پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


مرگ یک پاسدار فرهنگ ملی


او، محیط بر تاریخ و زبان و آگاه از سرگذشت ملتش، نقش انكارناپذیری در اشاعه شعر جدید، تفكر جدید، تعمیم و آموزش ادبیات خلاقه، همپا با رشد ادبیات جهانی داشت. طی نیم قرن شاعری، صفت برجسته كارش این كه همواره نوشت و سرود و تا آخرین هفته های حیاتش خط متكاملی را پیمود. اما چگونه می توان در فشار فاجعه، یادگارهای رفاقتی طولانی را كه چون سیلاب از مخیله این دوست به جا مانده می گذرد نظم داد و چند نكته اساسی را در زمینه ابداعات بی نظیرش در عالم شاعری برشمرد؟ زیر نگاه آتشی هر چیز به ظاهر مرده و فراموش ناگهان به طرز شگفت انگیزی زندگی می یافت. ما می توانیم در ازدحام خروشنده تصویرهایش ناگهان ببینیم كه ارتش ناپلئون چگونه از رود دانوب می گذرد، مژه های گل آلود سربازان در دود تفنگ های سرپر به هم فشرده می شود و هماهنگ با پیشروی سربازان پاهای دراز نت ها تا زانو در آب است؛ سمفونی «اروئیكای» بتهوون هماهنگ با تلاش گام ها و دست هایی شكل می گیرد كه توپخانه سنگین و سواره نظام را از عرض رودخانه می گذرانند، ارتشی كه مبشر سه اصل آزادی _ برابری _ برادری است رهسپار فتح پایتخت زورمندترین ارتجاع آن روزگار شده است. آنگاه چشم آتشی آینده را می بیند، همان طور كه بتهوون كه سمفونی قهرمانی را در ستایش انقلاب كبیر و شخص ناپلئون ساخته بود، هنگامی كه دریافت فرمانده محبوب او به یك دیكتاتور جهانگشا بدل شده سمفونی اش را پس گرفت، آتشی شهادت می دهد كه در كشاكش فتح وین، امواج دانوب پیانوی بتهوون را با خود برد و غرق كرد. به گلدانی سفالی با نقش سرباز هخامنشی بر آن می نگریم و ناگهان با حركت سر آن سرباز، چكیده تاریخ ایران در یك رشته صحنه دراماتیك، با جمله بندی شگرف شعری آتشی، روایت می شود. آن روستامرد دشتستانی كه ده تیر نارفیقان چون ده شقایق سرخ بر سینه اش گل داد، در سال آب و در زیر ابر انبوه برای انتقام بازمی گردد و داستانش را در ترانه های شتربانان به یادگار می گذارد. پل بروكلین و گفت وگوی دو جوان سیاه پوست كه از فراز پل، اتومبیل رهاشده ای را تماشا می كنند كه آرام آرام در شن و ماسه كنار رود «هادسن» فرو می رود. چه مادیان سفید زیبایی! و بالاخره مرگ كه در آخرین شعرهای آتشی لباس سبز اتاق عمل را پوشیده، اما از آن همه تبعیض و بی عدالتی كه در ذات شغل اوست، دلتنگ است. منوچهر آتشی به شعر فارسی زبانی داد كه از سویی ریشه در حماسه های سترگ ملی داشت و از سوی دیگر ریتم ها و نواهای محاوره مردم را منعكس می كرد. شاعر كه جهانی می اندیشید، اما هیچ گاه از یادآوری زادگاهش بوشهر و دشتستان بازنماند. شعر آتشی بزرگترین معرف بوشهر و دشت به مردم ایران بود. سی و پنج سال پیش نخستین بار اصطلاح «شعر اقلیمی» را در توصیف اثر آتشی به كار بردم و نوشتم: «فصلی بزرگ و ارواحی بزرگ بر اقلیم شعر آتشی حاكمند... او صاحب یك رمانتیسم مردانه است كه می توان گاهی او را با «هوگو»ی بزرگ در كتاب «عقوبت ها» قیاس كرد. به خاطر مهارت دقیق و حساسیت اقلیمی اش در شعر، به خاطر لیاقت و استعدادش در فرماسیون، شاعری است خدمتگزار و پاسدار فرهنگ و وجدان ملی.» و در این لحظه می دانم دست كم یك قرن باید بگذرد تا شاید ادبیات فارسی فرزندی همچون آتشی بزاید. شاعری كه به قدرت واژگان ما را به تماشای چشم اندازهایی برد كه كشف پیچیده ترین و دلكش ترین سایه روشن های زندگی انسان و عروج و اعتلای روح و جان بود. پس درگذشت آتشی را به تمامی مردم ایران تسلیت می گویم.

محمدعلی سپانلو
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید