پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


رهیافتی تازه از زندگی


رهیافتی تازه از زندگی
آنچه می خوانید دیدگاه كارشناسان این ستاد درباره «خیلی دور خیلی نزدیك» است كه به مناسبت نمایش عمومی این فیلم و موفقیت آن در جشن سینمای ایران در اختیار ما قرار گرفته است.
دكتر محمود عالم، متخصص برجسته مغز و اعصاب كه غرق در روابط كاری و اجتماعی است فرزندش سامان را فراموش كرده است. در آستانه عید نوروز كه مقارن با تولد سامان است، متوجه وجود توموری در مغز فرزندش می شود. توموری كه بر اساس آخرین یافته های علمی هیچ معالجه ای ندارد. دكتر مات و مبهوت از این واقعیت، شركت در جشن تولد فرزندش را از یاد می برد و پسر كه بارها و بارها بدقولی های پدر را تجربه كرده، امیدی به شركت پدر در این جشن ندارد.
زمانی دكتر به خانه می رسد كه صبح هنگام است، جشن به اتمام رسیده و سامان به همراه دوستان دانشجویش برای رصد ستارگان به كویر مسافرت كرده است. دكتر شرمنده از این خلف وعده از آنجا كه مرگ سامان را بسیار نزدیك می بیند، تصمیم می گیرد هدیه تولدش را كه یك تلسكوپ است به وی برساند. او با بنز آخرین مدلش، راهی سفر دوری می شود كه نمی داند چه بر سر سامان و خود او خواهد آمد. در مسیر حركت مخاطب درمی یابد، دكتر سرمست از مهارت و تبحر خویش در انجام امور، چندان اعتقادی به خدا و كمك و یاری او ندارد. او در مسیر رسیدن به سامان با افراد مختلفی از جمله یك روحانی، خانم دكتر جوانی و... برخورد می كند كه از آنها توكل به خدا، امید، لذت خدمت به همنوع، اندیشیدن به مرگ و زندگی حقیقی و... را می آموزد. در آستانه رسیدن به سامان در آخرین مرحله سفر، دكتر گرفتار طوفان شن می شود و به همراه خودرواش در زیر شن مدفون می شود. هوای داخل خودرو رو به اتمام است در حالی كه هیچ امیدی به نجات خویش ندارد، آخرین نفس هایش به شمارش افتاده است به لطف همان كس كه دكتر به وجود و حضورش بی اعتنا بود افراد به كمكش آمده و به مدد سامان از قبر آهنین بیرون كشیده می شود و به این ترتیب پدری كه به غلط تصور می كرد فرزند در حال مرگش، بیش از هر كس نیاز به كمك دارد، خود در چنگال مرگ گرفتار آمده و بیش از همه، نیازمند كمك بود.
«خیلی دور خیلی نزدیك» چهارمین فیلم بلند رضا میركریمی پس از فیلم های «كودك و سرباز، زیر نور ماه و اینجا چراغی روشن است» بشمار می آید. كانون توجه میركریمی معطوف به مضامین دینی است. او جوان هنرمند مستعدی است كه از آثارش می توان دریافت دغدغه های اصلی او مذهب و دین است. شهرت او بیشتر پس از ساخت «زیر نور ماه» آشكار شد. دست اندركاران جشنواره كن در نظر داشتند سكانس پایانی این فیلم را با توجه به اهداف خویش تغییر دهند اما میركریمی بر مواضع اصولی خود ایستاد و حاضر نشد در خواست آنان را تمكین كند. او در این فیلم و هم در فیلم «اینجا چراغی روشن است» تلاش كرد فهم عمیق تری از دین به مخاطب ارائه دهد تا شاید آنها را در درك بهتر رهنمون باشد. فیلم «خیلی دور خیلی نزدیك» از جنبه تكنیك نسبت به فیلم های پیشین او، سینمایی تر است. وی موفق شده از طبیعت، رنگها و... در فهم هر چه بهتر محتوا استفاده بهینه نماید. تمامی شخصیت های داستانی او با یك سفر بیرونی و یا درونی (و در فیلم اخیر تركیبی از هر دو) دچار تحول و تغییر می شوند به نحوی كه احساس می شود نه تنها شخصیت داستان بلكه مخاطب نیز به رهیافت تازه ای از دین و زندگی نائل می آید.
