پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
اسلام و جهانی شدن
از جمله مهمترین رخدادهای دنیای امروز دو جریان نوگرایی و مابعد نوگرایی است که در آن ارزش انسان تحت الشعاع جهان و علم مادی قرار گرفت و در سایهٔ عقلانیت ابزاری، به نفی، یا کم اهمیت جلوه دادن سنتها و باورها پرداخت. از درون نوگرایی یا مدرنیته مفهوم پر ابهام دیگری به نام جهانی شدن یا جهانی سازی ظهور و بروز یافت و به جریان سهمگینی تبدیل گردید و نفوذ خود را در حوزههای مختلف گستراند که برای برخی هراس انگیز و برای برخی دیگر دورنمایی از ایجاد آرمانشهری موعود به بار میآورد. برداشتهای سلبی و ایجابی از این مفهوم باعث به وجود آمدن جبهههای مختلفی شده است که در سایهٔ آن تعاریف گوناگونی را پدید میآورد. (ر.ک: پل سوئیزی و دیگران، جهانی شدن با کدام هدف؟ ترجمه ناصر زرافشان، آگاه، تهران، ۱۳۸۱، ص ۸۴؛ کومسا، جهانی شدن و منطقهگرایی و تأثیر آن بر کشورهای در حال توسعه، ترجمه اسماعیل مردانی گیوی، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش ۱۴۸ ـ ۱۴۷، ص۱۸۳؛ رابرتسون، رونالد، جهانی شدن، تئوریهای اجتماعی و فرهنگ جهانی، ترجمه کمال پولادی، تهران، نشر ثالث، ۱۳۸۰، ص ۲۹۶؛ مالکوم واترز، جهانی شدن، ترجمه اسماعیل مردانیگیوی، سیاوش مریدی، سازمان مدیریت صنعتی، تهران، ۱۳۷۹، ص ۶۰؛ محمدحسین رفیعی، آن سوی جهانی سازی، چاپ اول، تهران، نشر صمدیه، سال ۱۳۸۲، ص ۱۱) اما در کلیترین معنا میتوان گفت جهانی شدن عبارت است از: «زنجیرهای از دگرگونیها در عرصههای گوناگون که در جهان، روابط متقابل و متنوعی بین واحدهای مستقل ملی برقرار میکند و البته سلطه قدرتهای بزرگ در نفوذ حوزههای مختلف و گسترش آن ـ که گویای طرحی پیچیده برای استعمار جدید جهان است ـ بیتأثیر نبوده و چنین گمان میرود که در ادامه به نظام جهان واحدی بیانجامد.»
●جهانی شدن یا جهانیسازی؟!
قابلیتهای اسلام در عصر جهانی شدن:
در جهانی شدنی که از متن مدرنیته شکل گرفته و اهدافی به جز آنچه مدرنیته به دنبال آن است ندارد، ارتباط وثیقی با نظام سرمایهداری برقرار است و چون به سبب غایتزدائی و خالق زدایی، انسان، جایگزین خدا شده است، به لحاظ معرفتی و فلسفی هرگز امکان جهان اندیشی در آن وجود نخواهد داشت. و به جهت فقدان هسته بنیادی فرهنگی ـ یعنی تفکر دینی ـ و نیز تضادهای فلسفی و خرد خود بنیادی که سرمایهداری مبتنی بر آن است، (افروغ، عماد، جهانی شدن و دین، دبیرخانه دینپژوهان کشور، قم ۱۳۸۲، شماره ۲.) نخواهد توانست در لایههای زیرین فرهنگها رخنه نماید. و این فرصتی مناسب خواهد شد برای عرضهٔ ادیان خصوصاً ادیان ابراهیمی، و فضایی را برای نخبگان اسلامی خواهد گستراند که سمت و سوی جهانی شدن را در جهت لایههای بنیادین و هستهای تفکر دینی اسلام معطوف نموده و با مبانی معرفتی مستحکم خود و استفاده از ساز و کارهای مناسب و نفوذ بین نخبگان، تضادهای موجود در جهانی شدن را نمایان سازند و خلأهای اجتنابناپذیر آن را به نفع حقایق دینی برنمایند.
البته ادیان، در اولین قدم باید عقلانیت ویژهٔ خود را که عقلانیت توحیدی است پیدا کرده و سپس آن را اجتماعی نمایند و ایدئولوژی، اقتصاد و تکنولوژی خاص خود را بنا نهاده و نهایتاً جهان شناخت خویش را گسترش دهند. و در این راستا عوامل عمدهای که باعث رکود و چالشهای فرهنگی جامعههای اسلامی شده است باید بازشناسی و مداوا شوند تا به تاثیر گذاری آنان در محافل جهانی کمک کند. این عوامل رکود که به تدریج در طول تاریخ به جوامع اسلامی رخنه کرده و نتیجهٔ آن پدیدهٔ نامبارکی به نام «شبیهگرایی» است باید با گسترش آزاداندیشی، شناخت خود و رشد تفکر انتقادی از این جوامع رخت بربندد.
نباید فراموش کنیم اسلام با توجه به گزارهها و معارف عام، گسترده و جامعش این قابلیت را در حد کمال دارا است که مفاهیم اساسی خود را به تمام فرهنگهای دنیا منتقل سازد. اگر چه سوگمندانه تحلیلهایی که تاکنون از اسلام شده است کمتر توانسته است اسلام واقعی را آنچنان که واقعاً هست به عنوان نقطه مرکزی تمام گفتمانها معرفی نماید که دیگر گفتمانها بدان رجوع کنند؛ اما چنانچه اهل اسلام به ویژه فرهیختگان اسلامی بتوانند در ماهیت بین گفتمانی خود اسلام را در سه عرصهٔ اعتقادی (اسلام به عنوان دین)، شیوهٔ کامل زندگی (اسلام به عنوان دنیا)، و نظم سیاسی تمام عیار (اسلام به عنوان دولت و حاکمیت) طرح نمایند خواهند توانست همهٔ عناصر را به وحدت فراخوانده و هویت آنها را معین سازند.
اسلام دارای ملاکهای فراوانی است که قابلیت طرح آن در سطح جهانی را سهل میسازد. ملاکهایی همچون: انطباق با فطرت، سهولت و انعطافپذیری، غیر زمانمند بودن، تعادل میان دستورات آن، عقلانی بودن، توجه تام به خصوصیات گوناگون انسان و بالاخره اصل مهم اجتهاد (که با عنایت به قوانین و اصول و ارزشهای کلی، امر به متخصصان دینی احاله شده است که مسائل آینده را با قواعد کلی منطبق سازند.)
نقطهٔ مرکزی این ملاکها یم ژرفای توحید، و سرچشمه خصیصهٔ جهانی بودن برای حکومت دینی این دریای بیکران است، پایگاه توحیدی این حکومت آن را ملزم به دارابودن نگرشی جهانی نسبت به مخاطبان فکری و سیاسی خود میسازد به گونهای که ویژگیهای منطقهای را فرو گذاشته و با همهٔ داشتههایش متوجه خصیصههای مشترک و اصیل انسان چون عقل، فطرت، روح و ارزشهای معنوی میشود. (بنگرید: آل نجف، عبدالکریم، دولت جهانی در پرتو اندیشه اسلامی، مجله حکومت اسلامی، سال هشتم، شماره ۴، شماره کلی ۳۰، زمستان ۸۲، ص ۸۰ ـ ۷۷.)جامعهای که دین و آرمانهای توحیدی وجه غایتگرایانهٔ آن است و دارای این ملاکها و استعدادهای قوی و غنی است، باید بتواند در جهانی که علم به معنای اثبات گرایانهاش وجه غالبی یافته، ارزشها و اصول خود را به علم دمیده و با توجه به ویژگیهای فرهنگی و تاریخی، مبانی معرفتی و فلسفیاش را در فضای بدست آمده تئوریزه نماید و در این فضا جهان اسلام و عالمان اسلامی قادر خواهند بود ارتباطات جهانی خود را مستحکمتر ساخته و نهضتی عظیم فرهنگی به وجود آورند تا انسان عصر حاضر را به فطرت و عقلانیت و معنویت رهنمون سازند و سهم هدایتگرانه خود را افزایش دهند. بالاخره باید توجه داشت که شیوهٔ طرح این موارد در یک سطح فراملی و جهانی بسته به نوع عملکرد جوامع مسلمانان، بالاخص فرهیختگان آن است.
خوشبختانه تجربههای بسیار خوب ما در بیش از دو دههٔ انقلاب اسلامی، یعنی داشتن یک حکومت دینی با معیارهای یاد شده، شانس حضور ما را در صحنههای جهانی بیشتر کرده و حساسیت جهان غرب نسبت به ما خود نشانگر این حضور پر رنگ است که هر چه این حساسیت بیشتر شود شاهد خوبی است بر اینکه ما در روند دینی کردن جوامع جهانی موفق بودهایم. اینکه دنیای غرب در مباحثات و مذاکرات خود گفتمان اصلیشان متوجه دنیای اسلام است، نشان دهندهٔ خلأزا بودن دنیای اسلام برای جهانی شدن است. بدین خاطر است که مهار کردن و دستیابی به اطلاعات دقیق جهان اسلام و پیشبینیها و پیشگیریهای وقایع آن از جمله مؤلفههایی است که آنان را سخت به خود مشغول ساخته است و از آنجا که اسلام میتواند بزرگترین چالش برای آن باشد بدین خاطر دنیای سرمایهداری امروز در تلاش است، انسان را از اقبال به دین که او را به فطرت اصیل خویش رهنمون میسازد منحرف کند و او را با دستاویزهای مختلف تجملاتی، مادی و شهوانی مشغول گرداند و با طرح شعارهایی چون پلورالیزم، شکاکیت و نسبیگرایی در پی فروریزی هیمنهٔ عقیدتی ادیان بزرگ به ویژه اسلام است.
با این مقدمات در یک تبیین اجمالی و گذار در ادامه این نوشتار برخی از عناصر و قابلیتهای اسلام برای جهانی شدن را بر میشماریم:
۱. جهانگرایی اسلام، مبتنی بر اخلاق، معنویت و فطرت:
اصولاً برای جهانی شدن امری، لزوماً انطباق با اصول انسانی و فطری بشری باید از محوریترین سازوکارهای معمول باشد. به عنوان مثال، لازمهٔ جهانی شدن امری، مبتنی بودن آن بر پایههای استوار عدالت است که فطرت پاک همه آدمیان به حسن آن گواهی میدهد و اسلام شدیداً انسان را به سوی آن فطرت ارجاع میدهد. (قرآن کریم، سوره روم، آیه ۳۰. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ») اساساً ارزشهای انسانی و اسلامی ریشه در نهاد و سرشت آدمی دارد و اصالت و انسانیت انسان در گرو قبول چنین فطریاتی است (ر.ک: شهید مطهری، مرتضی، فطرت، انتشارات صدرا، ص ۳۷.) که در دنیای جهانی شدهٔ غربی چندان توجهی بدان نمیشود، قوانین دنیای به اصطلاح متمدن غرب اهتمامی جز تعلیق افعال بر ارادهٔ اکثریت ندارد، در حالی که اسلام روش اجتماعی و قوانین جاری بر آن را براساس اخلاق مبتنی نموده که بخشی از ضمانت اجرای قوانین را به عهده تربیت اخلاقی قرار داده است.
این ضامن اجرا در نهان و آشکار با آدمی بوده و بهتر از هر عامل تضمین کننده دیگری اجرای ارزشها را ضمانت خواهد نمود.
۲. عدالت، گوهر گمشدهٔ انسان معاصر جهانگرا:
شاید دیر آشناترین و پر ارزشترین مفهوم زیبایی که هرگز از فهرست آرمانهای آدمی و خواستههای بشری حذف نشده است، عدالت و عدالت خواهی است.
امکان یک نظام جهانی، بدون پایبندی به این رکن مهم و اساسی، و در پیش گرفتن ظلم و فزون طلبی، خیالی است خام، که هر چه داعیه داران جهانی شدن، خود را به محدودهٔ ستم نزدیکتر سازند و دست تطاول از ضعیفان کوتاه ندارند، به همان مقدار از جهانی شدن دور میافتند و ادعای «جهانی شدن» هم برایشان رسوا کنندهتر خواهد بود.
اسلام دین و ایدئولوژی جامع الاطرافی است که در هر عصری به خواستههای مشروع انسان پاسخ مثبت میدهد و در سایهٔ نظام عادلانهای که ارائه میدهد، بشریت میتواند در امنیت کامل بسر برد. خصوصیت عالمگیر اسلام ـ به خاطر توجه به جنبههای معادی و معاشی بشریت ـ در همه زمانها و مکانها قابل اجرا است و دین، عدالت و معنویت که ناموس اصلی جهان و گوهریترین گمشدهٔ انسان معاصر است در لحظه لحظه زندگی بشر جریان دارد.قرآن کریم، نیل به کمال مطلوب و پایه و اساس هر نیکی را بر محور عدل استوار میداند و از آنجا که عدالت به عنوان روح مسلط بر قوانین، ارزشها و اصول اسلامی است، بر پیوند دو سویهٔ ایمان و پرهیزگاری با اجرای عدالت تأکید فراوان دارد. و هر عذری را که به عدم اجرا آن زیان وارد میسازد غیرموجه میداند و بلکه بدان میتازد. این اصل اساسی در جهان جهانیسازی شدهٔ امروزی به حاشیه رانده شده و جای خود را به جفاپیشگی بر ملتهای ضعیف و فزون خواهی اقویا داده که متاسفانه یکی از نتایج آن رشد فاصلهٔ شدید بین فقیر و غنی در جامعه است.
«جای آن است که خون موج زند در دل لعلی زین تغابن که خزف میشکند بازاوش»
۳. سهولت و سماحت دین اسلام، زمینهای برای جهانی شدن
از جمله مواردی که در فرهنگ اسلام راه را جهت نیل انسان و جامعه به سعادت و تعالی هموار میسازد، سهولت و سماحت در احکام و دستورالعملهای آن است که بر مبنای حکمت و مصلحت و واقعنگری استوار بوده و در این اصل، چه در مورد تشریع احکام (وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ. (سوره حج / ۷۸)؛ یُرِیدُ اللّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ. (سوره نساء / ۲۸)؛ یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ. (سوره بقره / ۱۸۵).) و چه در روابط آحاد جامعه، (... وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِٔ السَّیِّئَهَٔ. (سورهٔ رعد / ۲۲)) حتی نسبت به دیگر ادیان متکاملتر و بالندهتر عمل کرده و زمینه را برای گسترش نظام خود در سطح جهان مساعدتر ساخته است به طوری که بسیاری از خاورشناسان منصف مانند فانسان مونیته و گوستاولوبون و ... بر این امر معترفند. (ر.ک: فتحعلی، محمود، تساهل و تسامح اخلاقی، دینی، سیاسی، نشر طه، چاپ اول، قم ۱۳۷۸.) البته این مفهوم در فرهنگ اسلام با تساهل غربی که همزاد و مقارن نسبیت و شکگرایی است ـ که به هر نوع نظریه و شیوه رفتاری وثاقت و مشروعیت میبخشدـ و نیز با تساهل مطلقی که برخی قائلند (رجوع شود به: کدیور، محسن، تساهل و تسامح دینی، کیهان فرهنگی، شماره ۱۳۵، ص ۶، سال ۱۳۷۶.) ـ که در خود تناقضی فاحش را میپروراند ـ عمیقاً متفاوت است. منظور از مدارا در اسلام، دستورالعملهای رفتاری مومنان با یکدیگر است که در سایهٔ امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری و سایر احکام معنا پیدا میکند. حتی نداشتن مدارا و حلم نشانه ناتمام بودن انسانیت انسان (ر.ک: کلینی، اصول کافی، ج ۳، باب مدارا با خلق، حدیث ۱.) یا نقصان ایمان او دانسته شده است. (همان حدیث ۵.) حال با توجه به این روح متعالی اسلام که مشحون از ملایمت و ملاطفت است و بشر را در عین سهولت به سعادت و حقیقت واقعی خویش رهنمون میسازد. آیا تردیدی را برای محصور و محدود ماندن آن در عصر و مصر خاصی باقی میگذارد؟
۴. استمرار ولایت و حاکمیت الهی، راهی برای حاکمیت جهانی منطق اسلام
مقتضای خاتمیت هر شیئی مستلزم کامل بودن آن میباشد. و با توجه به خاتمیت دین اسلام، اکمال آن قابل اثبات میباشد و اقتضای دین کامل اسلام، این است که علاوه بر تبیین امور عادی و اخلاقی و تشریح احوال ارزشی حاکم بر نظام اجتماعی، شکل حکومتی را نیز بتواند عرضه نماید. (جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول ۱۳۷۸، ص ۶۶.) با در نظر داشتن این مقدمه کوتاه، باید چارچوب گسترش حکومت اسلامی از بعد نظری را در سراسر کرهٔ زمین ـ بدون محدود کردن آن به منطقه خاص جغرافیایی ـ و از بعد عملی منوط به حدود و قدرت و توانائی حاکم شرع دانست.
پس از آنکه آخرین امام معصوم نقاب غیبت بر چهره کشید، در این زمان فقهای شیعه بر این باورند که فقیه حق حاکمیت در سراسر گیتی را دارا میباشد (ر.ک: ابن ادریس حلی، السرائر، ص ۵۳۷؛ زین العابدین ابن علی العاملی الجبعی، مسالک الافهام، ج ۱، ص ۵۳؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۲ و...) و حکومت از سوی خداوند به وسیلهٔ امامان معصوم به او واگذار شده و نقش وی عینیت بخشی به حکومت است و حیطهٔ وظایف در ولایت و حاکمیت فقیه جامع الشرایط ـ که دارای سه ویژگی اجتهاد مطلق، عدالت مطلق و قدرت مدیریت و استعداد رهبری است (جوادیآملی، پیشین، ص ۱۴۰ ـ ۱۳۷.) ـ نیز به میزان گسترهٔ نفوذ احکام دین با تمام اختیارات امامان معصوم در اداره جامعه است. (اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواهٔ احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجهٔالله علیهم، شیخ صدوق، کمال الدین، باب ۴۵، ح ۴.)
بنابراین با در نظر داشتن عناصر مهم یاد شده، ما معتقدیم اگر سیستم فرهنگ دینی، با توجه به پتانسیل قوی خود در برابر امواج جهانی شدن مقاومتی را از خود نشان ندهد مشخص است که این امواج برای جامعه اسلامی تهدیدی بزرگ به شمار میآید و چنانچه با ابتناء بر این اصول، سیستم پر قدرتی بنا نهاده شود که توان برابری فرهنگی را بما بدهد مسلماً فرصتی بزرگ را در دست خواهیم داشت.
میتوان گفت: جهانیسازی اسلامی یک جهانیسازی عقیدتی، توحیدی و معنوی است که به فراسوی مرزها، قومیتها و زبانها میاندیشد و جهان را به مثابهٔ امت واحد اسلامی در نظر میگیرد. این جهاناندیشی بر مدار عقلانیت، عدل، حقیقت و معنویت میچرخد وآنچه منطبق با فطرت پاک انسان باشد قابلیت جهانی شدن آن فراوان است لذا جهان اندیشی اسلامی با آنچه که مانع رسیدن انسان به حقوق واقعی و انسانی است میستیزد. تفاوت اساسی جهان اندیشی و جهان شمولی اسلام با جهانی شدن مصطلح در اینجا نمایان میشود که، اسلام به طور بسیار واضح طی یک فراخوانی در سراسر جهان برای مبانی خود زمینه را مساعد میسازد تا همهٔ دنیا با تشخیص و اختیار خود به این مجموعه بپیوندند. اما دنیای امروزی چنین مبانی جامعی را در اختیار ندارد که به وسیلهٔ آن بخواهد راه را برای پیوستن همه دنیا هموار نماید. لذا اَشکال گوناگون زور و قدرت و سرمایه و تکنولوژی را در راستای اهداف واهی و پوچ خود به کار میبندد. در این میان است که با صلاحیت و اعتماد به نفس و اتکا بر این مبانی مستحکم، قرقگاه دروغینی که با سرمایههای عظیم استعماری پدید آمده را درهم شکسته و توجه انسان معاصر را به جامعیت اسلام معطوف داریم.
سید حسین فخر زارع
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران توماج صالحی حجاب سریلانکا دولت گشت ارشاد کارگران رهبر انقلاب پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی
کنکور هواشناسی سیل تهران زنان خراسان جنوبی شهرداری تهران سلامت پلیس قتل فراجا سازمان هواشناسی
قیمت خودرو قیمت دلار خودرو دلار قیمت طلا بازار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو ارز قیمت سکه مسکن سایپا
ترانه علیدوستی تلویزیون فیلم سینمای ایران گردشگری سحر دولتشاهی کتاب مهران مدیری شعر تئاتر سینما رادیو
کنکور ۱۴۰۳
غزه اسرائیل آمریکا رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه روسیه حماس طوفان الاقصی اتحادیه اروپا اوکراین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال بارسلونا بازی ژاوی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال تراکتور تیم ملی فوتسال ایران والیبال
فیلترینگ فناوری ناسا همراه اول تبلیغات تیک تاک
مالاریا سلامت روان استرس کاهش وزن پیری داروخانه دوش گرفتن