جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

زباله‌ ها را خیلی‌ دوست‌ داشتم‌!


زباله‌ ها را خیلی‌ دوست‌ داشتم‌!
●آیا تاکنون‌ در زندگی‌ خود خشمگین‌ شده‌اید؟
به‌ خاطر نمی‌آورم‌. آنچه‌ که‌ من‌ اکنون‌ می‌خواهم‌ بگویم‌ این‌ است‌: من‌ عضو سازمانی‌ بودم‌ که‌ به‌ رهبریت‌ گروهی‌ اعتقاد داشت‌. این‌ سازمان‌ از گروهی‌ از مردان‌ و زنان‌ بسیار توانا و برجسته‌ تشکیل‌ شده‌ بود که‌ اقدامات‌ بسیاری‌ را در مبارزه‌ با بی‌عدالتی‌های‌ آن‌ دوران‌ صورت‌ داد.
●مبارزه‌ شما از چه‌ زمانی‌ آغاز شد؟
مبارزه‌ من‌ از سال‌ ۱۹۴۴ هنگامی‌ که‌ به‌ اتحادیه‌ جوانان‌ کنگره‌ ملی‌ آفریقا پیوستم‌ آغاز شد.
●شما گویی‌ وکیل‌ هم‌ بوده‌اید، اینطور نیست‌؟
بله‌، من‌ در سال‌ ۱۹۵۲ به‌ عنوان‌ وکیل‌ مشغول‌ به‌ کار بودم‌ تا اینکه‌ وارد مبارزات‌ سیاسی‌ شدم‌ و بعد از آن‌ نیز دستگیر شدم‌.
آیا شما یک‌ انقلابی‌ بودید یا تروریست‌ و آیا اقدامات‌ تروریستی‌ و خشونت‌آمیز صورت‌ داده‌اید؟
در گذشته‌ به‌ من‌ و گروه‌ ما تروریست‌ می‌گفتند اما هنگامی‌ که‌ از زندان‌ آزاد شدم‌ بسیاری‌ از مردم‌ حتی‌ دشمنانم‌ مرا در آغوش‌ گرفتند. من‌ به‌ کسانی‌ که‌ می‌گفتند آنهایی‌ که‌ برای‌ آزادی‌ جنگیده‌اند تروریست‌ هستند، می‌گفتم‌ خیر اینگونه‌ نیست‌. امروز من‌ توسط‌ همان‌ کسانی‌ که‌ مرا تروریست‌ می‌نامیدند مورد تحسین‌ قرار می‌گیرم‌.
●چرا شما دستگیر شدید و چه‌ اتهاماتی‌ بر شما وارد شد؟
من‌ به‌ اتهامات‌ گوناگونی‌ دستگیر شدم‌ اما عاقبت‌ به‌ اتهام‌ ارتکاب‌ اعمال‌ تروریستی‌ به‌ حبس‌ ابد محکوم‌ شدم‌.
●چرا شما به‌ مرگ‌ محکوم‌ نشدید؟
من‌ فکر می‌کنم‌ آفریقای‌ جنوبی‌ در آن‌ زمان‌ از سوی‌ جهان‌ کاملا منزوی‌ شده‌ بود. اما من‌ در نتیجه‌ فعالیت‌های‌ مردم‌ به‌ رهبری‌ تامبو یکی‌ از رهبران‌ مقتدری‌ که‌ آفریقا را به‌ جهانیان‌ معرفی‌ کرد و از سوی‌ دیگر تلاش‌ افرادی‌ نظیر لرد هیوم‌ و مداخله‌ رهبران‌ و مقامات‌ آن‌ زمان‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ و هند و بسیاری‌ دیگر اعدام‌ نشدم‌.
●هنگامی‌ که‌ شما به‌ حبس‌ ابد محکوم‌ شدید چند سال‌ داشتید؟
من‌ در سال‌ ۱۹۶۴ به‌ حبس‌ ابد محکوم‌ شدم‌ و تقریبا چهل‌ سال‌ سن‌ داشتم‌.
هنگامی‌ که‌ شما را به‌ حبس‌ ابد محکوم‌ کردند چه‌ حالی‌ پیدا کردید؟
من‌ احساس‌ پیروزی‌ می‌کردم‌، زیرا ما در جریان‌ محاکمه‌ از شرایط‌ دادگاه‌ استفاده‌ کردیم‌ تا صدایمان‌ به‌ گوش‌ جهانیان‌ برسد.
●اما آیا می‌دانستید که‌ از صحنه‌ محو خواهید شد و بقیه‌ زندگی‌ خود را در پشت‌ میله‌های‌ زندان‌ سپری‌ می‌کنید؟
انتظار داشتم‌ که‌ به‌ حبس‌ ابد محکوم‌ شوم‌ و حتی‌ خودم‌ را برای‌ مرگ‌ آماده‌ کرده‌ بودم‌ زیرا وکلای‌ ما گفته‌ بودند که‌ دادستان‌ها می‌خواهند برای‌ ما بویژه‌ من‌ و پدر تابوامبکی‌ رییس‌جمهور آفریقای‌ جنوبی‌ تقاضای‌ مرگ‌ کنند.
●بنابراین‌ تصمیم‌ گرفتید از شرایط‌ به‌ نحو احسن‌ استفاده‌ کنید؟
بله‌، ما در دادگاه‌ به‌ مبارزه‌ با دولت‌ پرداختیم‌ و به‌ دادگاه‌ گفتیم‌ که‌ دولت‌ باید در جایگاه‌ متهمان‌ قرار بگیرد نه‌ ما.
●شما خیلی‌ سرسخت‌ بودید؟
(با خنده‌) شاید، شاید.
شما در حالی‌ که‌ با حکم‌ حبس‌ ابد از دادگاه‌ خارج‌ می‌شدید خود را یک‌ برنده‌ می‌دانستید؟
بله‌، ما معتقد بودیم‌ که‌ به‌ هر حال‌ بعضی‌ از ما به‌ مرگ‌ محکوم‌ می‌شویم‌ بنابراین‌ چه‌ بهتر که‌ از فرصت‌ استفاده‌ کنیم‌.
●آیا فکر می‌کردید روزی‌ از زندان‌ آزاد می‌شوید؟
باید رک‌ و پوست‌کنده‌ بگویم‌ آنچه‌ که‌ ما را در زندان‌ به‌ زندگی‌ امیدوار می‌کرد این‌ مساله‌ بود که‌ عقاید و تفکراتی‌ که‌ ما بخاطر آنها در زندان‌ بودیم‌ همچنان‌ زنده‌ خواهد ماند چرا که‌ مردم‌ و جامعه‌ بین‌المللی‌ از ما حمایت‌ می‌کردند.
در یک‌ رمان‌ آمده‌ است‌ که‌ اگر می‌خواهید در قرن‌ بیستم‌ به‌ دیدار کسی‌ بروید نلسون‌ ماندلا و مادر ترزا را فراموش‌ نکنید.شما فکر می‌کردید آپارتاید چیست‌ و چرا مردم‌ بی‌گناه‌ به‌ بردگی‌ گرفته‌ می‌شوند؟
درک‌ چنین‌ پدیده‌یی‌ واقعا مشکل‌ است‌. اما آن‌ را در اوضاع‌ آن‌ زمان‌ آفریقای‌ جنوبی‌ که‌ اکثریت‌ مردم‌ سیاهپوست‌ بودند حس‌ کردم‌. این‌ در حالی‌ بود که‌ حزب‌ حاکم‌ تنها ۱۴ درصد از جمعیت‌ کشور را تشکیل‌ می‌داد. رهبریت‌ حاکم‌ فکر می‌کرد بهترین‌ شیوه‌ ممکن‌ برای‌ حمایت‌ و محافظت‌ از برتری‌ نژادی‌ سفیدپوستان‌ این‌ است‌ که‌ مردم‌ سیاه‌ را از تمامی‌ حقوق‌ شهروندی‌ خود محروم‌ کنند.
●چگونه‌ خود را متقاعد کردید که‌ در مقابل‌ این‌ پدیده‌ قد علم‌ کنید؟
مابرای‌ خود توضیح‌ نمی‌دادیم‌ آپارتاید یعنی‌ چه‌، بلکه‌ می‌گفتیم‌ آپارتاید و نژادپرستی‌ یکی‌ از ویژگی‌های‌ منحصر به‌ فردی‌ بود که‌ آفریقای‌ جنوبی‌ با آن‌ شناخته‌ می‌شود و باید با آن‌ مقابله‌ کرد.
شما ۲۷ سال‌ از زندگی‌ خود را در زندان‌ سپری‌ کردید. این‌ مدت‌ محکومیت‌ را در کدام‌ زندان‌ سپری‌ کردید؟
من‌ را به‌ زندانی‌ در بورتوریا بردند و بعد از آن‌ به‌ جزیره‌ رابین‌ منتقل‌ شدم‌. من‌ به‌ مدت‌ دو هفته‌ در جزیره‌ رابین‌ در بازداشت‌ ماندم‌ و سپس‌ به‌ بورتوریا بازگشتم‌ و بعد از آن‌ برای‌ گذراندن‌ محکومیت‌ حبس‌ به‌ جزیره‌ منتقل‌ شدم‌.
●هنگامی‌ که‌ در کیپ‌تاون‌ بودید زیبایی‌های‌ این‌ شهر را به‌ چشم‌ دیدید؟
بله‌، من‌ زیبایی‌های‌ شهر را به‌ چشم‌ دیدم‌. ما به‌ هر اقدامی‌ دست‌ می‌زدیم‌ تا برای‌ کار از زندان‌ بیرون‌ برویم‌. اگر کیپ‌تاون‌ به‌ جزیره‌ رابین‌ نزدیک‌ بود و اگر شما به‌ بخش‌ شرقی‌ جزیره‌ می‌رفتی‌، می‌توانستی‌ کیپ‌ تاون‌ و کوه‌های‌ اطراف‌ و اتومبیل‌هایی‌ را که‌ در حال‌ تردد در جاده‌ بودند به‌ چشم‌ ببینی‌. واقعا منظره‌ چشم‌نوازی‌ بود اگر می‌شد در آن‌ قسمت‌ جزیره‌ قدم‌ زد.●شما را در جزیره‌ به‌ چه‌ کارهایی‌ وا می‌داشتند؟
کارهای‌ مختلفی‌ انجام‌ می‌دادیم‌. در ابتدا، ما را مجبور می‌کردند تا سنگ‌شکنی‌ کنیم‌. سنگ‌ها را برای‌ ساخت‌ جاده‌ها استفاده‌ می‌کردند. سپس‌ ما را به‌ معدن‌ سنگ‌ منتقل‌ کردند. همانطور که‌ زمان‌ می‌گذشت‌ ما با نگهبانان‌ بتدریج‌ دوست‌ شدیم‌ و هر فرصتی‌ که‌ به‌ دست‌ می‌آمد از آنها می‌پرسیدیم‌ آن‌ طرف‌ شهر چه‌ خبر است‌. من‌ کار کردن‌ در کنار جایگاه‌ زباله‌ها را خیلی‌ دوست‌ داشتم‌ زیرا می‌توانستم‌ در بین‌ آت‌ و آشغال‌ها روزنامه‌هایی‌ را که‌ بیرون‌ ریخته‌ شده‌ بودند پیدا کنم‌. مدت‌های‌ مدیدی‌ بود که‌ روزنامه‌ نخوانده‌ بودیم‌. هنگامی‌ که‌ روزنامه‌یی‌ پیدا می‌کردیم‌ آن‌ را تمیز می‌کردیم‌ و به‌ دور از چشم‌ نگهبانان‌ در غروب‌ شروع‌ به‌ خواندن‌ آن‌ می‌کردیم‌.
●رفتار نگهبانان‌ با شما چگونه‌ بود؟
البته‌، ما برای‌ اینکه‌ رفتار آنها را تغییر دهیم‌ خیلی‌ تلاش‌ کردیم‌، رفتارشان‌ بسیار بد بود اما شرایط‌ بتدریج‌ بهتر شد.
●شما چگونه‌ با سیستم‌ موجود در زندان‌ مبارزه‌ کردید؟
ما در ابتدا دست‌ به‌ اعتصاب‌ غذا زدیم‌ زیرا یکی‌ از بهترین‌ سلاح‌ زندانیان‌ برای‌ مبارزه‌ با سیستم‌ زندان‌ بود. بعد از آن‌ از انجام‌ دستورات‌ ماموران‌ زندان‌ سر باز زدیم‌ و بخاطر این‌ تمردها نیز مجازات‌ می‌شدیم‌. اما به‌ این‌ کار اصرار داشتیم‌. البته‌ برخی‌ اوقات‌ اعضای‌ سازمان‌ صلیب‌ سرخ‌ جهانی‌ نیز به‌ جزیره‌ می‌آمدند و البته‌ روسای‌ زندان‌ قبل‌ از اینکه‌ ناظران‌ صلیب‌سرخ‌ جهانی‌ بیایند تغییر رویه‌ می‌دادند و به‌ ما می‌گفتند اگر می‌خواهید حمام‌ بروید و قدم‌ بزنید نیازی‌ نیست‌ تا تمامی‌ روز کار کنید، از این‌ نحوه‌ برخورد متوجه‌ می‌شدیم‌ که‌ باید اشخاص‌ برجسته‌یی‌ به‌ زندان‌ بیایند که‌ روسای‌ زندان‌ در رفتار خود تغییراتی‌ ایجاد کرده‌اند.
●آیا شما ملاقات‌ کننده‌یی‌ داشتید؟
بله‌ هر شش‌ ماه‌ یک‌ بار اجازه‌ داده‌ می‌شد تا خویشاوندان‌ نزدیک‌ نظیر همسرم‌، فرزندان‌ و برادرم‌ برای‌ ملاقاتم‌ به‌ زندان‌ بیایند و هیچ‌کس‌ دیگر اجازه‌ ملاقات‌ با زندانیان‌ را نداشت‌.
●چه‌ عاملی‌ باعث‌ می‌شد شما شرایط‌ سخت‌ زندان‌ را تحمل‌ کنید؟
در پیرامون‌ ما، زندانیان‌ تحصیلکرده‌یی‌ بودند که‌ به‌ بالاترین‌ مدارج‌ علمی‌ از دانشگاه‌های‌ کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ فارغ‌التحصیل‌ شده‌ بودند. همه‌ زندانیان‌ دوست‌ داشتند با این‌ افراد همنشین‌ باشند و با آنها به‌ صحبت‌ بپردازند. ما در این‌ میان‌ سعی‌ می‌کردیم‌ به‌ دانش‌ خود بیفزاییم‌ و کتاب‌های‌ مختلف‌ نظیر جنگ‌ و صلح‌ تولستوی‌ و آثار ادبیات‌ کلاسیک‌ را می‌خواندیم‌. ما وقت‌ خود را صرف‌ خواندن‌ می‌کردیم‌.
●شما در جایی‌ گفتید هیچ‌ گاه‌ عمر خود را در زندان‌ بیهوده‌ تلف‌ نکردید. و از این‌ فرصت‌ به‌ دست‌ آمده‌ نهایت‌ استفاده‌ را کردید، توضیح‌ دهید چگونه‌؟
بله‌، درست‌ است‌. زندان‌ بویژه‌ برای‌ تعدادی‌ از ما که‌ در سلول‌ انفرادی‌ بسر می‌بردیم‌، زمان‌ بسیار خوبی‌ بود تا یک‌ گوشه‌ بنشینیم‌ و فکر کنیم‌. ما در پی‌ این‌ گوشه‌نشینی‌ها به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدیم‌ که‌ فکر کردن‌ بهترین‌ ابزار برای‌ آماده‌ نگه‌ داشتن‌ ذهنی‌ انسان‌ و بررسی‌ مشکلاتی‌ است‌ که‌ با آن‌ روبرو هستیم‌.
●چه‌ مسائلی‌ باعث‌ شد که‌ از برخی‌ اعمال‌ خود در گذشته‌ احساس‌ شرمندگی‌ کنید؟
هنگامی‌ که‌ من‌ از روستا به‌ ژوهانسبورگ‌ آمدم‌ کسی‌ را نمی‌شناختم‌. اما بسیاری‌ از کسانی‌ که‌ برایم‌ بیگانه‌ بودند به‌ من‌ محبت‌های‌ بسیاری‌ کردند، من‌ بتدریج‌ وارد عرصه‌ سیاست‌ شدم‌ و متعاقب‌ آن‌ وکیل‌ شدم‌. من‌ آنقدر مشغول‌ فعالیت‌های‌ خود شدم‌ که‌ هیچ‌گاه‌ در خصوص‌ مردمی‌ که‌ به‌ من‌ محبت‌ کردند فکر نکردم‌. اما هنگامی‌ که‌ به‌ زندان‌ افتادم‌ زمان‌ بسیاری‌ در اختیار داشتم‌ تا بنشینم‌ و به‌ آنچه‌ که‌ در گذشته‌ انجام‌ داده‌ام‌ فکر کنم‌ و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدم‌ رفتارهایی‌ کردم‌ که‌ غیرقابل‌ بخشش‌ است‌.
شما با نگهبانان‌ خود دوست‌ شده‌ بودید، بطوری‌ که‌ برخی‌ از آنها به‌ مراسم‌ تحلیف‌ شما نیز آمدند؟
بله‌، همینطور است‌. این‌ بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ خط‌مشی‌یی‌ که‌ ما در زندان‌ دنباله‌رو آن‌ بودیم‌ و به‌ آن‌ اعتقاد داشتیم‌ تاثیرگذار بوده‌ است‌ زیرا بین‌ نگهبانان‌ همیشه‌ این‌ بحث‌ در می‌گرفت‌ که‌ باید با این‌ زندانیان‌ سیاهپوست‌ خشن‌ بود تا برتری‌ نژاد سفید پوست‌ همچنان‌ حفظ‌ شود. می‌گفتند این‌ زندانیان‌ باید بدانند که‌ زندان‌ هتل‌ نیست‌. اما برخی‌ دیگر از نگهبانان‌ می‌گفتند خیر باید با این‌ افراد به‌ ملایمت‌ رفتار کرد و طبق‌ مقررات‌ با این‌ زندانیان‌ سیاهپوست‌ برخورد کرد. من‌ از این‌ بحث‌ و جدل‌ها نهایت‌ استفاده‌ را می‌کردم‌ و با نگهبانانی‌ که‌ معتقد بودند باید با زندانیان‌ رفتار ملایم‌ داشت‌ روابط‌ دوستانه‌یی‌ برقرار می‌کردم‌ و آنها را تشویق‌ می‌کردم‌ تا به‌ این‌ نگرش‌ خود ادامه‌ دهند.
گفته‌ می‌شود شما به‌ بعضی‌ از زندانیان‌ که‌ بی‌سواد بودند خواندن‌ و نوشتن‌ آموختید و به‌ آنها یاد دادید تا چگونه‌ نامه‌ بنویسند و...
من‌ سعی‌ می‌کردم‌ به‌ آنها خواندن‌ و نوشتن‌ یاد دهم‌ زیرا در دولت‌ آن‌ زمان‌ مقامات‌ ارشد هیچ‌ توجهی‌ به‌ زیردستان‌ خود نمی‌کردند. ما به‌ دنبال‌ تغییراتی‌ در این‌ سیستم‌ بودیم‌ زیرا اعتقاد داشتیم‌ باید با یک‌ انسان‌ آن‌ گونه‌ که‌ شایسته‌ برخورد با یک‌ انسان‌ است‌ برخورد شود. ما به‌ این‌ مساله‌ امیدوار بودیم‌ و دست‌ به‌ اینچنین‌ اقداماتی‌ می‌زدیم‌.
●شما چگونه‌ فهمیدید که‌ سرانجام‌ از زندان‌ آزاد خواهید شد؟
هنگامی‌ که‌ توسط‌ رییس‌ جمهور دکلرک‌ دعوت‌ شدم‌، فهمیدم‌ که‌ می‌خواهند مرا آزاد کنند. من‌ با وی‌ در خصوص‌ مسائل‌ بسیاری‌ صحبت‌ کردم‌.
●شما در خارج‌ از زندان‌ با وی‌ دیدار کردید؟
من‌ با وی‌ در دفترش‌ دیدار کردم‌. می‌خواستم‌ او را متقاعد کنم‌ که‌ دولت‌ باید با حزب‌ کنگره‌ ملی‌ آفریقا پشت‌ یک‌ میز بنشیند و با یکدیگر مذاکره‌ کنند. در آن‌ زمان‌ بود که‌ مقامات‌ زندان‌ برای‌ من‌ لباس‌ جدیدی‌ آوردند. به‌ من‌ گفتند که‌ شما در روز پنجشنبه‌ آزاد خواهید شد و سپس‌ به‌ وسیله‌ هواپیما به‌ کیپ‌تاون‌ منتقل‌ شده‌ و در آنجا دو تا سه‌ روز خواهید ماند و سپس‌ می‌توانید به‌ آغوش‌ خانواده‌ خود باز گردید. اما من‌ در کمال‌ تعجب‌ به‌ آنها گفتم‌ می‌خواهم‌ در همین‌ زندانی‌ که‌ هستم‌ آزاد شوم‌. من‌ نمی‌خواهم‌ به‌ ژوهانسبورگ‌ منتقل‌ شوم‌. من‌ می‌خواستم‌ در ابتدا از مردم‌ کیپ‌تاون‌ بویژه‌ مردم‌ منطقه‌یی‌ که‌ زندان‌ در آنجا قرار داشت‌ تشکر کنم‌. من‌ از آنها خواستم‌ اجازه‌ بدهند قبل‌ از اینکه‌ آزاد شوم‌ سه‌ هفته‌ دیگر در زندان‌ بمانم‌ زیرا می‌خواستم‌ مردم‌ برای‌ آزادی‌ من‌ آمادگی‌ پیدا کنند.
●شما ۲۷ سال‌ را در زندان‌ سپری‌ کردید و در حالی‌ که‌ آنها می‌خواستند شما را آزاد کنند، می‌خواستید سه‌ هفته‌ دیگر در زندان‌ بمانید؟
من‌ نمی‌توانستم‌ شور و شعف‌ خودم‌ را از آزادیم‌ پنهان‌ کنم‌ اما می‌خواستم‌ مردمم‌ ترتیبات‌ لازم‌ برای‌ آزادی‌ من‌ و استقبال‌ هر چه‌ باشکوهتر از مرا فراهم‌ کنند. من‌ می‌خواستم‌ از فرصت‌ به‌ دست‌ آمده‌ برای‌ تشکر از آنها استفاده‌ کنم‌.
●آیا شما فکر می‌کردید روزی‌ رییس‌ جمهور کشورتان‌ شوید؟
خیر، به‌ هیچ‌وجه‌، همانطور که‌ گفتم‌ دیدگاه‌ و نگرش‌ ما بر اساس‌ خط‌مشی‌ رهبریت‌ جمعی‌ استوار شده‌ بود. من‌ با همکاری‌ اتامبو دوست‌ نزدیکم‌ و دیگران‌، اتحادیه‌ جوانان‌ را تشکیل‌ دادیم‌ آنگاه‌ همکاری‌ در موضوعات‌ را با یکدیگر شروع‌ کردیم‌. بتدریج‌ دوستی‌ میان‌ ما قوت‌ گرفت‌. من‌ برای‌ وی‌ احترام‌ زیادی‌ قایل‌ بودم‌.●یعنی‌ شما فکر می‌کردید وی‌ رییس‌ جمهور آینده‌ خواهد شد؟
بله‌، وی‌ رهبر سازمان‌ ما بود.
از روزی‌ بگویید که‌ از زندان‌ خارج‌ شدید.
قبل‌ از اینکه‌ من‌ از زندان‌ بیرون‌ بیایم‌، اعضای‌ آژانس‌ خبری‌ آفریقای‌ جنوبی‌ از در زندان‌ با من‌ تماس‌ گرفتند و از من‌ خواستند قبل‌ از اینکه‌ از در خارج‌ شوم‌ از اتومبیل‌ پیاده‌ شوم‌ تا آنها از لحظه‌یی‌ که‌ من‌ می‌خواهم‌ از زندان‌ خارج‌ شوم‌ فیلمبرداری‌ کنند و عکس‌ بگیرند، من‌ همیشه‌ در پیش‌بینی‌ اوضاع‌ ناموفق‌ بودم‌. فکر می‌کردم‌ تنها با چند نگهبان‌ که‌ من‌ از آنها خواسته‌ بودم‌ در بیرون‌ زندان‌ منتظرم‌ باشند تا من‌ بخاطر توجهاتی‌ که‌ به‌ من‌ کرده‌ بودند از آنها تشکر کنم‌ مواجه‌ خواهم‌ شد. اما هنگامی‌ که‌ در زندان‌ باز شد و من‌ پایم‌ را به‌ آن‌ سوی‌ در گذاشتم‌ از دیدن‌ این‌ همه‌ جمعیت‌ که‌ انتظار مرا می‌کشیدند دچار حیرت‌ شدم‌ و من‌ نتوانستم‌ آن‌ چند نگهبان‌ را به‌ دلیل‌ ازدحام‌ جمعیت‌ ببینم‌.
●هنگامی‌ که‌ در حال‌ قدم‌ زدن‌ در میان‌ مردم‌ بودید به‌ چه‌ مسائلی‌ فکر می‌کردید؟
البته‌ فقط‌ به‌ آزادی‌ و پیوستن‌ به‌ خانواده‌ و مردم‌ فکر می‌کردم‌. در همان‌ زمانی‌ هم‌ که‌ در میان‌ مردم‌ قدم‌ می‌زدم‌ در این‌ فکر بودم‌ که‌ به‌ هر اقدامی‌ دست‌ بزنم‌ تا آزادی‌ مردم‌ را تسریع‌ کنم‌.
●شما به‌ ورزش‌ بوکس‌ علاقه‌ بسیاری‌ دارید. آیا می‌خواستید یک‌ مشتزن‌ حرفه‌یی‌ شوید؟
البته‌ من‌ به‌ مشتزنی‌ علاقه‌ دارم‌ اما هیچ‌گاه‌ مشتزن‌ حرفه‌یی‌ نشدم‌، بلکه‌ آماتور باقی‌ ماندم‌. قهرمانی‌ که‌ ما در آن‌ زمان‌ علاقه‌ بسیاری‌ به‌ وی‌ داشتیم‌ حولویس‌ بود.
●محمدعلی‌ چطور؟
محمد علی‌ در آن‌ زمان‌ یک‌ نوجوان‌ بود. محمدعلی‌ و جوفریزر در این‌ ورزش‌ تبدیل‌ به‌ اسطوره‌ شدند. البته‌ باید بگویم‌ مشتزنانی‌ نظیر مایک‌ تایسون‌ هر وقت‌ که‌ من‌ به‌ امریکا سفر می‌کردم‌ از من‌ حمایت‌های‌ بسیاری‌ می‌کردند و مرا مورد محبت‌ خود قرار می‌دادند. آنها هم‌ مشتزنان‌ خوبی‌ هستند.
●بیل‌ کلینتون‌ از دوستان‌ نزدیک‌ شما محسوب‌ می‌شود، اینطور نیست‌؟
بله‌، من‌ با وی‌ دوستی‌ نزدیکی‌ دارم‌ حتی‌ قبل‌ از اینکه‌ به‌ ریاست‌ جمهوری‌ آفریقای‌ جنوبی‌ برسم‌.
او شما را یکی‌ از رهبران‌ بزرگ‌ این‌ قرن‌ می‌داند.
من‌ هم‌ متقابلاً برای‌ وی‌ احترام‌ قایل‌ هستم‌.
●چگونه‌ شد که‌ شما رییس‌ جمهور کشورتان‌ شدید؟
هنگامی‌ که‌ از من‌ خواستند ریاست‌ جمهوری‌ آفریقای‌ جنوبی‌ را بپذیرم‌ امتناع‌ کردم‌ زیرا من‌ در آن‌ زمان‌ ۷۵ سال‌ داشتم‌ و گفتم‌ آفریقای‌ جنوبی‌ به‌ یک‌ مرد جوان‌ و قوی‌ نیاز دارد. من‌ ترجیح‌ می‌دادم‌ کسانی‌ نظیر امبکی‌ رییس‌ جمهور شوند اما امبکی‌ و دیگران‌ من‌ را تحت‌ فشار قراردادند تا ریاست‌ جمهوری‌ را بپذیرم‌. من‌ نمی‌خواستم‌، اما مجبور شدم‌.
●به‌ چه‌ دلیل‌ نمی‌خواستید ریاست‌ جمهوری‌ را بپذیرید؟
زیرا اتامبو ما را به‌ دلیل‌ خردمندی‌ و تعهدی‌ که‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ داشت‌ تحت‌ تاثیر قرارداده‌ بود اما متاسفانه‌ مرگ‌ به‌ وی‌ مهلت‌ نداد.
