چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

توفان علیه لیبرالیسم


توفان علیه لیبرالیسم
توفان چون بلا بوده و مصیبت آن دامن آمریكایی ها را گرفته و راه فراری برای گریز از چنین عاقبتی وجود ندارد. برعكس به بوش قبولانده شد كه دولت وی در جریان مدیریت بحران ناشی از توفان كاترینا افتضاح به بار آورده است و ناكارایی در اداره آسیب دیدگان از سیل نمی توانست از این بدتر باشد. آثار اجتماعی تفاوت این دو دیدگاه این است كه رئیس جمهور آمریكا برای گسترش نیافتن اعتراضات اجتماعی و تبدیل نشدن بحران ناكارایی به معضلی سیاسی كمك رسانی را تسریع خواهد كرد و برای استقبال از توفان های آتی نیروهای ویژه را مجهزتر خواهد كرد. اما در انتهای دیدگاه زرقاوی نحوه كمك رسانی به آسیب دیدگان یك بلای طبیعی توضیح داده نمی شود. زیرا توفان زدگان به بلایی دچار شده اند كه از آسمان آمده است. آثار اجتماعی نگرش به بلایای طبیعی بر اساس دیدگاه زرقاوی تسلیم شدن به ویرانی و هرج و مرج پس از توفان است اما آثار اجتماعی دیدگاه لیبرال جورج بوش پذیرش قصور در مدیریت اجتماعی و آماده شدن بیشتر برای بلایای آتی است.

ابومصعب الزرقاوی كه با عملكرد خود در عراق لطمات زیادی به منطق مدعیان ضدجنگ وارد آورده است، به دنبال وقوع توفان كاترینا در سواحل ایالات جنوب شرقی آمریكا اعلام كرد به اسامه ابوعبدالله (اسامه بن لادن) و شیخ ایمن الظواهری (معاون بن لادن) برای تخریب آمریكا كه در جبهه شیطان قرار دارد، تبریك می گویم.این آغاز متلاشی شدن است. نوت گینگریج كه در سال ۱۹۹۴ با تكیه بر استراتژی «پیمان با آمریكا» بعد از ۵۰ سال جمهوریخواهان را در مجلس نمایندگان آمریكا به اكثریت ارتقا داد، بیان داشت كه اگر ما نمی توانیم سریع تر از این در قبال حادثه ای كه از چند روز پیش از آمدنش باخبر بودیم، واكنش نشان دهیم، چگونه ادعا می كنیم برای واكنش به حمله هسته ای یا بیولوژیك آماده هستیم. توفان كاترینا كه نزدیك به یكصد میلیارد دلار خسارت در سه ایالت آلاباما، می سی سی پی و لوئیزیانا در جنوب شرقی آمریكا وارد آورده است، به این دو واكنش متفاوت منجر شده است.
• انسان مداری و فراانسان محوری
در بخشی از جهان بسیاری بر این اعتقاد هستند كه حیات بشری فاقد ارزش و اعتبار است. چرا كه سرنوشت افراد بشر مختومه است.انسان ها نقش مهره های شطرنج را بازی می كنند و كمترین وقوفی بر این ندارند كه ضرورت حیات چیست. بدین روی در هر پدیده ای جدا از ماهیت آن می بایستی معنای فراانسانی بجویند. چنین تفسیری از حیات این فرصت را به افرادی از قبیل الزرقاوی اعطا می كند كه به توجیه غیرمادی و غیرانسانی اعمال و پدیده ها بپردازند. منطقی كه براساس آن عقلانیت به سخره گرفته می شود، انسانیت چهره می بازد و آنچه برجسته می شود، بروز غرایز بدوی و تربیت نایافته بشری است. در چنین فضایی صرفاً مرگ مدنیت را نظاره گر می شویم. اعتبار یافتن عقل و بروز مدنیت برای این بود كه غرایز بشری به كنترل درآیند و فرصت جلوه نمایی پدیده مهمی به نام انسانیت فراهم آید. در محیطی كه ذهنیت نسبت دادن پدیده ها و رفتارها به قوه ای غیرمادی جا بیفتد و پیامدهای پدیده ها جدا از ماهیت آن غیرقابل كنترل و اجتناب ناپذیر وانمود شوند، حاكمیت یافتن تفكر ارباب _ رعیتی امری محتوم است. حال در بخشی دیگر از گیتی این تفكر حاكم است كه انسان ها در كنترل هستند و پدیده ها هرچند كه ممكن است قابل جلوگیری نباشند، مدیریت آنها امكان پذیر و پیامدهای آنها از امكان جهت دهی برخوردار هستند. آنچه به این نگاه اعتبار می بخشد، به جهت این نگرش است كه انسان به قوه عقل مجهز است و از این ظرفیت برخوردار است كه پیامد پدیده ها را ساماندهی كند. غریزه باید به كنترل درآید و هر زمان كه غرایز تربیت نیافته بشری فرصت ابراز وجود بیابند، مرگ مدنیت است. توفان كاترینا و پیامدهای آن نشان داد كه چرا بخش هایی از جهان از این توانایی برخوردار هستند كه از بطن بحران به تعالی دست یابند و ضعف های انسانی را به چالش بگیرند و بخش هایی دیگر از گیتی حتی بدون بحران فرصت تعالی را از دست می دهند و مبتلای به دور باطل سقوط و تباهی ارزش های انسانی هستند.
• مفاهیم دوگانه لیبرالیسم
سیستم سیاسی آمریكا به مانند هر سیستم سیاسی دیگری در هر نقطه گیتی دو وظیفه اساسی و بنیادی را باید محقق سازد. جامعه آمریكا به عنوان یك مجموعه لیبرال به شدت متاثر از افكار بلنداندیشان لیبرال بوده است كه از سده ۱۵۰۰ به جلوه گری در قلمرو فلسفه سیاسی پرداخته. این كشور هر چند كه موطن لیبرالیسم نیست، اما باید آن را قلمرو تطهیر و اقتدار این ارزش سیاسی یافت. لیبرالیسم سنتی این را وظیفه عمده حكومت می داند كه امنیت شهروندان را به بهترین نحو تامین كند. این بدان معنا است كه كسانی كه خود را خواهان كسب بالاترین مقام اجرایی كشور نشان می دهند، به ضرورت باید اولویت را به تثبیت و تداوم امنیت بدهند. تحت هیچ شرایطی و بدون هیچ گونه توجیهی نباید به قصور در این مهم بپردازند. پذیرش مزایای برآمده از ریاست به معنای مسئولیت برای تحقق امنیت است. رهبران كشور وقتی به قلمرو قدرت پای گذاشتند، مسئول حفظ جان شهروندان هستند. از این روی لیبرال های سنتی تاكید را بر ایجاد امنیت قرار دادند. این اعتقاد وجود داشت تنها در محیط امن است كه انسان ها از غلبه غرایز تربیت نایافته رها می شوند و به سوی كمال انسانی حركت می كنند. خشونت در بطن ناامنی فرصت تجلی می یابد و در فضای خشونت آمیز ترس بر تعقل غلبه می كند. در فضایی كه عقلانیت موهبتی است افراد چیزی جز حیوانات متكلم نیستند. از دید لیبرال های سنتی عمده وظیفه رهبران سیاسی، شكل دادن به فضای امن برای زندگی شهروندان است و قصور در این مورد تحت هیچ شرایطی قابل توجیه نیست. رهبرانی كه در اجرای این مهم به شكست گرفتار آیند، شایسته تقبیح و تحقیر هستند. فرایند تكامل حیات انسان به دنبال وقوع انقلابات فكری و مادی طی قرن ها منجر به تحول لیبرالیسم شد و در نهایت به نضج گرفتن لیبرالیسم مدرن منجر شد. لیبرال های مدرن این اعتقاد را برجسته ساختند كه عمده وظیفه و اولویت اصلی حكومت همانا فراهم آوردن رفاه شهروندان است. این بدان معنا است كه حكومت وظایف عمده ای را باید به انجام برساند ولیكن آنچه از اهمیت و اعتبار اولیه برخوردار است همانا تامین رفاه شهروندان است. در بطن رفاه است كه انسانیت جلوه گر می گردد و حیات انسانی فرصت خودنمایی پیدا می كند. تنها انسان های دل سیر هستند كه به كمالات انسانی توجه معطوف می دارند و به خلق و خوی تلطیف شده بشری فرصت تبلور می دهند. همان طور كه ناامنی دشمن انسانیت است از دید لیبرال ها عدم تامین نیازهای رفاهی شهروند منجر به سقوط او به ورطه حاكمیت غرایز و مرگ عقلانیت می گردد. از انسان های گرسنه نباید توقع قانون مداری و رفتار مدنی داشت چرا كه شكوه خصایص انسانی تنها در فضای مرفه فرصت تجلی می یابد. فلسفه سیاسی حاكم بر آمریكا از زمان شكل گیری رسمی این كشور از ۱۷۷۶ لیبرالیسم بوده است. این بدان معنا است كه شهروندان و نخبگان بر این باور اساسی و بنیادی اعتقاد واحد دارند كه حكومت موظف به تامین امنیت و رفاه برای شهروندان است. به مفهومی فراگیرتر باید گفت كه حكومت باید محیطی را به وجود آورد كه مستعد حیات دادن به امنیت و رفاه است. علت وجودی سیستم سیاسی از دید شهروندان و نخبگان تنها ناشی از خواست كلیت جامعه است. حكومت به وجود می آید چون مردم می خواهند و تغییر می یابد چون مردم اراده می كنند. اگر فضای رعب و وحشت در جامعه به وجود آید و اگر انسان برای تداوم بقا با معضل مواجه گردد، نشانه فقدان شایستگی حكام است و به چیزی دیگر و یا قوه ای فراتر برای توصیف و تفسیر آن نباید متوسل شد. البته با توجه به اینكه كدامین یك از دو حزب جمهوریخواه و دموكرات به قدرت می رسند اولویت امنیت و رفاه تفاوت می كند.غالباً در دورانی كه حكومت های جمهوریخواه بر مسند قدرت هستند توجه و تاكید بیشتری بر «نظم و قانون» می گردد و در دوران حاكمیت دموكرات ها اولویت از دید حكومت رفاه است.• ماهیت سیستم سیاسی
با توجه به ماهیت لیبرالیسم حاكم بر آمریكا پرواضح است كه وظیفه سیستم سیاسی در سطح كلان چه است: ایجاد امنیت و رفاه. برای توفیق در انجام وظایف خود، حكومت نیازمند حمایت است. سیستم از این روی به حمایت نیاز دارد كه بتواند منابع مالی، مدیریتی و فكری را به دست آورد و براساس این منابع است كه كیفیت و میزان توانمندی حكومت حیات می یابد.هر چه منابع در اختیار حكومت وسیع تر باشد _ یعنی هر چه میزان حمایت شهروندان از حكومت بیشتر و فزون تر بشود _ رهبران از ظرفیت گسترده تری برای انجام وظایف خود برخوردار می شوند. روی دیگر سكه این است كه هر چه حمایت وسیع تر باشد، به همان نسبت هم انتظارات فزون تر می شود. شهروندان كه حمایت را نصیب حكومت می كنند، در كنار این حمایت می آیند و نیازهای خود را نیز مطرح می كنند. پس سیستم سیاسی آمریكا در عین اینكه بهره مند از حمایت شهروندان است و این حمایت از پذیرش نتایج انتخابات تا پرداخت مالیات ادامه می یابد مواجه با بیان نیازها به وسیله شهروندان هم است. این نیازها كه به وسیله رسانه ها، گروه های اجتماعی، نهادهای مدنی و دیگر چارچوب ها ابراز می شوند، موجودیتی برای حكومت الزامی می سازد كه براساس آن به پاسخگویی بپردازد. برآوردن نیازهای شهروندان منجر به افزایش حمایت از سیستم و تقویت مشروعیت ساختار سیاسی می شود. پس منافع صاحبان قدرت حكم می كند كه در جهت تداوم اقتدار و مشروعیت خود نیازهای شهروندان را به نحو احسن برآورده كنند. اهم این نیازها در چارچوب فلسفه سیاسی كه شهروندان آمریكایی در بطن آن به ابراز نظرات، نیازها و تمایلات خود می پردازند، همان امنیت و رفاه است. حكومت آمریكا به رهبری جورج دبلیو بوش در هر دو مورد تامین امنیت و ایجاد حداقل رفاه در زمان وقوع توفان كاترینا با شكست فاحش روبه رو شد. توفان كاترینا ضعف حكومت را در مدیریت قبل از وقوع حادثه و ضعف وسیع تر و نابخشودنی تر در مدیریت پیامدهای بعد از وقوع حادثه را به نمایش گذاشت. البته توجه شود كه تاكید بر مسئولیت حكومت فدرال به این علت است كه در رابطه با چنین توفانی تنها این حكومت مركزی است كه از امكانات لازم برای حضور در صحنه برخوردار است. هر سه سطح حكومتی یعنی حكومت محلی، حكومت ایالتی و حكومت فدرال در قبال حوادث دارای مسئولیت هستند، اما به علت وسعت و شدت تخریب توفان به ضرورت تاكید بر مسئولیت حكومت فدرال قرار می گیرد. با وجود اینكه از یك هفته قبل از وقوع توفان آگاهی بر این بود كه ایالات جنوب شرقی و بالاخص لوئیزیانا با خطر وسیع مواجه هستند، تنها به این بسنده شد كه از مردم خواسته شود نواحی ساحلی را ترك كنند و به مناطق امن تر بروند. اما آنچه به آن اهمیت داده نشد، این واقعیت بود كه با توجه به كیفیت حیات اقتصادی و ظرفیت های مالی شهروندان مقیم در ایالات در معرض خطر، برای بسیاری مخصوصاً سیاهپوستان این امكان وجود ندارد كه به محل های امن تر نقل مكان كنند. اكثر سفیدپوستان كه از منابع مالی و امكانات اقتصادی مطلوب برخوردار بودند به توصیه دستگاه های حكومتی عمل كردند و به تخلیه شهر های ساحلی پرداختند. اما سیاهپوستان با وجود آگاهی به خطر در پیش روی در محل اقامت خود باقی ماندند.مركز توفان در شهر نیواورلئان در ایالت لوئیز یانا بود. اكثر اهالی این شهر یعنی حدود ۷۰ درصد از كل جمعیت نزدیك به ۵/۱ میلیونی سیاهپوست هستند.به همین روی است كه اكثر تلفات انسانی كه بیش از ده ها هزار نفر است در اینجا شكل گرفت. حكومت مركزی با وجود آگاهی به این مسئله كه احتمالاً بسیاری از اهالی این شهر قادر به ترك محل اقامت نیستند سعی نكرد كه با برنامه ریزی صحیح و ایجاد امكانات ضروری شرایط مناسب برای خروج قبل از وقوع توفان را فراهم آورد. حال بعد از وقوع توفان و تصاویر تلویزیونی اسفبار خیل هزاران شهروند گرفتار سیاهپوست را شاهد هستیم كه سازمان فدرال مدیریت بحران اعلام كرده است به هر فردی كه به ترك نیواورلئان اقدام كند به میزان ۲ هزار دلار پول نقد پرداخت می كند در غیر این صورت نیرو های نظامی و پلیس به زور برای تخلیه متوسل خواهند شد. حكومت فدرال قبل از وقوع توفان از انجام وظیفه خود كه حفظ جان و مال شهروندان در برابر بلایای داخلی و خارجی است با شكست فاحش مواجه شد. این به معنای آن است كه مسئولین چه آنانی كه در بوروكراسی انجام وظیفه می كنند و چه آنانی كه از طریق فرایند انتخابات به قدرت رسیده اند در برنامه ریزی های خود برای مدیریت توفانی كه انتظار آن می رفت از خود ضعف مدیریتی نشان دادند و در كاهش صدمات توفان كه گریزناپذیر ولیكن قابل پیش بینی بود با شكست مواجه شدند. حكومت فدرال نه تنها در برنامه ریزی برای مدیریت پیش از توفان از خود ناكارایی نشان داد ضعف بزرگتری از جمله بی لیاقتی اولیه برای پیامد های بعد از وقوع توفان را به نمایش گذاشت. كشوری كه ژاپن و آلمان ویران شده بعد از جنگ دوم را با بهره گیری از توانمندی های مالی، مدیریتی و انسانی خود بازسازی و احیا كرد، در مناطق تخریب شده به وسیله توفان مخصوصاً در شهر نیواورلئان به طور كامل فلج بود. در دو روز اول سیستم به طور كامل از ایفای وظایف خود عاجز ماند. تصاویر انسان های گرسنه، جنازه های متورم شده بر روی آب، غارت منازل و اماكن عمومی و قرق شهر به دست قاتلان و جانیان مسلح از چنان گزندگی برخوردار بودند كه شرمساری كلیت سیستم سیاسی را به همراه داشت. رهبران سیاسی سریعاً خواستار رسیدگی به چرایی این ناكارآمدی ها شدند. سوزان كالینز سناتور جمهوریخواه اهل مین كه ریاست كمیته امور دولتی سنا را برعهده دارد و سناتور دموكرات جوزف لیبرمن از ایالت كنتیكت صحبت از تحقیق و تفحص همه جانبه در مورد ماهیت چگونگی كمك رسانی به توفان زدگان شدند. جورج دبلیو بوش نیز به دنبال ضرورت تحقیق در مورد ناكارآمدی سیستم از شكل گرفتن گروه های تحقیق و رسیدگی به عملكرد دستگاه های مسئول دولتی خبر داد، آنچه وقوع توفان آشكار كرد نگرانی مالی برای بازسازی خسارات نباید مطرح شود بلكه مالكیت دموكراسی لیبرال حاكم در آمریكا باید مورد ارزیابی مجدد قرار گیرد. كنگره آمریكا ۵۰ میلیارد دلار بودجه برای بازسازی تخصیص داده و اعلام كرده است با توجه به اینكه هزینه ها تحققاً بالاتر خواهد بود مجموعاً تا حدود ۱۰۰ میلیارد دلار را به این موضوع اختصاص خواهد داد.پس توجه نباید معطوف به كیفیت توانمندی مالی برای بازسازی گردد بلكه باید به این نكته مهم توجه شود كه وقوع توفان نشان داد كه تا چه حد وسیعی مفهوم غایی دموكراسی در آمریكا نهادینه شده است. شهروندان در مناطق جغرافیایی متفاوت و با ویژگی های غیریكسان و رهبران سیاسی از طیف های مختلف، ناكارآمدی حكومت را به باد انتقاد گرفتند. رئیس قوه مجریه هم با اذعان كوتاهی و ابراز تاسف، در واقع به این امر اعتراف كرده كه دولت شكل گرفته، خواست های شهروندان را برآورده كند. حكومت نماد خواست مردم است. بدین ترتیب می توان گفت حوادث ناگوار و غیرانسانی در ایالات تخریب شده به جهت قرار گرفتن در مسیر توفان رخ دادند. به عبارت دیگر چنین نتایج فلاكت باری نه به جهت خواست نیروی فراانسانی كه به جهت ضعف و ناكارآمدی مسئولان شكل گرفت. اذعان جورج دبلیو بوش به این نكته، در نهایت منجر به قدرتمند تر شدن حاكمیت مردم، مشروعیت فزونتر دموكراسی و مسئولیت پذیرتر شدن دولتمردان می شود. حوادثی از این دست در بسیاری از نقاط جهان منجر به افزایش حاكمیت صاحبان قدرت به توده های صدمه دیده می شود در حالی كه در آمریكا، حادثه ای طبیعی سبب افزایش حاكمیت شهروندان و اعتراف حاكمیت به ناكارآمدی و در نتیجه معذرت خواهی و اظهار شرمساری رهبران شده است.

دكتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید