جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


بلوکباشی - علی


بلوکباشی - علی
علی بلوكباشی. متولد ۱۳۱۴
اخذ مدرك كارشناسی ارشد در «زبان شناسی همگانی و زبانهای باستانی ایران» از دانشگاه تهران ۱۳۴۹
گذراندن دوره های دیپلما، بی لیت، دكتری در رشته «انسان شناسی اجتماعی» از دانشگاه آكسفورد انگلستان
مدرسه سابق دانشكده های هنرهای دراماتیك، هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشگاه الزهرا
تدریس درسهای «مردم شناسی عمومی» ، «روانشناسی اجتماعی» ، «فرهنگ عامه» ، «ادبیات عامه» ، «نمایش در ایران» و... «دلم می خواهد كه دوباره جوان شوم و دوباره مطالعات خودم را كنار ایل و قبیله و عشیره از نزدیك انجام بدهم» . و این علی بلوكباشی است. درآستانه ۶۹ سالگی. مردمشناس پرتكاپویی كه شرایط تلخ و دشوار مردم شناسی در این سرزمین چاره ای جز تحقیق و پژوهش پشت میزی كوچك و میان اطاقی خاموش به او نمی دهد. شاید به همین خاطر هم هست كه وقتی به سر ذوق می آید، صادقانه می گوید: «یكی از چیزهایی كه مرا رنج می دهد و آزار می دهد این است كه من پشت میز نشسته ام. دلم می خواهد تأمین باشم و بروم میان عشایر و با آنها زندگی كنم ».وعلی بلوكباشی خیلی وقت است كه قربانی پشت میز نشینی های اجباری زمانه شده است. چه مردمشناسی در این سرزمین به قدر او غریب است و تنها. چه خیلی ها دراین دیار هفتاد و دو ملت اصلاً نمی دانند مردمشناسی یعنی چه و به چه دردی می خورد.شایداین قصه را باید آخر این نوشته می آوردم اما یاد او كه می افتم، و رنجی كه در تمام این سالها برده است، اجازه نمی دهد تا بلوكباشی را سوای این همه سال گوشه نشینی و خلوت گزینی معرفی كنم. گوشه نشینی دشواری كه خواسته او نیست. این را می توان از صدای خسته اش فهمید. صدای خسته محققی دلسوز كه شاید اگر كمی بیش از این تأمین مالی بود و دغدغه زندگی نداشت می توانست برای من و مردم سرزمین من خیلی خیلی و باز هم خیلی بیشتر از چاپ چند كتاب و مقاله مؤثر و مثمر ثمر باشد.چرا علی بلوكباشی به فرهنگ و مردمشناسی و مطالعه اقوام و آداب آنها دچار شد؟ خودش می گوید: در سالهای ابتدایی دوران دبستان جزوه بینوایان كه هفته به هفته چاپ می شد را با پول توجیبی كه هر هفته می گرفتم، می خریدم و بااشتیاق تمام می خواندم و هر هفته منتظر می ماندم تا جزوه بعدی بیاید تا ادامه داستان را بخوانم. پشت هر كدام از این جزوات جلدی بود كه خواننده ها نظرشان را بنویسند و برای ناشر بفرستند و من در یكی از این جزوات احساس خودم را از داستان نوشتم و برای انتشاراتی معرفت فرستادم و آنها این نوشته مرا چاپ كردند و چاپ این نوشته از من، آن هم در سنین ده دوازده سالگی باعث شد كه دلبسته نوشتن شوم» . و این داستان او را شیفته نوشتن می كند و بلوكباشی برای اقناع خود هر قصه ای كه از گوشه و كنار می شنید را می نویسد. «تا اینكه نوبت دبیرستان شد و من دیپلم طبیعی آن زمان را گرفتم. ولی عاشق ادبیات بودم و علی رغم اینكه می توانستم در دانشگاه رشته پزشكی را دنبال كنم رفتم به آموزشگاه شبانه خزاعلی و دیپلم ادبی گرفتم» . در همین آموزشگاه خزاعلی است كه معلم ادبیات و انشایش ، شادروان محجوب ، استعداد نویسندگی و تحقیق او را كشف می كند. «برای كلاس شادروان محجوب قصه ای نوشتم به نام» گربه سفیده «كه محتوایش زندگی فرهنگی مردم یك خانواده سنتی و رابطه بین عروس و مادرشوهر را نشان می داد. داستان را وقتی كه در كلاس خواندم دكتر محجوب خیلی از آن استقبال كرد. گفت این داستان همه چیز دارد. از ساخت و پرداخت بگیر تا بن مایه و هر آنچه كه یك داستان خوب لازم دارد را در خود دارد وباید این داستان را چاپ كنم.»و این داستان به عنوان اولین نوشته منسجم ازعلی بلوكباشی در مجله پیام نوین چاپ شد. این ماجرا سبب شد تا علی بلوكباشی علاقه اش به فرهنگ مردم دو چندان شود.بلوكباشی با همین پیش زمینه وارد دانشگاه تهران و دانشكده ادبیات آن می شود و در سال ۱۳۴۱ از این دانشگاه فارغ التحصیل می شود. «از همان دوران شروع كردم به تحقیق درباره مردم و فرهنگ مردم. همان زمان هم به استخدام اداره كل هنرهای زیبای كشور در آمدم و در موزه مردم شناسی مشغول به كار شدم پس از تشكیل اداره فرهنگ عامه مرا به آنجا فرستادند و اداره فرهنگ عامه را آنجا بنا نهادم و تمام آثار مكتوبی كه درباره فرهنگ عامه مردم داشتیم را شروع به شناسایی و جمع آوری و بایگانی كردم».پس از پایان دوران لیسانس بلوكباشی كار تحقیقی خود را بر روی اقوام ایرانی آغاز می كند و پس از چند سال پژوهش و سفر و مسافرت و مطالعه مردم اطراف و اكناف ایران قصدعزیمت به كشور آلمان را می كند «. آلمان آن روزها مركز مطالعه مردم شناسی و فولكلور بود و برادران كریم هم اولین كسانی بودند كه خیلی قبل در آن كشور داستانهای شفاهی را جمع آوری كردند و به دنیا شناسانده بودند. من هم علاقه مند به رفتن به آنجا بودم اما به دلایلی نتوانستم بروم به آلمان و با این حال دلم می خواست ادامه تحصیل بدهم و به همین دلیل در دوره فوق لیسانس شركت كردم و كارشناسی ارشد» زبان شناسی همگانی و زبانهای باستانی ایران «را هم در دانشگاه تهران اخذ كردم و همچنان تحقیقات میدانی وكتابخانه ای ام ادامه داشت و نشریه هنر و مردم هم جایی برای ارائه مقالاتم بود كه مقالات مرا چاپ می كرد» . او در این سالها همكاری نزدیكی با احمدشاملو در كتاب هفته و تهیه مطالب بخش كتاب كوچه كتاب هفته را داشت و علاوه بر آن تحقیق و پژوهش تنها كار مورد علاقه بلوكباشی در آن سالها بود و كلیه پیشنهادات وسمت های مختلفی چون معاونت و مدیریت را به همین دلیل رد می كرد و علاقه وافر او به مردمشناسی باعث شد تا برای ادامه تحصیل در بهترین مكاتب انسان شناسی یا مردم شناسی جهان عازم انگلستان شود. «در انگلستان با خانم پرفسور لمبتن ملاقاتی داشتم و با او در خصوص آموزش زبان در لندن مذاكره كردم و به او گفتم كه قصد دارم پس از تقویت زبان انگلیسی به شیكاگو بروم. اما ایشان مرا منصرف كرد و گفت: اصلاً فكر رفتن به شیكاگو را نكن چرا كه كسانی كه رشته مردمشناسی را در دانشگاه شیكاگو تأسیس كردند همان كسانی هستند كه در آكسفورد تدریس می كنند.»این مذاكره و مشورت باعث می شود تا پرفسور لمپتن او را به دكتر «پیتر لینهارد» در دانشگاه آكسفورد معرفی كند و لینهارد از تحصیل بلوكباشی در آكسفورد استقبال می كند و او در این دانشگاه دوره های دیپلما و بی لیت (B.Litt) و دكتری (D.Phil) را در رشته «انسان شناسی اجتماعی می گذراند.» مؤسسه انسان شناسی كه من در آن تحصیل كردم از بزرگترین انستیوهای جهان در ارائه نظریات روز و مدرن در علم انسان شناسی است و خوشبختانه آن زمانی كه من در آكسفورد تحصیل می كردم، رئیس مؤسسه پرفسور «لونس پری چارد» بود. او یكی از بزرگترین نظریه پردازهای علم مردم شناسی جهان است كه مردم شناسی و تاریخ را به هم نزدیك كرد و صاحب مكتب كاركردگرایی ساختاری و... بود.سوپروایزر بلوكباشی در آكسفورد پیتر لینهارد بود كه سالها در محضر او تلمذ می كند و سالهای سال در حال پژوهش در ایران و انگلستان بود و در نهایت رساله دكترایش را كه با عنوان« دگرگونی های اجتماعی در دهكده درویش نشین بایوه در كردستان »با راهنمایی لینهارد به اتمام می رساند و این دهكده جایی دورافتاده در حوالی مرز ایران و عراق است.بلوكباشی درباره آن سالها می گوید:« من یكی از توفیقات خودم را در این می دانم كه رشته ادبیات و زبان شناسی را در دوره دانشگاه تهران خواندم. چرا كه مرا با فرهنگ و ادب ایران نزدیك و خیلی آشنا كرد. در این دانشگاه اساتید برجسته و بزرگی داشتم كه هر یك از فحول فرهنگ و ادب ایران بودند. از توفیقات من این است كه در محضر اساتید بزرگی چون شادروان استاد فروزانفر، شادروان استاد همایی و شادروانان دكتر صفا و دكتر خانلری و دكتر معین تلمذ كردم و با دكتر علی اشرف صادقی هم دوره و دوست و با مرحوم دكتر تفضلی دوست بودم.»
البته بلوكباشی در انگلستان همواره با پرفسور لمبتن ارتباط دوستانه و علمی داشته است و درباره او می گوید: لیدی لمپتون یكی از معدود پژوهشگرانی بود كه وجب به وجب ایران را در بدترین شرایط از نظر امكانات برای یك پژوهشگر دیده و مطالعه كرده بود و كتاب خود «مالك و زارع» اش را براساس این مشاهدات و تحقیقات نوشته است. او هر وقت كه به آكسفورد می آمد حتماً به دیدن من هم می آمد و یكبار كه با خانم «نیكی كدی» استاد آمریكایی تاریخ كه به آكسفورد آمده بودند به دیدار من آمدند. در جلسه با آنها خیلی به خودم غره شده بودم و داشتم به آنها درباره سفری كه برای انجام كار تحقیقی میدانی به بلوچستان رفته بودم و وضعیت بد آن زمان می گفتم. خانم لمبتن از من پرسید شما با چه وسیله ای از زاهدان به چابهار رفته بودید. من گفتم با جیپ رفتم. ایشان با خنده به من گفت: با جیپ رفتی و اینقدر ناراحتی؟ من تمام سیستان را پیاده و یا با شتر می رفتم. »علی بلوكباشی تحقیقات وسیعی درباره آداب و سنن و رفتار اقوام و طوایف مختلف ایرانی داشته است و درباره آنها می گوید:« هر كدام از این اقوام تأثیر شگرفی بر من گذاشته اند. در میان كردها مدتها زندگی كرده ام و از آنها چیزها آموخته ام و همینطور لرها، بلوچ ها، ترك ها و تركمن ها و... اما من بیشتر مطالعات میدانی من در میان كردهاو لرهای كهگیلویه بوده است. هر كدام از این گروههای قومی یك هویت قومی و یك هویت ملی دارند. با این همه تمام این اقوام ایرانی هستند و وجه اشتراك تمام آنها ایرانی بودن آنهاست. »او معتقد است:« وقتی از یك كرد در كردستان بپرسی اهل كجایی، او خودش را منسوب به طایفه و محلی كه در آنجا متولد شده و زندگی كرده می كند. همین فرد كرد وقتی وارد لرستان می شود و از او می پرسند اهل كجایی، می گوید: كرد هستم و قومیت كردی خود را معرفی می كند. وقتی همین فرد كرد از ایران خارج می شود و اگر از او بپرسند تو كجایی هستی؟ می گوید: من ایرانی هستم. ایرانی كرد هستم و در دنیا به ایرانی بودن خود افتخار می كند.»علی بلوكباشی درباره وضعیت قوم ها و قبایل مختلف ایران در حال حاضر می گوید: «الآن تمام اقوام ما كاملاً در شرف دگرگونی هستند و فرهنگ و رفتارهای اجتماعی شان در حال تغییر است و چاره ای هم نیست. آنها باید خودشان را با تغییرات جهانی تطبیق دهند. به طور كلی هر جامعه ای مجموعه رفتارها و عناصر فرهنگی كه برای ادامه حیاتش مفید باشد حفظ می كند و آنها را كه دیگر كاركرد ندارند كنار می گذارد و با این همه آیین های اقوام مثل عروسی و عزاداری همچنان باقی می ماند. آداب آنها ممكن است بنا بر شرایط زمانی تغییر كند و این از نظر من اصلاً اشكالی ندارد. چرا كه قابلیت فرهنگ، قابلیت تغییرپذیری آن است و اصرار ما برای حفظ برخی آداب و سنن به واسطه عدم درك صحیح ما از مقوله و معنی فرهنگ است. »او معتقد است: فرهنگ به هیچ وجه نباید ایستا باشد، بلكه راه حیات و تداوم یك فرهنگ پویای آن است.« به همین علت است كه من چندان موافق این نظر كه پیوسته بگوییم «ما تأثیر گذاشتیم همه فرهنگها و اروپا» نیستم و معتقدم ما باید تأثیرپذیریمان از فرهنگهای دیگر را هم مورد توجه قرار دهیم و بیان كنیم. چرا كه یك فرهنگ پویا فرهنگی است كه نه تنها تأثیرگذار است بلكه قابلیت تأثیرپذیری را هم دارد و عناصر فرهنگی بیگانه را كه برای ادامه حیاتش مفید است می گیرد و با صبغه و رنگ فرهنگی جامعه خود می آمیزد و فردیش می كند و مورد استفاده قرار دهد. »وقتی از علی بلوكباشی درباره سرنوشت خرده فرهنگ های ایرانی در فرایند جهانی شدن در مدرنیته می پرسم می گوید:« من تصور می كنم اگر فرهنگ ضعیف باشد و افراد یك جامعه آشنایی با فرهنگ خودشان نداشته باشند و هویت فرهنگی خودشان را درنیابند در آن صورت باید نگران آینده خرده فرهنگها باشیم. این مسؤولیت دولتهاست كه با استفاده از اندیشه ها و نظرهای كارشناسان حوزه های علمی گوناگون به جوانان را با هویت فرهنگی خودشان آشنا كنند و خوراك فرهنگی مورد نیاز آنها را تأمین كنند تا آنها بتوانند با فرهنگ قوی خود در برابر فرایند جهانی شدن درست عمل كنند.»و او معتقد است كه این اتفاق، یعنی هویت بخشی به جوانان، در ایران آنچنان كه باید و شاید نیفتاده است و «متأسفانه خیلی ضعیف حركت می كنیم» و تمام دغدغه علی بلوكباشی كه در اتاقی چندمتری پشت میزی كوچك گرفتار تحقیقات كتابخانه ای است چیزی نیست جز «ضعف دستگاههای فرهنگی در فرهنگ بخشی و حفظ هویت فرهنگی مردم و ارتقای سطح فرهنگ آنچنان كه باید و شاید.»او از نبود همكاری و تبادل فكر و برنامه میان نهادهای فرهنگی بویژه رسانه های تصویری و صدا و سیما و آموزش و پرورش و... گلایه دارد. با این همه علی بلوكباشی همینطوری هم دین خود را به فرهنگ این سرزمین ادا كرده است. چه او افتخار می كند به اینكه توانسته زوایای تاریك فرهنگ مردم را شناسایی كند و این زوایا را به آنها نشان بدهد «كه این رفتاری كه تو داری معنا دارد. تاریخ دارد و این رفتار می تواند به تو نیرو دهد و توانایی و تو با این فرهنگ می توانی بایستی و در برابر تجاوزات فرهنگی مقاوم باشی و اگر این را نشناسی تو تهی هستی و سلاحی نداری و بدون اسلحه می مانی.»
آثار منتشر شده :
برخی از آثار تألیفی او عبارتند از: قهوه خانه های ایران، نقد ونظر ، فرهنگ عامه، جزیره قشم، قالی شویان، نوروز، نخل گردانی، جامعه ایلی ایران و...از وی بیش از ۲۰۰ مقاله در دائرهٔ المعارف بزرگ اسلامی دانشنامه جهان اسلام، دانشنامه ایرانیكا، فرهنگنامه كودكان و نوجوانان ، مجلات علمی پژوهشی و ... به چاپ رسیده است.وی سردبیر فصلنامه «مردمشناسی و فرهنگ عامه ایران» در سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ بوده است.
منبع : آی کتاب


همچنین مشاهده کنید