پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
ماندن قرین ننگ است ، آنک خجسته مردن
«حسن حسینی را بیاغراق میتوان از معماران واقعی شعر جدید انقلاب اسلامی ایران شمرد كه از همان ابتدای انقلاب در جرگهٔ نامآوران شعر انقلاب درآمد.»۱ او همچون شهابی در عرصهٔ ادبیات ظهور كرد و ناپدید شد. او مرد مردستان عرصهٔ ناوردهای هول، یكهتاز عرصهٔ انقلاب حسینی و انقلاب خمینی بود و بنا به فرمودهٔ مقام معظم رهبری «این انسان فرزانه و آزاداندیش و این مؤمن پارسا و بافضیلت، یكی از نمونههای برجستهٔ امروز و یكی از امیدهای آینده بود. در شعر و ادب و نیز در پژوهش و تأملات محققانه، خرد و ذوق و ابتكارات، شاخصهٔ كار او بود.»۲
سیر در اندیشههای او، از ژرفا و تنوّع و تحرّك و پویایی ساختار ذهن او حكایت دارد. او همانگونه كه شاعر است منتقد نیز هست و همانقدری كه منتقد است شاعر است. منطق نقادی او روان است، چون ذوقی سرشار و باریكبینی و نكتهسنجی با آن همراه است و شعر را جذاب و شیرین میسراید چون عمیق و آگاهانه به حریم كلمات پا میگذارد. تصویرگریهایش اغلب جاندار و تعابیرش جانبدار حق و حقیقت است و در كلامی خلاصه میشود گفت كه هنرمند و ادیبی متعهد و فرزند زمان خویش است و نیز مرد فرداهای نیامده كه حتی در اندیشهها و گفتارش نیز هیچگاه آرام و قرار نداشت و پیوسته واقعیتهای موجود را با آرمانهای موعود همراه میكرد و واقعیتها را برای كشف دنیاهای فراواقعی پشت سر مینهاد. آثار او خوشبختانه آیینهٔ دیدگاههای اوست و یادگاریست ماندنی كه میشود اندیشههای سرشار او را در آنها به خوبی مشاهده كرد. به جهت جلوگیری از طولانی شدن كلام به بررسی گوشهای از عظمت كردارهای او در آیینهٔ آثارش میپردازم.
همصدا با حلق اسماعیل
«این كتاب اولین مجموعهٔ شعر شاعر متعهد معاصر حسن حسینی است كه در سال ۱۳۶۳ چاپ و منتشر شده است و در برگیرندهٔ ۵۱ شعر در قالب غزل، مثنوی، شعر نو و نیز ۱۴۲ رباعی است.»۳
این مجموعه همانگونه كه از عنوان آن نیز مشهود است، مجموعهایست صمیمی و روایتی صادقانه از آرزوهای شاعرانهٔ سرایندهٔ آن. به این جهت ایجازهای شاعرانه، جای خود را به واگویههای درونی شاعر داده است و تكرار در تصویرسازیهای موازی بسامد بالایی دارد. تركیبسازیها، بیشتر آهنگی سنگین دارند و گاه همسوی تركیبهای كلاسیك هستند و گاه نیز بسیار ساده هستند همچون: «مزرع دل ـ تهاجم ظلمت ـ فوارههای خون ـ نهرهای حادثه ـ جزر و مد خنجر شب» هر چند كه گاهی تركیبها و تصویرهای دگرگونه نیز خلق میشوند همچون:
«ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون میزنند
دف عشق با دست خون میزنند»۴
اما در عرصهٔ مضمونپردازیها، جسارت و گستاخی و اعتراض و انتقاد شاعر به اوج میرسد و میسراید:
من خوب یادم هست / روزیكه «روشنفكر» / در كافههای شهر پرآشوب / دور از هیاهوها / عرق میخورد / با جانفشانیهای جانبازان «حزبالله» / تاریخ این ملت / ورق میخورد.
(حزبالله، ص ۵۰)
این معنیگرایی با تصویرها و تلمیحات مذهبی بسیاری همراه شده است. از جمله:
از این روست / ای دوست! / كه خورشید / در هر غروب / به زخم ستارهگون شقیقهات / اقتدا میكند.
و هر پگاه / نام ترا / چونان سلام سرخ نمازش / ادا میكند.
(سرود سوم، ص ۶۴)
عبارتهای حكیمانهٔ آزادمردان نیز در این ساختار نقش دارد و تركیبساز میشود. از جمله:
ای همزادان سپیده و فجر! پایان انتظار / از راه میرسد / وقتی شقیقهٔ شب را / آماج سرب ستاره میكنید / و قطره قطره خون حنجرهٔ حقسرایتان میچكد / در پای پنجرهٔ صبح صادق وارستگی / وقتی شهابوار / ـ ای لقمههای خاردار! ـ / گلوی ظلمت را / پاره پاره میكنید!
(ده فرمان جهاد صص ۷۱-۷۰)
كه فراز پایانی شعر اشارهای است به این سخن حكیمانهٔ «شیخ محمد خیابانی»:
« یك لقمهٔ خاردار باشید تا هیچ گلویی شما را فرو ندهد.»
منتقدی نیز در این باره معتقد است كه:
«بهطور كلی شعر حسن حسینی، شعر اندیشه است و این عنصر اندیشه است كه به شعرهایش تشكل میبخشد، گرچه او از بقیهٔ عناصر شعر، بهویژه موسیقی و زبان و امكانات بالقوهٔ زبان و خیالانگیزی موسیقی در شعر غافل نیست و بهموقع از آنها در هر چه بارورتر ساختن فضای شعرهایش بهره میبرد... همین اندیشهٔ قوی با پشتوانهٔ فرهنگی و اشارههای تاریخی... است كه از شعر حسینی، شعری میسازد زیبا، محكم، دلنشین، با لحنی حماسی و شورانگیز كه تا حدی خواننده و مخاطبی ژرفاندیش میطلبد.»۵
«زبان مجموعه نیز، زبانی ساده و صمیمی است و خبر از حركتی پویا و زنده میدهد. زبانی ساده كه در انتقال پیام كلی شعر به مخاطب، نیاز به هیچ واسطهٔ بیرونی ندارد.»۶
پدرم! / یعقوبم! / شمع چشمان تو در كنعانت / با كدامین امید / پرتوافشان باشد؟ / یوسفت پیرهنش عریانی است.
(عریان، صص ۸۳-۸۲)
یا:
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
دل گنبد داره از غصه و غم میتركه
چن هزار تا دل غمگین تو خودش جا داده
قد گلدسته و قاری داده امشب كه نگو
رو ضریح قامتش دست نیاز باده
تشنگی مثل گدایی كه دروغی باشه
دم سقاخونه زیر دست و پا افتاده
غم غربت اومده دخیل ببنده به دلم
به خیالش دل من پنجرهٔ فولاده!
(دخیل، ص ۸۷)
از اندیشههای كلیدی شاعر در این مجموعه پیام تكاپو و تحرّك و همچون شهاب، شب را شكستن است. زیرا به تعبیر او آنجا كه ماه سنگ است و پای ستاره لنگ، ماندن قرین ننگ است. پس در این فرهنگ، تكرار ابتذال است و مایهٔ ملال، حتی با پای خسته باید رفت و باید مُرد.
حیف است از تكاپو طرفی نبسته مُردن
یك عمر شبنشینی، در شب نشسته مُردن
خفاشسان پریدن، در تیرگی چه حاصل؟
همچون شهاب باید شب را شكسته مُردن
آنجا كه ماه سنگ است پای ستاره لنگ است
ماندن قرین ننگ است، آنك خجسته مُردن!
تكرار ابتذال است، خود مایهٔ ملال است
با پای خسته رفتن با پای خسته مُردن
هنگام مرگ یاران، چشم مرا مبندید
در دین ما حرام است با چشم بسته مُردن
(وصیت، ۹۶)موسیقی و ساختار غزلیات این مجموعه راست است كه بیشتر به قصیده میماند. غزلیاتی كه گاه ۱۰ و ۱۱ بیت دارند و بیشتر فخیم و استوار همچون قصیدهاند.
رباعیات
این بخش نیز سرشار از حماسه و شور است. اگرچه كاركردهای شعری به جهت معنیگرایی خیلی مجال جلوهگری نیافتهاند. اما از لحاظ مضمونپردازیهای باشكوه، غنی است.
آن زخم كه زیب فرق حیدر شده است
در عرصهٔ كربلا مكرر شده است
بیزیور زخم قامت شیعه مباد
این كوه به زخم تیشه خوگر شده است
(ص ۱۰۸)
تعبیرهای نرم و جویباری نیز در لابهلای رباعیات گاه خودنمایی میكنند. تعبیراتی كه از حد مناسبات لفظی فراتر رفتهاند اما در عین حال نغز و شنیدنی هستند.
در جاری رود عشق تطهیر شدند
چون چشمه رها ز خاك دلگیر شدند
شفاف به شكل آبشاری ز شكوه
از خویش گذشتند و سرازیر شدند
(ص ۱۴۷)
گاه نیز تصویرها و تعبیرات خلاقانهای كه حاصل جوشش شاعرانه است به چشم میخورد كه به دور از هر گونه كوشش كذایی آفریده شدهاند.
كس چون تو طریق پاكبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
زین پیش دلاورا، كس چون تو شگفت
حیثیت مرگ را به بازی نگرفت
(ص ۱۴۹)
مبارزهٔ دائم و آگاهانه برای از بین بردن دیو سیاه شب و همنفس شدن با صبح از مضمونهاییست كه با هنرمندی آفریده شده و با همراهی تشبیهات غیر حسی ساختار سنتی رباعیات را شكسته است.
با دیو سیاه شب درآویختهایم
در جام جنون بادهٔ خون ریختهایم
از باد سحر نشان ما را جویید
ما با نفس صبح درآمیختهایم
(ص ۱۴۲)
گنجشك و جبرئیل
«این مجموعهٔ كوچك در یك كلام در شعر نو برجستهترین شعرهای شیعه را خصوصاً در پهنهٔ كربلا و عاشورا به ادبیات كشورمان عرضه میدارد. عرصهای كه به جز «گرمارودی» و «صفارزاده» كمتر كسی زورآزمایی جدی در آن به عمل آورده است. تخیّل، احساس و عاطفهٔ نیرومند، مضامین و تعابیر تازه، ارتباط قوی اجزا، تصاویر بكر و موسیقی درونی و بیرونی شعرها از عوامل عمدهٔ نفوذ فوقالعادهٔ آثار این مجموعه بر مخاطب محسوب میشود.»۷
منتقد و شاعر دیگری نیز در این باره معتقد است كه:
«در گسترهٔ ادبیات انقلاب از آغاز تا كنون مجموعه و دفتر شعری كه صرفاً خاص عاشورا و قهرمانان آن بوده و از انسجام و سطح بالای زیبایی برخوردار باشد انتشار نیافته بود. نخستین دفتر شعر عاشورایی مجموعهٔ «گنجشك و جبرئیل» اثر شاعر و مترجم توانمند روزگار ما سید حسن حسینی است. بدون استثناء همهٔ آثار این دفتر، خاص حماسهسرایان كربلا و یا در راستای فرهنگ آن حماسه است.»۸
و به همین جهت است كه آن سفركرده گرانسنگترین یادگاری كه از این دنیا با خود به دیار حق برد این مجموعه بود. «مجموعهٔ شعر «گنجشك و جبرئیل» شفیع من در قیامت خواهد بود و وصیت میكنم این مجموعه شعر را در كفنم قرار دهند و همراه با جسمم، دفن كنند.»۹
این مجموعه از حداكثر خلاقیتها و فنآوریهای زبانی و ساختاری برخوردار است. «اما حسینی گاهی قدرت تصویرسازی خود را جدی نمیگیرد و یا كافی نمیداند و با انتقال بیواسطهٔ واقعیت، در حقیقت از گستردگی تصویر میكاهد. حضور واژهٔ «اشقیا» در میان فوج نمادهای تصویر زیر، گویای این مطلب است.دلت پهنه آزمون خدا بود / اگرچه تو از پیش / در حلقهٔ محاصره / دندان براق گرگها را / حدی روشن زده بودی / و میدانستی / آروارهٔ آب / در هجوم خشك اشقیا / كلید خواهد شد.»۱۰
(ص ۵۸) «از دلایل اهمیت این مجموعه این است كه برآیند نگاههای سرایندهٔ آن به گونهای حركت خود را آغاز میكند كه از امروز حركت كرده به اسطورهها میرسد و رنگی از امروز به آنها میدهد. سپس نگاه از جانب اسطورهها به امروز برمیگردد و امروز را اسطورهای كرده حتی اسطورههای جدید میآفریند.»۱۱
«پیشانیات / از میان دیوار میدرخشد / دیباج! منصور / از جنوب غربی تاریخ / با بولدوزر / به مصاف صدای صاف تو آمد / وقتی جوانان بنیهاشم / از شرق میهنم / در صورهای سپیده / سرخ دمیدند»
(ص ۴۰-۳۹) «و گاه نیز به روایت میپردازد و آن را نیز از معبر ایجاز عبور میدهد. روایت پس از گذر از معبر ایجاز به جای ذكر همهٔ وقایع، فقط بخشی از آن را با توجه به فضایی كه در یك اثر واحد هنری ارائه میشود، بیان میكند. از این رو گذشتهٔ روایت به مرحلهٔ بازسازی در فضای جدید میرسد و با بخشی از تاریخ امروز كه متأثّر از تاریخ دیروز است مرتبط میشود. یعنی در قبال تأثیر تاریخ امروز از تاریخ دیروز، شعر دیروز و روایت دیروز را از شعر امروز و روایت امروز، متأثّر میكند. فضایی كه وی در شعرهای خود به مخاطب پیشنهاد میكند، همان فضایی نیست كه در ذهن مخاطب قرار داشته است.»۱۲
«تو آن راز رشیدی / كه روزی فرات / بر لبت آورد / و ساعتی بعد / در باران متواتر پولاد / بریده بریده / افشا شدی / و باد / تو را با مشام خیمهگاه / در میان نهاد / و انتظار در بهت كودكانهٔ حرم / طولانی شد / تو آن راز رشیدی / كه روزی فرات / بر لبت آورد / و كنار درك تو /كوه از كمر شكست»
(ص ۳۸)
توصیفات عاشورایی بسیاری كه در آن دیده میشوند به شخصیتها و موقعیتهای مختلفی مرتبط هستند و بیشتر درونی میباشند اما درونی شدن از مهمترین عوامل از بین رفتن تنوع اثر شده است. به هر حال مختصات سبكی و زبانی این مجموعه حكایت از درك بالای شاعر از شعر دارد و نیز نشاندهندهٔ توانمندی و معرفتیابی ادبی اوست. انواع عناصر طبیعی كه دستمایهٔ توصیفات خلاق شده است و نیز شیوههای متفاوت تشبیهسازی و استعارات و كنایاتی كه در پرتو اندامها و اعضای انسانی (از قبیل: چشم، گلو، حنجره، دست، پلك، آرواره، پیشانی، دهان، دندان، گرده، دل، قلب، مشام، زبان و سینه) خلق شدهاند بسیار یادآور تصویرسازیهای سبك هندی است. این نظر وقتی قوّت میگیرد كه برخی توصیفات نقبی میزنند به درون و روایتگر حالات درونی و روانی در پرتو تركیبات وصفی و اضافی میشوند. افزون بر توصیفات و تعبیرهای گوناگونی كه ذكر شد برخی توصیفات رنگارنگ دیگری نیز به چشم میخورد كه با بسیاری از توصیفات و تعبیرات زمانهٔ ما متفاوتند. بهرهگیری از مفاهیم خلاق معنوی و حسآمیزیها و كاركردهای فعلی بسیار متنوع و حكمتها نیز بسیار به عمق و غنای این مجموعه افزودهاند. ابهام هنرمندانه نیز در رونق و دوام شعرها مؤثر واقع شده اما تا حدودی این مجموعه را از حد فهم و لذتیابی همگانی دور نموده است.بهرهگیری از عناصر طبیعت
بیگمان اگر به كسی چون «منوچهری» لقب نقاش شاعران میدهند میشود به حسن حسینی نیز از این منظر نگریست. هر چند كه همین نقشبندی او نیز بیشتر درونی است. گاه واژهٔ زیبایی چون «آسمان» به گونههای متفاوت در كلام او ظهور و بروز یافته اما نه به گونهای شناختهشده و متداول بلكه به شیوههایی چون:
آیندهٔ آسمان، سرنوشت مجهول آسمان، درهای آسمان، آسمان
مخلص
این هنجارشكنی، فرم جدیدی را خلق نموده كه شاید مورد پذیرش همگان نباشد ولی به هر حال قابل توجه است و میتواند تجربهای نو و هوشیارانه قلمداد شود. حقیقت نیز همین است كه در برخی مواقع بسیار بهجا تصویرپردازی شدهاند و گاه در برخی فرازها خیلی دلچسب نمینمایند. بهعنوان مثال فاصلهٔ بسیاری بین تعبیر (كبریت صاعقه و جبرئیل صاعقه) وجود دارد ولی به هر حال تمام این مختصات به گونهای پررنگ در این مجموعه جریان دارند. پارهای از این عناصر طبیعی:
آسمان: آیندهٔ آسمان، سرنوشت مجهول آسمان، درهای آسمان، آسمان مخلص.
صاعقه: كبریت صاعقه، جبرئیل صاعقه.
شب: عمود شب، شب الكن.
كوهان: كوهان جاهلیّت.
حرم: بهت كودكانهٔ حرم.
كهكشان: تقدیر كهكشانهای ناملموس.
ابر: طبیب سنتی ابر، ابرهای مؤمن.
تبخیر: تراخم تبخیر.
كویر: تفسیر كویر.
باران: حدیث یال باران، باران متواتر پولاد.
شط: شط شرحه شرحه.
دیوار: دیوار بوسه، دیوارهای ممتد، دیوار معصوم، دیوار سپید.
خاك: خاك بیبضاعت، رستخیز خاك.
كوه: كوه صبور فاجعه، كوهان كوهها.
زلزله: بوی مهیب زلزله.
درخت: زاویهٔ درخت.
كوچه: كوچهٔ قلب.
پنجره: پنجرهٔ عادل.
پرچین: پرچین صدف ناب.
جاده: جادههای ناگزیر.
یال: یال ذوالجناح باد.
طوفان: طوفان تازیانه.
دریا: دل دریاها.
ساحل: آستین منطقی ساحل.
اقیانوس: اقیانوس انتظار.
گرداب: غرور گرداب.
باد: بادهای شرقی صالح.
كتاب: كتابی ابدی.
جنگل: خیال جنگلی، جنگل خیال.
آفتاب: بحران آفتاب كاسه، آفتاب نارس یك مفهوم.
ذوالفقار: برق ذوالفقار.
خیمه: خیمهگاه زخمی آب.
باروت: بوی وحشی باروت.
كوسه: برهان قاطع كوسهها.
تركیبسازی با اعضا و اندام بدن
در تركیبسازی توجه بسیاری به حسآمیزی، تشخیص و جانبخشی، ایهام، ابهام و سنتشكنی شده است. البته سنتشكنی در تركیبات و تعبیرات این بخش بیشتر به چشم میخورد. حجم بسیاری از تعابیر، تفسیرهای نو از تصویرهای كهن به دست میدهد. به گونهای كه این كلمات كه دارای چشم و گوش و دل و قلب انسانی زاویهٔ دید سوم شخص و دانای كل روایت را به اول شخص تغییر میدهند و خوانندهٔ هوشیار را در بطن حوادث میگذارند. آنها را با كلمات درگیر میكنند و ذهن راكد را به تنش و تپش وامیدارند. به روایت دیگر با منطقی سیّال جان كلام و كلام جان را یگانه میكنند. انسان چون كلمه میشود كه ذره ذره و واژه واژه با هوشیاری و ظرافت به هم گره خورده است و كلمه و واژه چون انسان میشود كه قابلیت و انعطافپذیری شگرفی دارد. این شیوه نیز پیشتر و بیشتر در سبك هندی به كمال رسیده بود و این كار حسینی میتواند تفسیر و تأویلی امروزین از آن شیوه به شمار آید.
اندام: اندام سرنوشت.
تن: تن رود.
نهاد: نهاد علقمه.
پیشانی: پیشانی بلند زمزمهٔ ناب.
چشم: چشم حماسهها، آیینهٔ چشم ملایك، چشم اقیانوسها.
پلك: گردش پلك پررونق تو.
آرواره: آروارهٔ بیذوق، آروارهٔ اسب.
دندان: دندان عقل گرگ.
دهان: دهان زخم.
گلو: گلوی سوختهٔ باغ، ركعت گلو، طواف گلو، گلوی ترد، گلوی شورشی، معمار گلو، گلوی افق.
حنجره: حنجرهٔ مشبك، طنین حنجره، عقل حنجره.
گرده: گردهٔ باغ.
زبان: زبان زبر مشك.
مشام: مشام خیمهگاه.
دل: دل دریاها.
سینه: سینهٔ تشویش.
قلب: كوچهٔ قلب.
دست: دست متورم زمین، دست بینجابت زمین.
حالات درونی و روانی
در این موارد نیز «حسن حسینی» كردار و رفتاری متفاوت با آنچه كه در نزد بسیاری از شاعران دیده میشود، عرضه نموده است. این تركیبات نیز همچون تركیبات قبلی اسیر و دستبستهٔ دیدهها و شنیدههای كاذب و یا واقعی نیستند، بلكه در بسیاری موارد فراواقعیتر از واقعیت، حقیقت عریان موعود را به نظاره مینشینند و مینشانند. گواه آن تعابیر رسای زیر میباشد كه تبلور روشن از صدا و سكوت و فریاد و آواز و نعره و ضجه و زوزه و بغض و لبخند و كلام و درد و رجز و تشویش و آنچه كه نادیدنی و ناشنیدنی است، میباشند.
صدا: سلسلهٔ صدا، صولت صدای صاف.
فریاد: سقف بلند فریادی نفیس، زیارت نواحی فریاد، فریاد متقاعد، فریاد آبی تكبیر.
نعره: چكاد نعره.
ضجه: گردباد ضجه.
زوزه: زوزههای متواری.
تبلور: تكرار تبلور روشن.
سكوت: حریق دامنهدار سكوت.
تشویش: سینهٔ تشویش.
آواز: آواز داغدار.
بغض: گیسوی راهوار بغض، تازیانهٔ بغض.
كلام: كلام سرخ قبیله.
درد: كوران بیامان درد و خسوف.
لبخند: لبخند فاتح.
خنده: خندههای موذی و مستعار.
رجز: رجزهای متلاشی.تعابیر رنگارنگ
در بسیاری موارد دنیای سرایندهٔ «گنجشك و جبرئیل» با دیگران متفاوت اما زیباتر و نوتر و بكرتر است. فراز و فرود كلام، جانبخشی به آنان، رنگآمیزی آنها (مانند: كلام سرخ قبیله و فریاد آبی تكبیر)، تب رسالت پیامبرگونهٔ شاعرانهٔ شاعران را به وضوح نشان میدهد. اما نه به مانند كسانی كه میخواهند كودك بزككردهٔ پوشالی و وهمیشان را قالب خلایق كنند بلكه با زایش و رویشی خلاق اما معصوم و پاك و طاهر، و چنین است كه استخوان زكریا در نظر شاعر به شطح میماند و خواب سرد زنگی میشود و حتی تحریف چون تازیانهای گردهها را مینوازد. از دیگر نمودهای شاعرانهٔ حسن حسینی استفاده از رنگهای مختلف در تعابیر رنگین است. در این نمودهاست كه جغرافیا، ارغوانی میشود و در كلامی خلاصه باید گفت كه او حتی آتش را به های و هوی وامیدارد. نمرود را بر مجمر مینشاند و منطق سیال ذهنش حتی افسانه را به هرزهگویی و هرزهپویی متهم میكند. در نگاه شاعرانهٔ او خون به حركت و جولان درمیآید و در مدار خود دنبالهدار نیز میشود. چه فرق میكند كه شما آن را در مداری آسمانی و به گونهٔ ستارهٔ درخشان مانایی بپندارید كه من و شما و دیگران را پس پشت نهاده است و یا در مداری زمینی دارای نوهها و نتیجههای گوناگونی ببینید كه هرگز قطع نمیشود بلكه در دوران مختلف فقط تغییر چهره میدهد. اما میتواند تب تبدار وراثتی خود را همواره خواسته و ناخواسته به آیندگان منتقل كند. پارهای از تعابیر این بخش:
تبعیت طاعون
شاعران بیگانه
مدار خون دنبالهدار
منطق سیّال
شریعهٔ پولاد
افسانههای هرزه
شیههٔ غریب
خانقاه خون
مجمر نمرود
شطح استخوان زكریا
لاشهای طویل
جبل نور
خواب سرد زنگ
تازیانهٔ تحریف
تاریخ گلی
جغرافیای ارغوانی نام
های و هوی آتش
سكههای اسفنجی
رواج متراكم
بضاعت برهان
فرود مجمل
تعابیر و مفاهیم معنوی
مؤمنانه دیدن شاعر باعث شده كه بسیاری از تعابیر به اصطلاح مؤمن شوند. یعنی از قالب و لباس پیشین به كسوت مبارك و میمونتری درآیند. همچون «خانقاه خون» كه انگار خون به شیوهای نو توانسته طیب و طاهر شود و از نجاست درآید و به خون پاك تبدیل گردد. اگر تا به حال چنین بوده كه دست و پای خونی را باید شست تا وضو گرفت، اینك در فقهی نوین، جانبازانی با خون وضو میگیرند و در خون خود غسل میكنند. بههر حال شاعر توانسته بر سیاههٔ تقدیر، شمایل امروزین بپوشاند و آنها را از دروازههای عروج بگذراند. با بال روشن و قائم به عشق از مأذنههای ناآرام عبور دهد و سرنوشت مبهم محراب را رقم بزند. به هر حال این تعبیری است از فردای رسالت و اقیانوس انتظاری كه بسیاری به دنبالش بودهاند. پارهای از این دست تعبیرات:
فردای رسالت
سیاههٔ تقدیر
شمایل امروزین
دروازههای عروج
ملكوت پا در هوا
ملكوت نام
آفتاب نارس یك مفهوم
بهت كودكانهٔ حرم
شیرازهٔ قنوت
بال روشن
قائم به عشق
مأذنههای ناآرام
سرنوشت مبهم محراب
دل سورهٔ فجر
پشت صبح مبین
اقیانوس انتظار
حسآمیزی
كه تبلوری روشن از سبزی و زردی و سرخی و لاجوردی و تلخی و... هستند و در حقیقت از بارزترین شگردهای شاعرانه محسوب میشوند. بهخصوص هنگامی كه در بافت و تار و پود كلام تنیده شوند. پارهای از حسآمیزیها:
اوقات سبز باغ
قصههای زرد
محاصرهای تلخ
كلام سرخ قبیله
چارقوس لاجورد
بوی وحشی باروت
بوی مهیب زلزله
كاركردهای فعلی
از متنوعترین شگردهای شاعرانهٔ حسینی است. برخی نمونههای دیگر نیز شبیه به كاركردهای فعلی هستند كه برای بهرهبرداری بیشتر ذیل این مبحث دستهبندی شدهاند. به هر حال تنوّع و رنگارنگی این جملات نیز در رسایی كلام اثربخش بوده است. نمونهها:
ـ حنجرهای برای فردای رسالت صیقل میخورد.
ـ آرام آرام، از كارگاه پلكی روشنتراش سرنوشت مجهول آسمان، آفتابی شد.
ـ سلسلهٔ این صدا، تكرار این تبلور روشن، در طنین كدام حنجره، تاریخی شد؟
ـ تن رود در برهوت بستری بود.ـ تقصیر از كدام گلو بود؟ وقتی ما كنار شریعهٔ پولاد، خطاب به تاریخ ـ گلویی تازهتر میشد.
ـ باد صحرا در صحرا متبرك شد.
ـ دستها یا شكسته بود یا بسته.
ـ گلوهای تارك فریاد، به تازیانهٔ بغضی نامحدود، حد میخوردند.
ـ سوءهاضمه از دو سو بیداد میكرد.
ـ علف، افسانههای هرزه میگفت.
ـ اوقات سبز باغ با قصههای زرد تلف میشد.
ـ شاعران بیگانه، به تبعیت از طاعون، از خاك بیبضاعت، ملكوتی پا در هوا را مطالبه میكردند.
ـ اگر گلوی تو نبود، عقل این حنجره، هرگز، به فریادهای بلند، قد نمیداد.
ـ شاید دلم ـ این دعای قدیمی ـ در آستانهٔ نام تو، مستجاب شود.
ـ اما من، دل به شما سپردهام، به آفتابی، كه از خاكتان بر گرفت.
ـ دریا، كرانه تا كرانه، میزان شماست.
ـ به گونهٔ ماه نامت، زبانزد آسمانها بود.
ـ تو آن راز رشیدی كه روزی فرات بر لبت آورد.
ـ ساعتی بعد در باران متواتر پولاد بریده بریده افشا شدی.
ـ باد تو را با مشام خیمهگاه در میان نهاد.
ـ انتظار در بهت كودكانهٔ حرم طولانی شد.
ـ كنار درك تو كوه از كمر شكست.
ـ صدایت از میان دیوار میدرخشید.
ـ جرس آفتاب، خسارت انسان را، ذره ذره مینواخت.
ـ اینكه قاریان قبیلهٔ من، تارهای صوتی خود را، به روایت تو شانه میزنند، ای معلم سوم!
ـ عطش چه بیرحمانه آتش میبارد.
ـ در ظهر موعود پاییز گل كرد و یك باغ اراغوان درو شد.
ـ آروارهٔ آب در هجوم خشك اشقیا كلید خواهد شد.
ـ گل سرخ از گریبانت، زبانه میكشید.
ـ باغ، آفتاب داغدار را، از سینهٔ فراخ آسمان میمكید.
ـ سكوت، سنگین و پرهیاهو، صف میآراست.
ـ گلوی شورشی تو، بر یال ذوالجناح باد، شتك میزد.
ـ علقمه سرخ و سیراب، در زیر زانوان تو میغلتید.
ـ خورشید، بر كوهان كوههای برهنه، به اسارت میرفت.
ـ دندان گرگ فتنه، به بنبست میرسید.
ـ كدام سرانگشت پنهانی، زخمه به تار صوتی تو میزند.
ـ تو نایب آن حنجرهٔ مشبكی، كه به تاراج زوبین رفت.
ـ دلت، مهمانسرای داغهای رشید است.
ـ طوفان تازیانه، بر مأذنههای ناآرام، فرود آمد.
ـ آب از سر لبههای دیوانه، گذشت.
ـ به تفاسیر نگاه تو اگر گرم نبود.
ـ شب، چهار نعل میتاخت.
ـ ستارهها، مفلس میشدند.
ـ رتیلی برگزید، از میان قبیلههای زهرآگین، از دیوار وحی، بالا خزید.
تصویرگری
آنچه كه تا به حال گفته شد مقدمهای بایسته است بر شیوههای تصویرگری شاعر. در جایجای این گفتار كوتاه نمایانده شد كه شاعر در بسیاری از تعابیر و توصیفات و حتی جملهبندیها و حتی نحوهٔ استفاده از آرایهها و فنآوریها توانسته تصویرهایی ارائه كند متفاوت با آنچه كه تا به حال بوده است.
«زوایای دید شاعر در پارهای از اشعار تا حد هیجانانگیزی نو و تكاندهندهاند. او گاه شعر از زبان چوب خیزرانی میسراید كه نیمی در جهنم و نیمی در بهشت دارد (صص ۹ و ۱۱) و گاه از زبان شمشیر باستانی شرق كه پروردهٔ مصاف است و بیزار از غلاف (ص ۴۷) به جرئت میتوان این نگاههای بدیع را در این قلمرو، بیسابقه و یا حداقل بسیار كمسابقه دانست.»۱۳ چند نمونه:
زبان زبر مشك، هیچ لفظ مرطوبی را، ادا نخواهد كرد.
تو به باغ میاندیشیدی، كه در پرچینی از علف، تلف میشد.
خیزران، عاجزتر از آن است، كه عصای دست، شكستهای بزككرده باشد.
از آن روز، بر چشمهای قبیله، گریه مكروه، خفتن حرام، و دیدن عمیق دیدن، واجب عینی شد!
از خاك سجدههای سرخ، گلدستهای، فوران كرد.
هنگام كه دلت، ـ آن موزهٔ عتیق عطش ـ را، به جرعهای، لاجرعه و گوارا، تهدید میكردند.
حكمتها
این مجموعه سرشار از حكمت است. به گونهای كه در ساختار زبانی و بافت كلامی آن جابهجا مشهود و محسوس میباشد. بدین جهت فقط به ذكر چند نمونه بسنده میشود.
ـ پشت به اقیانوس هرگز دعای باران بالا نمیرود.
ـ از نان مگو! فكر ایمان، دندان را میشكست.
ـ باید چراغ را خاموش كرد تا چهرهٔ مردانگی روشن شود.
ادایِ دیْن
«حسینی، با این مجموعهٔ شعر نهتنها دِیْن خود را به خویشتن خویش ادا كرده است، كه خود را به ادبیات این مرز و بوم اثبات نموده است. او و آثارش افتخاری برای شعر شیعی محسوب میشوند.»۱۴
مجموعهٔ برادهها
تعهد و هنرمندی در این اثر به نحو چشمگیری پدیدار است. زیرا این مجموعه حاصل ژرفاندیشیهای شاعرانه و حكیمانه است كه خالق اثر داشته است. گاه این تأملات حاصل مناسبات لفظی كلامی است. مانند:
«حتی در فرهنگ لغات هم (ظفر) بعد از صبر پیدا میشود.»۱۵
و گاه نیز خارج از این محدوده است. در این مجموعه سخن از بسیاری چیزهاست. سخن از شعر، شاعر، نقاد، هنرمند و حتی وجود و سرشت آزمند و حریص. مجموعهای است خواندنی كه حتی گلچین كردن آن نیز كاریست مشكل. روش بیان آن نیز زبانی است تصویری و تلگرافی كه با ایجاز هر چه تمام و با صراحتی كامل (به دور از توضیح) به مقصود خود دست یازیده است. این مجموعه شاید بیشباهت به كارهای «جبران خلیل» نباشد به مجموعههایی چون «پیامبر» و دیگر مجموعههایی كه خود «حسن حسینی» در «حمام روح» گزیدهای از آن ترتیب داده است، و بهتر از هر كسی با آن آشنایی دارد.
اما زبان اثر، زبانی است ساده و بیپیرایه كه گاه با استفاده از آرایههای ادبی به زبانی فاخر تبدیل شده است. زبانی كه در عین هنرمندی ابهام زبان مجموعهٔ «گنجشك و جبرئیل» را ندارد. هر چند كه صلابت و استواری سخن در اشعار آن مجموعه بیمانند است. تصویر طرحهای متن كه كار «حسین خسروجردی» است نیز به رونق اثر افزوده است. بهخصوص كه در بسیاری اوقات بهترین قطعهها را با تصویر به نمایش گذاشته است.برادههایی از برادهها:
ـ «اخلاق جادهٔ هنر است و تكنیك مركب هنرمند برخی با ماشین آخرین سیستم در جادههای سنگلاخ و مالرو میرانند و برخی سوار بر الاغ در اتوبان میتازند.» (ص ۳۲)
ـ «شعر خوب زنی زیبا و عفیف است كه تنها به محارم خویش رو نشان میدهد. شعری كه همه را راضی كند روسپی ولگردی بیش نیست.» (ص ۴۰)
ـ «شاعری كه با زور شعری میگوید مثل زنی است كه با عمل سزارین یك كودك مرده به دنیا میآورد.» (ص ۴۴)
ـ «شعر فرزند شاعر است. هیچ فردی بچهٔ دیگران را به فرزندی قبول نمیكند مگر اینكه عقیم باشد.» (ص ۵۴)
ـ «برای درك روحیهٔ كودكان و خلق آثار ادبی بهتر برای آنها، بچه شدن بیفایده است، باید بچهدار شد.» (ص ۶۶)
ـ «طنزنویس واقعی مثل میكروسكوپ عمل میكند، واقعیتها را بزرگ و برای دیگران قابل رؤیت میكند اما دروغ نمیگوید و هیچكس هم نمیتواند او را متهم به دروغگویی كند.» (ص ۶۸)
ـ «هرگاه در هر زمینهای اطلاعات شخص بیشتر از اعتقادات او باشد، ریا سر بلند میكند.» (ص ۷۰)
ـ «من معمولاً با دیدن یك میمون به یاد داروین نمیافتم، به یاد طرفداران او میافتم!» (ص ۸۰)
ـ «گُل محمدی باش تا محتاج ادكلن فرانسوی نباشی.» (ص ۸۴)
ـ «بعضی فقط هنگام عطسه كردن متوجه آفتاب میشوند.» (ص ۸۸)
حمام روح
یكی از زیباترین و حكیمانهترین آثار ترجمهشده به فارسی است. اهمیت این اثر در آن است كه نویسندهٔ آن هنرمندی حكیم و خردمندی چون «جبران خلیل» است كه «حسن حسینی» در ضمن ترجمهای سلیس با ذوقی بسیار هنرمندانه گزینش نموده است. رواج این كار تأثیر بهسزایی در حكمتآموزی و خردورزی دارد.«حسن حسینی» دربارهٔ این مجموعه و نویسندهٔ آن اینچنین نوشته است. «جبران خلیل، شاعر، نویسنده و نقاش مشهور لبنانی در سال ۱۸۸۳ در شهر بشری لبنان متولد شد و در سال ۱۹۳۱ در نیویورك درگذشت. روح آثار جبران با تمام ویژگیهای رمانتیك روزگارش، وحی عارفانه و خداجوست. او در پرتو تشعشع این روح كه گاه كمفروغ و گاه پرفروغ است، در جستوجوی حقیقت هستی قدم میزند.»۱۶
سبك نگارش نویسنده
«جبران خلیل اصولاً كوتاهنویس و نكتهپرداز است. نوشتههای او زیر هجوم معنا و مفاهیم دست و پای قالبها را میشكند و مرز بین شعر و قصه و مقاله را در هم میریزد. جبران در قالب داستان شعر میگوید و با زبان شعر، داستان مینویسد و گاه در مقالهای شعر و داستان وسیلهٔ ارسال پیام مستمر او میشوند. او نویسندهٔ مفاهیم است. التزام دائم به «مغز» و «محتوی» گاه باعث نزدیكی سخن او به لحن صراحت غیر هنری میشود معالوصف تعهد همیشگی جبران به «عقیده» از ویژگیهای ستودنی آثار اوست.» (ص ۱۷)
چند نمونه:
ـ «مؤمن تمام شب و روزها را زندگی میكند حال آنكه غیر مؤمن جز لحظاتی اندك از عمر خویش را نمیزید و چه زندگی رنجآوری دارد آنكه چشمهایش را با كف دست میپوشاند، چرا كه از عالم جز خطوط كف دست خویش چیزی نمیبیند! و چه ترحمانگیز است آنكه پشت به آفتاب میكند و بر خاك جز نقش سایهٔ خویش نمیبیند!» (ص ۱۰۵)
ـ «تنها آنها كه از من پایینترند نسبت به من كینه و حسادت میورزند... تنها آنها كه از من بالاترند مرا ستایش و كوچك میكنند.» (ص ۱۲۶)
ـ «آنچه در ما حقیقتی است خاموش و بیصداست اما آنچه اكتسابی است پرهیاهو و ولولهگر است.» (ص ۱۱۷)
ـ «دو گروه قوانین بشری را میشكنند، دیوانگان و نوابغ و این دو گروه نزدیكترین مردم به قلب خدا هستند.» (ص ۱۳۹)
پانویسها و فهرست منابع
۱ـ روزنامهٔ جام جم، احمد مسجدجامعی، ۱۵ فروردین ۸۳، سال چهارم، شمارهٔ ۱۱۱۱، ص ۱۶.
۲ـ همان.
۳ـ شكوه شقایق، ضیاءالدین ترابی، قم، مؤسسهٔ فرهنگی سما، ۱۳۸۱، ص ۶۳.
۴ـ همصدا با حلق اسماعیل، حسن حسینی، تهران، انتشارات برگ، ۱۳۶۳، ص ۴۰.
۵ـ شكوه شقایق.
۶ـ همان، ص ۶۴ .
۷ـ از سكوت به حرف، حمیدرضا شكارسری، تهران، سورهٔ مهر، ۱۳۸۱، صص ۹-۸ .
۸ ـ مجلهٔ شعر، نگاهی به شعرهای عاشورایی دكتر حسینی، مصطفی علیپور، شمارهٔ ۳۴، سال یازدهم، زمستان ۸۲ .
۹ـ روزنامهٔ جام جم، شمارهٔ ۱۱۱۱.
۱۰ـ از سكوت به حرف، ص ۱۰.
۱۱ـ نقبی در نقد امروز، ابوالفضل پاشا، تهران، حوزهٔ هنری، ۱۳۷۶، ص ۱۲.
۱۲ـ همان، صص ۱۵-۱۴.
۱۳ـ از سكوت به حرف، ص ۱۱.
۱۴ـ همان، ص ۱۲.
۱۵ـ برادهها، حسن حسینی، تهران، انتشارات برگ، ۱۳۶۵، ص ۸۸ .
۱۶ـ حمام روح، جبران خلیل جبران، ترجمهٔ حسن حسینی، تهران، حوزهٔ هنری، ۱۳۶۴.
۱۷ـ همان.
تیمور غلامی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران توماج صالحی پاکستان سریلانکا حجاب دولت کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور
کنکور هواشناسی سیل تهران سازمان سنجش زنان شهرداری تهران پلیس اصفهان فراجا قتل سازمان هواشناسی
قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا خودرو دلار بانک مرکزی بازار خودرو ارز قیمت سکه ایران خودرو تورم سایپا
ترانه علیدوستی تلویزیون فیلم سینمای ایران گردشگری سحر دولتشاهی مهران مدیری کتاب بازیگر تئاتر سینما شعر
کنکور ۱۴۰۳ علوم انسانی
اسرائیل غزه فلسطین رژیم صهیونیستی آمریکا روسیه جنگ غزه اوکراین حماس طوفان الاقصی اتحادیه اروپا ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال بارسلونا بازی ژاوی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور فوتسال تیم ملی فوتسال ایران والیبال
هوش مصنوعی همراه اول تسلا فیلترینگ فناوری تبلیغات ایلان ماسک اپل
استرس سلامت روان افسردگی داروخانه پیری هندوانه دوش گرفتن