پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


نفس به یاد دمی می زنم که مرگ درآید


نفس به یاد دمی می زنم که مرگ درآید
۱ - «مدح و منقبت گویی» ؛ بی تعارف باید بگویم این عنوان همواره یادآور نوعی تكلف و تصنع است و اگر چه در تاریخ شعر فارسی كم نبوده اند كسانی كه از سر عشق و ارادت به ممدوحان خویش اشعار مدح و منقبتی سروده اند اما یافتن اشعاری كه هم عنوان مدح و منقبت داشته باشند و هم در ذهن مخاطبان جدی شعر، جایگاه ویژه ای، بسیار بسیار اندك است البته نه آن اندازه كه بتوان گفت حكم «النادر كالمعدوم» بر آن جاریست. نمونه مستند هم بخواهید كتاب «مناقب علوی در آیینه شعر فارسی» كه زحمت گرد آوری اش بر عهده جناب دكتر ابوالقاسم رادفر بوده. در این كتاب جز چند شعر مشهور كه تعداد آن نیز بسیار اندك است _ قابل توجه، چیز دندان گیری یافت نمی شود. در حالی كه تصور من پیش از دیدن این كتاب درباره «مناقب علوی در شعر فارسی» چیز دیگری بود. البته برای شاعران پارسی گوی شبه قاره باید سهم جداگانه ای قائل شد كه پرداختن به این موضوع خود فرصت و مجال دیگری می طلبد.
۲ _ اصولاً مدح و منقبت پدیده ای كه همه انبیا و اولیا از توصیفش عاجز مانده اند كار بسیار دشواریست. در مدح و منقبت، شاعر همه توانمندی خود را به كار می گیرد تا ممدوح را به اعلی علیین درجات برساند و هر چه می تواند در حق او غلو كند تا شأن و مرتبه او را بسیار بزرگ تر از آنچه هست نشان دهد. از شما می پرسم: آیا می توان در حق كسی كه خود را «اول» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن» نامیده است تعبیر شگفتی به كار برد كه دیگران را حیرت زده كند؟ شاعران هر قدر هم كه در ستایش آن یگانه بی همانند داد سخن سر دهند می توانند بر سخنان «اهل حق» چیزی بیفزایند؟ روزی به یكی از شاعران توانمند معاصر كه در ستایش برخی از هم عصران خود اشعار بسیار خوبی سروده بود گفتم چرا در مدح آسمانیان شعری نمی سرایی. گفت: «شعر ستایش آمیز آن هم در حق معاصران سرودن كار بسیار آسانی است؛ كافی است فلان شاعر متوسط را هم سنگ شاعران درجه دوی قرون گذشته حساب كنی، آن وقت است كه هم دل ممدوح را به دست آورده ای، هم در چشم مخاطبان فرد مورد نظر را حرمت گذارده ای و هم منتقدین كارت را می پسندند اما در مورد پدیده ای كه همه مردم او را با القابی همچون: یدالله، عین الله، قلب الله و... می شناسند چه می توان گفت؟»
۳ _ حمایت نهادها و سازمان ها و مراكز دولتی و انقلابی از ادبیات دینی اگر چه می تواند در افزایش كمی این آثار تأثیر به سزایی داشته باشد اما همواره هنری كه حاصل عشق و دردمندی است جایگاه و پایگاه دیگری دارد. كم نبوده ا ند شاعران محترم و ارجمندی كه در پرتو عنایت برخی از نهادها و یا به طمع شركت در فلان كنگره و یا به دست آوردن سكه و چك پول، اشعاری در مدح و منقبت آسمانیان كارسازی كرده اند و اتفاقا اشعار بدی هم نسروده اند كه اجرشان با همان صاحب كنگره ها و متولیان نهادها و... الخ. از آن طرف هم كسانی پیدا شده اند كه بی هیچ چشمداشت و طمع دنیوی، تنها به فرمان دل سودایی خود گردن نهادند و عاشقانه با معشوق ازلی و ابدی خویش سخن گفته. «گنجشك و جبرئیل» را به خاطر دارید؟ آن كتاب برای سراینده آن _ زنده یاد سید حسن حسینی _ خانه و ماشین و اعتبار آكادمیك و رایزنی فرهنگی در فلان كشور خوش آب و هوا به ارمغان نیاورد؛ اما به وصیت آن سید، سند در گوشه كفنش گذاشته شد تا در صحرای محشر گواهی باشد بر عشق خالصانه او به خون خدا و پسر خون خدا.
و خوشا به سعادت آن زنده یاد كه چنین گوهر گرانبهایی از خود به ودیعت نهاد. متأسفانه سراینده مجموعه «نشان های آن بی نشان» هنوز در قید حیات است و طبیعتا نمی توان از آدمی كه هنوز عمرش را به من و شما نسپرده به نیكی یاد كرد. اما از آن جایی كه شاعر مورد نظر پیش از این ها «مرگ» خود را اعلام كرده و حتی چند سال پیش از این خاطرات خود را با عنوان «خاطرات مرد مرده» به چاپ رسانده می توان او را به نوعی در عداد مردگان آورد و چند خطی درباره اش نوشت.
۴ - «نشان های آن بی نشان» مجموعه منحصر به فردی است. از چند منظر:
الف) تعدد قالب ها: گمان می كنم این اتفاق در ادبیات ما بی سابقه باشد _ البته تا جایی كه می دانم- كه شاعری برای پرداختن به موضوعی واحد _ در این جا باید گفت شخص واحد -از این همه قالب متنوع شعری بهره گرفته باشد. این را هم می دانم كه چنین اتفاقی به خودی خود نمی تواند مثبت تلقی شود اما نكته قابل توجه این جاست كه حاصل تلاش شاعر در همه این قالب ها، «درخشان» بوده. رباعی، دوبیتی، غزل، مخمس، شعر آزاد، شعر نیمایی و قصیده قالب هایی است كه در این مجموعه به چشم می آید.
ب) به جرأت می توان این مجموعه را، نیایش های یك دیوانه تمام عیار دانست. ممكن است بگویید: «چه بسیارند دیوانگانی كه ....» بله؛ اما در سخن دیوانگان معمولا از «ملاحت» نشان بیشتری یافت می شود تا فصاحت و «بلاغت» و دیوانگی همواره عذری است موجه برای جدی نگرفتن «صورت» . از قدیم گفته اند بر دیوانه حرجی نیست. اما دیوانه ای كه بتواند لفظ و معنا را هم سنگ و هم تراز یكدیگر به كار گیرد، بر خردمندان غلبه خواهد كرد.
ج) بی تكلفی از دیگر ویژگی های منحصر به فرد این مجموعه است. در عین حال، كه سبك و سیاق مستقل شاعر كاملا آشكار است، این نكته نیز واضح و مبرهن است كه شاعر در قید و بند قالب و سبك نبوده است. به قول عزیزالدین نسفی: «آنكه در بند كهنه است در بند است و آن كه در بند نو است در بند است، آزاد كسی است كه نه در بند كهنه است و نه در بند نو.» به حافظه من اعتماد نكنید و اصل سخن را در «انسان كامل» بخوانید. علی ایحال، شاعر این مجموعه مصداق تام و تمام این جمله است .چه این جمله از نسفی باشد چه نباشد. همین بی تكلفی وجه تمایز این مجموعه از دیگر مجموعه های شعر معاصر است.
د) خوب كه فكر می كنم می بینم تقسیم بندی چیزهایی كه گفته ام به الف، ب، ج، د چندان محلی از اعراب ندارد. در واقع در همه این بندها خواسته ام بگویم «نشانه های آن بی نشان» مجموعه ای عاشقانه و بی تكلف در ستایش پدیده ای است كه اگر همه سخنرانان جهان از صبح ازل تا شام ابد در نعت و منقبت او سخن ساز كنند حق مطلب را ادا نكرده اند. با این حال این مجموعه دوست داشتنی می تواند همدم خلوت عاشقان امیرالمؤمنین باشد و اگر از ویژگی های ساختاری این مجموعه چیزی نگفته ام دو دلیل دارد:
۱ _ یكی دو سال پیش در روزنامه «جام جم» درباره این مجموعه نوشته ام و به ناچار از سخنان تكراری پرهیز كرده ام.
۲ _ این مجموعه آن قدر عاشقانه و بی تكلف سروده شده است كه گمان می كنم پرداختن به صورت و تكنیك از حال و هوای قلندرانه آن می كاهد. در پایان بر خود فرض می دانم از این بیت شگفت یاد كنم كه بارها و بارها در خلوت و جلوت بر زبان آورده ام و هنوز هم آن را بهترین فصل این كتاب می دانم:
نفس به یاد دمی می زنم كه مرگ درآید
مگر به گوش گران بشنوم صدای علی را

سیدعبدالجواد موسوی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید