پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

نسیمی «مصدقی» در آمریکای لاتین


نسیمی «مصدقی» در آمریکای لاتین
پیروزی «اوو مورالس» رئیس جمهور سوسیال دموکرات در بولیوی و موفقیت «میشل باکلت» (Michelle Bachelet) نامزد سوسیال دموکرات به عنوان پیشتاز برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۵ ژانویه (۲۵ دی) در شیلی معانی تلویحی چشمگیری هم در سطح منطقه و هم در سطح جهانی دارد.حکومت مورالس [در زبان انگلیسی خود کلمه Morales تصادفاً به معنی اخلاق است!] در بولیوی و پیروزی باکلت در شیلی به اینرسی [نیروهای فزاینده] سوسیال دموکرات ها که مدتی است در آمریکای لاتین قوت گرفته خواهد افزود. در حالی که در حال حاضر در آمریکای لاتین به خصوص در آرژانتین، برزیل، اکوادور، اروگوئه، شیلی و ونزوئلا رهبران ملی گرای چپ قدرت را در دست دارند، گرایش به سمت سوسیال دموکرات می تواند شدت و حدت بیشتری پیدا کند. به خصوص که در ۸ کشور آمریکای لاتین از جمله کلمبیا، اکوادور، مکزیک، نیکاراگوئه و پرو در سال جاری (۲۰۰۶) انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد. به طور کلی این اواخر چند گاهی است که در کشورهای آمریکای جنوبی نسیمی «مصدقی» می وزد.
بعد از گذشت دو دهه از برنامه ای تحت عنوان «اجماع [اتفاق نظر] واشینگتن» (Washington Consensus) که ایالات متحده برای پیشبرد آن تلاش زیادی به خرج داد _ و آمیزه ای از خصوصی سازی شدید و پرشور و حرارت، توسعه بازارهای آزاد و قناعت یا ریاضت شدید مالی (از قبیل کاهش مالیات بر سرمایه به علاوه کاهش هزینه های دولت) بود _ آمریکای لاتین با فاجعه اقتصادی مواجه شد که نشانه های آن افزایش فقر و نابرابری بود. در دو دهه گذشته رشد در تمام کشورهای آمریکای لاتین بسیار ناچیز بود.رشد کل درآمد سرانه، که پایه ای ترین معیار اقتصاددانان برای اندازه گیری پیشرفت اقتصادی است، طی دو دهه گذشته فقط ۱۰ درصد بوده است. در حالی که اگر به دهه های قبل از ۲۰ سال گذشته یعنی ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ نگاه بیندازید، درآمد سرانه به ازای هر ۲۰ سال ۸۲ درصد افزایش داشته است.
حداقل، نهضت ضداستعماری دکتر مصدق سه ویژگی یا عنصر کاملاً متمایز داشت: ۱ _ پایان تسلط منافع خارجی بر منابع طبیعی و بهره برداری از گردش مالی حاصل از صنعت نفت به سود توسعه کشور
۲ _ کسب قدرت از طریق فرایند دموکراتیک، آزادی بیان و متکی بر جامعه مدنی یا اقتدار مدنی
۳ _ اصل اساسی ایجاد اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.کلیه جنبش های سوسیال دموکراتیک در آمریکای لاتین دقیقاً این ویژگی ها را در خود دارد.انتخاب «اوو مورالس» به عنوان رئیس جمهور بولیوی، گامی دیگر در جنبش رو به رشدی است که می خواهد آمریکای جنوبی از احاطه و سیطره سیاسی و اقتصادی ایالات متحده در منطقه فاصله بگیرد. مورالس اولین فرد بومی است که در بولیوی رئیس جمهور می شود. او ۵۳ درصد آرا و بیش از هر رئیس جمهور دیگری در بولیوی را به خود اختصاص داد. مورالس خشم حکومت ایالات متحده را به جان خرید به خصوص وقتی که آشکارا در مقابل برنامه «نابودی کوکا» مقاومت کرد و وعده داد در صورت انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور به آن برنامه خاتمه خواهد داد. اما به هر حال آنچه بالاترین نگرانی واشینگتن را فراهم آورده جنبش و حرکت فزاینده ای است که درصدد ملی کردن منابع عظیم گاز طبیعی و ذخایر نفت است.آشکارترین شکست یا بدبیاری دولت بوش در آمریکای لاتین، اوایل سال ۲۰۰۵ اتفاق افتاد وقتی که آرژانتین، ونزوئلا و پاراگوئه از ادامه گفت وگوها در مورد «توافقنامه تجارت آزاد» در سه بخش قاره آمریکا معروف به FTAA خودداری کردند. این توافق برای کاهش موانع تجارت و بسط و گسترش امتیازها به سود بنگاه های عظیم تجاری چندملیتی طراحی شده بود، در حالی که پیامد آن کاهش قدرت کشورهای مشارکت کننده و عدم توانایی آنان در محافظت از منابع، محیط زیست و مردمشان بود. این توافقنامه های تجاری شبیه نفتا هسته مرکزی طرح دولت بوش را برای استیلا و استثمار نیمکره [جنوبی قاره آمریکا] تشکیل می داد.مورالس اعلام کرد که مهمترین و فوری ترین وظیفه حکومت او احیای [بازپس گرفتن] منابع طبیعی کشور است که در حال حاضر در اختیار خارجی ها قرار دارد و همچنین مبارزه علیه سیاست های نولیبرالیسم که اقتصاد آمریکای لاتین را به ویرانی کشیده است. همچنین چاوس رئیس جمهور ونزوئلا نیز در وعده های خود از عبارت Sembrarel Petroleo استفاده کرده که به اسپانیایی یعنی: «کاشتن نفت» و منظورش این است که سود حاصل از نفت را در دگردیسی زیرساخت های اقتصادی کشور به کار خواهد گرفت.چاوس وعده داده است که پول نفت را در خلق صنایعی به کار می گیرد که بدون نیاز به سوبسید (یارانه) ثروت می آفرینند و شرایط مساوات را به شکل ماندگار فراهم می آورند. آنچه باعث می شود مصدق در ذهن ها زنده شود اهدافی است که چاوس در ونزوئلا و مورالس در بولیوی مشابه مصدق در پیش گرفته اند و تلاش می کنند منابع نفت و گاز را دوباره تحت حاکمیت و قیمومت ملی بازگردانند و صنایع انرژی خود را به سمت منافع مردم هدایت کرده، موجبات توسعه و پیشرفت مردم را فراهم آورند. اقدامی که با توسل به آن و فرصت های اقتصادی و رسیدن به قدرت سیاسی در میان مردم امکان بسط و گسترش می یابد.«نستر کرشنر» رئیس جمهور آرژانتین به چپ های حزب «پرونیست» تعلق دارد اما برنامه ها و سکوی حرکتش گرایش سوسیال دموکراتیک دارد. در حقیقت بسیاری از جنبش ها در اکثر کشورهای آمریکای لاتین اسامی ای مناسب با خاستگاه و جایگاه فرهنگی- تاریخی مردم بومی این کشورها دارند اما چشم انداز و رویایشان گرایش های ملموس سوسیال دموکراتیک دارد. البته در آرژانتین کرشنر در مورد صندوق بین المللی پول زیاد حرف می زند. به محض آنکه به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد به وضوح خطاب به این صندوق اعلام کرد که دیگر حاضر نیست تسلیم دستورها و فرمان های آن باقی بماند به خصوص که در چند سال گذشته همین راهکارهای صندوق بین المللی پول منشاء مشکلات اقتصادی کشورش بوده است.اکنون که ژانویه ۲۰۰۶ فرا رسیده، آرژانتین تمام ۱۰ میلیارد دلار بدهی خود به صندوق بین المللی پول را بازپرداخت کرده است. باور کرشنر این است که این دستاورد- بازپرداخت تمام بدهی ها- به کشور آرژانتین استقلال بیشتری می دهد. بزرگترین اقتصاد آمریکای جنوبی از آن برزیل است، بنابراین انتخاب رئیس جمهور «لولا داسیلوا» از سکوی سوسیال دموکرات ها نه تنها برای آمریکای لاتین بلکه برای تمام دنیا بسیار پرمعنی است.
اوایل سال ،۲۰۰۵ لولا همایشی اقتصادی در براسیلیا برگزار کرد و در آن از کشورهای غربی و آمریکای جنوبی دعوت کرد که در این گردهمایی به گفت وگوهای تجاری خود بسط و گسترش دهند. اما قصد پنهان و تلویحی این گردهمایی فراهم آوردن چشم اندازی برای جهانی سازی کشورهای جهان سوم بود که در آن منافع مردم بر منافع بنگاه های عظیم اقتصادی چندملیتی مقدم درنظر گرفته شود و دنیایی چندقطبی به وجود آید که ایالات متحده تنها قدرت مطرح جهان نباشد. در پایان این اجلاس «بیانیه براسیلیا» تمامی این اولویت ها را دربر داشت.
اخیراً دولت چاوس در ونزوئلا از تمام کمپانی های نفتی خارجی خواسته است که در یک سرمایه گذاری مشترک با دولت مشارکت کنند و با «کمپانی نفتی کشور ونزوئلا» شریک شوند. چاوس برای مخالفت با سیاست های ایالات متحده می گوید کمپانی های نفتی خارجی در پرداخت سهم منصفانه خود به دولت ناکام بوده اند و اکنون زمان آن رسیده است که درآمدهای محلی آنها به جیب فقرای ونزوئلا برود. اکنون تقریباً همه کمپانی های نفتی خارجی مثل شورون، بریتیش پترولیوم، شل و توتال توافقنامه های جدیدی با ونزوئلا به امضا رسانده اند. براساس این توافقنامه، بخش اصلی سهام [به قدری که قدرت تصمیم گیری را انتقال دهد] به دولت ونزوئلا واگذار شده است. هفته گذشته هم چاوس با بزرگترین کمپانی جهان اکسون موبیل اتمام حجت کرده بود اگر با «کمپانی نفتی دولت ونزوئلا» شریک نشود فرصت کار در حوزه های نفتی این کشور را از دست خواهد داد.در آوریل ۲۰۰۵ اعتراض مردمی در کشور اکوادور «لوچیو گوتییرز» رئیس جمهور آن کشور را وادار به کناره گیری کرد. او در ژانویه ۲۰۰۳ قدرت را به عنوان یک چهره پوپولیست [توده گرا] و اصلاح طلب ضدفساد به دست گرفت اما چیزی نگذشت که خشم مردم را به خاطر قناعت و ریاضت اقتصادی به توصیه صندوق بین المللی پول برانگیخت. گوتییرز آخرین سیاستمدار نولیبرال آمریکای لاتین بود که سرنگون شد. اخیراً در اروگوئه «تاباره واسکوئز» رئیس جمهور چپ گرا انتخاب شده است و در کمال ناخرسندی دولت بوش یکی از اولین تحرک های او بعد از سوگند ریاست جمهوری از سرگیری کامل روابط دیپلماتیک با کوبا بود. این رهبران می گویند که نمی خواهند تابع و فرمانبردار سیاست های ایالات متحده باشند. می گویند نمی خواهند به روابط کنونی ادامه دهند و نمی خواهند همان کارهایی را انجام دهند که واشینگتن می پسندد و اینکه می خواهند موقعیت های مستقلانه تری برای حفظ منافع ملی خود داشته باشند. آنها می گویند اگر می خواهید با ما معامله کنید با ما به عنوان شرکای محترم برخورد کنید نه ابزار و آلت دست سیاست های آمریکا. به همین دلیل سوسیال دموکرات ها شانس بیشتر و جدی تری در انتخابات ریاست جمهوری آتی در مکزیک، نیکاراگوئه و پرو دارند.از سوی دیگر بولیوی یکی از نمونه های بارز آثار صندوق بین المللی پول است. آنها در ۲۰سال گذشته به طور دائمی براساس توافقنامه ها عمل کرده اند و همان کاری را انجام داده اند که از آنان خواسته شده است. آنها حتی سیستم تامین اجتماعی خود را نیز خصوصی کرده اند، اکنون درآمد سرانه آنها حتی از ۱۹۸۰ پایین تر است. کشورهای آمریکای لاتین به تدریج دریافته اند که ناکامی های اقتصادی آنان به سیاست های جهانی ایالات متحده گره خورده است. و حتی اختلاف نظر آنان با ایالات متحده بیش از مسائلی مثل معضل موادمخدر، جنگ عراق و این گونه مسائل است. این سیاست های اقتصادی است که محرک اصلی اختلاف نظر با ایالات متحده است.توده های سرخ پوست و بومی و همچنین معدنچیان بولیوی تلاش خود را از اکتبر ۲۰۰۳ آغاز کرده اند و این تلاش به زمانی بازمی گردد که آنان موفق به کنار گذاشتن «گونزالو سانشز لوزادا» از ریاست جمهوری شدند و این حرکت شکست چشمگیری برای سیاست های نولیبرالی و بنگاه های عظیم اقتصادی چندملیتی ایالات متحده بود.بعد از دوسال رویارویی سر آخر «سانشز دو لوزادا» مجبور به فرار به ایالات متحده شد. بسیج عمومی در این کشور MTS نام گرفت که مخفف Movement Toward Socialism و به معنی «حرکت به سوی سوسیالیسم» است و همین حرکت موجبات پیروزی اوو مورالس را در انتخابات بولیوی به ارمغان آورد. اکثر نهادهای محبوب در بولیوی بسیار تندروتر از «حرکت به سوی سوسیالیسم» هستند. در انتخابات سئوال اصلی و پایه ای این بود چه کسی کنترل ذخایر عظیم گاز طبیعی (که براساس تخمین مقام دوم را در نیمکره جنوبی قاره آمریکا دارد) را برعهده خواهد گرفت. این ذخایر از ۶۵۰۰ میلیارد فوت مکعب در سال ۱۹۹۹ به ۵۳۳۰۰ میلیارد فوت مکعب رسیده است. اما مسئله عمیق تر این بود که اکثر جمعیت بومی بولیوی که سازمان یافته تر و سیاسی تر از گذشته شده اند تمایلی ندارند که یک نسل دیگر هم فقر را تحمل کنند. کمپانی های نفتی خارجی از زمان خصوصی سازی فراگیر در سال ۱۹۹۶ کنترل ثروت به دست آمده از نفت بولیوی را در اختیار داشته اند. پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بخشی از مخالفت ها را جنبش «حرکت به سوی سوسیالیسم» هدایت می کرد که رهبری آن را اوو مورالس برعهده داشت. او نیز مدام این خواسته را تکرار می کرد که باید مالیات و حق امتیاز بهره برداری برای کمپانی های نفتی خارجی افزایش یابد، در حالی که بخش های دیگری از جنبش مردمی «ملی سازی» فوری را طلب می کردند. اکثر سازمان ها و نهادهای برخاسته از توده مردم در بولیوی بسیار تندروتر و افراطی تر از جنبش «حرکت به سوی سوسیالیسم» هستند. کریستین پارنتی از مجله نیشن می نویسد: جنبش هایی نظیر MAS و «شش فدرال» وضعیت بهتری داشتند اگر ایالات متحده سالانه حدود ۹۰ میلیارد دلار صرف پلیس و ارتش بولیوی برای ایدز و آزار و محاکمه فعالان سیاسی و اعضای ساده و عادی این جنبش ها نمی کرد. پرچم آیمارا بومیان کشور بولیوی به تعداد رنگ های رنگین کمان رنگ دارد و این پرچم به نماد عزم جزم شده آنان تبدیل شده و یادآور انقلاب توده گرای لاپاز بولیوی در سال ۱۹۵۲ است، درست همان سالی که دکتر مصدق جنبش دموکراتیک برای ملی کردن نفت را در ایران هدایت می کرد. از بسیاری جهات، آغاز اولین مرحله از افت وخیز سیاسی کنونی در بولیوی را می توان به دهه ۱۹۹۰ در چاپاره (Chapare) نسبت داد، زمانی که جنگ با موادمخدر به رهبری ایالات متحده آغاز شد و هدف آن کشاورزان کوکا و اتحادیه و صنوف بومی و سوسیالیست بود. اتحادیه های پرورش دهندگان کوکا را با عنوان «شش فدرال» می شناختند. سازماندهی سیاسی این اتحادیه ها مخلوطی از رسم ورسوم بومی، نظام اشتراکی [کمونیستی] و اشکال مدرن سازماندهی سیاسی است. «مارک ویسبرات» مدیر «مرکز تحقیقات سیاسی و اقتصادی» می گوید: با وجودی که بولیوی بسیار مقروض و بدهکار است اما باید این موضوع را مدنظر داشت که آمریکای لاتین با ۵ یا ۶ سال پیش بسیار فرق کرده است. برای مثال، آرژانتین اکنون در حال گرفتن وام یک میلیارد دلاری از ونزوئلا است. آنها همچنین چین را ترغیب کرده اند که در کشورهایشان سرمایه گذاری کند تا دیگر مجبور نباشند هر چه آمریکا اراده کرد انجام دهند.
و این خود بخشی از منطقه گرایی و عصیان ملی گرایانه ای است که در این کشورهای آمریکای لاتین می توان مشاهده کرد. آرژانتین حتی با وجود فروپاشی اقتصادی در سال ۲۰۰۱ بدون دریافت پول از خارج توانست علاوه بر بهبود اقتصادی به رشد اقتصادی برسد. در سه سال گذشته رشد اقتصادی آرژانتین بیش از ۹درصد در سال بوده است. در بولیوی هم اکثر پول حاصل از خصوصی سازی برای تامین نیازهای اجتماعی مورد استفاده قرار نگرفت. جنبش «حرکت به سوی سوسیالیسم» (اوو مورالس) قصد دارد از طریق چانه زنی و مذاکره دوباره در مورد قراردادها با شرکت های خارجی بخش قابل توجهی از گردش مالی و سود حاصل از نفت و گاز را به بهداشت عمومی، آموزش و توسعه زیرساخت ها اختصاص دهد و به شرکت های خارجی در حال فعالیت در بولیوی برای پرداخت بیشتر فشار آورد. اگرچه بولیوی اولین کشور آمریکای جنوبی است که در اواخر دهه ۱۹۳۰ صنعت نفت خود را ملی کرد، با وجود این مورالس قصد دارد «کمپانی نفت دولتی بولیوی» را بازسازی کند و این در حالی است که صنعت نفت در این کشور در اواسط دهه ۱۹۹۰ خصوصی شد.کمپانی های ایالات متحده نیز خود را درگیر برنامه های بی رحمانه و ویرانگر خصوصی سازی در بولیوی کردند. زمانی که کمپانی بکتل سیستم آب شهر کوچاباما را خصوصی کرد هزینه آب مصرفی مردم بسیار بالا رفت. سال ۲۰۰۰ «جنگ آب کوچاباما» آغاز شد و بازنده این جنگ بکتل بود چون اتحادیه های محلی بسیج شدند و بکتل را در مناقصه شکست دادند. چاوس و متحدان سیاسی اش تاکنون در هفت انتخابات ملی پیروز شده اند. از جمله موفق شدند قانون اساسی جدید را به تایید مردم برسانند. سیستم قضایی شهره به فساد آن مورد بازنگری کلی و عمیق قرار گرفت، دو انتخابات پارلمانی و دو انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و یکبار هم چاوس را وادار کردند پیش از پایان یافتن دوره ریاست جمهوری اش یک رفراندوم در مورد ماندن یا رفتنش برگزار کند که پیروز میدان بود. در هیچ یک از این همه پرسی ها حکومت دست به سرکوب عمده و جدی نزد، حتی معماران کودتای آوریل ۲۰۰۲ با حمایت آمریکایی ها نیز سرکوب نشدند و آزادانه در ونزوئلا زندگی می کنند. این همه تساهل و تسامح و خودداری در مقابل اپوزیسیون باز هم یادآور دوران نخست وزیری دکتر مصدق پیش از کودتای سال ۱۳۳۴ است.«جنبش بولیوار» در ونزوئلا که نامش را از مبارز ضداستعمار قرن نوزده سیمون بولیوار گرفته به سنت دیرینه توده گرایی ونزوئلایی عمق بیشتری بخشیده و آن را سیاسی کرده است. به رغم سخنرانی های آتشین و لحن تندروی چاوس دولت ونزوئلا هرگز خود را درگیر مصادره دارایی های خصوصی نکرده است. حتی زمین های کشاورزی را. در حقیقت در قانون اساسی جدید که بعد از به قدرت رسیدن چاوس رسماً اعلام شد از دارایی های خصوصی حفاظت به عمل آمده است. حکومت چاوس میلیاردها دلار صرف برنامه های اجتماعی کرده است فقط در سالی که گذشت ۷/۳ میلیارد دلار به این گونه برنامه ها اختصاص یافت. در نتیجه این برنامه ها ۳/۱ میلیون نفر از مردم این کشور توانایی خواندن و نوشتن پیدا کردند. میلیون ها نفر از خدمات درمانی بهره مند شدند و براساس برآوردها حدود ۳۵ تا ۴۰ درصد جمعیت کشور از فروشگاه های دولتی خرید می کنند که یارانه دریافت می کنند. ثبت نام در مدارس ابتدایی بیش از یک میلیون مورد افزایش یافته است. به خصوص که مدارس ابتدایی تغذیه رایگان در اختیار محصلان قرار می دهد. دولت چندین بانک تاسیس کرده تا به کسب و کارهای خرد و کوچک و همچنین تعاونی ها کمک کند. بخشی از نیروهای ارتش نیز در خدمات عمومی از جمله ساخت مترو و قطارهای زیرزمینی به کار گماشته شده اند. برای تقویت تولیدات کشاورزی در کشوری که ۸۰ درصد مواد مصرفی خود را وارد می کند، دولت چاوس برنامه اصلاحات ارضی تدوین کرده که بر اساس این برنامه برای کشاورزان بخش خصوصی که بهره وری بالایی دارند جوایز و مزایایی در نظر گرفته اند.سال ۱۹۵۸ حین تظاهرات مردم علیه مسافرت ریچارد نیکسون معاون اول وقت ریاست جمهوری آمریکا به ونزوئلا یک دانشجو کشته شد. جمعیت شرکت کننده در این تظاهرات از این خشمگین بودند که دولت آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا از دیکتاتور نظامی بی رحم ونزوئلا یعنی «مارکوس پرز خمنز» حمایت می کرد. این حمایت آمریکا به طور مستقیم و به وضوح با منافع نفت و فولاد ایالات متحده ارتباط داشت.پنج سال قبل از این واقعه یعنی در سال ۱۹۵۳ در یک رویداد تاریخی مشابه و موازی حین تظاهرات مردم ایران علیه مسافرت همان ریچارد نیکسون معاون اول وقت رئیس جمهور آمریکا درست پنج ماه بعد از کودتای ۱۳۳۲ سه دانشجوی دانشگاه تهران کشته شدند.کاندولیزا رایس در حین سفر پنج روزه دیپلماتیک به آمریکایی جنوبی در آوریل ۲۰۰۵ در منزوی کردن چاوس و دولت ونزوئلا در میان سایر کشورهای آمریکای لاتین ناکام ماند. لولا رئیس جمهور برزیل به وضوح حق حاکمیت چاوس و دولتش را به رسمیت شناخت. حتی در مورد مسئله جنجالی خرید سلاح در ونزوئلا، برزیل اعلام کرد کشورها حق دفاع از خود را دارند و این حق برای خرید و تجهیز نیروهای مسلح برای هر کشوری محفوظ است. «کیبرلی استانتون» «مدیر دفتر واشینگتن آمریکای لاتین» می گوید اگر «رایس» وزیر خارجه آمریکا به صورت چندجانبه برای تامین و تضمین امنیت در منطقه به فعالیت بپردازد، خودش از لحاظ دیپلماتیک منزوی خواهد شد.یکی از اولین علائم شکاف در هژمونی آمریکا بر نیمکره غربی سال گذشته آشکار شد. آمریکایی ها نتوانستند آدم خود را به عنوان دبیرکل «سازمان کشورهای آمریکا OAS» تحمیل کنند. سال ۲۰۰۵ برای اولین بار در تاریخ این سازمان فردی انتخاب شد که مورد تایید و حمایت واشینگتن نبود. «میگوئل اینسولزا» دیپلمات سوسیال دموکرات اهل شیلی به عنوان دبیرکل این سازمان انتخاب شد.حکومت آمریکا به بهانه مبارزه در جنگ سرد، از طریق کودتاهای نظامی مانع تحقق گام های طبیعی در فرآیند توسعه دموکراتیک در بسیاری از «کشورهای جهان سوم» و آمریکای لاتین شد. به بیان دیگر، سیستم قدرت آمریکایی فرصت پیروزی آرام و همراه با صلح در انتخابات را از احزاب سوسیال دموکرات بومی و توده گرا در کشورهای جهان سوم و آمریکای لاتین ربود. سرنگونی دائمی، منسجم و یک دست حکومت های منتخب و مشروع و جایگزین کردن دیکتاتوری نظامی (معروف به Junta)، احزاب مردم گرای مشروع و در نتیجه جامعه مدنی در مقیاس بزرگتر را برای چند دهه زمین گیر کرد، طی سال های اخیر و در حین جایگزینی حکومت های نظامی به جای حکومت های منتخب، جنبش های چریکی به دلیل مسدود بودن راه های صلح آمیز رشد و رواج فزاینده یافت. اکنون سحرگاه روزی جدید است. به نظر می رسد آنچه دکتر مصدق ۵۲ سال قبل، بعد از کودتا گفت و آنچه دکتر آلنده ۳۲ سال قبل، باز هم بعد از کودتا عنوان کرد درست از آب درآمده است. همچنین اصلاحات و پیشرفت های اخیر در آمریکای جنوبی به نحو چشمگیری به بخشی از فرآیندی تبدیل شده اند که نه تنها در قاره آمریکا بلکه در جهان از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این تغییرات پویا _ به ویژه آن که از دموکراسی حقیقتی نشأت گرفته اند _ می تواند تاثیر زیادی بر چشم انداز و نگرش منطقه ای و جهانی به این حوزه متحول سیاسی داشته باشد.

فرید مرجایی
ترجمه: علیرضا عبادتی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید