پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


«مندرلی» به روایت بازیگر


«مندرلی» به روایت بازیگر
● دروغ های حقیقی
خب، «مندرلی» قسمت دوم «داگ ویل» است. قرار است قسمت سومی هم در کار باشد. در داگ ویل «نیکول کیدمن» نقش «گریس» را بازی می کرد و در مندرلی این نقش را به من سپرده اند. خیلی ها فکر می کردند باز هم کیدمن در این فیلم بازی می کند، این نقشی بود که با او شکل گرفته بود، ولی کیدمن علاقه ای به حضور در مندرلی نداشت. «لارس فن تری یر» گفت از او خواهش کردم که در هر سه قسمت بازی کند، ولی قبول نکرد. وقتی فن تری یر پیشنهاد کرد من به جای کیدمن بازی کنم، داشتم از تعجب شاخ درمی آوردم. من که به اندازه او بازیگر مشهوری نیستم؟ هستم؟ فن تری یر گفت می دانم، ولی بالاخره باید از یک جایی شروع کنی. ولی حواست باید جمع باشد و بهترین بازی عمرت را بکنی، چون همه تو را با کیدمن مقایسه می کنند. او یک ستاره محبوب است و تو هرچند بازیگر خوبی هستی، به نسبت او بازیگری تازه کار محسوب می شوی.
نمی دانم خوب بازی کرده ام یا نه. سعی کردم آن طوری بازی کنم که فن تری یر می خواست. از او پرسیدم آیا باید درست مثل کیدمن بازی کنم؟ و جوابی که شنیدم این بود: نه، ضرورتی ندارد این کار را بکنی. چون او گریس را آن طور بازی می کرد و تو کیدمن نیستی که درست همان طور بازی کنی. حتی اگر دلت بخواهد هم نمی توانی مثل او بازی کنی. هیچ دو بازیگری نمی توانند مثل هم بازی کنند. ظرایف بازیگری بیشتر از آن است که بتوانند چنین کاری بکنند. فن تری یر گفت قانون اول سینمای من این است که کسی از روی دست کسی دیگر نگاه نمی کند. تقلید ممنوع. کار خودت را بکن، اگر دیدم داری مسیر را اشتباه می روی بهت می گویم. فکر می کنم گریسی که کیدمن بازی کرده، تفاوت های زیادی با گریسی که من بازی کرده ام دارد. در داگ ویل روی زیبایی گریس تاکید زیادی می شود و به نظرم این به خاطر حضور کیدمن بوده است. اما در مندرلی چنین نبود. چون فن تری یر می خواست روی مضمون داستانش تاکید کند، نه روی شخصیت ها.من بازیگر تئاتر نیستم، چندتایی تئاتر مهجور در کارنامه بازیگری ام هست، اما خودم را بازیگر تئاتر نمی دانم. مندرلی برای من تلفیق سینما و تئاتر بود. به خصوص با این دکور که فقط یک در و یک پله و یک لوستر داشت. وقتی این حرف را به فن تری یر زدم گفت نه، این سینما است. تئاتر آن چیزی است که تماشاگران محدودی دارد، ولی تماشاگران ما که محدود نیستند. تئاتر در هر اجرا تغییر می کند، بازیگر ظرایف بازی را به مرور و در شب های اجرا به دست می آورد. اما در سینما چنین نیست. باید آن ظرایف بازی را به دست بیاوری و بعد جلوی دوربین بازی کنی.
مندرلی یک تجربه است، من تجربه کردن را دوست دارم ولی دلم نمی خواهد همه عمرم به این تجربه ها بگذرد. از فن تری یر چیزهای زیادی یاد گرفته ام. ولی مطمئن نیستم که باز هم بخواهم در چنین تجربه هایی شرکت کنم. فکر می کنم اگر خودم را با این تجربه ها سرگرم کنم، از مسیر خودم دور می افتم. من بازیگرم، در هالیوود بازی می کنم و نوع بازی در هالیوود با نوع بازی ای که فن تری یر می خواهد، بسیار متفاوت است. فن تری یر از بازیگرش می خواهد موقع بازی فراموش نکند که دارد در یک نقش بازی می کند. اما اگر شما چنین کاری را در یک فیلم هالیوودی انجام دهید، دیگر در کمپانی های فیلمسازی راهتان نمی دهند. گفت فکر می کنند قصدی داشته اید و می خواسته اید فیلم شان را خراب کنید. من که نمی خواهم مرتکب چنین اشتباهی بشوم. چیزی که در شخصیت گریس دوست دارم، این است که کم کم متوجه می شود دنیا را نمی توان به آسانی تغییر داد. می فهمد خیلی چیزها در این دنیا هست که می توان از آنها درس گرفت و پیش رفت. گریس بهترین آدمی است که در آن منطقه زندگی می کند و دلش می خواهد بهترین بماند.
من از دو بازیگر در این فیلم کلی چیز یاد گرفته ام. یکی «ویلم دافو» و یکی «لورن باکال». توقع نداشتم آنها درباره بازی و تجربه هایشان با من حرف بزنند، ولی این کار را کردند و فکر می کنم علاوه بر گپ زدن با فن تری یر حرف زدن با آنها بهترین لحظه های این کار بود. من از بچگی بازی های لورن باکال را دیده بودم، در فیلم های سیاه و سفیدی که کت های چارخانه اش باعث می شد ابهت بیشتری پیدا کند. هیچ وقت فکر نمی کردم در فیلمی با او همبازی شوم. به او گفتم من عاشق بازی شما در «خوابِ گران» (ساخته هوارد هاکس) هستم. باکال خندید و گفت دختر، فیلم های رنگی را ول کرده ای، سیاه و سفیدها را می بینی؟ بعدها برایم توضیح داد که فیلم های آن سال ها را بیش تر دوست دارد، به خصوص فیلم هایی که با شوهرش (همفری بوگارت) بازی کرده. از ویلم دافو هم چیزهای زیادی یاد گرفتم، مثلاً اینکه باید بازی ام را کنترل کنم. دافو می گفت بازیگری مثل رانندگی است، سرعتش را باید کم و زیاد کنی.
همه چیز به اختیار تو است. ولی حواست جمع باشد که اگر پا را روی پدال گاز فشار بدهی، به مقصد نمی رسی. باید یاد بگیری که در صحنه هایی از فیلم باید سریع باشی و در صحنه هایی کند. تازه، در مورد فیلم هایی مثل اینکه شبیه فیلم های آمریکایی نیستند، باید بیش تر از اینها دقت کنی. چون اساس این فیلم ها تجربه است و روی بازی های بداهه حساب ویژه ای باز می کنند. خیلی دوست دارم در یک فیلم کمدی بازی کنم، یکی از آن کمدی های پرفروش و خودم را محک بزنم و ببینم به درد این نقش ها می خورم یا نه. شاید هم پیش یک کارگردان تئاتر رفتم و خواهش کردم که در یکی از نمایش هایش نقشی به من بدهد. می خواهم همه چیز را تجربه کنم.

برایس دالاس هوارد
ترجمه: سالومه سیاح
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید