جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


گفت و گو با گلشیفته فراهانی


گفت و گو با گلشیفته فراهانی
● دوستی و دیگر هیچ
برای یادآوری گلشیفته فراهانی نیازی نیست به ذهنمان خیلی فشار بیاوریم. او از همان اولین فیلمش آشنا بود. جلوه ای از تمام دختران ساده، صمیمی و البته کمی شیطان و سبک سر ایرانی در بازی او نمایان بود و همین آینده درخشانی را برای او قابل پیش بینی می کرد. از «درخت گلابی» تا «به نام پدر» گل شیفته فراهانی همپای بزرگ شدنش، فیلم به فیلم این ترکیب را محکم تر و استوارتر کرده است. از آنچه به عنوان دختر ساده و صمیمی شناخته می شد در «بوتیک» بازی چشمگیری ارائه داد و از آن سو بعضی تجربه ها در تغییر این تصویر به فیلم هایی چون «اشک سرما» انجامید. اما در همه آنها گلشیفته فراهانی از چند کیلومتری قابل تشخیص بود. نوع بیان، نگاه، راه رفتن و صمیمیت بازی منحصر به فردش فراهانی را از بقیه مشخص می کرد. فراهانی در ادامه روند گزیده کاری اش امسال با یک فیلم در جشنواره حاضر است.
هرچند کمیت حضور فراهانی در جشنواره امسال پایین است اما او در یکی از مهمترین فیلم های جشنواره بیست و چهارم بازی کرده است. «به نام پدر» ساخته ابراهیم حاتمی کیا، فیلمسازی که بازیگران آثارش معمولاً نقاط عطف دوران حرفه ای شان را در این فیلم ها پشت سر می گذارند، فیلمی است که فراهانی با آن به جشنواره می آید. حاتمی کیا به نام پدر را در ادامه دغدغه های قبلی اش ساخته. تقابل فعل ها و نگاه ها در دوره ای که ایده آل ها و اهداف افراد تغییر کرده است اصلی ترین مضمون به نام پدر است و در این راه فراهانی نمایندگی نسل جدید را به عهده دارد. او که سال گذشته در «ماهی ها عاشق می شوند» عاشق پرشور و کم طاقتی در تطابق با فضای آن فیلم بود، در به نام پدر اصلی ترین فرد آسیب پذیر از اقدامات گذشته پدرش است. اینکه زندگی و آرزوهایش در تقابل با عملکرد گذشته در خطر قرار می گیرند. همین موضوع می تواند جلوه ای از کل دوران بازیگری و اصلاً هویت بازیگری او باشد. شادابی و نشاط و سادگی که از سوی جامعه مورد تهدید قرار می گیرد و همه اقدامات متقابل در هاله ای از ناامیدی راه به جایی نمی برند. اما فراهانی تا حالا دست از این سرخوشی برنداشته است. همان است که او را برای همه از کارگردان و تماشاگر گرفته تا منتقد محبوب می کند. هرچه باشد او برای سینمای جدی و خشک که معمولاً کمتر نمونه های موسوم جامعه را در خود دارد موهبتی است.

مانی تهرانی: از چگونگی بازی در «به نام پدر» و کار با ابراهیم حاتمی کیا بگویید؟
پرویز پرستویی با من تماس گرفتند و درباره کار صحبت کردند، بعد هم از من دعوت کردند تا به دفتر کار آنها بروم تا درباره جزئیات فیلمنامه بیشتر با من صحبت کنند. قبول کردم و فردای آن روز به دفتر تولید فیلم رفتم و مثل روال همیشگی ساخت این گونه فیلم ها فیلمنامه را گرفتم تا خود را برای اجرا آماده کنم.
•چه چیزی در این نقش وجود داشت که باعث شد آن را بازی کنید؟
خب برخلاف کارهای دیگر که فیلمنامه خیلی برایم مهم است در این فیلم حضور پرویز پرستویی و کار کردن با ابراهیم حاتمی کیا و بازیگردان خوبی مثل آزیتا حاجیان اهمیت زیادی برایم داشت.
•یعنی علاوه بر فیلمنامه عوامل فیلم هم برایتان مهم است؟
دوست داشتم با این آدم ها، که حرفه ای هستند کار کنم به خصوص بازی در کنار پرویز پرستویی برایم جذاب بود. البته فیلمنامه هم جذابیت های خاص خودش را داشت که چون هنوز فیلم اکران نشده بیشتر از این نمی توانم بگویم.
•خلاصه داستان «به نام پدر» می گوید که شما نقش دختری را بازی می کنید که پایش روی مین می رود و...، خب فکر نمی کنید این نقش تکرار همان «اشک سرما» باشد؟
شما خیلی راحت می گویید دختری می رود روی مین، نه این دو نقش هیچ ربطی به هم ندارد. در «اشک سرما» نقش دختری را بازی نکردم که می رود روی مین، نقش یک دختر چوپان کرد را بازی کردم که با سربازی غیرکرد وارد رابطه می شود و... حالا ممکن است صد نفر آدم توی صد موقعیت مختلف بروند روی مین! اما محتوای فیلم حمیدنژاد چه ربطی به فیلمنامه حاتمی کیا دارد. «حبیبه» فیلم «به نام پدر» یک دختر شهری است و اصلاً فضای کار با «اشک سرما» خیلی فرق می کند. چیزی که خیلی برایم جالب بود «حبیبه» این داستان نماد حرف ها و دیدگاه های نسل من است.
•حالا یک پله برگردیم عقب تر، به طور کلی فیلمنامه «به نام پدر» چه چیزی داشت که شما جذب آن شدید؟
به هر حال پیام کلی فیلم یک پیام ضدجنگ است و نسل من که قربانی تفکرات و سنت های نسل های قبلی مان بودیم.
•از چه لحاظ و بر چه اساسی فیلمنامه باید نوشته شده باشد تا برای تو راضی کننده باشد.
معیار خوب یا بد بودن فیلمنامه برای آدم های مختلف فرق می کند. مثل تعریف آدم ها از خوب و بد است. معیارهای من آنقدر گسترده است که اصلاً نمی توانم دقیقاً بگویم چیست چون فیلمنامه ها مثل رمان ها خیلی با هم متفاوتند. ممکن است من کتاب «دایی جان ناپلئون» را بخوانم و خوشم بیاید و کتاب «تولستوی» را هم بخوانم خوشم بیاید. چطور می شود در اینها یک مشخصه مشترک پیدا کنم؟
•این معیارها در کارگردانی ملموس تر است مثلاً داریوش مهرجویی کارگردان خوبی است، عباس کیارستمی هم همین طور اما سینمای این دو نفر کاملاً با هم متفاوت و متضاد است...
ممکن است یک کارگردان خوب، وسوسه انگیز باشد اما فیلمنامه خوب برایم مهمتر است. همان طور که خیلی از کارگردان هایی که با آنها کار کرده ام فیلم اولی بوده اند مثل حمید نعمت الله، مهدی کرم پور و...
•ببینید وقتی فیلمنامه ای را می خوانید مفاهیم برای تان مهم است یا جذابیت ها؟
کاری که برای گیشه نوشته شده باشد کمتر مرا جذب می کند. خیلی فیلمنامه ها را خوانده ام که تضمین می دادم فیلمش می آید بالا و پرفروش می شود اما برای من جذاب نبود. بنابراین من به سینما جور دیگری نگاه می کنم. البته خنداندن و سرگرم کردن مردم رسالت بزرگی است اما من احساس می کنم قابلیت های دیگری دارم و ترجیح می دهم نوع دیگری از سینما را انتخاب کنم.
•گلشیفته دختری ماجراجو است که دنبال کارهای خاص می گردد، این خاص بودن در مورد «به نام پدر» هم صدق می کند؟
در حال حاضر ماجراجویی من در سینما جست وجوی نقش های متفاوت است. شما با این سئوالات من را توی هچل می اندازید. شدید مثل وکیل ها که الان من هر چیزی بگویم علیه خودم استفاده می کنید. «به نام پدر» آن قدری که هنگام کار برایم جذابیت داشت موقع خواندن فیلمنامه جذاب نبود. کار با حاتمی کیا با آن شیوه خاص کارگردانی اش خیلی جالب بود و برای من تازگی داشت. همه اش می خواستم یاد بگیرم. از طرفی ۹۵ درصد بازی من مقابل پرویز پرستویی بود که این تجربه بی نظیری بود و پنجره جدیدی به رویم باز شد که تازه فهمیدم بازیگر مقابل جور دیگری هم می تواند باشد؛ متفاوت از آن چیزی که تا به حال دیدم.
•بعد از خواندن فیلمنامه و قبل از فیلمبرداری، اطلاعات دیگری هم درباره نقش داشتید یا اینکه نقش جلوی دوربین درآمد؟
ما در جلسات دورخوانی ای که داشتیم، درباره نقش ها صحبت می کردیم گاهی نظراتمان پذیرفته می شه گاهی هم نمی شه و آزیتا حاجیان هم که همیشه حاضر بیطرف بودند و خیلی کمک می کردند.
•قبل از این فیلم با بازیگردان کار کرده بودید؟
نه کار نکرده بودم و زیاد اعتقادی هم به بازیگردان نداشتم اما الان نظرم عوض شده البته اگر همه بازیگردان ها مثل آزیتا حاجیان باشند. ایشان به عنوان بازیگردان بودند اما نه با آن تلقی غلط رایجی که از بازیگردان وجود دارد، بیشتر یک دوست بودند یک نظاره گر بی طرف. این خیلی مهم است که آدم نظاره گر باشد ولی بی طرف و فقط به نفع فیلم کار کند. خیلی خوشحال بودم که آزیتا حاجیان سرصحنه هستند چون آن قدر در ذهنش ریزه کاری هایی را تنظیم می کرد که واقعاً احساس می کنم در همه فیلم ها به چنین کسی احتیاج دارم. البته بعضی کارگردان ها دقیقاً همین کار را خود انجام می دهند.
عوامل تولید فیلم حاتمی کیا از پشت دوربین گرفته تا جلوی دوربین از بازیگران و گروه فیلمبرداری و... جزء بهترین گروه هایی بود که من در عمرم با آنها کار کرده ام. این قدر با هم همراه و خوش بودیم که به معنای واقعی کلمه یک گروه بودیم یعنی فقط دوستی و دیگر هیچ. این تجربه سوای از مسائل حرفه ای و اینها برای من یک امید دوباره بود چون از آدم های سینما ناامید شده بودم. قبل از این احساس می کردم ضوابط درست در پشت صحنه سینما از بین رفته است و همه به جای دوستی یک رقابت منفی دارند و در حال حاضر نظرم به کلی عوض شده.
•از همبازی متفاوت گفتید، پرویز پرستویی بازیگر فوق العاده ای است. آیا صرفاً همین به شما انرژی می داد یا اینکه نه ایشان به عنوان بازیگر مقابل به شما در بده بستان بازی کمک می کرد.
من تا به حال همبازی های خوبی داشته ام که در کنارشان لذت برده ام اما پرویز پرستویی یک ویژگی شاخص دارد به اسم «اخلاق هنری» و من این را بعد از پدرم و عزیزالله حمیدنژاد از پرستویی یاد گرفتم. خیلی کم پیش می آید یک همبازی پشت دوربین برای تان بازی کند و برای اینکه به شما کمک کند خوب بازی کنید تا جایی پیش برود که اشک بریزد. یعنی این قدر خوب بازی کند. سوای از کار هم سال ها قبل از اینکه من به دنیا بیایم پرستویی با پدرم دوست بودند و یک گروه تئاتر داشتند به اسم «کوچ». این دوستی ها تا امروز ادامه دارد و می توانم بگویم این بازیگر در حق من پدری کرده و عمو پرویز است.•در صحبت هایتان از شیوه خاص کارگردانی حاتمی کیا گفتید. به طور عمده شیوه های کارگردانی در ایران را می توان به دو دسته تقسیم کرد: کارگردان هایی که نظارت کامل به کار دارند اما بازیگر را آزاد می گذارند و کارگردان هایی که بازی ها را کاملاً کنترل می کنند و همه جزئیات را دقیقاً منطبق بر فیلمنامه پیش می برند...
به نظر من کارگردان مثل رهبر ارکستر است. تمامی سازهای یک ارکستر هستند که موسیقی را می سازند ولی هماهنگی تمامی آنها با هم کار کارگردان یا همان رهبر ارکستر است. حال رهبری می تواند فضا را برای سازها باز بگذارد تا خودشان هم رنگی به قطعه بدهند ولی در نهایت تایید با کارگردان است. به هر حال هیچ رهبری نمی تواند تمامی سازها را خود به دست گیرد و از این طرف سن به آن طرف بدود و رهبرانی هم هستند که نوازنده ها را به یک روح واحد در چندین جسم تبدیل می کنند. به نظر من آن وقت است که اثر هنری خلق می شود.
•اولین باری که به عنوان یک بازیگر احساس موفقیت کردید کی بود؟
من اصلاً هیچ وقت احساس موفقیت نمی کنم. در هر فیلم دنبال لحظه ها می گردم لحظه ای که خودم نیستم و از ناخودآگاهم می آید. حتی اگر این لحظه دوثانیه هم باشد برای ارضای من کافی است. مثلاً در اشک سرما و بوتیک این اتفاق افتاد.
•پس به ضمیر ناخودآگاه معتقدید و قبول دارید که گاهی بین بازیگر و دوربین اتفاقات غیرقابل کنترلی می افتد.
اینکه شما می گویید، اوج بازی یک بازیگر است. البته این اتفاق مطلق نیست مثلاً در «اشک سرما» عزیزالله حمیدنژاد کلی زحمت کشیدند تا من را به شکل شخصیتی که می خواهند درآورند، سپس یک آنی اتفاق افتاد، در حقیقت ایشان آن چیزی را که می خواستند از ضمیر ناخودآگاه من بیرون کشیدند و نتیجه، حاصل کار ماست. بنابراین نمی توان این زحمات را نادیده گرفت.
•به طور کلی فکر می کنید در بازی هایتان این حاصل کار بیشتر وامدار گلشیفته است یا کارگردان؟
این در کارهای مختلف، متفاوت است. در بعضی فیلم ها کارگردان کمکی که به من نکرده هیچ، اذیتم هم کرده است. در خیلی فیلم ها هم می توانم بگویم که یک درصد خودم بوده ام و نود و نه درصد کارگردان.
•دوباره رسیدیم به همان تعریف من از شیوه های کارگردانی. با کدام دسته راحت ترید؟ در کدام نوع به بلوغ و ظهور بیشتری می رسید؟
مثلاً آقای عزیزالله حمیدنژاد نقطه هایی را در وجود من پیدا کردند و آنها را بیرون کشیدند که من تا قبل از آن اصلاً نمی دانستم چنین توانایی هایی در من وجود دارد و این به من کمک کرد در فیلم هایی که کارگردان مرا رها می کند یک جور خودگردانی کنم؛ به کمک توانایی هایی که قبلاً در خود پیدا کرده بودم. به هر حال نقاط بیشتری در هر بازیگری وجود دارد که بازیگر به آنها پی نبرده و فقط موجودی به اسم کارگردان خوب توانایی شناسایی و پرورش آنها را دارد. فکر می کنم در هر نوع یک جور بلوغ و ظهور وجود دارد از جنس مختلف.
•با توجه به اینکه بازیگر موفقی هستید در فیلم هایی که بازی کرده اید تاثیر گذار هم بوده اید یا اینکه اعمال نظر هم می کنید؟
اینکه تاثیر گذار بوده ام یا نه را من نمی توانم جواب بدهم باید از کارگردان هایم بپرسید. اعمال نظر هم گاهی می کنم، گاهی نمی کنم. گاهی اظهارنظر می کنم اصلاً کسی گوش نمی دهد. اما هیچ وقت بازیگر مفعولی نیستم یعنی سعی می کنم رنگ و آبی به نقش هایم بدهم ولی در نهایت چیزی که کارگردان می خواهد برایم مهم است مثلاً «حبیبه» حاتمی کیا را بازی می کنم نه «حبیبه» گلشیفته.
•قبول دارید که به هر حال همیشه قسمتی از خودتان در نقش هایتان وجود دارد. برای تفاوت و کمرنگ تر شدن این «خودتان» و دوری از کلیشه شدن چه می کنید؟
تمام سعی من همین است. مثلاً ببینید نقش من در «اشک سرما» و «گیس بریده» هیچ ربطی به هم ندارد. تازه خود من هم از آن موقع تا حالا خیلی عوض شده ام. سعی می کنم در هر نقشم گلشیفته را کمرنگ تر کنم و موقعی موفق شده ام که دیگر گلشیفته ای در نقش هایم وجود نداشته باشد.
•شاید یکی از علت های علاقه شما به بازیگری همین باشد چون در مصاحبه ای بعد از اکران بوتیک گفته بودید که به طور کلی دوست ندارید دیگران همه شما را ببینند و دوست دارید دیگران فکر کنند شما کمتر از آن چیزی که می دانید، می دانید.
شاید چون آن موقع کوچک بودم این گونه شگردها برایم کارساز بود و این کار را دوست داشتم اما الان که بزرگ شده ام متاسفانه دیگر کسی به چشم بچه به من نگاه نمی کند که این ترفند جواب بدهد!
•نگه داشتن این کودکی به کارتان کمک می کند؟
نه همیشه، چون خیلی وقت ها نقش ربطی به کودکی ندارد.
•نه، منظور من این است که بازیگری یعنی جای دیگری قرار گرفتن دیالوگ ها و اکت های یک شخصیت را اجرا کردن و بازیگر دائم در حال تمرین و یادگیری است و اوج این خصوصیات در «کودکی» نهفته است که باید سعی کنیم درون خودمان حفظش کنیم.
در مورد خودم نمی دانم اما این که شما می گویید یک نظریه بازیگری است.
•خانواده فراهانی هنرمندان موفق و مطرحی هستند اما این موفقیت در گلشیفته به بلوغ رسیده است...
نه این طور نیست. شاید به این دلیل است که شرایط برای من مهیا تر بوده تا برادرم. انسان تابع شرایط نیست اما مثلاً فرض کنید اگر خواهرم هم در ۱۴ سالگی با «درخت گلابی» شروع می کرد الان شاید از وضعیت فعلی من بیشتر موفق می بود چون او بسیار با استعدادتر از من است. شرایط ورود، ادامه دادن، شانس، سرنوشت اینها خیلی موثر است. بی تعارف می گویم در خانواده مان من از همه کم استعداد ترم ولی شرایط برای من بهتر بوده است. تازه بعد از ورود هم بازیگر نمی تواند شرایط خوبی را برای خودش پیش بیاورد. می تواند آن را کنترل کند.
•نظرتان درباره وضعیت بازیگری در سینمای ایران چیست؟
الان وضعیت بازیگری در کشور ما یک بحران است. خیلی وحشتناک است. بازیگری یک هنر است که با درون آدم ها در ارتباط است اما متاسفانه با کسانی طرف هستیم که ارزشی برای این قائل نیستند.
برای خیلی چیزها ارزش قائلند اما برای نفس این هنر نه.
•فکر نمی کنید دلیل این بحث اقتصادی باشد و اینکه سینما یک صنعت است...
خیلی چیزها است. اقتصاد، رابطه، پارتی بازی و... بازیگری در دنیا یک حرفه و یک شغل است اما چه ثبات حرفه ای برای من بازیگر در ایران وجود دارد؟ من اگر پنج سال کار نکنم چه کسی حمایتم می کند؟ چه کسی می آید بگوید خرت به چند من است؟ نون داری بخوری؟ فقط وقتی که عکس بازیگر روی بیلبورد سینما است همه تشویق و به به و چه چه می کنند. بیمه من کجا است؟ من اگر مرد بودم و می خواستم یک خانواده سه نفری را بچرخانم با این حرفه ای که دارم از من ساخته بود؟ به خصوص در این شرایط که آدم ها پول هم می دهند تا بازی کنند!
•این صداقت خانوادگی شما ستودنی است چون اگر با هر بازیگر موفقی درباره پول و پارتی و... صحبت کنیم می گوید اینها همه شایعه و توهم است.
نه آقا، عین واقعیت است. شاید ستاره ها دستمزدهای خوبی بگیرند. اما در مورد بازیگران خیلی کم پیش می آید. مگر ما چند ستاره در سینما داریم؟
•ستاره کسی است که گیشه می آورد و حسابش جدا است، اما می توان بازیگر خوبی بود و در پس بازیگری درخشش هم داشت.
ستاره دو نوع است؛ یکی مثل شهاب است که یک دفعه نمایان می شود، درخشش زیادی هم دارد و سریع هم محو می شود، دومی مثل خورشید است خیلی سال طول می کشد تا خاموش شود و من دوست دارم خورشید باشم تا ستاره دنباله دار.
•شرایط بدی که از آن حرف می زنید تا چه حد گریبانگیر تو به عنوان بازیگری موفق بوده است؟
یکی از بن بست ها این است که زمانی ۲۰ تا فیلمنامه به شما داده می شود اما هیچ کدام شان مطابق میل تان نیست و چیز دندان گیری ندارد. دیگر اینکه پیش می آید گاهی فقط برای عشق یک کاری را انجام می دهی نه برای هیچ چیز دیگری، اما برای من اتفاق افتاده که به خاطر همین عشق برای خیلی آدم ها مایه گذاشته ام و بازی کرده ام اما هیچ ارزشی برای این موضوع قائل نبودند بلکه این کارم را به حساب چیز دیگری می گذارند و همانطور با من رفتار می کنند که با کسی که فقط به خاطر پول کار می کند. البته من واقعاً از هیچ کس انتظار ندارم... ولی خب. این شکستن قلب من است. کلی انرژی می گذارم برای عشق به بازیگری ولی کجا است کارگردانی که برایش ارزش داشته باشد.•وقتی نقش به شما پیشنهاد می شود پیام کلی اثر برایتان مهم است یا اینکه معتقدید بازیگر باید هر نقشی را بازی کند؟
یکی از مهمترین ویژگی ها برای من محتوی فیلم است. خیلی وقت ها کارگردان و فیلمنامه و همه عناصر حرفه ای و خوب بودند اما تنها به همین دلیل نقش را رد کردم. چون وقتی پیام فیلم را قبول ندارم اگر نقش را بپذیرم من هم می شوم تریبون آن پیام.
•با توجه به اینکه موسیقی خوانده اید از تاثیر عینی موسیقی بر باز یتان بگویید؟
قبل از آن اجازه بدهید از تاثیر تربیت خانوادگی ام بگویم. هیچ وقت حرفی غیر از هنر در خانواده ما وجود نداشته مثلاً قرار نبوده ما دکتر شویم یا هر شغل دیگری غیر از کار هنری.
•یعنی حق انتخاب نداشتید؟
حق انتخاب که داشتیم. محیط طوری بوده که هنر را انتخاب کردیم. من را اگر هول می دادند به سمت هنر که حتماً می رفتم پرستار می شدم! خانواده خیلی دموکراتی دارم مثلاً وقتی می خواستم در «درخت گلابی» بازی کنم مخالف بودند چون من آن موقع موسیقی را به شکل حرفه ای دنبال می کردم و چه بسا اگر موسیقی را همان طور ادامه می دادم الان وضع زندگی ام خیلی بهتر بود، اما با این وجود باز هم جلوی من را نگرفتند. تاثیر موسیقی روی بازی هم این است که آدم وقتی ریتم را می شناسد و صدا را می شناسد چون در موسیقی هر چیز، هر انگشت کار خود را انجام می دهد ولی در نهایت تمامی صداها باید به هم گره بخورند تا اثر خلق شود. هماهنگی و هارمونی که متاسفانه فقدان این هماهنگی در سینمای ایران به وضوح دیده می شود.
•یعنی یک تاثیر ادراکی است؟
بله دقیقاً.
•بازیگری را به موسیقی ترجیح دادید، چرا؟
سینما زبان بهتری برای ارتباط با اقشار مردم است تا موسیقی کلاسیک که در کشور ما کمتر شناخته شده و همچنین لذتی که من در سینما بردم هیچ وقت در موسیقی نصیبم نشد. شاید اگر آن موقع این فرصت در مملکت ما وجود داشت که وارد موسیقی راک می شدم هیچ وقت سراغ سینما نمی آمدم چون یک آنی در راک وجود دارد که من را جذب می کند.
•تا به حال شده نقش را رد کنید بعد پشیمان شوید یا اینکه بازی کنید بعد پشیمان شوید؟
نه، من در عمرم هیچ وقت پشیمان نبودم. اگر نقشی را رد کنم و فیلمش موفق شود خوشحال می شوم که یک دختری مثل خودم موفق شده، هر نقشی هم که بازی کرده ام به هر حال یک لحظه های خوبی داشته و این برای من کافی است و تازه خوشحالم که چه چیزهای جدیدی یاد گرفته ام. در پایان بعضی فیلم ها متوجه می شوم اصلاً آمدن من به این فیلم دلیلی ورای یک فیلم خوب یا بازی خوب بوده. من در یک فیلم متوسط با همسرم امین آشنا شدم و این به تمامی دنیا می ارزد.
•با کارگردان های زن دوست نداری کار کنی؟
دوست دارم اما چطوری؟ مثلاً آرزو دارم با رخشان بنی اعتماد کار کنم اما وقتی ایشان دختری به اسم باران دارند که هم سن و سال من است و اتفاقاً دوست من هم هست چرا باید بیاید سراغ من؟
•یعنی گلشیفته با باران هیچ تفاوتی ندارند؟
حتماً فرق هایی داریم اما مثل این است که کدام زن دیگری می تواند نقش اول زن فیلم های بهرام بیضایی را بازی کند، این یک واقعیت است بنابراین آرزو به دل می مانم.
•از «گیس بریده» جمشید حیدری که به جشنواره نرسید بگویید؟
فقط می توانم بگویم نقشم را در این فیلم خیلی دوست دارم چون بالا و پایین زیاد دارد و کلاً مریم قصه یکی از معصوم ترین نقش هایی است که تا به حال بازی کردم.
•نزدیکترین و دورترین نقش به خودتان که تا به حال بازی کرده اید؟
دورترین نقش به خودم در «اشک سرما» بود، نزدیکترین هم در «درخت گلابی» که اصلاً خودم بودم.
•الان مشغول چه کاری هستید؟ کار آینده تان «سفر به تاریکی» بهمن فرمان آرا که در برلین ساخته می شود غیر از شما و رضا کیانیان بقیه بازیگران آلمانی هستند. فکر می کنید چه ویژگی در شما باعث شد تنها زن ایرانی این فیلم باشید؟
الان قرار است در «علی سنتوری» داریوش مهرجویی بازی کنم که نمی توانم درباره اش صحبت کنم. به هر حال کار دوباره در کنار ایشان حالا که بزرگتر شده ام برام مثل یک دانشگاه خواهد بود. در مورد «سفر به تاریکی» این یک افتخار و شانس بزرگ است که با بهمن فرمان آرا کار کنم. رضا کیانیان هم که عزیز دلم است و خیلی خیلی دوستش دارم.
•نظرتان درباره نبود بزرگان سینمای ایران در جشنواره امسال چیست؟
باعث تاسف است. مثلاً چرا بهرام بیضایی نباید یک سال یک بار یا دو سال یک بار فیلم بسازد یا ناصر تقوایی. اصلاً پرویز کیمیاوی کجاست؟ و... و... اینها همان شرایطی هستند که ازشان برایتان گفتم و همان بحرانی که کلاً سینمای ما گریبانگیرش است. چرا پدر من با بیش از ۴۰ سال تجربه حرفه ای کار باید دو سال دنبال مجوز کارگردانی بدود آن وقت... بگذریم.
•در این شرایط فضا برای رقابت تازه نفس ها بهتر نمی شود؟
به نظر من رقابت کلاً چیز بی معنی است و کلاً جوایز را نمی شود معیار ارزش برای فیلم ها قرار داد. درست است که همه از گرفتن جایزه خوشحال می شوند ولی من شخصاً از نگرفتن آن ناراحت نمی شوم. چون معلوم است که جایزه به خصوص در جشنواره فیلم فجر به هیچ عنوان معیار سنجش نمی تواند باشد. فکر کنم ۹۵ درصد سینماگران این را می دانند.
•بهترین خاطره تان از جشنواره فیلم فجر چیست؟
چشم های پدرم بعد از اینکه سیمرغ گرفتم و داشتم از روی سن می آمدم پایین، نگاهی که هرگز فراموش نمی کنم.
• و در آخر...
و در آخر از اینکه صفحات این روزنامه را با این اراجیف اشغال کردم واقعاً عذرخواهی می کنم. این صفحات باید به کسانی داده می شد که حرف های باارزشی برای زدن دارند. نقاش هایی که تشنه گفتن حرف هایشانند، عکاسان، مجسمه سازان و... و... و... هنرمندانی که به بد روزگار کنج خانه هایشان کار می کنند هیچ کس سراغشان را نمی گیرد. ما در روزنامه حرف می زنیم ولی آنها حتی نان شبشان را ندارند بخورند.

بابک غفوری آذر
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید