سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


پسر افسانه ای «پدر خوانده»


پسر افسانه ای «پدر خوانده»
●مصاحبه با آل پاچینو
آقای پاچینو فکر می‌کنید غرور تا چه حدّ برای یک بازیگر لازم است؟
فکر نمی‌کنم که خودبینی بخشی از بازیگری باشد. شاید بهتر است غرور را تعریف کنیم. در هر شخصی کرامت و عزت‌نفس وجود دارد و نیاز دارد که مطرح شود یا اینکه نظر بدهد. آنهایی که بیهوده مغرورند، بازیگران خوبی نیستند. این یک ویژگی است که از نهانگاه زندگی اشخاص نشأت می‌گیرد. بنابراین، به نظر من غرور، لزوماً منسوب به یک بازیگر حرفه‌ای نیست.
آیا شما تجربیات و دانسته‌های شخصی خودتان را در ایفای نقش به کار می‌گیرید؟
بله، در هر کاری که انجام بدهم از آن استفاده می‌‌‌کنم. شما به عنوان یک بازیگر در اصل خودتان را بازی می‌کنید. هر اسمی که بخواهید می‌توانید روی آن بگذارید. البته، واقعاً آن بیشتر به طور ناخودآگاه صورت می‌گیرد پس ممکن است خودتان متوجه نباشید ولی برای اینکه به نقشتان نزدیک شوید مجبورید از تجربه خودتان استفاده بکنید. به همین دلیل است که سعی می‌کنم در حرفه‌ام کمتر مصاحبه انجام دهم و خودم را کمتر نشان دهم چون همیشه نگران هستم که شخصیتم‌ـ هرچه که باشد‌ـ بیش از حد نمایان شود و این زودتر از دیده شدن بازی‌ام روی پرده اتفاق بیافتد. یک نقاش، چیزی را نقاشی می‌کند که یا آن را دیده و یا در ذهنش وجود دارد. بهتر است اینطور فکر کنیم که من نقاشی را کشیده‌ام. مردم درباره من همراه آن نقاشی قضاوت می‌کنند. بعضی آن تصویر را قبول دارند و بعضی آن را رد می‌کنند ولی به هر حال تصویری وجود دارد که می‌توانم خودم را پشتش پنهان کنم.فکر می‌کنم هر کس برای انجام هر کاری همین کار را می‌کند.
فکر می کنید نقاط ضعف شما به عنوان یک بازیگر کدام‌ها هستند؟
نقاط ضعف….ای کاش می‌توانستم موضوعی را مطرح کنم. احتمالاً اگر در مورد توانایی‌هایم از من سؤال می‌کردید باز هم چنین مکثی در پاسخ داشتم. شاید به خاطر اینکه، هر دوی آن‌ها یکی هستند.
آیا از این موضوع آگاه هستید که به عنوان یک ستاره سینما، حالت مرعوب‌کننده ای را برای کسانی که با آن‌ها کار می‌کنید به همراه می‌آورید؟
من واقعاً این گونه فکر نمی‌کنم. من به کار نزدیک می‌شوم و آن را به همان روشی که همیشه انجام داده ام، تمام می‌کنم. اگر احساس کنم که همکارانم چنین احساس‌ ترسی هنگام کار با من پیدا می‌کنند شاید نتوانم بازی کنم چون کار ما، گروهی است. کاملاً مثل این است که ما یک ارکستر هستیم که باید هماهنگ با هم ساز بزنیم. اگر یکی از اعضای گروه احساس کند دیگران از او می‌ترسند نمی ‌تواند به راحتی کارش را انجام دهد. می‌توانم بفهمم که این چه احساسی است. وقتی با کسی که تنها از طریق فیلم هایش می‌شناسید روبرو می‌شوید چنین تصوری از او پیدا می‌کنید. اما در طول سال‌ها فهمیدم بهتر است بگذاریم این احساس برود چون بازیگرها، شخصاً آنگونه که ما درباره‌شان فکر می‌کنیم نیستند.
شما اغلب یک فرد افسانه‌ای خوانده‌می‌شوید ایا این عنوان را دوست دارید؟ وقتی مردم از شما به عنوان افسانه یاد می‌کنند چه عکس العملی نشان می‌دهید؟
خب، وقتی دیگران اینطور می‌گویند من هم مجبورم بگویم:شاید مدتی آن طرف‌‌ها بوده‌ام. این تنها چیزی است که می‌توانم در پاسخ بگویم. اما به هر حال من خودم را با این شرایط وفق داده‌اند.
چطور با زندگی در قالب یک بازیگر پرمشغله که اغلب دور از خانه است، کنار می‌آیید؟
همه فیلم‌هایی که بازی می‌کنم، زندگی خودم را به من یادآوری می‌کنند. چیز فوق‌العاده‌ای که در مورد سینما وجود دارد این است که هر بار با افراد جدید آشنا می‌شوید. بسیاری از بازیگران هم مثل من تصور می‌کنند که دور هم جمع شدن برای به ثمر رساندن یک فیلم مثل یک زندگی خانوادگی است.
چقدر سخت است که نقشتان را از میان فیلنامه‌های پیشنهادی انتخاب کنید و آنهایی را به مبارزه بطلبید که بیشتر از دیگر نقش‌ها شما را تحریک می‌کنند و واقعاً با توانایی‌های شما مطابقت دارند؟
برای بیشتر بازیگرهااین امر غریزی است، یعنی هر نقشی که شما را برایش انتخاب کنند.اما در کنارش، نکته‌ای در کار حرفه‌ای هست که اگر آن را انجام دهید و به آن بسیار توجه داشته باشید دیگران تمایل پیدا می‌کنند تا بیشتر از شما استفاده کنند. البته گاهی اوقات هم در نقش مناسب خودتان از شما بهره نمی‌برند اگر جه ممکن است از این تصور که آن‌ها خوستار شما هستند لذت ببرید و فکر کنید که از عهده هر نقشی بر می‌آیید اما در اشتباه هستید. شما مجبورید وقتی می‌خواهید نقش را بپذیرید مراقب باشید چون با این شرایط کار را قبول می‌کنید اما با در نظر گرفتن اینکه اگر مشهور نبودید ممکن بود برای نقش انتخاب نشوید. پس من هم مجبورم در این مورد بسیار با احتیاط عمل کنم.
شیوه نزدیک شدن شما به شخصیت نقشهایتان در طول سالها تجربه، چطور تغییر کرده است؟
اوایل نیاز داشتم که تمام وقت در نقش فرو روم. بنابراین حتی زمانی که منتظر شروع کار بودم در نقش خودم غرق بودم و این کار خیلی برایم لازم بود. اما حالا می‌توانم قبل از شروع کار با نقش خیلی درگیر نشوم و این درگیری را پنج دقیقه قبل از شروع بازی، آغاز کنم این توانایی چیزی است که در طول سالها تجربه کسب کرده‌ام.
همکاری با «مایکل مان» کارگردان مخمصه چطور بود؟
من تمرکز او را حین انجام کار خیلی دوست دارم. همانطور که بعضی‌ها به کلی بازیگرند، او هم تماماً کارگردان است. تقریباً می‌توان گفت که با غریزه‌اش فیلم می‌سازد.
این ویژگی به شما به عنوان یک بازیگر چه کمکی می‌کند؟
در این صورت شما احساس می‌کنید که حمایت می‌شوید بنابراین به خودتان اجازه می‌دهید که توانایی‌های خود را در اختیار او قرار دهید تا او از آن‌ها استفاده کند.
درباره بازیگرانی که حاضرند کمتر از قابلیت‌های واقعیشان مورد توجه قرار گیرند ولی در عوض پول بیشتری دریافت کنند چه نظری دارید؟ اگر چه این کار را براساس عقیده‌ای که دارند انجام دهند، در صورتی که بسیاری از بازیگران واقعاً مستعد آن دستمزدهای کلان را کنار می‌گذارند و در این مورد چه فکر می‌کنید؟
من صادقانه فکر می‌کنم این چیزها مربوط به شیوه‌ای است که این دوستان به کار می‌گیرند چیزی که مردم از ما انتظار دارند کارکردن است. بسیاری از این ستارگان بسیار خبره و بااستعداد هستند. آن‌ها برنامه ی مشخصی را طراحی می‌کنند تا بینندگان را مجبور کنند به سینما بیایند و آن‌ها را ببینند. این چیز خاصی است که باید تحسین شود و به آن ارزش داده شود. من مشوق بزرگ آن هستم.
آیا «صورت زخمی» نقطه اوج سینمای پاچینو است؟ اگر نه کدام فیلم هست؟
صورت زخمی را دوست دارم. اما فیلم مورد علاقه من با بازی آل پاچینو «شیوهٔ کارلیتو» است.
کارگردان بی‌خوابی – کریس نولان – گفت که خوشحال است شما آن نقش را به عهده گرفتید چون شما شکل و شمایل یک شخصیت خشن را به خوبی مجسم می‌کنید، آیا موافقید؟
به نظر من مواقعی وجود دارد که احساس می‌کنید نقشی هست که مردم دوست دارند و می‌خواهند شما را در آن نوع نقش‌ها ببینند بنابراین شما هم ترجیح می‌دهید چنین نقشی را گاهی اوقات بازی کنید اما من اساساً «بی‌خوابی» را به خاطر کریس نولان و نوع کارش بازی می‌کردم. بنابراین، روش او برای نزدیکی به هدف فیلم مهم‌ترین دلیلی بود که این کار را بازی کردم. علاوه بر آن شخصیت خودم را در فیلم دوست دارم. شخصی مغرور و کسی که هم خوب است و هم بد.
بازی با رابین ویلیامز که نقش مقابل شما در فیلم بود چطور بود؟
کاری که من سعی می‌کردم، بکنم این بود که مثل رابین خنده‌دار و بامزه به نظر برسم. او الگوی من بود و من از بودن در کنار او لذت می‌برم. دلم می‌خواهد باز هم با او بازی کنم. او در زندگی و هر چیزی که در اطرافش هست بسیار راحت، بشاش و آگاه برخورد می‌کند. البته در عین حال حساس هم است. نمی‌توانم به اندازه کافی درباره او صحبت کنم به هر حال به رابطه دوستانه‌ای که با او دارم، افتخاز می‌کنم.
آیا کارگردانی «در جست و جوی ریچارد» را یک اقدام مهم در کارنامه خود می‌دانید؟
نه من خودم را یک کارگردان نمی‌دانم. اگر قرار باشد دوباره کارگردانی کنم، باید چیزی باشد که درباره آن احساسی قوی داشته باشم. چون کارگردانی یک نوع نگاه کلی به مسائل است که من خیلی از آن برخوردار نیستم. اما چیز خوبی که در مورد کارگردانی وجود دارد کنترل و مدیریت داشتن بر عوامل است.●آل پاچینو در یک نگاه
آلفرد پاچینو در ۲۵آوریل ۱۹۴۰ در محلهٔ هارلم نیویورک به دنیا آمد. او تنها فرزند سالواتور ((Salvator و رز (Rose‌) پاچینو بود که وقتی آل تنها ۲ سال داشت از یکدیگر جدا شدند. او از آن پس همواره مادرش زندگی می‌‌کرد. نمایش از همان کودکی برایش جذاب بود طوری که دیدن نمایش‌های مختلف همراه مادر، برایش سرگرمی بزرگی بود.او بازی کردن در مدرسه را با اجرای نمایش‌‌های بداهه برای بچه‌ها آغاز کرد. تا اینکه در ۱۴ سالگی تصمیم گرفت به دبیرستان هنرهای نمایشی برود ولی چون در زبان انگلیسی ضعیف بود، مجبور شد خیلی زود از دبیرستان بیرون بیاید. بعد از آن برای اینکه بتواند در مدرسهٔ بازیگری ثبت نام کند نیاز یه پول داشت پس شغل‌های مختلفی را مثل کارگری و کنترل چی سینما تجربه کرد تا اینکه آن اتفاق غم‌انگیزی یعنی مرگ مادرش رخ داد. این واقعه سبب شد که او چند روزی در بیمارستان روانی بستری شود. پس از مرگ مادر او تصمیم گرفت تا تمام وقت خود را صرف نمایش کند و بلاخره موفق شد در مدرسهٔ«هربرت برگهف»زیر نظر چارلز لاتن آموزش ببیند. او مهارتهایش را تقویت کرد تا اینکه توانست در نمایش«کافه سینو»نقشی را به عهده بگیردو با تلاش بسیار موفق شد وارد«اکتور استودیو»شود. و این بار از«لی استراسبرگ»درس‌های فراوانی گرفت و با بازی در نقش کوچکی، در نمایش«آیاببر کراوات می‌زند؟»بار دیگر خوش درخشید. پس از یک سال کار کردن، توانست جایزه ابی(Obie) را برای نمایش«سرخ پوستی که برانکس را می‌خواهد»از آنِ خود کند. بازیش در فیلم بعدی یعنی«وحشت در نیدل پارک»توجه فرانسیس فوردکوپولا را به خودجلب کرد، کسی که با وجود مخالفتهای تهیه‌کننده و استودیو، او را برای نقش مایکل کورلئونه در«پدر خوانده»انتخاب کرد. بازیگران دیگری هم مثل:جک نیکلسون، کلینت ایستود و بسیاری دیگر برای این نقش کاندیدا شده‌بودند اما نظر کوپولا فقط روی پاچینو بود. در تمام مدت فیلمبرداری این ترس در او وجود داشت که هر لحظه، ممکن است کنار گذاشته شود.
نقش مایکل، بسیار ظریف و دوگانه بود که پاچینو با بازی خودجوش و تلاش زیاد به خوبی از عهده آن برآمد و با این نقش ماندگار شد. مطمئناً کمتر کسی می‌توانست این گونه، نقش را به سامان برساند. بازی در این فیلم، به خصوص هم‌بازی بودن با مارلون براندو، درس بزرگی برای تمام زندگی هنری اوبود. این نقش نامزدی اسکار را برایش به ارمغان آورد. او با فیلم«سرپیکو»، که تجربه‌ای متفاوت بود، کارش را ادامه داد. تا اینکه برای«پدر‌خوانده (۲)»دعوت شد و باز هم برای هر دو فیلم سرپیکو و پدر‌خوانده(۲)نامزد دریافت جایزه شد. بعد از آن در فیلم«بعدظهر نحس»بازی کرد. او حتی خود را با فیلم«مؤلف! مؤلف! »در ژانر کمدی، محک زد.
آل بدون هیچ کندی و لغزشی، راهش را برای ایجاد لحظه‌های بهتر، روی پرده ادامه داد. او تنها بازیگر مردی است که در طول سال، هم برای بهترین بازیگر نقش اول و هم برای بهترین بازیگر نقش دوم، نامزد دریافت جایزه شده‌است.
روش او در بازیگری، طرز عمل بسیاری از دیگر بازیگران در طول دوران‌های مختلف بوده‌است. تعدد بی‌نظیر نقش‌هایش او را در بین بازیگران هم‌عصرش به یک ستاره تبدیل کرده و تسلطش بر روی پرده او را در عالم سینما، پابرجا کرده‌است.
فیلم‌ها:
۱۹۷۱:وحشت در نیدل پارک، ۱۹۷۲:پدر‌خوانده، ۱۹۷۳:سرپیکو_ مترسک، ۱۹۷۴:پدر‌خوانده(۲)، ۱۹۷۵:بعدظهر نحس، ۱۹۷۶:بابی دیرفیلد، ۱۹۷۹:و عدالت برای همه:۱۹۸۰:گشت‌زنی، ۱۹۸۲:مؤلف! ، مؤلف! ، ۱۹۸۳: صورت زخمی۱۹۸۵:انقلاب، ۱۹۸۹:دریای عشق، ۱۹۹۰:پدر‌خوانده(۲)‌-دیک‌تریسی ۱۹۹۱:فرانکی‌‌ دجانی، ۱۹۹۲:بوی خوش‌زن‌ـگلن‌گوی گلن‌راس، ۱۹۹۳:شیوه کارلیتو، ۱۹۹۵:دو همجنس‌ـمخمصه، ۱۹۹۶:در جست‌و‌جوی ریچارد(و کارگردان)‌ـتالار شهر، ۱۹۹۷:دنی براسکو‌‌ـوکیل مدافع شیطان، ۱۹۹۹:نفوذی‌ـ هر یکشنبه موعود، ۲۰۰۲:نبرد‌های نهایی‌ـ سیمونه‌‌ـ بی‌خوابی، ۲۰۰۳:عضو جدید.
جایزه‌ها و افتخارات:
۱۹۶۷:جایزه«اوبی»بهترین بازیگر سال برای بازی در نمایش سرخ‌پوستی که برانکس را می‌خواهد.
۱۹۶۹:جایره تونی برای بهترین بازیگر نقش دوم، جایزه Theater World برای بازی در نمایش«آیاببر کراوات می‌زند؟»، جایزه درام دسک (Dram Desk)
۱۹۷۲:کاندید‌‌ای دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش دوم، جایزه جامعهٔ منتقدان فیلم و جایزه جمع ملی نقد فیلم به عنوان بهترین بازیگر نقش دوم سال برای پدر‌خوانده.
۱۹۷۳:کاندیدای دریافت اسکار، برنده جایزه BAFTA به عنوان بهترین بازیگر سال برای پدر‌خوانده(۲)بهترین بازیگر نقش دوم برای سرپیکو
۱۹۷۵:کاندید‌ای دریافت اسکار، برنده جایزه ‌‌BAFTA و جایزه منتقدان لس‌آنجلس به عنوان بهترین بازیگر سال برای بعدظهر نحس
۱۹۷۷:جایزه تونی برای بهترین بازیگر سال برای نمایش«آموزش اصلی پاولو هامل»
۱۹۷۹:کاندید‌ای دریافت اسکار بهترین بازیگر سال برای«و عدالت برای همه»
۱۹۸۹:کاندید‌ای دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش دوم سال برای« دیک تریسی»
۱۹۹۲:برنده اسکار و جایزه گلدان گلوب برای فیلم«بوی خوش‌زن» به کاندید‌ای دریافت اسکار بهترین بازیگر سال برای فیلم«گلن گری گلن‌راس»
۱۹۹۶:جایزه Gotham برای یک عمر خدمات فرهنگی، جایزه اتحادیهٔ کارگردان‌های آمریکا برای کارگردانی فیلم«در جست‌و‌جوی ریچارد»
۱۹۹۷:جایزه انجمن منتقدان بوستن به عنوان بهترین بازیگر سال برای«دنی براسکو»

مصاحبه فوق قسمت هایی از چند گفتگو است از منابع زیر:
www.jolo.com
www.bookstoore.com
www.minireviews.com
www.dvdtimes.com
ترجمه : نسترن میر جلالی
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید