پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


با کیومرث پوراحمد؛ از ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۳ مردی که نمی خواست بزرگ شود


با کیومرث پوراحمد؛ از ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۳ مردی که نمی خواست بزرگ شود
كیومرث پوراحمد ابتدا نویسنده مطبوعات بود. از سال۱۳۵۲ او در حالی برای مجله ها نقد فیلم می نوشت كه در ذوب آهن اصفهان كار می كرد. نقدهای او كه ابتدا در بخش نقدهای آماتوری چاپ می شد به نقدهای حرفه ای تبدیل شد و شوق سینما او را در ۱۳۵۳ به دستیار سومی نادر ابراهیمی در سریال آتش بدون دود كشاند. سال ۱۳۵۵بود كه برای آنكه مجوز ساخت فیلم بلند را بگیرد فیلم كوتاه «هدف» را از قصه بهرام صادقی ساخت اما مردود شد؛ خودش هم در این باره گفت: «واقعاً هم فیلم بدی بود!» فعالیت های بعدی او جدا از موفقیت ها و جوایزی كه برایش همراه داشت از او كیومرث پوراحمدی ساخت كه از آن به بعد دیگر نمی خواست بزرگ شود. وقتی سال ۵۶ فیلم «زنگ اول، زنگ دوم» را برای كانون پرورش فكری ساخت و جایزه بهترین فیلم كوتاه جشنواره جهانی كودك همان سال را گرفت، و یا همان سال درباره جبار باغچه بان فیلم «هرگز نمیرد آنكه...» را ساخت، و دو سال بعد یعنی ۱۳۵۸ فیلم «آوازه خوان» او جایزه بهترین فیلم زنده حرفه ای را از جشنواره كودك ایران و دیپلم افتخار دانشكده هنرهای دراماتیك را برای بهترین كارگردانی گرفت،.... او دیگر یك فیلمساز كودك و نوجوان بود. هرچند آثار جدی ترش از این پس به سینما و تلویزیون آمد. آثار او از ۱۳۵۸ به بعد به این ترتیب است: شش فیلم مستند تلویزیونی به نام «خلیج فارس؛ جغرافیای فقر و غنا» در۱۳۵۹-،۱۳۵۸ «به ترتیب قد» در ،۱۳۵۹ سریال هفت قسمتی «تابستان سال آینده» در ۱۳۶۱و فیلم یك ساعته «باران» در ۱۳۶۱ كه در دومین جشنواره فجر از آن تقدیر شد. سال ۱۳۶۵ برای كیومرث پوراحمد تعیین كننده بود، چراكه در این سال او در «خانه دوست كجاست» دستیار كیارستمی شد و دوستدار شیوه ساده و واقع گرایی مخصوص به او. بقیه آثار او را حین بررسی نام می بریم...
• ۱۳۶۳: به سال ۶۳ برگردیم و «تاتوره». این اولین فیلم بلند حرفه ای پوراحمد است. «تاتوره» فیلمی سیاسی به شمار می آمد كه در فضای اعتراض و احقاق حق مظلوم از ظالم می گذشت و از نظر كارگردانی نكات قابل توجهی از دید منتقدان داشت اما چندان از دید موضوع به دل ننشست چون «فیلم خود او» نبود! روندی كه او با آثار سینمای كودك آغاز كرده بود نمی توانست با این فیلم ادامه یابد و از این رو خودش هم به این نتیجه رسید و در سال....
•۱۳۶۴: ... «بی بی چلچله»ی او نمایش داده شد. فیلم، پیش از «تاتوره» آماده بود اما به دلیل مشكلاتی دیرتر اكران شد. این فیلم به نوعی ورود به دنیا و تخیلات كودكانه بود. شاید بتوان آن را فیلمی «درباره» كودك دانست تا برای كودك، یعنی فیلمی كه قرار است به بزرگترها هشدار بدهد. مجید مادربزرگش را از دست داده و درخت چلچله را به جای او برای خود برگزیده است، از طرفی با ناپدری خود مشكل دارد و دائم از او كتك می خورد، تا اینكه برای نشان دادن خود جلوی دوستانش با آنها شرط می بندد كه سوار كامیون آقا جواد شود. آقا جواد اول با او برخورد بدی می كند و مجید از ناراحتی تصمیم می گیرد او را بكشد اما كم كم بین آن دو رابطه ای عمیق و دوستانه به وجود می آید و در پایان در یك تصادف آقا جواد می میرد در حالی كه مجید درمی یابد او پدر واقعی اش بوده. قصه فیلم از قصه نویسنده پرتغالی ژوزه هائودو دوواسكونسلوس برگرفته شد و خود پوراحمد آن را به اصطلاح، ایرانیزه كرد. از این رو می توانید دیالوگ های مخصوص به او را در فیلم بیابید كه سعی می كرد دنیای كودكانه را تصویر كند. در جایی مجید در جواب آقا جواد می گوید: «اول دلم می خواست بابابزرگ بشم، بعد خانم معلم، و حالا راننده كامیون.» از آنجا كه فیلم فلاش بك به گذشته است و از ذهن كودكی مجید تصویر می شود، كارگردان به این ذهن آمیخته با واقعیت، تخیل را نیز افزوده. همانطور كه پهلوان را مانند یك اسطوره تصویر كرده و درخت را همچون یك افسانه. همان زمان پوراحمد توضیح می داد كه رنگ زرد كامیون را برای آن انتخاب كرده كه برای مجید مانند یك اسباب بازی باشد. و اما مجموعه «آیندگان»، كه آن هم محصول همین سال است. این مجموعه چهار قسمتی از یادگارهای ماندگار ذهن كودكی ماست و البته یادآوری آن بسیار شیرین. چهار فیلم این مجموعه؛ پلكان، یادگاری دایی جواد، آلبوم تمبر، تار و پود بودند كه «تار و پود» جایزه بهترین فیلم كوتاه را از چهارمین جشنواره فجر گرفت. آنچه در ساخت این مجموعه موفق جالب بود، اساسنامه ای هدفمند بود كه برای كار تولید آن در نظر گرفته بودند. این اهداف در هشت مورد همه در راستای رد شدن از مرزهای ظاهراً غیرممكن ساختاری آن زمان بود. همان زمان پوراحمد در توضیحاتی گفت قرار است از بازیگر استفاده نشود، دوبله حذف شود، موسیقی متن نداشته باشد، گریم حذف شود، مكان های فیلمبرداری واقعی باشند (دكور نباشند)، تعداد افراد گروه حداقل باشند، از وسایل فیلمبرداری و نورپردازی حداقل استفاده شود، زمان فیلمبرداری و در نتیجه هزینه ها كاهش یابد. این اهداف هشتگانه به درستی هم به بار نشستند. بگذریم،...
•۱۳۶۶: حتی خود پوراحمد هم وقتی «گاویار» را ساخت اعتراف كرد كه «بهتر است آدم فیلم خودش را بسازد تا فیلم روز را». و این «فیلم خود» برای كیومرث پوراحمد فكر می كنم بیش از هرچیز فیلمی است كه مسائل عاطفی و خانوادگی محور آن باشد. تأثیری كه گفته می شد او از «خانه دوست كجاست» و كیارستمی گرفته، در «گاویار» بسیار پدیدار است. خط قصه ماجرای نوجوانی است كه در تابستان گاویار فردی می شود ولی یكی از گاوها را كامیونی زیر می گیرد و فرار می كند، و گاویار آنقدر می گردد تا راننده را پیدا می كند. پوراحمد میان سرگرمی و ارائه نكات ظریف آموزنده تعادلی برقرار كرد و قصه اش در چهارچوب فیلم نوجوان، ایده آل بود. طنز پوراحمد هم در آن حضور داشت و همه اینها دلیلی است بر آنكه اگرچه سبك كار نشان می داد كه او راحت و طبیعی بودن را دوست دارد و از تصنع دل خوشی ندارد، اما قضاوت عده ای كه آن را فقط تقلیدی از كیارستمی دانستند نیز درست نبود. فیلم تنها نشانگر سبكی است كه پوراحمد به آن علاقه مند بوده، نه كپی برداری كوركورانه. چرا كه این سبك در آثار پوراحمد ادامه یافت و ادامه یافت و....
•۱۳۶۷: اگرچه واقع نمایی پوراحمد در آثار پیشین اش جزء نكات مثبت كارش قلمداد می شود اما در «لنگرگاه» به نظر می رسد برداشت صحیح تری از این عبارت نشان می دهد و به جای سرسپردن محض به واقع نمایی، برخورد حرفه ای تری با سینما دارد. «لنگرگاه» به طور كل فیلم حرفه ای تری است، به عنوان نمونه علیرضا خمسه به عنوان بازیگر حرفه ای، جای نابازیگران محض «گاویار» را گرفته و از این رو تعادل بهتری ایجاد شده است. قصه فیلم درباره دو نوجوان است كه با پدرشان مشكل دارند و از خانه فرار می كنند و به بندرعباس می روند. آنجا یكی از برادرها مریض می شود و دیگری برای كار در دام قاچاقچی های هرویین می افتد. از طرفی پدر كه از روی عكس آنها بندرعباس را تشخیص داده به آنجا آمده و آنها را نجات می دهد. در آذرماه این سال، پوراحمدِ نویسنده در كنار پوراحمدِ كارگردان مطلبی برای مجله فیلم فرستاد با عنوان نقش «دفترچه بسیج شناختی» در واقع گرایی فیلم های سینما. در این مطلب شیرین و اعتراض آمیز اظهار كرد كه نویسندگان فیلمنامه و بازیگران یادشان رفته كه ایرانی هستند و فیلم های ما به دلیل حضور نشانه های غیرایرانی در آنها، دارای هویت ایرانی نیستند. پس بهتر است فیلمسازها در جیب بازیگران خود یك دفترچه بسیج كه نشانه هویت ملی هر ایرانی است(!) بگذارند تا یادشان نرود لحن و افه و ژست ایرانی داشته باشند نه خارجی.
•۱۳۶۸: قصه «شكار خاموش» از شكاربانی می گفت كه همراه پسرش به محلی جدید می روند و برای انجام درست و مسئولانه كار خود با آدم های محلی كه پاسگاه هم زورش به آنها نمی رسد درمی افتند. «شكار خاموش» با حضور طنز آمیز علیرضا خمسه واكنش های مختلف و متضادی را برانگیخت. هوشنگ گلمكانی در ماهنامه فیلم، آن را مانند كارتونی زیبا وصف كرد كه اساساً باید با معیار كارتون آن را دید و نقد كرد و معیارهای فیلم های واقع گرا و هر فیلم دیگری جز كارتون را برای آن بی اعتبار دانست. در مقایسه با آثار سینمای كودك آن دوره، پوراحمد نه به نمونه های فانتزی ای چون «دزد عروسك ها»، بلكه به سینمایی مخصوص به خود تمایل داشت كه واقع گرایی را با نوعی طنز بیامیزد. نمی توان انكار كرد كه «شكار خاموش» به هر صورت شكلی تلفیقی از شوخی های مد روز اما كمی سنگین تر بود ولی فارغ از تمام اینها، فیلم به لحاظ تهیه كننده خصوصی اش موقعیتی خاص در سینما داشت. «لنگرگاه» و «شكار خاموش» را عده ای نتیجه سردرگمی فیلمساز می دانستند در حالی كه به جای آن باید گفت این فیلم ها تجربه هایی بودند كه باید توسط كسی انجام می شد تا سینمای غیرفانتزی كودك آن دوره، از محدودیت های دولتی بیرون آید و به گستره بخش خصوصی وارد شود.•۱۳۷۱: «صبح روز بعد» را همه دوست داشتند. فیلمی سه قسمتی از سه قصه هوشنگ مرادی كرمانی. پوراحمد با این فیلم نه تنها در ادامه سینمای كودك و نوجوان ِ منحصر به خود گام برداشت، یكی از ارزشمندترین آثار ادبی كودك و نوجوان را نیز تصویری كرد. به یاد دارید كه فیلم، فیلم كارگردان است و پوراحمد می دانسته چطور باید قصه را از آن خود كند تا فیلم یك روخوانی صرف نباشد. چنانچه كرمانی درباره او گفت: «او هنرمند است و نمی تواند دیكته بنویسد.» سه قصه تسبیح، ناظم و تشویق از كتاب قصه های مجید، قصه هایی هستند كه خود پوراحمد اعتقاد دارد تم مشترك آنها كه همان خفت كشیدن مجید در هر شرایطی است، راهنمای او شد تا آنها را در یك فیلم بگنجاند. حرف های پوراحمد ما را به افكار كودكی او كه همچنان در ذهنش ماندگار است راهنمایی می كند. اینكه او به یاد دارد كه همه بچه ها در كودكی از دست معلم و بزرگترها خفت كشیده اند، همانطور كه مجید هم در قصه تشویق با آنكه تلاش می كند و از ریاضی چهارده می گیرد ولی بازهم تحقیر می شود! جمله ای كه همیشه در آثار پوراحمد به كار رفته این است كه كارهای او و یا حداقل لحظاتی از كارهای او حدیث نفس هستند، و این بیراه نیست. «شرم» كه بازهم قصه ای درباره مجید بود بیش از دیگر قصه های آن حدیث نفس پوراحمد بود. وابستگی مادی مجید و بی بی به شخصی چون آقای كیوان حكایت تلخی از زندگی هنرمندانه بود كه پوراحمد دوست داشت آن را در قالب دنیای نوجوان تصویر كند. او به این نكته هوشمندانه توجه كرده بود كه امروز دیگر فیلم و سینما در تخیلات كودكان امروزی جای بیشتری دارند تا ادبیات. از اینها گذشته، لوكیشن اصفهان كه در قسمت های دیگر این سری بیش از اندازه رخ نشان می داد در این قسمت به دلیل استفاده دراماتیك (پیدا كردن لوكیشن فیلمبرداری مجید در اصفهان) معنا پیدا كرد و دیگر زائد به نظر نمی رسید.
•۱۳۷۲: بخش مهمی از شیرینی و دلنشینی قصه های مجید بر دوش مهدی باقربیگی یا همان مجید خوش سر و زبون این قصه ها بود. این را همه آنها كه با دیدن «نان و شعر» هنوز به دنبال شیرینی آن پسربچه تخس سال های پیش می گشتند و نیافتند، می دانستند. مجید ِآنها دیگر بزرگ شده بود و صدایش هم كمی دورگه. به هرحال پوراحمد اعتقاد داشت كه خود قصه هم كمی تلخ است و به خشونت فیلم و كم شدن لطافت پیشین كمك می كند. این آخرین فیلم از قصه های مرادی كرمانی بود.
•۱۳۷۳: اگرچه كارگردان ما دیگر از قصه های مجید فیلم نساخت اما الهام بخش فیلم بعدی او «به خاطر هانیه» یكی از قصه های كرمانی به نام طبل بود. به علاوه پوراحمد مدتی در بوشهر زیسته بود و مراسم عاشورای جنوب از ذهن او بیرون نرفت تا «به خاطر هانیه» را در حال و هوای عاشورا ساخت. فیلمی از اراده پسری نوجوان، كه عاطفه و آیین و بلوغ را با هم تلفیق می كرد. شخصیت بشیروی این فیلم با امیروی امیر نادری و فیلمی از ناصر تقوایی مقایسه شد اما پوراحمد با جدیت گفت: «من به تمامی خودم هستم، همیشه! فیلم من هم منحصر به من است، به تمامی!» و راست می گفت.
•۱۳۷۴: پوراحمد می گفت كه این فیلم، «مال خود او» و «شخصی» نیست. «خواهران غریب» را می گفت. اما این فیلم كودكانه تر از هر فیلم دیگر ِ او بود و هست. ترانه های كودكانه، پدر كودكانه، و حتی ترانه ها را كه پدر می سازد دائماً به خود گوشزد می كند «كودكانه، كودكانه». قصه او با شیطنت كودكان آغاز می شود و با منطق آنها پیش می رود و در آخر هم كه در جمع و جور كردن بازی خود درمی مانند از مادربزرگ كمك می گیرند و او قصه را طوری برایشان تعریف می كند كه همه چیز رو به راه شود، كمااینكه همیشه قصه های بچه ها با مادربزرگ ها عجین بوده است. اگر فضای آن با فیلم های گذشته او فرق دارد باید گفت قصه های مجید و این فیلم به نوعی همان پلی هستند كه پوراحمد می گفت باید میان سینمای كودك و سینمای حرفه ای زد تا آثار كودك از جشنواره ها و اكران های كوچك بیرون آیند و عمومی شوند. «خواهران غریب» از قصه ای با همین نام از اریش كستنر برداشت شد و البته فیلمنامه آن كاری بود از كارگاه فیلمنامه نویسی حوزه فرهنگی. اما تا این جا حتماً دقت كرده اید كه یكی از نكات برجسته كارنامه پوراحمد اقتباس های ادبی اوست. اقتباس هایی كه در همه آنها هم «مال خود كردن قصه ها» حس می شود.
•۱۳۷۵: می دانید این چه سالی است؟... فكر می كنید سال خوبی است؟ نمی دانم، در سال ،۷۵ كیومرث پوراحمد بالاخره بزرگ شد! و حال اینكه آیا این اتفاق خوبی بود یا نه، باید آثار از این پس ِ او بگویند. اگر «شب یلدا» را به عنوان اثر شاخص این دوره به یادآوریم، بله، اما اگر «گل یخ» را... نه! می خواهم یك مورد سومی را مطرح كنم. جدا از آنچه می گویند و ما هم تكرار كردیم، فكر می كنم ردپای پوراحمد كودك هنوز هم در آثار او هست. حتی در همان «شب یلدا»ی تلخ و جدی. آنجا اگرچه حامد چندان به خانواده اش سر نمی زند اما یك سكانس فیلم مخصوص خلوت او و مادر است. مادر برایش دوغ درست می كند و دلداری اش می دهد و البته حقایق تلخ را هم می گوید. ترانه ها را به یاد بیاورید. ترانه هایی كه حامد روزی با دخترش نازی می خوانده و حالا آنها را خودآزارانه تكرار می كند. این«مادر» كه تجسم كامل مادری برخاسته از عمق باورها و سنت های دیرین ایرانی است، از بعد از قصه های مجید دیگر با آثار او ماند. محصول سال هفتاد و پنج پوراحمد كه او را به دنیای بزرگسالی وارد كرد سریال«سرنخ» بود كه اتفاقاً همان مادر هم در آن حضور دارد. «سرنخ» مجموعه ای نه كاملاً پلیسی بلكه به نظر من پلیسی/خانوادگی بود و البته مخاطب تلویزیون را از همان قسمت اول جذب كرد و تا به آخر هم همین گونه پیش رفت. یكی از جلوه های بازیگری محمدرضا فروتن كه به موقعیت های بعدی او كمك كرد در همین سریال بود. اما با دیدن این مجموعه بسیاری به یاد نقش دفترچه بسیج شناختی در واقع گرایی فیلم افتادند. چراكه بازیگران آن همان گونه كه پوراحمد زمانی دوست نمی داشت مانند فیلم های خارجی در ماشین را باز می گذاشتند و می رفتند و یا... نكاتی از این دست.
•۱۳۸۰: اگر آثار بزرگسال پوراحمد را در نظر بگیریم «شب یلدا» هنوز مهمترین اثر او است. بعد از پنج سال سكوت و البته ناكام ماندن فیلمنامه «شاه» برای ساخته شدن، «شب یلدا» یك اثر قابل تأمل بود. تانگوی یك نفره ای بود كه محمدرضا فروتن آن را اجرا كرد و همه فیلم، حس و حال و فضا بود كه اتفاقاً خوب و موفق هم درآمده بود. با وجود ماندن دوربین در یك خانه و سر كردن با یك بازیگر، هنگام تماشای آن كسالت معنا ندارد و البته ناگفته نماند كه این هم فیلمی است كه به حدیث نفس استاد مشهور است و واقعاً فیلمی شخصی و دلی است. ترانه ها را اكثراً خود پوراحمد سروده و ساخته و یا برداشت كرده است. گریم و بازی فروتن یكی از بهترین های كارنامه او را برایش به ارمغان آورده و.... دیگر اینكه وقتی فیلمی تأثیرگذار است با وجود آنكه اشكالات آن هم بر سرت فریاد بزنند ولی تو حرف خودت را می زنی، آن را دوست داری!
•۱۳۸۳: یك سال تجاری. «گل یخ» فیلم رمانتیك /موزیكال و «نوك برج» فیلم كمدی/رمانتیك سال هشتادوسه پوراحمد بود. شاید هم باید بگوییم هست، چون «نوك برج» هنوز بر پرده ها است. «خواهران غریب» با آنكه فیلم جایزه بهترین كارگردانی را گرفت اما پوراحمد اظهار می كرد این فیلم شخصی نیست و آن را ساخته تا به زخم زندگی بزند. اما گمان می كنم این توصیف برای «گل یخ» بیشتر كاربرد دارد. از قضا كار كردن با كودك هم در آن برجسته است و هنوز هم باید انتخاب خوب بازیگر كودك را (كه قدیم ها پوراحمد می گفت اگر آن را درست انتخاب كنی نصف كار تمام است)، در آن اعتراف كرد. اما خود فیلم كه برداشتی آزاد(!) از سلطان قلب ها بود به خصوص در بخش فیلمنامه ضعف های اساسی دارد. برخورد پوراحمد با چنین قصه ای برخورد هجو هم نبود كه دلیل و توجیهی برای انتخاب موضوع باشد، در واقع او به طور جدی و ناباورانه یك فیلمفارسی دهه پنجاهی ساخت! در مورد «نوك برج» قضیه كمی فرق دارد. البته كه فیلم، فیلم تجاری است و البته كه فیلم ِ ستاره و طنازی است، اما فیلمنامه سروش صحت كه طنز متفاوتی نسبت به نمونه های امروز دارد، و بازی های (به جز یكی دو مورد) خوبی كه پوراحمد گرفته و از همه مهم تر فاصله ای كه فیلم از طریق طنز، با موضوع رمانتیك حفظ كرده فیلم را تا حدودی نجات می دهد. همین كه عشق رمانتیك لیلا و ناصر با نگاهی هجو آمیز تصویر می شود خودش خودداری از به كام سیل نرفتن است. به خصوص سكانسی كه فروتن آن ترانه را می خواند لحن بامزه او هنگام خواندن بسیار گویای این نگاه تمسخرآلود است. او در تمام كارهای دیگرش هم طنز ظریف مخصوص به خود را داشته و این كه جنبه طنز «نوك برج» در كارگردانی خوب دربیاید اصلاً بی راه نیست.
•كلام آخر در سال ۸۴ : كیومرث پوراحمد وقتی با دلش فیلم می سازد آنقدر خوب می سازد كه حتی اگر گل یخ هم در كارنامه اش باشد منتظر كارهای بعدی اش هستیم، بلكه شاید باز هم «فیلم خودش» را بسازد.

نسیم نجفی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید