چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


چند سطری با داگویل


داگویل فیلمی است که برای فهمیدن آن باید چندین بارآن را دید، جریانات اوایل قرن بیستم آمریکا را دانست، با مکتب دُگما آشنا بود و حتی به نظر من زندگی خود کارگردان هم در فهمیدن آن مؤثر هستند .
تا آنجا که من خبر دارم در وبلاگ‌های دیگر و بعضی مجلات به اندازه‌ی کافی در موارد گفته شده حرف زده شده است . در این جا من می‌خواهم فقط درباره‌ی خود فیلم حرف بزنم . در مورد آنچه در فیلم هست، گفتگوها، وقایع و اتفاقات آن . برای نیل به این منظور بهترین کار، تحلیل شخصیت های فیلم است .
بدون در نظر گرفتن پنج فرزند چاک و ورا ، پانزده کاراکتر در فیلم حضور دارند که نقش بعضی ها کم رنگ و فرعی (مانند آقای هنسون و جون ، سیاه پوست معلول ) و نقش بعضی ها پر رنگ و اصلی ( مانند تام و گریس ).
داستان فیلم در شهرکوچکی اتفاق می افتدکه درکوه پایه‌ی کوه راکی در ایالات متحده‌ی آمریکاست .فون تریه کارگردان فیلم، داگویل را در استریویی نمایش داده که خانه‌هایش با خط کشی های گچی مشخص شده‌اند و از در و پنجره خبری نیست .
داگویل شهری است که سایه‌ی هیچ درخت نارونی بر محله‌های آن نمی‌افتد و مردم نیز از این وضع ناراحت نیستند!
داستان از این قرار است که : گریس، دختر فراری که از چنگ گانگسترها نجات پیدا کرده، وارد شهر می شود وتام او را پناه می دهد. مردم شهر دو هفته به او فرصت می دهند تا او بتواند خودش را نشان دهد و رضایت آنها را برای ماندن در داگویل جلب کند . دو هفته تمام می شود وگریس موفق به جلب نظر آنها می شود . مردمان خوب و شریف داگویل کم‌کم تغیر چهره می دهند وگریس را به بندگی و بردگی خود می‌کشند .تلاش‌های گریس برای فرار از داگویل به جایی نمی رسد . با گریس به شدت بد رفتاری می شود حتی مورد تجاوز قرارگرفته و قلاده به گردنش می‌بندند . بعد از همه‌ی اینها وقتی اهالی داگویل احساس می کنندکه دیگر گریس برای آنها خطرناک است او را به گانگستر‌ها تحویل می دهند . گروه گانگستر ها به داگویل می آیند و معلوم می شود که گریس دختر رئیس گانگستر هاست . بعد ا زبحثی که میان گریس و پدرش صورت می‌گیرد، گریس همه‌ی اهالی شهر را می‌کشد و شهر را به آتش می کشد . تنها موجودی که زنده می ماند سگی است که گریس در اولین شب ورود خود به داگویل غذایش را دزدیده بود .
فیلم در یک مقدمه و نه بخش ساخته شده است . به علت فقر تصاویر متنوع ، بیشتر از دیالوگ استفاده شده و راوی نیز به‌کمک روایت داستان می آید و همه‌ی اینها باعث شده که فیلم هرچه بیشتر جنبه‌ی تئاتری پیدا کند .
تام شخصیتی است که قضاوت در مورد او مشکل است . من احساس می کنم فون تریه عمداً درمعرفی شخصیت تام تناقض‌گویی کرده تا شخصیت او را پیچیده نشان دهد. فون تریه در طول فیلم به طور ضمنی و بسیار نامریی تام را معرفی می کند و تنها دربخش های آخر فیلم است که صریحاً در مورد او حرف می زند .
تام بهترین خانه‌ی شهر را دارد . او در قسمتی از برنامه‌ی روزانه‌اش نقش پدر روحانی را نیز بر عهده دارد .کسی نمی‌داندکار و تخصص اصلی تام چیست، هرچند خودش می‌گوید در معدن کار می کند – اوکار سخت کندن سنگ‌ها را رها کرده بود . اما کارسخت تری را به عهده گرفته بود:"راهنمایی روح انسانها به معنویت و روشنایی"!
با دیالوگ‌های کوتاه و مهمی‌که در مورد تام می‌آید، در همان ابتدای فیلم می‌توان حدس زد که تام آدمی است نفع پرست که در واقع دلسوز هیچ کس نیست مگر خودش . این حدس زمانی تقویت می شود که خانم جینر(مغازه داری‌که با خواهرش زندگی می کند)مشغول جارو زدن جلوی مغاره‌اش است . وقتی تام به اواعتراض می‌کندکه گرد و خاک نکند ، خانم جینر او را به فکر شیرینی‌هایش می اندازد ، شیرینی‌های‌که تام بسیار دوست داشت ، وبعد دوباره از تام نظرش را در مورد گرد وخاک کردنش می پرسد، تام تقریباً حرف خودش را پس می گیرد .
شخصیت تام درگفت وگوهایی‌که با گریس دارد نیز خود را نشان می دهد . او در بخش مقدمه به گریس می‌گوید: تو خیلی کارها از دستت بر می آید که برای داگویل انجام بدهی . در همان بخش اول گریس متوجه می شود که با وجود فضایلی که در مردم داگویل هست یک چیزی عجیب است ، اما هیچ اشاره ای به آن نمی کند .
تام به گریس اظهار علاقه می کند ولی گریس از او می خواهد که رابطه‌شان را همچنان که هست به‌پذیرد – عشقی پاک و بدون تماس .
در بخش پنجم بعد از اینکه پلیس برای دومین بار به داگویل مراجعت می‌کند، گریس تصمیم به رفتن ازآنجا می‌کند ولی باز تام است که مخالفت می کند، او نقشه‌های بیشتری برای گریس دارد. تام به صورت بسیار روشن به گریس می‌گوید: از دید تجاری ماندن تو در اینجا ارزش داره . تام نظر اهالی را مبتنی بر اینکه او باید بیشتر از گذشته به آنها برسد و روزی چندین دفعه به آنها سر بزند را به گریس اعلام می کند . وقتی گریس با تام مشورت می‌کند تام این کار را بهترین راه می داند .در همین بخش پنجم است که گریس لحظه‌ای به تام شک می کند . باز در اینجا فون تریه می‌خواهد پیش ذهنیتی را در مورد اتفاقاتی که قرار است اتفاق بیفتد به تماشاچی بدهد .در فیلم هرگاه اتفاق ناگواری برای گریس پیش می‌آید مانند تجاوز به او، شکستن مجسمه ها، وقتی که گریس را با وانت پُر از سیب به داگویل بر می‌گردانند و یا هنگامی که قلاده به گردنش می زنند ، تام در خیابان قدم می زند، او در این مواقع همیشه پشت صحنه است .
در بخش هشتم است که شخصیت تام روشن می شود . هنگامی که گریس تام را ناراحت می بیند به او می گوید: من به تو اطمینان دارم ولی تو به خودت نه . شاید تو هم مانند دیگران وسوسه شده‌ای که مرا مجبور کنی( برای تجاوز به او) و علت ناراحتی‌ات هم همینه !
راوی می گوید: شاید این حرف کمی احمقانه به نظر برسد، اما هیچ کس به اندازه‌ی تام واقع بین نبود. اون بهتر از هرکسی می‌توانست از موقعیت‌های بوجود آمده کمال استفاده را بکند، ولی باید به خلوص بعضی آدم‌ها شک کرد .
باز راوی می‌گوید: اون یک نویسنده بود و بهتر از هرکسی می‌توانست شرایط و اوضاع را درک کرده و تحلیل‌کند و به عنوان یک نویسنده که به تمام جزییات یک مسأله فکر می‌کنه، فکرکرده بود . او در مسایل مهم هرگز احساساتی نمی شد. او فکر همه چیز را می‌کرد و تمام جوانب یک امر را در نظر می گرفت و سپس عمل می کرد . بنابرین خیلی احمقانه بود اگر فکر می‌کردیم که او آدم ساده لوح و بی فکری است .
در جای دیگری تام با خود می گوید: هرچند از این‌کار متنفرم، اما باید در همه‌ی افکارم کمی تجدید نظر کنم . به نظر من تام موجود خودخواهی بود بیشتر از آنچه دیگران فکرش را می‌کردند .
تام درآخرین لحظه‌ها هم سعی در اقناع گریس دارد و از او می‌خواهد تا در نوشتن داستانی که با الهام از زندگی گریس می خواهد بنویسد کمکش کند .
اما کاراکتر اصلی فیلم یعنی گریس؛ گریس زنی بودکه آسیب پذیری و ضعف خود را پنهان می کرد .
دختری که از کارهای پدرش عاصی می‌شود و از خانه فرار می کند . او آدم لجوجی است وبه خاطر لجاجتش حاضر است خیلی چیز ها را تحمل کند،
گریس بر خلاف تام کارهایش حساب شده نیست. او واقعاً شخصیت خود را نمی شناسد، و فکر می کند آنچه را انجام می‌دهد واقعاً درست است . شخصیت گریس در بخش پایانی بیشتر روشن می شود . پدر گریس او را متهم به خود خواهی می‌کند . پدرش معتقد است همانطور که او تاوان گناهانش را داده بقیه هم باید تاوان گناهانشان را بدهند . آری گریس متکبر بود اما تکبری از نوعی دیگر. تکبری که سبب می‌شد به راحتی فریب بخورد و گاز زدن سیب سرخ در دراخل وانت ( که اسطوره‌ی خوردن میوه‌ی ممنوعه توسط حوا را به یاد می‌آورد) خود شاهد بر این مدعاست . پدرش به او می‌گوید: هرکسی باید پاسخ‌گوی عملش باشد، اما تو اصلاً فرصت پاسخ گویی را به آنها نمی‌دهی ، این نهایت تکبر است .
تکبر گریس درآن بود که او خود را بسیار بزرگ‌تر ازآن تصور می‌کردکه جزای بدی دیگران را بدهد و این احساس را ناخودآگاه در زیر واژه‌هایی مانند فداکاری و انسان دوستی پنهان می‌کرد .
وقتی گریس در زیر نور ماه می ایستد ناگهان به یک شهود باطنی می‌رسد و جواب تمام سوالاتش را پیدا می کند . اگر گریس هم مثل آنها رفتارکرده بود الان نمی‌توانست ازکارهای زشت آنها ابراز ناراحتی‌کند. اما وقت‌آن رسیده بود که آنها تنبیه شوند. این‌کار به خاطر دیگر شهر‌ها، به خاطر بشریت و به خاطر انسانها و خود گریس ستمدیده بود . گریس نیز خود جزیی از این بشریت بود .
گریس می خواهد از قدرتش استفاده‌کند زیرا می‌خواهد دنیای بهتری بسازد . قدرت چیز بدی نیست هرکسی می‌تواند طبق سلیقه‌اش از آن استفاده کند . و به این ترتیب است که او شهر را به آتش می کشد، درست‌ترین کاری‌که می شد انجام داد .
دیگر شخصیت‌های فیلم چندان مهم نیستند مگر چاک که او هم اهل داگویل نیست و مانند گریس به آنجا مهاجرت کرده است . اهالی داگویل آدمهای بیچاره‌ای هستند . گریس در مورد آنها می گوید : چطور می توانم از آنها متنفر باشم در حالی که آنها آنقدر حقیر و پست هستند – شاید اگر من هم در خانه‌ای مثل خانه‌ی آ نها بودم همان کارهای زشت و نامردانه‌ی آنها را انجام می دادم .
فیلم داگویل جزء سه فیلمی از فون تریه است که آنها را " آمریکا سرزمین فرصت های طلایی" نام نهاده است .
فیلم، آمریکای اوایل قرن بیستم زمانی که رکود بزرگ اقتصادی به وجود آمده را نشان می دهد . و وضع مهاجرانی که آمریکا را سرزمین فرصت های طلایی می دانستند . در پایان فیلم ما تصاویری را از مردم کوچه و بازارآن زمان می بینیم که چگونه مردم در فقر به سر می برند و بی‌کاری همه جا را فرا گرفته است .
درمقدمه‌ی فیلم هم فون تریه دو نشانه را برای تماشاچی گذاسته است تا ذهن او را به این موضوع نزدیک کند که دارد اوضاع وخیم مردم آمریکا را نشان می‌دهد . هنگامی که رادیو اعلام می‌کند که حالا رییس جمهور می‌خواهد صحبت کند، پدر تام رادیو را خاموش میکند . و همچنین کتاب تام سایر که در دست پدر تام است .
در جای دیگری وقتی راوی خانم جینر و خواهرش را معرفی می‌کند می‌گوید: اونها تنها کسانی‌ بودند که درتمام رأی‌گیری‌ها و انتخابات شرکت می‌کردند . اما از وقتی ثبت نام در انتخابات پولی شد خیر دموکراسی را هم زدند . همه‌ی اینها نشان می دهد مردم تاچه حد احساس نارضایتی می‌کرده‌اند .
داگویل فیلمی است جامعه شناختی و حتی روان شناختی . فیلمی که در این خشکستان فیلم خوب ارزش چند بار دیدن را دید .


همچنین مشاهده کنید