شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


کارگردان ماکیاولیست


کارگردان ماکیاولیست
او بایستی این بار اعلام می كرد كه با ساخت این فیلم كه پانزدهمین فیلمش محسوب می شد به نوعی پیمان شكنی كرده است. او به شوخی به خبرنگاران گفت: من سالها منتظر پیمان شكنی بودم ولی كسی پیشنهادی برای این كار به من نمی داد. ۳۰ سال سابقه حرفه ای او با ساخت فیلمهایی چون تصادف، مگس و منطقه مرگ حاكی از دوری كردن جریان اصلی سینما از اوست. چرا كه فیلمهایش ظرف این مدت تنها توجه عده ویژه ای ازتماشاگران سینما در جهان را جلب كرده و شاید تاریخچه خشونت به نوعی اولین فیلم او در جریان اصلی سینما باشد.ولی او لیاقت این را داشته كه اكنون به فكر كسب درآمدی چند از فروش یك فیلم عامه پسند باشد. چرا كه ظرف سه دهه گذشته تعدادی از بهترین فیلمهای هنری را ساخته است.با این همه قصه كمبود بودجه كارگردانان سینمای هنری برای كراننبرگ نیز صادق است و او باید تا آخرین لحظات برای فراهم كردن بودجه فیلمهایش تلاش كند. كراننبرگ در خلال فیلمبرداری كار قبلی اش عنكبوت، بخش اعظم وقت شام خود را به تماس گرفتن با سرمایه گذاران و توزیع كنندگان مختلف برای دریافت چند دلار بیشتر می گذراند. بودجه پایه فیلم عنكبوت با بازی رالف فانیس در نقش یك فرد شیزوفرنی كه در دو دنیای ذهنی مختلف پس از مرخص شدن از بیمارستان زندگی می كند بالغ بر ۱۰ میلیون دلار بود ولی تهیه كنندگان برای تأمین همین بودجه هم دردسرهای زیادی را تحمل كردند. كراننبرگ ازحقوق خود تاحدزیادی چشم پوشی كرد و تقریباً دو سال مجانی كاركرد.او خاطرنشان می كند: حتی روزهایی بود كه وقتی به سر صحنه می رفتم، مطمئن نبودم كه صحنه ای دركار باشد. او همچنان در زادگاهش شهر تورنتو ماند، درحالی كه همكار قدیمی اش ایوان ریتمن كه تهیه كننده فیلمهای دهه ۱۹۷۰ او بود، اكنون به چهره ای سرشناس در هالیوود بدل شده است. اما این سیر برای كراننبرگ ناآشنا نیست و او قبلاً نیز آن را تجربه كرده است. او در سال ۱۹۸۳ پس از یك دهه فعالیت و ساخت چند اثر كم خرج سینمای وحشت، فیلم منطقه مرگ را برای دینودی لاورتیس تهیه كننده مشهور سینمای تجاری ساخت كه اقتباسی از كتاب مشهور استیون كینگ بود. او با این فیلم به ظاهر به جریان اصلی سینما واردشد ولی واقعیت امر چیزدیگری بود و او ترجیح داد تا پس از منطقه مرگ، اقتباس سینمایی از كتاب سومریان ویلیام بارو داشته باشد كه به نظرمی رسید غیرقابل اقتباس باشد. فیلم بعدی او نیز مادام باترفلای براساس نمایشنامه دیوید هنری هوانگ با بودجه ای مكفی بود كه به او اجازه فیلمبرداری در دیوار چین را نیز می داد ولی هردو فیلمها علی رغم ستایشی كه از آنها صورت گرفت در گیشه فاجعه آمیز بودند.در تاریخچه خشونت ویگومورتنسن نقش تام اشتال متأهلی را ایفامی كند كه رستوران كوچكی در شهر میل بروك ایالت ایندیانا دارد. او خود را خوش شانس ترین مرد جهان می داند تا زمانی كه عده ای تبهكار به رستوران او آمده و علاوه بر سرقت از آن قصد آزار و اذیت حاضران را نیز دارند و تام نیز با ایستادگی در برابر آنها بدل به یك قهرمان رسانه ای در سطح كشور می شود.اما در بین افرادی كه پس از این حادثه به او رجوع می كنند شخصی به نام نوجرتی است كه مدعی می شود تام اشتال درواقع یك جانی زیرزمینی بوده كه ۲۰ سال پیش ناپدید شده و به او مقروض است.ولی كسانی كه كراننبرگ را هنوز با فیلمهای اولیه اش می شناسند هنوز هم می توانند عناصری آشنا از آن فیلمها را درتاریخچه خشونت بیابند. هرچند كه همچون فیلم اسكنزر (۱۹۸۰) كله هیچكس منفجر نمی شود و یا اینكه مثل ویدئو دردم و یا تصادف خشونت بدنی وجود ندارد. كراننبرگ درمورد این فیلم خود می گوید: به عقیده من تاریخچه خشونت همچون اسپایدر فیلمی است كه بر مسائل فیزیكی تمركز دارد و به همین دلیل است كه اكثر صحنه های خشن به شكل كلوزآب و چهره به چهره گرفته شده است.من بر سر این فیلم تحقیقاتی را پیرامون دفاع شخصی با تماشای رودرروی های آموزشی انجام دادم كه در آنها به شما آموزش داده می شد كه چگونه خلافكاران را درخیابان به قتل برسانید و آنچه در مورد این فیلمها برایم جالب بود نزدیك شدن شما به فرد مهاجم بود. شما باید حتی الامكان به او نزدیك شوید تا جایی كه صورت شما حداقل فاصله را از صورت او داشته باشد و بتوانید او را شوكه كنید. فاصله گرفتن شما به او برتری می دهد. این برای من جالب بود و فكركردم كه این می تواند فاكتوراصلی صحنه های خشونت آمیز فیلم باشد. البته ویگومورتنسن ورزشكار است ولی اگر برای این نقش پل جیاماتی را هم انتخاب می كردم، نتیجه كار قابل قبول بود.با این همه خود كراننبرگ ازنظر شخصی فرسنگها با افراط گری فیزیكی و روانشناسانه ای كه در فیلمهایش شاهد هستیم، فاصله دارد.او در تورنتو به دنیا آمده و تا به حال بیش از یكسال آنجا را ترك نكرده است و این یكی از موارد نادر دنیای فیلمسازی امروز است كه فیلمسازی بتواند همچنان در زادگاهش بماند. خواهرش دنیس كه طراح لباس فیلمهای او در ۲۰ سال اخیر بود، می گوید: مردم غالباً از من می پرسند كه او كجا زندگی می كند و آنها به سختی باورمی كنند كه او اكثر اوقات در تورنتو است. او عاشق این شهر است و گرچه سفرهای كاری زیادی دارد ولی بیشتر دوست دارد تا دراینجا فیلم بسازد. برای مثال فیلم تصادف در لوكیشنی كه حدود ۱كیلومتر با منزلش فاصله داشت ساخته شد.
او همسر و سه فرزند بزرگسال دارد كه همه آنها در پروژه های سینمایی با او همكاری می كنند و او به همراه پسرش براندون مشغول طراحی یك بازی كامپیوتری هستند.سایرین نیز نظر مثبتی پیرامون كراننبرگ دارند. ایوان ریتمن می گوید: او بیش از آن چیزی كه اكثر مردم فكرمی كنند آدم دوست داشتنی است و فكرمی كنم مشكل اصلی در مورد تصویری كه از او در اذهان وجوددارد به خاطر عكسهای خوفناكی است كه از او در مجلات چاپ می شود. مورتنسن نیز درباره او می گوید: او فردی جدی بود كه آمادگی قبول هرتوصیه ای را درحین كارداشت. بعضی اوقات به نظرمی رسید او می خواهد رؤیاهای شبانه خود را در سر صحنه اجراكند. او خیلی سریع تصمیم می گرفت و برخورد او به شكلی بود كه باعث می شد همه ما بخواهیم حدالامكان درتمامی مراحل كار به او كمك كنیم.كرانبرگ در مورد این اظهارنظرها و رفتارها می گوید: اگر قرار باشد كه من آدم سختگیر و بدبرخوردی باشم تنش زیادی در سرصحنه به وجود می آید كه باعث هدررفتن انرژی همه می شود. من از نظر حرفه ای یك كارگردان ماكیاولیست هستم و سعی می كنم حتی الامكان با هرچیزی در كار منطقی برخورد كنم. این تكنیك من است و من تا جایی كه بتوانم برای آنچه می خواهم به دست آورم، مذاكره می كنم.كرانبرگ فیلمسازی را با بودجه ای اندك در اوایل دهه ۱۹۷۰ در كانادا آغاز كرد. اولین فیلم او shirers بود كه درسال ۱۹۷۴ با ۱۸۵ هزار دلار بودجه ساخته شد و شاید یكی از تأثیرگذارترین فیلمهای ارزان تاریخ سینماست كه به ۳۵ كشور جهان فروخته شد ولی فیلم در كانادا سرنوشت خوبی نداشت چون پس از چاپ مقاله ای در مجله ستردی نایت كانادا مشخص شد كه بخش اعظم این فیلم از محل مالیات مردم در سازمان گسترش سینمای كانادا تأمین شده و این مركز پس از تصویب لایحه ای در مجلس كانادا به دلیل استفاده غیرمنطقی در ساخت آثار مبتذل بسته شد!پس از آن كرانبرگ و ریتمن به سراغ ساخت فیلم Rabid رفتند. فیلم ماجرای زنی بود كه پس از ناموفق بودن عمل جراحی پلاستیك بدل به یك خون آشام می شود. كرانبرگ درمورد این فیلم می گوید: من از همان موقع می دانستم كه مردم دوست دارند در فیلمهای ژانر وحشت بازیهای بدی از هنرپیشگان تماشا كنند. حتی زمانی كه من برای فیلم The Brood از لاورنس اولیویه و سامانتا اگر استفاده كردم با وجودی كه آنها هنرپیشگان خوبی بودند ، بازی آنها به چشم نیامد.پس از منطقه مرگ ، كرانبرگ ۱۲ نسخه فیلمنامه برای فیلم یادآوری كامل در سال ۱۹۸۴ نوشت كه همه آنها توسط تهیه كنندگان رد شد و در شرایطی كه به عقیده ایوان ریتمن، كرانبرگ برای تغییر فضای ذهنی اش و رفع افسردگی ها نیاز به ساخت یك كمدی داشت، مل بروكس فیلمنامه مگس را به او پیشنهاد كرد.در سال ۱۹۸۵ كرانبرگ فیلم علمی - تخیلی ۱۹۵۸ مگس را بازسازی كرد كه داستان دانشمندی بود كه در حین آزمایشهایش بدل به مگس می شود و جینادیویس و جك گلد بلوم نقش های اصلی آن را ایفا می كردند. این فیلم با حضور این هنرپیشگان مطرح توانست در گیشه بدرخشد و این تصور را به وجود آورد كه كرانبرگ اكنون می تواند هر سوژه ای را كه می خواهد برای فیلم بعدی اش انتخاب كند ولی او درس تازه ای را در خلال ساخت فیلم بعدی اش در مورد میزان محدودیت ها در هالیوود آموخت.فیلم بعدی او Dead Ringers نام داشت كه داستان زندگی دو دكتر دوقلوی روانشناس معتاد بود. او ادامه می دهد: همه مردم به من تبریك می گفتند و رؤسای استودیوها پس از مطالعه فیلمنامه كه براساس حادثه ای واقعی نوشته شده بود به من تبریك می گفتند ولی من هنوز هم نمی توانستم برای فیلم حامی مالی داشته باشم. همه به من می گفتند اگر یك فیلم پرفروش داشته باشی، سوژه فیلم بعدی مهم نیست ولی این قاعده برای من صدق نمی كرد. من این فیلمنامه را به استودیوهای زیادی بردم و حتی صبر كردم و پس از تغییر رؤسا و حتی دكور برخی استودیوها فیلمنامه را مجدداً برای رؤسای جدید مطرح كردم ولی پاسخ منفی بود. این باعث شد تا كرانبرگ تصمیم بگیرد در تورنتو بماند و با همان شرایط نه چندان خوب كار را ادامه دهد بنابراین او تیمی از همكاران ثابت برای خود دست و پا كرد؛ خواهرش دنیس، كارول اسپایر (طراح تولید)، پیتر سوچیتزكی (مدیر فیلمبرداری ) و هاوارد شور آهنگساز. او ادامه می دهد: یكی از مشخصات كارگردان خوب این است كه با افرادی كار نكند كه قصد نابودی اش را دارند. من آدم مادی گرا نیستم ولی برای دفاع از خودم بایستی می آموختم كه چگونه باز هم فیلم بسازم چون نبود بودجه می تواند حكم مرگ شما در سر صحنه باشد.او این جمع را به چین و مجارستان برد تا مادام باترفلای ساخته شود ولی جنجالی ترین كار او فیلم تصادف براساس رمان جی جی بالارد بود. مسؤول برنامه های كرانبرگ از او به دفعات خواهش كرد كه این فیلم را نسازد چون می تواند تیر خلاص حرفه ای او باشد و در عوض فیلم The Juror با بازی دمی مور را قبول كند ولی كرانبرگ فیلم خود را ساخت و بعد مسؤول برنامه های جدیدی برای خودش دست و پا كرد. ولی پیش بینی ها تا حدی درست بود و تدترنر مدیر نیولاین ، شركت سازنده فیلم ، پس از تماشای آن در اكران افتتاحیه به قدری شوكه شده بود كه آن را بدترین فیلمی كه در تمام عمرش دیده لقب داد و شخصاً یك سال مانع اكران آن در سینماهای آمریكا شد. اكران فیلم در انگلستان نیز دچار مشكلاتی شد چون برخی آن را مروج خشونت جاده ای دانسته بودند.اما در خلال همه این سالها بدون توجه به جنجالی بودن سوژه هایی كه او برای فیلمهایش انتخاب می كند، اكثر منتقدان سختگیر سینما آثار او را ستوده اند بویژه زمانی كه توجه كنیم طی ۲۰ سال اخیر او از قبول فیلمهای تجاری چون نمایش ترومن، شاهد و تاپ مان سر باز زد. شاید در غیراین صورت از برخی از آثار محبوب سینمای عامه پسند تصویر دیگری (در صورت پاسخ مثبت كرانبرگ) در ذهن همه ما بود.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید