شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


خیامی دیگر؟!


خیامی دیگر؟!
احیای رباعی نیز از منصور اوجی و سیاوش كسرایی شروع شد و پس از انقلاب در آثار قیصر امین پور، حسن حسینی و هم نسلانشان امتداد یافت. اما نسلی جدید از شاعران در راهند كه رباعی را به عنوان تنها میدان جدی شاعری خود برگزیده اند. از قبیل بیژن ارژن، جلیل صفربیگی و ایرج زبردست. امروز با این آخری شروع كرده ایم:این سئوال در این بحث كلیدی است كه آیا عمر «قالب» تمام شده است یا نه؟ تحولی كه نیما در شعر فارسی شروع كرد و پس از آن دستاوردهای او و شاگردانش به خصوص فروغ فرخزاد در توسیع وزن عروضی و تسخیر آن تا آنجا كه وزن طبیعی كلام به نظر برسد (موفقیتی كه فروغ به آن رسید و موزون بودن شعراو را باید با تقطیع اثبات كرد) به كناری گذاشته شد و شعر آزاد، فارغ از وزن و قافیه، به حیات خود ادامه داد. برخی را عقیده بر آن است كه این تحول لازمه زمان است و حرف زمانه را دیگر در «قالب» نمی شود زد:موزون بودن و فشردگی و از همه مهم تر «متقارن» بودن، خصوصیاتی نیست كه روح آشفته و شكاك زمانه ما برتابد و سخنی كه آن قیدها را بپذیرد یا به لحاظ جهان بینی، متعلق به دوران ماقبل مدرن است یا به لحاظ نحوه بیان، از جنس اشارت و اجمال است كه باز مخالف روح این زمانه است؛ زمانه ای كه نوع ادبی «رمان» كه در ساحت تفصیل به سر می برد، نوع غالب آن است.
به نظر می رسد كه چنین حرف هایی بیشتر بوی فلسفه می دهد و روش شناخت ادبی كه روشی تجربی است بر آن حكومت نمی كند.بهترین دلیل رد این ادعا، آن است كه «قالب» ها هنوز زنده اند چرا زنده اند؟ چون هم سراینده دارند و هم خواننده، آن هم طیف وسیعی از سرایندگان و خوانندگان، طیفی كه از طرفداران ارتجاعی شعر كلاسیك را دربرمی گیرد تا كسانی كه اعتقاد دارند كه روح شعر نیمایی را در كالبد قالب كلاسیك می ریزند:
جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی ست
در آینه ی تلفیق، این چهره تماشایی ست
محمدعلی بهمنی
و حتی در انتهای این طیف، شاعرانی هستند كه در پی اجرای پیشنهادهای هنر پست مدرن در قالب های كلاسیك مثل غزل و حتی رباعی هستند. البته میزان موفقیت شاعران این سر طیف یعنی مدعیان غزل نو و رباعی نو و... قطعا نسبی است چون بالاخره قالب محدودیت های خود را تحمیل می كند و قطعا این ادعا كه «اگر بتوانی با وزن و قافیه زورورزی كنی، هر حرفی را می شود در قالب ریخت» افراطی است در مقابل آن ادعای دیگر كه «دوران قالب حتی به لحاظ مفهوم هم به سر رسیده است.»از همین نقطه است كه طرفداران نئوكلاسیك، كار خود را آغاز می كنند از این نقطه كه ضمن به رسمیت شناختن «قالب» نه به عنوان یك «شكل» محض و آماده برای پذیرفتن «محتوا» بلكه قالب به عنوان بخشی از یك «سنت ادبی» ، در حد مقدور در آن نوآوری می كنند. در نو كردن رباعی و در میان رباعی سرایان نوگرا مثلا بیژن ارژن در پی «نو كردن رباعی» به مفهوم تمام و كمال كلمه است كه از او در فرصتی دیگر به تفصیل سخن خواهیم گفت اما زبردست «نئوكلاسیك» است.نخستین بار، ایرج زبردست را در سال ۱۳۷۸ با دفتر «خنده های خیس» می شناسیم این دفتر مجموعه رباعی های او را تا آن روز كه ۲۵ ساله بوده است در بر می گیرد. ظاهرا شناسنامه قدیمی ترین شعرهای منتشر شده او به سال ۷۳ بر می گردد. سال بعد یعنی سال ،۱۳۷۹ «یك سبد آیینه» را منتشر كرده است كه گزینشی است از رباعیات شاعران «فارس» ، قدیم و جدیدشان.پس از آن در سال ،۱۳۸۲ دومین دفتر رباعیاتش با عنوان «باران كه ببارد همه عاشق هستند» منتشر شده است. اما در سال ،۱۳۸۳ شخصی به نام «مریم روشن» كه متأسفانه صاحب این قلم او را نمی شناسد، كتابی با عنوان «ایرج زبردست، خیامی دیگر» منتشر كرده است. اشكال از همین عنوان شروع می شود تا نحوه تنظیم كتاب. كتاب، حاوی دو مقدمه است یكی به قلم خانم روشن كه در آن آورده است: «همگان، چه خاص، چه عام، به حق او را خیام هزاره دوم شعر فارسی دانسته اند».
در مقدمه دوم، با عنوان «ایرج زبردست و رباعیاتش از نگاه دیگران» ستایش هایی درباره زبردست از زبان «دیگران» آمده است. این ستایش ها كه برای هیچ یك مأخذی در این مقدمه ذكر نشده است، از طیفی از «مشاهیر» نقل شده است كه برخی رباعی سرای حرفه ای هستند مثل منصور اوجی، برخی شاعر حرفه ای مثل آتشی، بهبهانی، صلاحی و خائفی، برخی داستان نویسند مثل امین فقیری و سیمین دانشور، برخی ادیبند مثل منصور رستگار فسایی یا كامیار عابدی و برخی هیچ یك از اینها نیستند مثل عطاءالله مهاجرانی. برخی از این ستایش ها به دو خط هم نمی رسند و مشخصا از لحنی «پاسخ گونه» برخوردارند، تو گویی كه از آنها نظری خواسته شده است و شفاها جملاتی گفته اند و همان دو سه چند جمله ثبت شده است.برخی دیگر هم یادداشت هایی هستند از برخی از بزرگان كه مقدمه نویسی بر آثار شاعران جوان برایشان یك عادت حسنه شده است و تعارفاتشان را نباید خیلی جدی گرفت مثل استاد بهاءالدین خرمشاهی و منوچهر آتشی. تعارفاتی از قبیل این رباعی آقای خرمشاهی:
خیام ز پشت پرده سرمست آمد
با كوزه ای از ترانه در دست آمد
بگذشت هزاره ای و ما چشم به راه
تا نوبت ایرج زبردست آمد
ایرج زبردست مدعی احیای قالب رباعی است و شكل اصیل و كلاسیك رباعی راهم رباعیات خیام می داند.
چنان كه استاد او، پرویز خائفی هم تعریضی به رباعیات عرفانی وارد آورده است: «رباعی بعد از اعجاز خیام به تسلسل و تكرار دچار شده بود. بیشتر عرفا مضامینی یكنواخت را در این قالب معصوم به صورتی كلامی و اندیشه ای مكرر بازگو می كردند»بی شك این مقدمه، حاصل پی گیری های احتمالا مصرانه خانم روشن بوده است و علی القاعده ارتباطی با خود زبردست نباید داشته باشد اما به هر حال كتاب، گردآوری شده رباعیات ایرج زبردست است و حتی در صفحه ی ۵ كتاب، امضای زبردست و تقدیم نامچه ی او به مادرش آمده است.این تفصیل آمد تا روشن شود كه این شاعر مدعی احیای قالب رباعی است و شكل اصیل و كلاسیك رباعی راهم، رباعیات خیام می داند. چنان كه استاد او، پرویز خائفی هم، تعریضی به رباعیات عرفانی وارد آورده است: «رباعی بعد از اعجاز خیام به تسلسل و تكرار دچار شده بود. بیشتر عرفا مضامینی یكنواخت را در این قالب معصوم به صورتی كلامی و اندیشه ای مكرر بازگو می كردند». هر دوی این ادعاها محل بحث است. هم ادعای اول كه خیام تنها نمونه ی كلاسیك به مفهوم الگوی تمام و كمال ابداع هنری برای رباعی باشد و هم ادعای دوم كه زبردست احیاگر رباعی خیامی باشد.این ادعا درباره كسی صادق است كه در زورورزی با قالب، به ثباتی رسیده باشد در حالی كه یك تورق گذرا برهمین دفتر آخر با آن عنوان عجیبش «ایرج زبردست، خیامی دیگر» شهادت می دهد كه زبردست در طیفی از تجربه ها به سر می برد. در همین رباعیاتی كه امروز از او در صفحه ۱۴ درج می شود، رباعیاتی پر تعداد هست كه نسب به رباعیات بیدل می رساند مثل قطعات شماره ۵ ، ۶ ، ۱۶ ، ،۲۵ و ... رباعیاتی هست كه به زبان شعری سهراب سپهری نزدیك است مثل قطعات ۲۳ ، ،۳۳ رباعیاتی هست كه ریشه در بیان رمانتیك شاعران دهه سی و چهل دارد مثل قطعات: ۱۲ ، ۷ ، ۱۷ و ... حتی رباعیاتی هست كه تلاش برای تجربه پیشنهادهای شعر حجم در آنها به چشم می خورد مثل قطعات ۳۷ ، ۳۴ و ۲۹. در قطعات ۴۱ تا ۴۴ نیز تلاش زبردست برای تقطیع رباعی به شكل نیمایی دیده می شود و این هم تجربه ای دیگر. اگر بخواهیم ریزتر شویم بازهم می توان رد پای آزمون و خطاهای متعدد دیگری را در این رباعی ها دید. پس این ادعا كه زبردست رباعی خیام وار می گوید، تنها كوچك كردن و محدود كردن تلاش او برای باز كردن ساحت های جدید به روی رباعی است و به واقع پایمال كردن حق اوست.اصولا نه تنها او بلكه تمام بروبچه هایی كه به جد رباعی می گویند مثل بیژن ارژن و جلیل صفربیگی در حال تجربه اند و محور همه ی این تجربیات آن است كه دست این قالب را می گیرند و هی كشان كشان با خود به چشم اندازهای مختلف می برند تا ببینند كجا، به مذاق و مزاج هردویشان مناسب می آید تا مهمترین نوآوری كه از آن می شود به احیای قالب تعبیر كرد، «تعریف كاركرد جدید» و «تغییر جهت» قالب و در یك كلمه دمیدن معاییر زیبایی شناسانه جدید در قالب است .از طرف دیگر، وقتی كه خیام وارگی را به شاعری نسبت می دهیم، باید «درد حیرت» را در او بجوییم وقتی كه خیام می گوید:
ای كاش كه جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صد هزار سال از دل خاك
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
از بند بند این رباعی، درد جاودانگی می بارد اشكال كار این است كه می پنداریم «خیام» شعر فلسفی گفته است در حالی كه خیام دردی را در میان گذاشته است كه آن درد قدم اول فلسفیدن است، همین. والا شعر با فلسفه هیچ گاه سرسازگاری نداشته است و ندارد. اتفاقاً با وجود زیبایی مضامین خیام وار در قطعاتی مثل قطعات شماره ۱۰ ، ۸،۱۱ و ۳۳ لحن شعرها بیش از آن كه طنین كوبنده و هجو گونه خیام را در ذهن تداعی كند دقیقاً لحن پرسش و معما دارد پس هنوز تا آن دردی كه پنجه در ریشه و اركان ذهن خیام انداخته است فاصله ها هست. اصلاً فرض كنیم كه زبر دست «خیام هزاره دوم» باشد به قول دكتر شفیعی كدكنی از قول استاد بدیع الزمان فروزانفر:گیرم كه شوی سعدی، یك فرد مكرر باشی. این نگرش در متهورانه ترین شكل به خلق یك اثر نئوكلاسیك منجر می شود كه شده است و تجربیات زبانی زبردست چه در حوزه مفردات و چه در ساختار رباعی، یك فرم كاملاً جدید و متهورانه عرضه نمی كند، بلكه همیشه با احتیاط به تجربه دست می زند. در حالی كه رباعی به علت فشردگی حجم آن و نیز قابلیت موسیقایی آن، زمینه بسیار بالایی برای بافت های چند لایه معنایی و موسیقایی دارد.سخن مفصلتر بماند برای بعد. این شما و این ایرج زبردست كه به عقیده من تشخص او در جدی گرفتن یك قالب مهجور، تلاش برای اندیشه ورزی و نیز احتیاط در تهورهای زبانی برای دست یافتن به یك زبان معیار خوش تراش و تا حدودی «سانتی مانتال» به شدت قابل احترام است؛ اما ادعاها تنها وقتی نقد می شوند كه ابتدا عرضه شوند.من جرأت به خود دادم و زبردست را با همه ادعاهای او یا ادعای معرفان و ستایشگران او به میدان آوردم تا دیگران چقدر همت و جرأت داشته باشند و از گوشه ی گود به میان بیایند و این ادعاها را نقد كنند.
زهیر توكلی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید