شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


وصیت‌نامهٔ استاد


وصیت‌نامهٔ استاد
ماریانه و یوهان که زمانی زن و شوهر بوده‌اند، پس از سی‌سال دوری و بی‌خبری از یکدیگر، با هم ملاقات می‌کنند، چون ماریانه ناگهان احساس کرده که نیاز به دیدن او دارد و تصمیم می‌گیرد یوهان را در خانهٔ ییلاقی قدیمی‌اش ملاقات کند. به این ترتیب یک روز زیبای پائیزی با او دیدار می‌کند. پسر هنریک، یوهان و نوه‌اش کارین هم در خانهٔ ییلاقی زندگی می‌کنند. هنریک به دختر درس نواختن ویولنسل می‌دهد. رابطهٔ میان پدر و پسر بسیار پرتنش است، ولی هر دوی آنها به شدت هوای کاربن را دارند. در عین حال همچنان سوگوار آنا هستند؛ همسر بسیار محبوب هنریک که دو سال قبل درگذشته، ولی از خیلی جهات همچنان در میان آنها حضور دارد. ماریانه به‌زودی پی می‌برد که اوضاع به هیچ‌وجه آن‌طور که به‌نظر می‌رسد نیست و بی‌آن‌که بخواهد، خود را درگیر جنگ پیچیده و ناراحت‌کننده‌ای بر سر قدرت می‌یابد...ساراباند آخرین فیلم اینگمار برگمان کبیر پس از یک‌سال و اندی بالاخره به کانادا رسید و در کمرابار اکران شد. کمرابار یک بار هنری و زیبا و متعلق به آتوم اگویان است. شبی که به تماشای فیلم رفته بودم او و همسر بازیگرش آرسینه خانجیان هم آمده بودند. دفتر ”مونگرل مدیا“ پخش‌کنندهٔ فیلم هم درست کنار همین محل است. از اگویان پرسیدم چرا نمایش فیلم فقط در آن سالن کوچ و آن هم در سانس‌های عصر بوده؟ پاسخ داد که فیلم اصلاً به طریقهٔ دیجیتال و برای تلویزیون ساخته شده و برگمان هم اصرار داشته که آن را فقط در سالن‌های دیجیتال نمایش دهند. البته مطمئنم کمرابار تنها سالن دیجیتال تورنتو نیست، اما شاید پخش‌کننده، سالن بهتری را نتوانسته پیدا کند. به هر حال حتی در پنجشنبه شب که آنجا بودم این سالن بیست سی‌نفره کاملاً پرنشده بود که دلیلش اطلاع‌رسانی ناکافی و غلط است، زیرا سالن بزرگ سینما تک‌اُنتاریو برای فیلم‌های هنری خیلی مجهورتر از این هم همیشه پر است.باری، ساراباند برگمان یک شاهکار تمام عیار است. فیلم در واقع در ادامهٔ شش صحنه از یک ازدواج و با همان بازیگران ساخته شده است. کسانی‌که آن فیلم قدیمی را دیده‌اند به یاد می‌آورند که در پایان، ماریان (لیو اولمان) پس از شانزده سال زندگی مشترک همسرش را ترک می‌کند. ساراباند با تک‌گوئی ماریان رو به دوربین آغاز می‌شود. او خطاب به تماشاگران می‌گوید که اکنون پس از سی‌سال تصمیم گرفته سراغ یوهان همسر سابقش برود. او می‌گوید که در این فاصله هیچ تماسی با یوهان نداشته و اصلاً نمی‌داند چرا تصمیم گرفته یوهان را دوباره ببیند و هنوز هم نمی‌داند که آیا این کار را خواهد کرد یا نه.در ده صحنهٔ بعدی که هر کدام به شکل اپیزودیک شماره‌گذاری شده‌اند، شاهد روبه‌رو شدن ماریان و یوهان، ماریان و کارین (نوهٔ یوهان)، کارین و پدرش هنریک، هنریک و پدرش یوهان، و کارین و یوهان هستیم. این صحنه‌ها با میزانسن‌های دو نفره، بازی‌های فوق‌العاده (به قدری که تمیز دادن بازیگر و نقش از هم غیرممکن می‌نماید)، و دیالوگ‌های تکان‌دهنده، تاروپود درام جالب و عمیقاً انسانی فیلم را در هم می‌تنند. نام فیلم برگرفته از یکی از قطعات باخ برای ویولن‌سل است. این قطعه برای رقص دونفره طراح شده و به همین علت برگمان تمام صحنه‌های فیلم را به فرم رقص دونفره طراحی کرده است.یوهان خود بین فیلم شش صحنه از یک ازدواج، حالا پیرمرد ثروتمندی است که در خانه‌ای دور افتاده در میان طبیعت زندگی می‌کند. پسرش هنریک نوازنده و موسیقی‌دان افسرده‌ای است که همسرش آنا را دوسال پیش بر اثر بیماری از دست داده و حالا با تنها دخترش کارین زندگی می‌کند و به او ویولن‌سل یاد می‌دهد. ماریان نزد یوهان برمی‌گردد. گرد و غبار سی‌ساله که بر رابطه نشسته، ماهیت آن را تغییر نداده است. یوهان فکر می‌کند که ماریان و او دوستان خیلی خوبی بودند اما کشش اروتیک کافی میان آنها نبود.او از کسی نقل قول می‌آورد که ترکیب دوستی و اروتیسم، اساس عشق است. ولی ماریان از وفادار نبودن یوهان و رابطهٔ او با زنان دیگر هنوز زخم خورده است.کارین دختر حساسی است که مورد علاقهٔ هنریک و یوهان است. آن دو کارین را به مادر دوست‌داشتنی و محبوبش آنا شبیه می‌دانند اما از نظر ظاهری کارین هیچ شباهتی به تصویر آنا (که در واقع تصویر همسر و عشق بزرگ برگمان، اینگرید فون روزن که بر اثر سرطان فوت کرد، است) ندارد. آنا هستهٔ اصلی عشق درونی فیلم است. هر سه شخصیت فیلم ـ یوهان، هنریک و کارین ـ شیفتهٔ آنا هستند. ماریان مانند زنی گم‌گشته به دنیای این آدم‌ها آمده است. او حرف‌های آنها را در مورد آنا می‌شنود، به تصویر آنا خیره می‌شود، به عشق و قدرت درونی او غبطه می‌خورد و از آن متأثر می‌شود.ماریان شنونده‌ای خنثی و فاقد درگیری شخصی در درامی است که بین سه شخصیت دیگر اتفاق می‌افتد. او مانند وجدان آگاهی است که به بقیه گوش می‌سپارد و تماشاگر را نیز به این مهمانی احساس و کلام دعوت می‌کند. او معمولاً نظری نمی‌دهد بلکه داستان آدم‌ها را با خونسردی یک نویسنده یا کارگردان گوش می‌دهد. او تنها شخصیتی است که روبه‌‌دوربین با تماشاگران صحبت می‌کند و دیوار بین دنیای فیلم / دنیای بیرون را می‌شکند. از این‌جاست که نقش ماریان گاهی با خود برگمان یکی می‌شود.صحنهٔ برخورد ماریان و یوهان مانند پیوند دوبارهٔ دو دوست است که سال‌ها از هم دور بوده‌اند.یوهان از پسر و نوه‌اش می‌گوید. ماریان از دو دخترشان که یکی در استرالیا با خانواده‌اش خوشبخت است و دیگری درگیر بیماری فراموشی شده. جالب این‌که در تمام این مدت یوهان هیچ خبری از دخترهایش نداشته است. کارین به مقتضای سنش بیش از ماریان و یوهان احساسات خود را نشان می‌دهد. او در آغوش ماریان گریه می‌کند و به او اعتراف می‌کند که از سخت‌گیری‌های پدرش در آموزش ویولن‌سل به ستوه آمده است. رابطهٔ کارین و هنریک فراتر از عشق پدر و فرزندی است. هنریک به کارین وابسته است و او را جایگزین همسرش آنا می‌بیند. هنریک برای کارین خاطره‌ای از آنا را تعریف می‌کند، زمای‌که آنا ناگهان به او گفته بود که ترکش می‌کند و هنریک زندگی خود را پایان‌یافته دیده بود. هنریک تعریف می‌کند که چطور بدون این‌که توضیحی بدهد به خانه برگشته است.صحنهٔ رویاروئی هنریک و یوهان یکی از قوی‌ترین صحنه‌های مکالمهٔ پدر و پسر در تاریخ سینما است. یک صحنهٔ کوتاه ناتوانی هنریک را در برابر پدر مغرور و بی‌اعتنایش نشان می‌دهد.یوهان پسرش را تحقیر و او را وادار می‌کند که برای پول التماس کند. هنریک معلوم است که از تمام غرورش برای این‌کار مایه گذاشته است. یکی از جالب‌ترین صحنه‌ها، صحنهٔ رویاروئی ماریان و هنریک در کلیسا است. هنریک وقتی از همسرش آنا حرف می‌زند اشک در چشمانش جمع می‌شود. او می‌گوید که هنوز پس از دوسال نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد و موقع صحبت کردن از آنا، گریه نکند. اما همین هنریک دل‌نازک، موقع صحبت کردن از پدرش یوهان عصبی می‌شود و به ماریان می‌گوید که چقدر از پدرش نفرت دارد و چطور دلش می‌خواهد شاهد مرگ پر درد و رنج‌بار او باشد.داستان فیلم با همین ساختار دونفره جلو می‌رود و لحظه‌به‌لحظه ابعاد تازه‌ای از شخصیت‌ها را آشکار می‌کند. ماریان شاهد درام زنده‌ای است که جلوی چشمانش اتفاق می‌افتد، اما کمتر با آن درگیر می‌شود. او هر لحظه از این جدال را در ذهن خود جذب می‌کند، در لحظاتی به گریه می‌افتد اما گریهٔ او ناشی از وضعیت خودش است نه به‌خاطر هم‌ذات پنداری با شخصیت‌ها.در پایان، ماریان به خانه باز می‌گردد و به سراغ دختر بیمارش می‌رود و او را در آغوش می‌گیرد. صحنهٔ آخر درست مانند صحنهٔ اول است. ماریان در همان اتاق بر سر همان میز با همان لباس رو به تماشاگران شرح می‌دهد. همچنین تعریف می‌کند که این‌بار وقتی دخترش را در آغوش گرفته برای اولین‌بار احساس کرده که ”این بچه اوست“.تمام فیلم حول موضوع عشق دور می‌زند؛ عشقی که حضورش در زندگی یوهان و ماریان کم‌رنگ بود (ماریان در جائی‌ به کارین می‌گوید که تمام عمرش سرگردان بوده که آیا عاشق یوهان هست یا نه) اما فردی مانند آنا معنائی پررنگ و عمیق به آن داده است.تصویر آنا تجسم عشق و تقدس است. او هنریک را با همهٔ ضعف‌هایش دوست داشته و رابطهٔ خوبی با پدرشوهرش یوهان نیز داشته است.
یوهان همواره از آنا با محبت و احترام یاد می‌کند. آنا به قدری قوی است که حتی زندگی کارین را پس از مرگ نیز هدایت می‌کند. کارین درست در لحظه‌ای که در تردید انتخاب بین پدرش و زندگی حرفه‌ای قرار می‌گیرد، نامهٔ مادرش را پیدا می‌کند که الهام‌بخش او می‌شود.موضوع فیلم همان موضوع‌های اصلی زندگی بشر است. انزوا، پیری، تنهائی، ازدواج، عشق، نفرت، ثروت، هجران، و انتخاب بین ماندن در خانه و پیشرفت حرفه‌ای. تمام فیلم بنا شده بر چهره، حرکت‌ها و گفت‌وگوهای بازیگران. برگمان از حشو و زوائد پرهیز کرده و فقط به اصل موضوع پرداخته است. تصویرپردازی فیلم گاهی چندان دقیق به‌نظر نمی‌رسد، اما مثل همیشه استفادهٔ فوق‌العاده دقیقی از رنگ و وسایل صحنه کرده است. انتخاب دیجیتال، به‌جای فیلم احتمالاً به این علت بوده که می‌خواسته خود را از دردسرهای تولید رها و فیلم را با تعداد آدم‌های کم و با دقت زیاد روی بازیگران و میزاسن‌ها فیلم‌بردار کند. در واقع با انتخاب دوربین دیجیتال او کارش را به تئاتر که هنر مورد علاقه‌اش است نزدیک‌تر کرده است.به گفتهٔ خود برگمان، این آخرین فیلم او است. استاد بزرگ وصیت‌نامهٔ هنری خود را دربارهٔ عشق و محبت آدم‌ها به یکدیگر نگاشته است. او نشان می‌دهد که عشق یک کیفیت درونی و یک قابلیت شخصی است. ماریان در شصت‌سالگی هنوز در جست‌وجوی معنای عشق است، در حالی‌که آنا و هنریک در سن خیلی جوان‌تری عاشق شده بودند. با این‌حال نامتعادلی و افسردگی هنریک جنبه‌ای دردناک به این عشق می‌دهد. انگار در آن، نوعی فداکاری از طرف آنا وجود داشته است. برگمان بزرگ از ساده‌ترین آدم‌ها و روابط، پیچیده‌ترین مفاهیم را خلق کرده است. فیلم از آثاری است که ‌”تجربهٔ دیدن“ می‌طلبد، درست مثل زندگی.شرح و تفسیر بی‌فایده است. تنها راه، دیدن فیلم و شریک شدن در آن لحظه‌های اصیل، شگرف و به یاد ماندنی است.
نویسنده و کارگردان: اینگمار برگمان. مدیران فیلم‌برداری: اشتفان اریکسون، یسپر هولمستروم، پراولاف لانتو، سوفی استرید، ریموند ومنلو. تدوین: سیلویا اینگمارسون. بازیگران: لیو اورلمان (ماریانه)، ارلاند یوزفسون (یوهان)، بوریه آلشتت (هنریک)، جولیا دوفوینوس (کارین)، گونل فرد (مارتا). محصول ۲۰۰۳ سوئد / نروژ / ایتالیا / آلمان / فنلاند / دانمارک / اتریش، ۱۲۰ دقیقه.
صابره محمدکاشی
منبع : ماهنامه فیلم


همچنین مشاهده کنید