دكتر عالم در اوج رفاه و آسایش است به گونه ای كه خود و اطرافیان را فراموش كرده. آنقدر در منجلاب دنیا فرو رفته كه فلسفه وجودی خویش را نیز از یاد برده است. بیماری پسر، عنایتی است الهی تا او را به سوی حقیقت عالم رهنمون شود. او چندان به صانع هستی بخش معتقد نیست و بر این باور است كه خدا ساخته ذهن انسانی است. دكتر نسرین وقتی می بیند دكتر از حاد شدن بیماری پسرش به شدت نگران است در دیالوگی می گوید: «شما باید امیدوار باشید، خدا بزرگه. دكتر می گوید: خدا؟! خدا خیلی بزرگه. خودمون ساختیمش كه هر وقت توی دردسر افتادیم یكی از راه برسه و بگه خدا بزرگه... تو از زندگی چی می دونی؟ من با همین دستهام با همین دستهای خودم خیلی ها رو از مرگ نجات دادم ولی هیچ وقت ندیدم سر و كله خدا اون طرفا پیدا بشه اون هایی هم كه زیر دستهام مردن، آدم هایی مثل شما انداختن گردن خدا. خدا خواسته، خدا ارحم الراحمینه و... خدا چرا به من كمك نمی كنه؟ حالا كه این بچه احتیاج به كمك داره چرا از این دستها كاری برنمی یاد؟ خانم دكتر می گوید: ببخشید استاد، من فكر می كنم این آقا سامان نیست كه به كمك احتیاج داره و... »
حق با نسرین است به واقع دكتر بیش از پسرش نیاز به كمك دارد. او كه در تمامی عمر خود گوهر خلقت عالم را نشناخته و در حالی كه غرق در نعمت های خداوند رحمان بود، او را ندید و به خطا موفقیت های خویش را حاصل تبحر خود و تكنولوژی زمانه می دانست، به ناگاه راهی در پیش رویش گشوده دید كه او را از كویر وجود خویش به سوی حقیقت عالم رهنمون شد. حقیقتی كه مظاهر دنیا مانع رؤیت آن شده بود. دكتر فكر می كرد حقیقت عالم همان چیزی است كه او در ظاهر و یا در زیر انگشتان دستش می بیند اما د ر ورای این ظاهر، باطنی است كه بازگشت همه به سوی اوست چه بخواهیم و چه نخواهیم. یكی از مصداق های خیلی دور خیلی نزدیك، می تواند خدا باشد. او هرگز از ما دور نیست. خود فرموده كه از رگ گردن به ما نزدیك تر است. این ما هستیم كه با اعمال و رفتارمان از او دور و یا به او نزدیك می شویم.
مصداق دیگر خیلی دور خیلی نزدیك، مرگ است. دكتر مرگ خود را بسیار دور و مرگ پسر را نزدیك می دید اما تقدیر او را به سویی كشاند كه خود، زودتر از پسر در آستانه مرگ قرار گرفت. قرآن در خصوص كسانی كه منكر خدا می شوند مثالی می آورد كه این مثال به داستان این فیلم شباهت دارد. خداوند می فرماید آنان كه منكر خدایند اگر روزی به تنهایی سوار قایقی شده و به وسط دریا بروند و اگر دریا طوفانی شود و خود را در آستانه غرق شدن ببینند، آن گاه كه درمی یابند هیچ قدرت دنیایی نمی تواند نجات بخش ایشان باشد به ناگاه از یك نیروی ماوراءالطبیعه كمك و مدد می خواهند كه همانا آن نیرو، خدا است.دكتر در طوفان شن در خودروی خویش كه به یك قبر آهنین شبیه بود گرفتار آمد. او كه امید به نجات خویش نداشت و همه چیز را تمام شده می دید و گویا با عقب رفتن فیلم دوربین هندی كمی كه در خودرو داشت، همه گذشته اش را در آخرین لحظات مرور می كرد به ناگاه نور امیدی در دلش جوانه زد و اطرافیان با تلاش و كوشش او را از مرگ حتمی به خواست خدا نجات دادند. در سكانس پایانی صدای سامان را می شنویم كه به كمك دوستان با كنار زدن شن های روی خودرو، شیشه سقف را كنار زده و دست خود را به سوی پدر كه نفس هایش به شماره افتاده دراز می كند. دكتر ناباورانه در حالی كه بی رمق است دستش را به سوی پسر(كه گویا دست خدا از آستین سامان درآمده) دراز كرده و آن را می گیرد. پدر از مرگ دور شد اما به حقیقت آفرینش و گوهر گرانبهای خلقت نزدیك شد.(مخاطب چهره سامان را در فیلم مشاهده نمی كند و تنها صدای او را از طریق تلفن همراه می شنود. شاید به دلیل سكانس پایانی كه پسر دست پدر را می گیرد، تداعی كننده دست خدا و یا رحمت الهی كه با چشم ظاهر قابل رؤیت نیست باشد) یكی از سكانس های جالب این فیلم، برخورد آقای دكتر با یك روحانی در كویر است. دكتر می بیند كه او در یك زمان با یك متوفی و یك جشن عروسی روبه رو است كه هر دو مراسم را باید برپا كند(یكی مراسم كفن و دفن و دیگری خطبه عقد) روحانی تعبیر زیبایی به كار می برد كه هم متوفی و هم عروس هر دو به خانه بخت می روند. به واقع مرگ و زندگی قرین یكدیگرند و به عبارتی انسان باید در زندگی، مرگ آگاه باشد. آن گونه زندگی كند كه گویا مرگ در نزدیكی اوست.مصداق دیگر خیلی دور خیلی نزدیك، داستان پدر و پسر همین فیلم است. آنگاه كه دكتر غرق دنیای مادی خویش بود، سامان و لطایف روحی او را نمی دید. آن قدر دور بود كه پسر جرأت بیان عشق نورسته ای كه در دلش جوانه زده بود را به پدر نداشت. سامان بر مركب مرگ سوار شده بود و به سرعت می تاخت و دكتر در پی او برای نجاتش از مرگ، سفری را آغاز كرده بود كه در نهایت به حقیقت رسید و از سرگشتگی نجات یافت و آن گاه كه از این سرگشتگی و حیرانی رهید و خدا را یافت، فرزندش را نیز پیدا كرد. گویا توانست خود را از گمگشتگی درون و بیرون به لطف خداوند مهربان برهاند.
همان طور كه در قبل اشاره شد، میركریمی در فیلم اخیرش به یك بلوغ سینمایی قابل قبول رسیده است. رنگ خاكستری خودروی دكتر و كویر خشك و تفتیده، نشان از درونیات فردی است كه تمام عمرش را در بی خبری به سر برده و از یاد خدا غافل بوده است. خوشبختانه میركریمی در بیان دینی خود دچار شعار زدگی و اغراق نشده است. داستان، باورپذیر است و مخاطب با رضایت از سینما خارج می شود.
موضوع دیگر نگاه عفیفانه كارگردان در بیان مفاسد دكتر(مانند مشروب خواری و ارتباطش با زنان) است كه تنها به نظر و گذری بسنده می شود كه این اشاره در بیان لاابالی بودن دكتر گویا است. این نگاه باید الگوی دیگر فیلمسازان قرار گیرد كه معتقدند تا مفاسد به وضوح و شفاف به تصویر كشیده نشود، پیام به خوبی انتقال نمی یابد.
نكته دیگری كه تذكر آن می تواند در ارتقاء تكنیكی كارهای بعدی میركریمی مفید باشد، این است كه برخی مفاهیم این فیلم می توانست بهتر و گویاتر به تصویر درآید. مواردی چون انقطاع امید دكتر از همه علل و اسباب مادی و نجات دكتر كه بیشتر نمود مادی دارد تا امداد غیبی و نیز پلان آخر فیلم كه می توانست آسمانی تر به تصویر درآید.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید