمی نمایاند. این زندگی است كه همچنان جاری است و... آن جوانی كه سوار بر اسب بر زمین مخملین می تازد و نه، گویا پرواز می كند. او بی ترس، پر امید و شاداب رهسپار جبهه است و... زلالی آن عشق...بنی اعتماد، آن زمان كه پسر بلند بالای «ننه گیلانه» را روانه جبهه می كند، به بهانه یافتن شوی دخترش، به هنرمندی، بیننده را در سفری سخت و پرحادثه، با واقعیت های ملموس اما تلخ آن روزگار، تبعات كینه توزی دشمن و جنگ نابرابر شهرها آشنا می كند تا... ۱۵ سال بعد (سال ۸۱).
اینك با «ننه گیلانه ای» مواجه می شویم در هم شكسته، پیر و خمیده، شادی از حركاتش و شادابی از چهره اش، رخت بر بسته است و... جوانی به خزان نشسته از جنگ. او كه می توانست قهرمانی باشد (و هست اگر چه به رسمیت شناخته نمی شود!) اكنون، افتاده در بستری كه یارای جدا شدن از آن را ندارد، با تنی رنجور و ناتوان، تنها و ناامید، با غروری شكسته و بی چاره از نظاره دائمی حس سرباری خود و عذاب بی وقفه مادر.او كه همه امید و معنای زندگی مادر بود، اكنون گناه ناكرده، همه رنج مادر است. چشمان او گواهی می دهند كه غرور شكسته اش، نه از جراحت ها كه از این درماندگی است. شرمنده از اینكه بقای او، همه شكنج مادر است و... مادر. «ننه گیلانه»، فرتوت، رنگ باخته و بی فروغ، با كمری خمیده از سنگینی و سختی بار سرنوشت، با تنی خسته و دلی شكسته، بی امید و بی قرار و... كلبه ای محقر. اوست كه می شوید، اوست كه می پزد، اوست كه در فكر آذوقه و زمستان است و... اوست كه آن مرد چسبیده بر بستر را تیمار می كند، آن مرد، تمام معنا و تنها دلیل بقای اوست.«گیلانه» می خندد، می رقصد و... با دلی كه دیگر خوش نیست، هر چند كه آن را از جوانش به عشق، پنهان می كند. كلبه ای قرار گرفته و در كنار جاده و رهگذرانی كه در سوداهایی دیگرند. در بهشتی كه دیگر شاد نیست. قرار نبود كه این نوشته نقدی باشد كه نقد را بضاعتی دیگر باید، گفتم به شكرانه و به رسم ادب، ادای احترامی داشته باشم بر اندیشه، تخصص، تعهد و تلاشی كه این فیلم به اعتبار آنها قوام گرفت و نیز، به عشقی كه در صحنه صحنه آن موج می زند.«گیلانه»، روایت اندیشمندانه و صمیمانه است از واقعیت های نهفته در ضمیر مردم ما، اگرچه ظاهراً در دود و دم «حوادث»، پاره ای آنها را از خاطر خود به كلی زدوده اند.فیلمبرداری و صحنه آرایی های خوب، زوایا و ظرایف عالی، گریم بسیار سنجیده، دیالوگ های گزیده، بازی های روان و به دور از تصنع و به ویژه بازی بسیار هنرمندانه و مینیاتوری «فاطمه معتمدآریا» كه به قوت تمام به «گیلانه» جان داده است و بر فراز همه، سپاسی كه باید به بانوی سینمای ایران «رخشان بنی اعتماد» نثار شود.من بر این باورم كه «ننه گیلانه»، شخصیتی پرداخته است كه خواهد ماند، جلوه ای گزارش گونه و برگرفته از واقعیت های این سرزمین.قطعه ای سبز از یك بهشت، فقر، تبعات جنگی تحمیل شده، بمباران شهرها، زندگی هایی كه گسسته و شادابی هایی كه دزدیده شد. جانبازی شیمیایی و قطع نخاع، رنج آن كسی كه می توانست به اعتبار غیرت در صدر نشیند و اكنون با تنی شكسته و روحی خسته، پایان را انتظار می كشد اما بیش از همه، این فیلم روایتی است از رنج های تلخ یك زن، یك مادر.قصه مادرانی كه می سوزند و در سوختن، به اطرافیان خود روشنایی می بخشند تا... آن زمان كه به انتها رسند.«گیلانه»، فیلمی است خوش ساخت و تاثیرگذار كه همگان را می توان به دیدن آن توصیه كرد و پیرامون آن بسیار نوشت.به راستی، چه خوب می شد اگر هنرمندان توانای ما، در مسیر خلق آثار ارزشمندی كه فرهنگ ایران را قوام، دوام و اعتلا می بخشند، دغدغه های كمتری داشتند.

حسین نصیری*

* دبیر شورای عالی مناطق آزاد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید