چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


زن، خانواده و مناسبات چهارگانه


زن، خانواده و مناسبات چهارگانه
گیلانه دقیقاً در تداوم مسیر كارنامه سینمایی رخشان بنی اعتماد قرار دارد و موضوع مورد عنایت این فیلمساز در آخرین فیلم او نیز نمود پررنگی را به خود اختصاص داده است. وجه تمایز این فیلم با كارهای قبلی بنی اعتماد تنها در بستری سطحی شكل گرفته است. جنگ و پیامدهای آن تنها یك قالب است تا محتوای غالب آثار بنی اعتماد در آن پی ریزی شود. اما این موضوع ثابت در فیلم های مختلف این فیلمساز چیست؟
اگر از یكی دو فیلم اول بنی اعتماد (خارج از محدوده، پول خارجی) كه درونمایه های اجتماعی داشتند (و از همین رو در بدو امر بسیاری از صاحبنظران سینمایی می پنداشتند بنی اعتماد یك فیلمساز زن است كه با موضوعات مردانه كار می كند) بگذریم، مضمون سایر فیلم های او مبتنی بر عنصر خانواده با محوریت نقش زن خانواده است. درواقع بنی اعتماد، قابلیت های زنان را قبل از آن كه برخلاف برخی از همكسوتانش در برابری جویی با مردان طی مناسبات فمینیستی مطرح سازد (مثل تهمینه میلانی)، در ارتباط با مفهوم خانواده و كاركردهایش جست وجو می كند. این روند در نرگس درون یك مثلث عاطفی نضج گرفت و تداخل احساسات انسانی در دو خانواده ای كه مرد مشترك خانواده داشتند بر روابط پیچیده آن می افزود تا آنجا كه گویی بقای یكی به نفی دیگری منوط بود و این زنان خانواده بودند كه در پی حفظ كانون مربوط به حوزه خویش بودند. در روسری آبی، زن عضو جدید خانواده در اثر نفوذ به مناسبات سنتی و پرریشه دیگر اعضا، بحرانی را پیش روی خویش می بیند كه نهایت آن به طرد مرد خانواده از جانب دخترانش می انجامد و عشق بین زن جوان و مرد مسن نیز همچنان فاصله ای گسترده دارد. در بانوی اردیبهشت خانواده كم نفری وجود دارند؛ مادر و پسر ولی این كم حجمی مانع ایجاد بحرانی نیست كه بین اعضای آن در اثر تمایل مادر به ازدواج مجدد سر می گیرد. در اینجا نیز مثل نرگس با یك مثلث عاطفی مواجه هستیم: مادر، پسر و یك مرد جدید؛ و نهایت آن با پایانی الاكلنگی رقم می خورد تا انتهایی مشخص برای این معضل رقم نخورد. زیر پوست شهر یكی از بارزترین آثار بنی اعتماد در پرداختن به موضوع خانواده است و باز این زن خانواده است كه در برخورد با معضلات پیرامونی (لاابالی گری همسر، عاشقی پسر بزرگتر و به خلاف افتادن او، سیاسی بازی پسر كوچكتر، بحران خانوادگی همسایه صمیمی اش در خصوص فراری شدن دخترشان و فلاكت دختر بزرگترش پس از ازدواج) سعی در ایفای نقش محوری در راستای جلوگیری از فروپاشی خانواده دارد. این نكته حتی در مستند روزگار ما نیز به چشم می خورد و تلاش مادر جوانی كه ازدواج هایی ناموفق داشته است، برای امرار معاش خود و دختر خردسالش و مادرش كه حتی به وادی سیاست نیز گره می خورد(كاندیداتوری زن برای انتخابات ریاست جمهوری) گویای این نقش ثابت آثار بنی اعتماد است.
اكنون واضح تر می توان به تم فیلم گیلانه نگریست. اگر در آثار قبلی مسائل چهارگانه عشق، فقر، سیاست و اجتماع در جهت گیری زن درخصوص مسائل خانوادگی مؤثر بوده اند و بستر مناسبات خانوادگی را تشكیل می دادند، در گیلانه نیز باز این مسائل چهارگانه خود را بر كیفیت روابط خانوادگی تحمیل می كنند.
عشق مادر (گیلانه) به دو فرزندش اسماعیل و می گل از یك طرف و عشق ناكام و نافرجام اسماعیل و ستاره از طرف دیگر و عشق می گل به همسرش رحمان از جانب دیگر، شبكه در هم تنیده ای از روابط عاطفی را تشكیل می دهد كه موجبات كنش و پویش آدم های قصه و پیشبرد روایت اثر را فراهم می كند، عشق هایی كه گاه حتی در تضاد با یكدیگر واقع می شوند (مثل عشق می گل و رحمان كه در تقابل با عشق گیلانه و می گل است) و این تضاد، موتور محركه انگیزش ها را تشكیل می دهد.
فقر عاملی است كه غربت گیلانه و آدم های دیگر قصه را به صورتی مضاعف نمایش می دهد. كلبه حقیرانه گیلانه كه در كنار جاده ای پرت واقع شده است، با آن مغازه كوچك كه فروش سیگار و كلوچه و دستمال در آن نحوه امرار معاش گیلانه را نشان می دهد، اوج تجلی این عنصر است. اما این فقر ابعادی عزت مندانه دارد تا آنجا كه به هنگام درخواست گیلانه از مرد سودجوی اقتصادی درخصوص تلفن به تهران با موبایل، اسماعیل از درون كلبه مادر را به وسیله زنگوله آویزان از در خانه صدا می كند تا مبادا فقرشان موجب روانداختن به آدمی شود كه از ارزشهای انسانی به دور است.
در گیلانه سیاست نیز خود را به وضوح نشان می دهد. سقوط دولت بعثی صدام به هنگام حمله آمریكا به عراق در واپسین روزهای سال ،۸۲ اعتراض برخی آدم های بین راه مانده به عدم اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر و عدم رسیدگی مقتضی به جانبازان جنگ در آسایشگاهها تا آنجا كه گیلانه خود عهده دار این امر می شود، از جمله این بازتاب هاست. انگار كه جنگ و جنگ افروزی در زندگی گیلانه و خانواده اش امری تمام نشدنی است و جنگ تحمیلی عراق به ایران و جنگ تحمیلی آمریكا به عراق دو روی سكه ای هستند كه در دو زمان متفاوت كاركردی مشابه را برای آدم های قصه رقم می زنند.
اما اجتماع نیز وجوه پررنگی در گیلانه دارد و همچون اكثر آثار پیشین بنی اعتماد كه واجد لحن اجتماعی بودند، اینجا نیز این نوع مسائل چه در اپیزود اول (آدم های آواره ای كه در اثر جنگ شهرها سرگردان بین جاده های شهری شده اند و در این میان از غارت اسباب منزل گرفته تا برپایی مراسم ازدواج وسط جاده و تا حتی فراری شدن مشمولان نظام وظیفه از خدمت - مثل همسر می گل - مشكلات اجتماعی جنگ بازگو می شود) و چه در اپیزود دوم (رهگذران جاده مقابل منزل گیلانه كه هر یك واجد سوژه ای اجتماعی است: سودجویی از مناسبات جنگی، هوسرانی های شهوانی، خیانت به خانواده، اعتیاد، پشت پا زدن به ارزشها و یادگارها و آدم های جنگ و ...) در پیوند با موضوع جنگ خود را به وضوح نشان می دهند.
اما شخصیت گیلانه در این میان همچنان نقش دیگر زنان آثار رخشان بنی اعتماد را به عهده می گیرد و برای از هم متلاشی نشدن خانواده و اركان آن دست به هر كاری می زند. از شمال راهی تهران می شود تا دامادش را به ولایتش برگرداند، پسر معلول را با هر مصیبتی كه هست نزد خود نگه می دارد، تیمارداری دختر باردارش را انجام می دهد، رعشه های عصبی پسر را با قراردادن صورت و بدن خود در مقابل ضربات او آرام می كند. امید به تداوم زندگی را به دختر و پسرش از طرق مختلف می بخشد و حتی در انتظار آدمی به سر می برد كه بیاید و پسرش را سروسامان ببخشد و اینجاست كه در بحبوحه ای از مسائل و دغدغه های مختلف عاطفی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باز این زن است كه وسعت سایه امیدبخش خود را بر سر موقعیت های نابسامان پیرامونی اش در خانواده می گستراند تا از رسیدن به مرز فروپاشی جلوگیری كند، زنی همچون همه زنان بنی اعتماد.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید