جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


گفتم... گفت...


□ نه تنها از زمانی كه انقلاب شد و بحثهای «ارزشی» در صدر زندگی معنوی و شغلی قرار گرفت، بلكه پیش از آن هم، وقتی به قطعه‌ای موسیقی گوش می‌كردیم، وسواسهای خودمان را داشتیم و سؤالهای خودمان را كه آیا این موسیقی را اصلا‌ً باید بشنویم یا نه؟ آیا شنیدن آن صحیح است؟ اگر موسیقی مضر‌ّی نیست، آیا حتماً لازم هم هست؟ اگر موسیقی نداشته باشیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا تعیین ارزشهای اعتقادی در موسیقی (البته ما همگی از موسیقی بی‌كلام و بدون شعر و خواننده اصلا‌ً تصوری نداشتیم) بر عهده كلام است یا صدا؟ آیا می‌شود روزی فرهنگ موسیقی نوینی را به شكل مهذ‌ّب و مطمئنی داشته باشیم كه نه سنتی باشد، نه فرنگی، موسیقی‌ای باشد «خودی» و ایرانی و صدالبته، هماهنگ با زبان رایج هنر در جهان آشفته‌ای كه در آن به سر می‌بریم؟
□ اینها، دغدغه‌ها و آرزوهای نسل ما بود. نسلی كه انقلاب كرد و مذهبش، وطنش و هنرش را واقعا‌ً دوست داشت. نسلی كه هیچ چیز دنیا برایش از قماش «یك‌بار مصرف» مثل پاپ موزیك و همبرگر و شو ماهواره‌ای و شلوار جین و هوس موقتی نبود. نسلی كه آرمان‌خواه و مبارز بود و حالا هم پا از چهل سال آن سوتر گذاشته، و یقین دارد كه انسان، بالاخره برای ادامه حیات، احتیاج به مبانی محكم معنوی دارد، نیاز به موسیقی جدی و عمیق دارد و اینها به راحتی و به آسانی پیدا نمی‌شود. باید برایشان تلاش كرد و سرمایه‌ گذاشت و تاوان داد.

□ از ح‍ُسن ‌اتفاق، یك روز با جمعی بازمانده از آدمهای وفادار به این جنس تفكر و جهان‌بینی، در دفتر مركز موسیقی حوزه هنری نشسته بودیم و موسیقی‌ای هم پخش می‌شد. دوستان و همكاران تحریریه خیلی حوصله به خرج ندادند و ما چند نفر هم‌دوره‌ای! را تنها گذاشتند. دوستی متشرع و هنردوست كه خط را بسیار استادانه می‌نویسد و با صدای خوبش مدح حضرت مولا‌ علی(ع) را می‌خواند، پرسید كه بالاخره راهی هست كه بشود با اعتماد و خوشدلی، تشخیص بدهیم كه موسیقی مفید از مضر‌ّ كدام است؟ بالاخره این مسئله‌ای است كه راه حلش تا حدی هم بر ذ‍ُ‌م‍ّه خود شخص است. گفتم: تو به‌عنوان هنرمند به چه منظری رسیده‌ای؟ گفت: من وقتی موسیقی باكلام را می‌شنوم، از آنجا كه فهم فنی موسیقی را ندارم، اول به معنا و محتوای كلام دقت می‌كنم كه مغایر با اعتقادات و احساسات درونی‌ام نباشد؛ بعد به موسیقی گوش می‌كنم. اگر موسیقی بی‌كلام باشد كه دیگر كمی راحت‌تر است، چون احساس محض است و شعر ندارد كه توجه آدم را به مسائل و موضوعاتی بیندازد. گفتم: موسیقی بی‌كلام، نه تفسیری دارد و نه می‌شود سیستم ارزش‌گذاری اخلاقی خیلی مطمئنی را به رویش سوار كرد كه به همه كس جواب بدهد، هر كس یك تعبیر و تفسیری برای خودش دارد. گفت: دقیقا‌ً نكته همین جاست و همین است كه به‌زعم خیلیها، گرفتاری موسیقی است و تعیین تكلیف آن را این حد‌ّ دشوار و غامض می‌كند و برای همین هم، این همه بر سرش حرف و حدیث است. گفتم: اما این چیزی كه می‌گویی شاید ح‍ُسن موسیقی باشد و این ح‍ُسن را هیچ هنر دیگری غیر از موسیقی ندارد. نقاشی و شعر و ادبیات و تئاتر، دنیایی را می‌آفرینند و بعد تو را به آن دعوت می‌كنند. انگار تو مهمان هستی و آنها، میزبان. اما موسیقی دنیایی را می‌آفریند و تو هم حین شنیدنش متقابلا‌ً دنیای خودت را می‌آفرینی و احساسی كه موسیقی به تو می‌دهد و تصمیم‌گیری درونی تو از آن حس‍ّها و برآیندش، موضع درونی تو را می‌سازد. برای همین هم هست كه عكس‌العمل مردم در مقابل هنرهای دیگر، تا حدودی شبیه هم است ولی در مقابل موسیقی، متضاد و گوناگون است. این دقیقاً امتیاز هنر موسیقی است. گفت: پس تكلیف چیست؟ گفتم: تعیین تكلیف به عهده من نیست. بخشی از آن به عهده شخص مكل‍ّف است. اصلا‌ً تو به حرفهای من كاری نداشته باش! احوال درونی خودت را وقتی كه موسیقی‌ای می‌شنوی، مراقبت كن و ببین. هر كسی كه بالغ و عاقل باشد و خیر را از شر‌ّ تمیز بدهد، خودش خوب می‌فهمد كه با شنیدن یك قطعه موسیقی، آیا متمایل به اهواء نفسانی و افعال زشت و خلاف اخلاق و شرع می‌شود؛ یا اینكه ذهن و فكرش متوجه مفاهیم عالی در زندگی و هستی می‌شود. گفت: مثلا‌ً كدام مفاهیم؟ گفتم: اول از همه اندوه، نه اندوه مال دنیا و حقارتهای روزمر‌ّه، بلكه اندوه و غمی كه از درك موقعیت انسان در دنیاست، غم دوری از آرامشهای آسمانی، یا احساساتی مثل مشاهده و ستایش شكوه و عظمت طبیعت، دیدن لبخند یك كودك معصوم، یك گل زیبا و یا تولد و مرگ و تغییر فصلها. مهم‌ترین موضوعات برای موسیقیدان جد‌ّی و با فكر، تولد و مرگ و مبارزه و اندوه عالی و شادی متعالی و ستایش خداوند و ساخته‌های اوست. هر موسیقی‌ای كه این احساسها را در تو تحریك كرد، گوش بده و دوست بدار و اگر احساساتی را در تو داخل كرد كه ترغیب شدی به كارها یا افكاری كه اخلاق و عرف و شرع آنها را جایز نمی‌داند، خودت از آن پرهیز كن. گفت: امر خطیری است و مسئولیت دارد. گفتم: همین‌جاست كه مولانا می‌فرماید: از محقق تا مقل‍ّد فرقهاست. سعی كن در زندگی و مذهب و هنر «مقلدِ اهل تحقیق» باشی، نه مقل‍ّد‌ِ بی‌اندیشه». فرق مؤمن متفكر با عوام متدین هم همین‌جاست.
گفت: حضرت امام خمینی(ره) هم فرموده: موسیقی مطرب حرام است و صداهای مشكوك مانع ندارد و تشخیص موسیقی لهوی از غیر لهوی به عهده شخص مكل‍ّف است. به شوخی گفتم: از هنرمند هم مكلف‌تر و مسئول‌‌تر مگر پیدا می‌شود؟ برو تكلیف خود را پیدا كن و مسئولیتش را به عهده بگیر و با اعتقاد و خلوص پیش برو... فقط مهم این است كه به خودت دروغ نگویی.

□ دیدم كه اشك بر چشمهایش نشسته است. ناراحت و پشیمان شدم كه چرا دوستی رنجید، دنبال كلماتی برای پوزش‌خواهی می‌گشتم كه گفت: اگر ممكن است این سی‌.دی كه پخش می‌شود به من امانت بده، قول می‌دهم زود برگردانم. گفتم: از دست من كه ناراحت نیستی؟
گفت: هرگز! داشتم به این قطعه گوش می‌كردم و ناگهان منقلب شدم. چه درد عمیقی دارد، انگار دارد عظمتی را وصف می‌كند. برخاستم و رویش را بوسیدم و گفتم: الحق كه عنوان هنرمندی و هنر شایسته توست. اما این سی‌.‌دی را نمی‌توانم به تو بدهم، چون هنوز منتشر نشده و بیرون فرستادنش برایم مسئولیت دارد. گفت: این موسیقی هر چه بود، مرا چند لحظه از خودم و مسائل حقیر زندگی روزمره خارج كرد و انگار یك غم شیرین و عجیبی را به دلم ریخت. انگار روبه‌روی دریای باعظمتی ایستاده‌ام و می‌خواهم تا ابد در این حالت بمانم... اگر اشتباه نكنم این یك سمفونی است و با اركستر فرنگی از نغمه‌های ایرانی استفاده شده... آهنگسازش كیست؟ خارجی است یا ایرانی؟ گفتم: این اثر ایرانی است؛ آهنگسازش هم یك ایرانی است: دكتر شاهین فرهت، سازنده سمفونی دماوند.


مهدوی رضا
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید