پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


نوشتاری به بهانه نمایشگاه جنبش هنر مدرن در موزه هنر های معاصر


نوشتاری به بهانه نمایشگاه جنبش هنر مدرن در موزه هنر های معاصر
به راستی می توان مدعی شد كه برآیند فعالیت های چندین سال اخیر موزه هنر های معاصر تهران در نمایشگاه «جنبش هنر مدرن» خلاصه می شود. نمایش گنجینه ای كه قریب به سه دهه در انبار موزه مدفون شده بود، آخرین برگ كتاب علیرضا سمیع آذر بود. توضیح برای تك تك آثار كاری است ناشدنی و برای معرفی هركدام از نقاشان به كتابی نیاز است. بنابر این سعی می كنم نگاهی اجمالی داشته باشم به سال هایی پر اوج و فرود كه ما آن را با نام «هنر مدرن» می خوانیم و به نوعی هم در معرض توفان اش قرار گرفتیم و سیل جاری شد، بی آنكه بدانیم خانه از پای بست ویران است، شنا كردیم در آب های خروشان.تاریخ دقیق آغاز هنر مدرن همانند نقطه آغازین خیلی چیز های دیگر در این عالم، مشخص نیست.برخی هنر مدرن را اوایل قرن بیستم می دانند یعنی به سال ۱۹۰۵؛ زمان گشایش نمایشگاه فووها در سالن پائیز پاریس. برخی دیگر ازجمله كریستوفر ویتكومب، پژوهشگر آمریكایی هنر، معتقدند كه هنر مدرن در دهه ۱۸۶۰ با نمایش تابلوی «ناهار در سبزه زار» «ادوارد مانه» در سالن مردود های پاریس آغاز می شود و حدوداً تا دهه ۱۹۷۰ ادامه می یابد.اما اصطلاح هنر مدرن كاربردش مختص قرن بیستم نیست، «چنیتو چنینی» نقاش فلورانسی در اثری با عنوان «كتاب هنر» كه در سال ۱۴۳۷ تالیف كرده است توضیح می دهد كه «جوتو» چگونه نقاشی را «مدرن» ساخته است و همچنین «جورجو وازلی» نقاش، معمار و تاریخ نگار ایتالیایی هنر در ۱۵۵۰ در كتابش با عنوان «زندگی هنرمندان» هنر عصر خویش را هنر «مدرن» می خواند. اما آیا مفهوم و كاركرد این لغت در عهد رنسانس و سپس جامعه پس از عصر انقلاب صنعتی یكی است؟ از نیمه دوم قرن نوزدهم و با تحولات بزرگی كه در تمامی زمینه ها در اروپا رخ می دهد همه چیز دگرگون می شود و در این میان هنرمندان نیز مستثنی نیستند. هنرمند در این روزگار دیگر آن هنرمندی نیست كه در قصر های مدیچی، فیلیپ، چارلز و لویی به سر برد یا به ولی نعمتان خود در كلیسا و نهاد های حكومتی تكیه كند و به زعم جورجو وازلی، سیر تكاملی هنر را پی بگیرد و نگاهی هم به دستاورد پیشینیانش داشته باشد و بخواهد با مهارت هرچه بیشتر «طبیعت زیبا» را تقلید كند.تئوری پردازان برای هنر قرن بیستم پنج ویژگی مهم در نظر می گیرند، نخست آنكه هنرمند تجسمی قرن بیستم صرفاً به تغییرات سبكی بسنده نمی كند و ضمن استفاده از ابزار آلات سنتی، مواد و مصالح تازه ای را در رشته خود به كار می گیرد. نتیجه این تغییر متریال می شود دگرگون شدن مفهوم نقاشی و مجسمه سازی و دیگر نمی توان همان تعاریف متعارف را برای آنها به كار برد.دومین ویژگی همان شعار معروف هنر برای هنر است و خود مختاری برای سرزمین هنر. در ایران این شعار سرلوحه بسیاری از پیشه وران هنر شد نه پادشاهان این سرزمین. سرزمینی كه در هیچ نقشه ای مرز هایش مشخص نشده بود.بنابراین هنر می خواهد خود غایت خویش باشد نه وسیله تبلیغ و ترویج و تحكیم آموزه های سیاسی، دینی و اخلاقی. اما در این میان نمونه هایی وجود دارند كه اگر نگویم این ویژگی را نقض می كنند، حداقل وجودشان سئوال مطرح می كند. آیا «پل گوگن» یا «ادوارد مونك» در هنر مدرن طبقه بندی نمی شوند؟ اگر این چنین است «مسیح زرد» گوگن یا «مسیح مصلوب» مونك نشان دهنده كدام بخش از زندگی انسان معاصر است؟
خصلت چالشگری، طغیان گری و گزندگی هنر مدرن، سومین ویژگی اش در نظر گرفته می شود. هنرمند نمی خواهد عظمت را نشان دهد و حتی نمی خواهد آینه «طبیعت زیبا» و «خصایل عالیه انسانی» باشد.بلكه می خواهد نفس پرستی و فروافتادگی انسان قرن بیستم را به رخ بكشد از فتوریسم كه دنیای نوین صنعت، سرعت و خشونت را می ستاید تا رئالیسم سوسیالیستی كه ستایشگر عظمت كارگر و نقش او در ساختمان كمونیسم است. اما باز هم در این میان نكته ای نهفته است، هنر مدرن چه چیزی را می خواهد عریان سازد؟ آیا چیزی به غیر از دستاورد مدرنیته را؟ هنر مدرن به بدعت گذاری می پردازد و این بدعت گذاری ها در جهانی رخ می دهد كه زیگموند فروید، هنری فورد، آلبرت اینشتین، آدولف هیتلر، مارتین لوتركینگ، مهاتما گاندی، ریچارد نیكسون و میخائیل گورباچف تمام تصاویر و باورهایی را كه انسان تا به آن روز داشت به شدت تكان دادند. به دو ویژگی دیگر هنر مدرن اشاره كنم و سپس به برداشت های هنرمندان از این جهان و انتظاراتمان از آنها بپردازم. چهارمین ویژگی هنر مدرن- به ویژه در سال های پایانی قرن بیستم- درهم آمیخته شدن رشته های مختلف هنری ازجمله نقاشی، مجسمه سازی، عكاسی، گرافیك و حتی موسیقی و رقص و تئاتر و ادبیات شد و در نتیجه بعد از سال های ۱۹۵۰ موجودات عجیب و غریبی پا به جهان هنر گذاشتند كه اینستالیشن نمونه ای از آنها است. آخرین ویژگی هنر مدرن بسیار بسیار مهم است، دست انداختن به هر كجای جهان و جاری كردن خونی تازه در رگ های هنر مغرب زمین. هنرمندان مدرن از هیچ چیزی چشم پوشی نمی كردند. از چاپ نقش های ژاپنی گرفته كه امپرسیونیست ها را متعجب كرد تا نقاشی ایرانی كه ماتیس را شگفت زده كرده و مجسمه های آفریقایی كه پیكاسوی جوان را محو خویش كردند. و چه بسا دست كمی از استعمار اروپایی مآبانه نداشت، به گونه ای كه نقش و نگارهای نقاشی ایرانی آنچنان ماتیسی شده است كه اگر در تابلوی یك ایرانی دیده شود، به كپی از ماتیس متهم می شد. در حالی كه ماتیس خود تحت تاثیر اینگونه نقش مایه ها است. شاید هم از تیزهوشی انسان مغرب زمین است كه می تواند باركد خویش را بر هر محصولی حك كند، حتی اگر آن محصول حاصل خودش هم نباشد. با در نظر گرفتن این ویژگی ها برمی گردم به انتظاراتمان از هنر مدرن و در واقع نقاشی مدرن كه بحث این نوشتار است. نقاشی مدرن از زیر مفاهیم ادبیاتی شانه خالی كرد و این موضوع از دستاوردهای مهم نقاشی مدرن است. برای شناخت چنین هنری باید به غنی سازی و گسترش مهارت ها و توانایی هایی بپردازیم كه تاكنون كسب كرده ایم. علاوه بر این می تواند از آغاز نیز جالب باشد.یعنی می توانیم برای غنی سازی مهارت هایمان از ابتدا پیچیده ترین و شگفت انگیزترین آثار را تجربه كنیم. در حالی كه در ادبیات شخص در وهله اول نیاز دارد با كتاب های ساده شروع كند و مراحل بعدی به كارهای پیچیده تر و باارزش تر دست یابد، در هنرهای بصری عكس این قضیه صادق است، یعنی اگر اثر از لحاظ بصری و باورپذیری قوی باشد، بیشتر می توان از آن آموخت و در آن غور كرد. اما از طرف دیگر آیا می توانیم از هنرمندی كه ناظر انفجار هسته ای است، انتظار داشته باشیم كه هنری ساده و زیبا بیافریند؟ برخی خواهند توانست اما دیگر منطقی نیست كه از هنرمندی انتظار داشت برداشتش از رنج یا آرزوهایش برای دنیایی بهتر را نادیده بگیرد. همان گونه كه نمی توان از یك بی خانمان انتظار داشت انبوه آسمانخراش های اطرافش را نبیند یا از آنانی كه شعور اجتماعی دارند، بخواهیم تا نیاز به اصلاحات را فراموش كنند.
ما در عصری زندگی می كنیم كه هنر در اغلب موارد زبان بیگانه ای به نظر می رسد. این گفته نفی سنت هنرمندان گذشته نیست. هنرمندانی هستند كه تصاویر قابل قبول و حتی زیبایی از موضوعاتی كه برایشان ارزش قائلیم، خلق می كنند و برخی از مهارتی بی عیب و نقص برخوردارند. اما اشكال از زمانی پدید می آید كه مواد به كار رفته در آثار برایمان قابل درك نیست و در آثار با ناهنجاری های سیاسی یا جنسی، فساد و زشتی ها روبه رو می شویم، در این هنگام انتظاراتمان از نقاشی برآورده نمی شود. گاه از دیدن كارهای سطحی و سرهم بندی شده به خشم می آییم. احساس می كنیم كه ما هم- به عنوان یك تماشاچی- می توانیم به راحتی چنین كارهایی انجام دهیم و از خود می پرسیم پس این همه سروصدا برای چیست؟ اینها چه معنایی دارند؟ چرا هنر نامیده می شوند؟نگاه دلسردكننده هنر مدرن باعث می شود تا این احساس به وجود آید كه هنر كسب و كاری نخبه گرایانه یا حتی ریاكارانه است. تا حدی مسخره به نظر می آید كه با وجود ارتباط جهانی مستمر از طریق وسایل ارتباط جمعی، هیچ تضمینی نداریم كه نقاشی های «جكسون پولاك» به چشم همه یكسان بیاید یا نظر مورخان هنری و كشاورزان یكی باشد، اگر در نظر بگیریم كه این نقاشی معنایی برای ناآشنایان باهنر داشته باشد. اگرچه هنر مدرن اغلب به شكلی افراطی با سنت هنر در گذشته متفاوت است اما همچنان حامل پیام های مفید الهام بخش، روحی و حتی منطقی است. شاید به این علت سردرگم هستیم كه همچنان از هنر انتظار خاطرات گذشته را داریم. یعنی در گذشته هنر در خدمت تفسیر و بیان افسانه ها و سمبل های یك فرهنگ بود. هنر قدرتمندانه و به گونه ای سحرآمیز به چیزهایی جلوه می بخشید كه مردم باورشان داشتند و در واقع وظیفه آموزش جوانان را برعهده داشت و واقعیت های مهم جامعه را به مردم یادآوری می كرد. بنابراین پیام های هنر برای مردم روشن و قابل درك بود، همچنان كه تلویزیون امروزه چنین است. جوامع انسانی در گذشته تقریباً یك دست و ثابت بود اما امروزه حتی از لحاظ ملی مردمی چندوجهی به وجود آمدند كه نتوانسته اند ارتباط منطقی با فرهنگ ثابت گذشته شان برقرار كنند- جامعه ایران این چنین است- این وجه اختلاف دلیلی بر عدم امكان خلق اثری است كه برای عموم قابل فهم باشد. آیا تاكنون با خود اندیشیده اید كه چه انتظاری از نقاشی دارید؟ آیا فقط دیدن رنگ ها و فرم های همسو با سلیقه تان تمام عالم نقاشی را دربرمی گیرد؟
این گونه نیست، بلكه نقاشی سعی دارد طرح های بصری را تامین كند كه به وسیله آنها به باورها و ارزش های ما شكل دهد گرچه هر دو قابل بیان هم نباشند. فرض بر این است كه هنر به عنوان یك واسطه ارتباطی كار كند- مشروط بر آنكه ما آن را درك كنیم- یعنی به عنوان نمادی بیرونی از واقعیت درونی عمل كند. برای مثال تلویزیون آنچه را كه آشكار است بیان می كند اما هنر به بررسی آنچه مبهم است می پردازد. هنرمندان مدرن در تقابل با جهانی كه سریع در حال تحول است خودشان را به سمتی سوق دادند كه برای توضیح دادن شرایط موجود در جست وجوی فرهنگ لغاتی مختص به خودشان باشند. برای مثال می توان به كشف «ناخودآگاه» از طریق روانشناسی فرویدی اشاره كرد. «خوان میرو» در نقاشی «تولد جهان» بر تخیل آبستره و جنبه هایی از اثری قابل درك اتكا می كند كه خود مبین این ادعا است. از سویی دیگر «كت كلویتز» زبان دیگری را انتخاب می كند تا حركت های بی رحمانه و غیرانسانی كه در دوره ما برای ادامه آنها اصرار ورزیده می شود برای ما قابل فهم كند. هنرمندان مدرن اغلب احساس جبر كرده اند تا برمشخصه های فردی و بیان شخصی اصرار ورزند و بر بی همتا بودنشان تاكید كنند، شاید این مسئله هم دلیل دیگری باشد مبنی بر اینكه خود را به عنوان بخش كوچكی از دهكده جهانی باور داشتند. دهكده ای كه با جمعیتی روبه رشد در حال پیشروی است. این گونه ادعاهای فردی موجب پیدایش شیوه هایی به شدت شخصی شد كه به واسطه آن هر هنرمند نقاشی به دنبال به وجود آوردن گروهی از مشخصه های شخصی خویش مثل سوژه، مواد و تكنیك بود. در پی این مسئله آثاری درخور توجه با تنوع و گوناگونی جالبی برای بیننده خلق شد. اما آسیب شناسی این استایل شخصی به مرور زمان و به ویژه در ایران در این بود كه در عین متفاوت بودن همه نقاشان در یك طبقه قرار می گیرند و تنها چیزی كه آنها را از یكدیگر جدا می سازد در روش به كارگیری مواد و مصالح است و نه دیدگاه های شخصی. اوج این ماجرا در نمایشگاه های هنر معاصر دیده می شود كه بسیار مشكل و گاه ناممكن است كه بتوانید با دیدن اثری به یاد خالقش بیفتید. به هر حال جنونی ناگهانی برای دور انداختن روش های قدیمی گذشتگان و یافتن راه هایی برای ساختاری جدید كه بر پایه های قدیمی استوار باشد، موجب پیدایش مدرنیسم شد. جستاری بی باكانه و وظیفه شناسانه برای یافتن چیزهای جدید در دنیا شكل گرفت. اما هنر مدرن پس از جنگ جهانی دوم به راه دیگری كشیده می شود. ۱۹۵۰ سال های سرنوشت سازی برای اروپا است. ایالات متحده آمریكا رهبری جهان را به دست گرفته است. اروپا در حال بازسازی خویش است. آمریكا می خواهد امتیاز بگیرد و در این میان از هنر هم صرف نظر نمی كند چرا كه تئوریسین هایش به خوبی می دانند كه هنر چه ابزار توانمندی است. مسئله ای كه در ایران هرگز ذهن رجل سیاسی را حتی برای یك آن به خود مشغول نكرد.هنری كه به گفته «هربرت رید» توانست از فلسفه پیشی بگیرد و به همین دلیل است كه اگزیستانسیالیسم ارتباطی با هنر های تجسمی ندارد حالا قرار است مدلی جدید برایش تراشیده شود.هنری كه به زعم منتقدان غربی اوجش بین جنگ بین الملل اول و دوم است. هنر تحت لوای سیستم سرمایه داری قرار می گیرد و تبلیغ كننده و تشویق كننده مردم برای جذب سرمایه است و با اغماض می گویم كه منحرف می شود. با نگاهی به آثار به نمایش درآمده در موزه هنر های معاصر تهران بیش از پیش به این نكته پی می برم كه هنر امروز حتی عصیانی در مقابل مدرنیته هم نیست و به ساختن آینده فكر می كند و به فكر و كاری تازه دست می زند و در این میان دست نقاش جوان ایرانی چه خالی است و تمام نگاهش به جایی است كه در افق اش خورشید غروب می كند و در آنجا به دنبال اندیشه ای تازه می گردد و به قول هربرت رید «اما هر اندیشه تازه به نوبه خود تزی است كه به زنجیر بی پایان دیالكتیك می پیوندد و یگانه نتیجه نهایی چیزی است كه به نام حقیقت كه گویا با هر گامی كه ما برای رسیدن به آن برمی داریم، از ما دورتر می شود.»
منابع:
۱- مقدمه كتاب هنر مدرن، نوربرت لینتن، ترجمه علی رامین، نشر نی.
۲- فلسفه هنر معاصر، هربرت رید، ترجمه محمدتقی فرامرزی، انتشارات نگاه.
۳- How to look at Modern art نوشته: Philip yenawine

محمدرضا شاهرخی نژاد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید