جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


دیوانه از قفس پرید!


دیوانه از قفس پرید!
شخصیت‌های خاکستری در مجموعه ”متهم گریخت“ ـ ساخته رضا عطاران
در بین مدیران شبکه‌های تلویزیونی جهانی مثلی معروف است که می‌گوید: ”هر شبکه برای معرفی خود و برنامه‌اش فقط یک‌دقیقه فرصت دارد.“ این نظریه‌ از آنجا ناشی می‌شود که با تعدد شبکه‌های تلویزیونی و عوض کردن دقیقه به دقیقه و مداوم کانال‌های تلویزیونی توسط مخاطب، برنامه‌ای می‌تواند بیننده را جذب کند که برای همه دقایقش نکته‌هائی داشته باشد و بیننده در همان لحظه اول به اصطلاح میخکوب می‌شود و برای دیدن ادامه برنامه رغبت نشان دهد.این نکته برای سازندگان سریال ”متهم گریخت“ آن‌چنان حایز اهمیت بوده است که آنها با کار کردن روی تک‌تک سکانس‌ها و صحنه‌های مجموعه از همان قسمت‌های اول میخ خود را محکم می‌کوبند تا حساب‌شده‌ترین سریال مناسبتی رمضان امسال باشند.رضا عطاران که پشتوانه سریال موفق ”خانه به دوش“ را از سال پیش در اختیار داشت امسال هم تقریباً با همان گروه ـ منهای حمید لولائی ـ از ابتدای سال کار خود را شروع کرد تا فراغ بال بر روی مراحل مختلف سریال وقت بگذارد که به‌نظر می‌رسد تلاش‌هایش هم چندان بی‌ثمر نبوده است. او که کار خود را از تئاتر مشهد شروع و بعدها در تهران در دو نمایش ”تابستانه“ و ”بچه تابستان“ نقش رحمان را برای مرحوم حسن حامد بازی کرد، اولین‌بار در ”پرواز ۵۷“ و ”ساعت خوش“ توانائی‌های طنز خود را در گروه مهران مدیری، سنجید تا بعدها با ساخت مجموعه‌های ”قطار ابدی“، ”سیب‌خنده“، ”کوچه اقاقیا“، ”خانه به دوش“ و نهایتاً ”متهم گریخت“ خود را در این عرصه تثبیت کند. هر چند که نمی‌توان نقش پررنگ او را در نگارش متن‌های ”زیر آسمان شهر ۱“ نادیده انگاشت، اما این‌بار او خود طی این اقدام حرفه‌ای، خود را از بازی در نقش‌های اصلی و همچنین نویسندگی متن کنار کشیده است تا تمام توان خویش را به کارگردانی مجموعه معطوف و در نهایت مجموعه‌ای آبرومند را روانه آنتن کند.او این‌بار ـ برخلاف سال پیش که نویسنده خانه به دوش بود ـ وظیفه نگارش متن را به عهده ”سعید آقاخانی“ گذاشته است که او نیز همچون عطاران کار طنز را با ”ساعت خوش“ آغاز کرده است و در همان برنامه تیپ دلپذیری چون ”سعد کوچولو“ را در کنار خان‌دائی ارائه کرد و مدت‌ها در اذهان ماند. هر چند که وی در طی این سال‌ها هیچ‌گاه به آنچه که استحقاقش را داشت دست پیدا نکرده ولی به‌نظر می‌رسد با نگارش این مجموعه که مملو از شوخی‌های جذاب است، خود را به‌عنوان یک نویسنده خوش‌فکر طنز تثبیت کرد.”متهم گریخت“ حکایت درماندگی یک خانواده شهرستانی ـ که از نظر فرهنگی در سطح پائینی سیر می‌کنند ـ در گذران زندگی است که چاره کار را در مهاجرت به تهران می‌یابند و این‌بار حیران زندگی ماشینی و بی‌عاطفه تهران می‌شوند. اگر یادما باشد مجموعه سال پیش این گروه هم درست در بستر همین پس‌زمینه اجتماعی ساخته شده بود با این تفاوت که آنجا آقاماشاءالله برای تأمین زندگی مجبور به مهاجرت به خارج می‌شد. امری که هیچ‌وقت رنگ واقعی به‌خود نمی‌گرفت اما سیر داستان و وقایع سریال بر این فرض استوار بود. حالا آقا هاشم با بازی خیره‌کننده سیروس گرجستانی می‌خواهد دنباله همان نقش حمید لولائی باشد که این‌بار در موقعیت دیگری از مشکلات زندگی گیر کرده است.سیروس گرجستانی بعد از یک‌‌عمر نقش‌های مکمل بازی کردن، دو سال پیش بود که در ”رانت‌خوار کوچک“ خود را به‌عنوان یک بازیگر ممتاز در ارائه نقش‌های اینچنینی معرفی کرد: یک آدم با مشکلات ریز و درشت زندگی که برای غلبه بر این مشکلات ـ عمدتاً مالی ـ هر کاری از دستش بر می‌آید می‌کند. هر چند این تلاش‌ها کارهای خلاف اخلاقی چون دروغگوئی، چاپلوسی، قالتاق‌بازی و... را شامل می‌شود.این نقش تقریباً تکمیل یافته همان رانت‌خوار است که حالا خصیصه رک‌گوئی‌اش هم به آن اضافه شده است. او هر دیالوگی که می‌شنود یا واقعه‌ای که می‌بیند فقط یکی دو ثانیه فرصت برای بروز واکنش دارد. او باید در این مدت کم سود و زیان موضوع را بسنجد و در آن واحد موضع‌گیری کند که این موضع‌گیری معمولاً در راستای منافع فردی‌اش است. او بر خلاف اکثر قهرمانان تلویزیون اهل شعار نیست و فقط و فقط به فکر سود حداقلی خویش است و با همین انگیزه کارها را پیش می‌برد تا جائی‌که برای یک اسکناس هزاری حاضر است کلی دعوا کند.اما نقطه‌قوت عمده سریال‌های عطاران در شناخت عمیق او از خانواده‌های طبقات فرودست جامعه نهفته است. او چنان روابط را خوب پرداخت می‌کند که مفهوم خانواده کاملاً باورپذیر می‌نماید. این باورپذیری پیش و بیش از همه در خود بازیگران نمود پیدا می‌کند. تا جائی‌که از آن پیرزن تا پسربچه کوچک خانواده همه خود را عضوی واقعی از آن خانواده می‌بینند و به راحتی و روانی هر چه تمام‌تر نقش خود را مقابل بازیگر قدری چون گرجستانی ایفا می‌کنند.مادر خانواده با بازی مریم امیرجلالی ـ که سال پیش هم تقریباً نقشی با همین مختصات را داشت ـ یکی از زیباترین نقش‌های مجموعه است. یک مادر واقعی مربوط به همان طبقه با تحصیلات پائین که در گیرودار زندگی آنقدر تحت‌فشار قرار گرفته است که مهربانانه‌ترین احساس و دیالوگ‌ها را هم با فریاد و عصبانیت و حرص و جوش اجراء می‌کند. این نقش، درست مشابه ما به‌ازاهای خارجی است. این سری زن‌ها آنچنان از فشار زندگی عاصی شده‌اند که این طرز گویش و بروز حالات برایشان کاملاً عادی شده است ولی در عین حال دلشان صاف و زلال است.ویژگی عمده متن این سریال این است که نویسنده اصلاً قصد خندان تماشاگر را ندارد و این نوع اجراء و موقعیت آدم‌ها است که فضا را خنده‌دار می‌کند.آدم‌های قصه درست مثل همیشه به زندگی خود ادامه می‌دهند اما یک اتفاق کوچک ـ که در اینجا از حال رفتن آقا هاشم است ـ این روال عادی را بر هم می‌زند. بعد از این ماجرا هاشم درست مثل یک آدم فروافتاده در باتلاق است که هر چه دست و پا می‌زند بیشتر فرو می‌رود.او تلاش‌هایش را برای زندگی بهتر آغاز می‌کند و هر لحظه موقعیتش بیشتر از پیش سخت و سخت‌تر می‌شود و از تقابل این موقعیت با موقعیت سایر افراد قصه، خنده‌ای از گونه‌ای دیگر بر لب می‌نشیند. اما نویسنده و کارگردان به این هم بسنده نمی‌کنند و فضا را برای تنفس او بسته و بسته‌تر می‌کنند و در این میان فقر فرهنگی خانواده در مواجهه با کلان‌شهر و همچنین خصوصیات ذاتی‌شان که با مناسبات شهرنشینی امروز چندان سنخیت ندارد، تضاد موقعیت‌ها را تشدید می‌بخشد. در کنار اینها نویسنده در لحظه‌لحظه مجموعه با گنجاندن شخصیت‌های فرعی جذاب و شوخی‌ها و موقعیت‌های کمیک فراوان که حتی در طراحی صحنه هم نمود پیدا می‌کند، می‌خواهد تماشاگر را حفظ و در ادامه او را ارضاء کند.حسن دیگر مجموعه که در بالا هم اشاره شد ساده و سرسری نگذشتن از نقش‌های فرعی است.کارگردان برای این‌کار از نابازیگرانی با چهره و تیپ منحصربه‌فرد استفاده می‌کند تا هم کاری خلاف عادت کرده باشد و هم خصوصیات فردی آن نابازیگر را در غنای هر چه بیشتر مجموعه به خدمت بگیرد. به‌عنوان مثال نقش ”مش قربان“ با آن سابقه‌اش در عشق و عاشقی که هنوز هم عاشق ”بی‌بی“ است و قیافه خاص‌اش و طرز گویش و حتی آن آواز دلنشین‌اش موجب می‌شود که آن نقش تا آخر سریال در ذهن بیننده حک شود، هر چند که دیگر احتمالاً نقش آفرینانی در ادامه سریال نداشته باشد اما انتخاب صحیح بازیگر، حتی در آن نقش کوتاه باعث ماندگاری نقش می‌شود. درست مثل سایر نقش‌های فرعی مثل معلم زبان یا شاگرد مکانیک همسایه که هر یک در خود نقش و بازیگر نکته‌هائی برای به یاد ماندن در چنته دارند.نکته دیگر این است که مجموعه حاضر برخلاف نمونهظهای مشابهش شخصیت‌هایش را به خوب و بد تقسیم نمی‌کند، به‌گونه‌ای که خوب‌ها، چپ و راست نیکی کنند و بدها، پلیدی و در آخر کار ما شاهد تحول آدم‌های بد سریال باشیم. این مجموعه انباشته از شخصیت‌های خاکستری است که جنبه‌های منفی شخصیت بر جنبه‌های مثبت آنها چربش دارد و خوشبختانه از روده‌درازی و گفتن شعارهای اخلاقی بی‌مناسبت خودداری می‌کنند. متأسفانه در تلویزیون رسم شده است که یک قاتل بی‌رحم هم در لابلای عمل شنیع خود به نوعی پیام‌های اخلاقی صادر کند تا از ممیزی عبور کند اما در این مجموعه تا به اینجا که شاهد آن نبوده‌ایم و اصلاً درست هم نیست که آدمی با آن سابقه که بیشتر کارهایش با اخلاقیات سر سازگاری ندارد، پیام‌های اخلاقی صادر کند.نکته دیگر اینکه این سریال با علم به این موضوع که در ماه مبارک رمضان پخش می‌شود کمترین اطلاعات را در زمینه تقارن قصه مجموعه با این ماه می‌دهد، در نمونه‌های مشابه با بهانه و بی‌بهانه صحنه‌های کش‌دادن موضوع است و مراسمات مخصوص این ماه به‌وفور نمایش داده می‌شود که اولاً برای طولانی شدن و کش‌دادن موضوع است و کارکرد چندانی در پیشبرد داستان و افزودن بار دراماتیک به آن ندارد و از سوئی دیگر در بسیاری از اوقات آنقدر نچسب و مبتدیانه صورت می‌گیردکه بعضاً کل سریال را زیر سؤال می‌برد. اما اینجا خیلی کم و در حد یکی دو دیالوگ که آن هم جدی نمی‌نمایاند، مشخص می‌شود که این به نوعی به حسن مجموعه تبدیل می‌شود. چون این قصه می‌تواند در هر روزی از سال اتفاق بیفتد و محدود کردن آن به یک‌باره زمانی، ساده‌انگاری است.مجموعه ”متهم گریخت“ به نوعی محل آدم‌هائی از نوع دیگر است. افرادی که در یک یا چند تا از خصوصیت‌های روحی و روانی و فیزیکی و اجتماعی با انواع مشابه‌شان متفاوت هستند. شخصیت‌هائی مثل بی‌بی و فرزندان و داماد هاشم آقا و مش‌قربون و صاحب‌خانه و همسایه‌ها همه و همه آدم‌های تکراری تمامی سریال‌ها و فیلم‌ها هستند اما هوشیاری و درایت نویسنده و کارگردان آنجا به کمک می‌آید که با افزودن این تفاوت‌ها، آدم‌های قصه را از آن چرخه تکراری نجات می‌دهند و طراوت و تازگی خاصی به آن آدم‌ها می‌دهند که قابل تحمل جلوه کنند. آدمی که نشانی درست قبر پدرش را نمی‌داند باید آدم جذابی باشد همچنین عاشقی که بعد از سی، چهل سال هنوز به دنبال عشقش هست، هم باید آدم جذابی باشد و...به‌نظر می‌رسد رضا عطاران بعد از ساخت این دو سریال مناسبتی و سفارشی بتواند به همکاران خود نشان دهد که می‌شود با بودجه و سیاست‌های یک سریال مناسبتی، کاری متفاوت ارائه کرد و تماشاگر و منتقد را هم راضی نگه‌داشت. نگاهی سرپائی به نمونه‌های مشابه در طی این سال‌ها مخصوصاً همین امسال نشان می‌دهد که معمولاً کارگردانان در این‌گونه سریال‌ها، رعایت استانداردهای حداقل را هم نمی‌کنند و با تعدادی بازیگر خوش‌بر و رو و مشتی پیام‌های اخلاقی، سعی در سی‌روز برنامه پرکنی دارند. امیدواریم که این سریال تا پایان همین‌گونه روی پا باشد و از لحاظ شوخی و مفاهیم کم نیاورد.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید