جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


فرصتهای زندگی برای فرو دستان ؛ از کدامین راه؟


فرصتهای زندگی برای فرو دستان ؛ از کدامین راه؟
نابرابری [برای تداوم خود] نیازمند خدمه و دم و دستگاه پرهزینه و پیچیدهِ کنترل اجتماعی است. به عنوان مثال، جنگ های داخلی، زندان ها و پروپاگاندا که اغلب برای حفظ استیلا موردنیازاند. به طور معمول، هزینهِ مستقیم حفظ نابرابری ساخت یافته بسیار بالاست. منافعی که نصیب طبقات فرادست می شود به هیچ وجه به اندازهِ منافعی نیست که دیگر طبقات از دست می دهند.
نمی توان انتظار داشت که چنین مناسباتی در مسیر فناوری تولید نوین و انباشت نوین سرمایه دستاورد چندانی به همراه داشته باشند. ثروتمندان پس از آنکه مخارج چشم و هم چشمی و مصرف قابل توجه خود را پرداخت می کنند، درصد چندانی از درآمد ملی را برای پس انداز باقی نمی گذارند. این درحالی است که تبدیل شدن علم و هنر به نشان های فخرفروشی اثرات منفی بسیاری بر فرهنگ دارد. علاوه بر این، هزینه فرصت بکارگیری سرمایه انسانی گروه تحت ستم و محدود کردن پیشرفت آن باید در برآورد این هزینه ها منظور شود.
نابرابری کارآمد نیست. ایجاد نابرابری در دورهِ حاضر، به سرمایه گذاری برای تولید بیشتر در دورهِ آینده منجر نمی شود، به عبارت دیگر، نابرابری ابزاری برای نیل به یک هدف مطلوب اجتماعی نیست. نابرابری یک وضعیت بیمارگونه است که بخش قابل توجهی از جامعه را براثر سوءتغذیه، فقر بهداشتی و بی سوادی، از کارمی اندازد.
فرایندهای فزاینده و چرخه ای
علاوه بر اینها، نابرابری فزاینده است نه خود - تصحیح کننده. به عبارت دیگر، نابرابری یا روبه سوی بهبود دارد یا رو به وخامت می گراید. با وجود آنکه ممکن است که گاه نوعی تکافوی نیرو رخ دهد، نابرابری به ندرت بدون تغییر می ماند و هیچ گاه به تعادل پایدار نمی رسد.
درواقع، در دنیای واقعی، اغلب یک چرخهِ تکرارشوندهِ نابرابری مدام افزایش یابنده یا مدام کاهش یابنده را می توان یافت. گورنال میردال اولین شخصی بود که آنچه را چرخهِ تکرارشوندهِ فقر می نامید، در تحلیل خود از نژادگرایی، نابرابری و فرهنگ فقر در <معمای دوگانهِ آمریکایی> که در سال ۱۹۴۴ منتشر شد، به دقت مورد بررسی قرار داد.
در همین حال طبقات فرودست بر اثر محرومیت از تعلیم و تربیت، مراقبت بهداشتی، سرپناه، پوشاک و غذای کافی به افرادی نسبتاً غیرفعال، بدلباس، ناسالم و بی سواد تبدیل می شوند. این امر، باعث می شود که طبقات فرادست به سادگی طبقات فرودست را موجوداتی نازل تر بینگارند، به آنان از سر تحقیر بنگرند و به اتکای نشان های نفرت انگیز فخر، اعتماد به نفس و ارزشی را که آنها برای خود قائلند از میان ببرند. طبقات فرادست، بی آنکه احساس گناه کنند، به آسانی به بهره گیری بیشتر از طبقات فرودست اقدام می کنند. طبقات فرودست اغلب با پذیرفتن سرنوشت شان و سرزنش کردن خویشتن به خاطر نقایص شان، به این وضع واکنش نشان می دهند.
همان وضعیت نازل تر آنها باعث می شود که طبقات فرادست با سهولت بیشتری آنها را نادیده بگیرند یا تحقیر کنند. تمامی این فرایندها نابرابری نسبی و فزایندهِ میان طبقات را افزایش می دهد.
اعتماد به نفس و فرصت های زندگی طبقات فرودست را می توان به وسیلهِ افزایش مهارت، اشتغال جدید، بهبود سلامت و تقویت فرهنگی، افزایش داد. چرخهِ تکرارشونده و فزایندهِ نابرابری نسبی هنگامی متوقف می شود که تحقیر و نخوت طبقات فرادست کاهش یابد و دیوار محرومیتی که طبقات فرودست را احاطه کرده است، شکافته شود. در این صورت سوءتغذیه، بیماری، بی سوادی و خود کوچک بینی تقدیرگرایانه، همگی در میان طبقات فرودست کاهش می یابند، آنها فعال تر می شوند و شرایطشان بهبود می یابد. این امر باور آنها را نسبت به ارزش هایشان تقویت می کند و درنهایت حس برتری طبقات فرادست را کاهش می دهد. با این حال، آغاز این فرایند صعودی و فزاینده، دشوار است.
چهار شکل نابرابری
افراد و انتخاب هایشان چه از جنبه ایجابی و چه از جنبه هنجاری، حایز اهمیت اند. اما میزان نابرابری در یک جامعه بیشتر نتیجهِ فرایندهای اجتماعی است تا انتخاب های فردی. چهار فرایند یا شیوه بنیادی در این امر دخیلند:
۱) جنسیت ۲) نژاد ۳) ملیت ۴) طبقه
هرکدام از این فرایندهای اجتماعی در ایجاد زمینه و تعیین محدوده هایی که افراد در درون آنها دست به انتخاب می زنند و عمل می کنند، مؤ ثر است. تولد افراد با یک جنسیت خاص یا در یک نژاد، ملیت و طبقه خاص ناشی از انتخاب آنان نیست. در عوض، نقش هایشان در خانواده، مدرسه، اماکن مذهبی، گروه های ورزشی و سایر نهادها به آنها آموخته می شود. به عنوان مثال، نقش فرد مذکر به افرادی که دارای نشانه های جسمانی مردانه هستند آموخته و محول می شود؛ آنها شخصاً دست به ایجاد یا انتخاب این نقش نمی زنند. به همین ترتیب، نقش فرد مؤ نث به افرادی که دارای نشانه های جسمانی زنانه هستند آموخته و محول می شود؛ آنان نیز شخصاً دست به ایجاد یا انتخاب این نقش های جنسیتی نمی زنند. آدمیان در دامان والدین خاصی به دنیا می آیند. آنها شخصاً این والدین را خلق یا انتخاب نمی کنند. همچنین، آدمیان در یک ملیت و یک طبقه خاص به دنیا می آیند هرچند با کمی مرارت می توانند آنها را تغییر دهند؛ اما در این صورت، با کمی مرارت جنسیت شان را نیز می توانند تغییر دهند و بی گمان رنگ پوستشان را نیز هم.
اسطوره سازی
اسطوره سازی با توجیه نابرابری در ذهن تمامی طبقات به تداوم آن یاری می رساند. فراهم کردن توجیه برای برتری طبقات فرادست بسیار آسان است. اسطوره سازی به تا یید و ایضاح باورهای مبهم پیشین، به ویژه درمورد اعضای طبقات فرادست، یاری می رساند. برای طبقات فرودست، اسطوره سازی ها در متقاعدکردن آنان به این امر که جایگاه پایین مرتبه آنان و کمبود نسبی حقوق ثمربخش به درستی شایسته آنها است، تا ثیر نسبتاً کمی دارد. با این حال، جان بخشیدن اسطوره ها معمولاً به طور مؤ ثری موفقیت آمیز است. آنها باعث می شوند که طبقات فرادست به لذت بردن از موقعیتشان ادامه دهند و طبقات فرودست از شورش علیه آنها اجتناب کنند.
اگر بتوان طبقات فرودست را متقاعد کرد که نظام اجتماعی بر نوآوری فردی، آزادی، کارایی و رقابت آزاد مبتنی است، در این صورت در ذهن آنها تردیدهایی جدی نسبت به کفایت خودشان به وجود می آید. اگر آنها نتوانسته اند در چنین نظام معرکه ای به خوبی عمل کنند، در این صورت یا تلاش زیادی نکرده اند یا فاقد توانایی های فردی لازم برای انجام چنین کاری بوده اند . باید تقصیر خودشان باشد، چرا که بی گمان چنین نظام کاملی نمی تواند مقصر باشد. اگر آنها چنین باوری را بپذیرند، برای تغییر این سیستم به انجام کشش دسته جمعی اقدام نمی کنند. در این حالت نابرابری مورد تردید قرار نمی گیرد. با این حال، اگر بتوان آنها را متقاعد کرد که فقر نسبی شان نتیجهِ اعمال خودشان نیست، شانسی برای تغییر این نظام وجود خواهد داشت؛ اما پیش از آنکه چنین هدفی به موفقیت دست یابد، باید به مصاف نیروهای هژمونیک و قدرتمندتری رفت.
منبع : هفته نامه آتیه


همچنین مشاهده کنید