●بنابراین‌ تنها شخص شایسته‌ برای‌ پست‌ ریاست‌ جمهوری‌ شما بودید؟
خیر من‌ نظرم‌ این‌ نیست‌. زیرا افراد دیگری‌ هم‌ بودند که‌ شایستگی‌ احراز این‌ پست‌ را داشتند، اما سازمان‌ تصمیم‌ گرفت‌ من‌ رییس‌ جمهور باشم‌.
●در عین‌ حال‌ که‌ شما درگیر مسائل‌ سیاسی‌ بودید، زندگی‌ مشترکتان‌ به‌ پایان‌ رسید، چرا؟!
بله‌، همسرم‌ یک‌ شخا فوق‌العاده‌ بود. هنوز هم‌ برای‌ وی‌ احترام‌ قایل‌ هستم‌. او درد و رنج‌ بسیاری‌ را تحمل‌ کرد و زمانی‌ که‌ من‌ در زندان‌ بودم‌ نام‌ ماندلا را زنده‌ نگه‌ داشت‌، اما مسائل‌ شخصی‌ وجود داشت‌ که‌ شرایط‌ را برای‌ زندگی‌ مشترک‌ مشکل‌ کرده‌ بود و من‌ علاقه‌ به‌ گفت‌وگو در این‌ خصوص‌ ندارم‌.
●شاید زمانی‌ که‌ شما در زندان‌ بودید، وی‌ می‌خواست‌ رییس‌ جمهور شود؟
(باخنده‌) خیر، این‌گونه‌ نیست‌، اما باید خاطر نشان‌ کنم‌ امبکی‌ از وقتی‌ که‌ من‌ در زندان‌ بودم‌، زحمت‌های‌ بسیاری‌ را برای‌ آفریقای‌ جنوبی‌ کشید. حتی‌ زمانی‌ که‌ از زندان‌ آزاد شدم‌ او به‌ خارج‌ کشور می‌رفت‌ و اتامبو را کمک‌ می‌کرد. حتی‌ زمانی‌ که‌ در تبعید بود به‌ دیدار سران‌ کشورها می‌رفت‌.
●چگونه‌ می‌شود کسی‌ مانند شما که‌ ۲۷ سال‌ از عمر خود را در زندان‌ سپری‌ کرده‌ و به‌ اعتقاد سفیدپوستان‌ که‌ می‌گفتند یک‌ سیاهپوست‌ که‌ تحصیلات‌ لازم‌ را ندارد نمی‌تواند یک‌ کشور را اداره‌ کند، توانستید، آفریقای‌ جنوبی‌ را اداره‌ کنید؟
به‌ نکته‌ خوبی‌ اشاره‌ کردید. اگر به‌ دولتی‌ در جهان‌ به‌ عنوان‌ مثال‌ دولت‌ امریکا و دولت‌های‌ دیگر در اروپا نگاه‌ کنید می‌بینید کسانی‌ اداره‌ دولت‌ را در اختیار دارند که‌ به‌ بهترین‌ مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها رفته‌اند و والدین‌ تحصیلکرده‌ داشته‌اند. شما با مردمی‌ سروکار دارید که‌ آماده‌ همکاری‌ با دولت‌ هستند، اما در آفریقای‌ جنوبی‌ هیچ‌ تجربه‌یی‌ در اداره‌ دولت‌ نداشتیم‌. نیروهای‌ ما در تبعید بودند و برخی‌ دیگر در زندان‌ بودند و اوضاع‌ کشور آنچنان‌ مناسب‌ نبود، اما ناگهان‌ در ۲۷ آوریل‌ از من‌ خواسته‌ شد تا اداره‌ کشور را به‌ عهده‌ بگیرم‌، مردم‌ کشور ما خواستار جلب‌ حمایت‌ جامعه‌ بین‌المللی‌ بودند و این‌ دلیل‌ پیروزی‌ آنها است‌ و این‌ در حالی‌ است‌ که‌ آنها هیچ‌ آموزشی‌ در گذشته‌ ندیده‌ بودند.
●مردم‌ آفریقای‌ جنوبی‌ معتقدند شما آفریقای‌ جنوبی‌ را نجات‌ داده‌اید و جالب‌ اینکه‌ می‌گویند اگر ناراحت‌ شوید کشور دچار مشکل‌ خواهد شد، نظر شما چیست‌؟
این‌ اظهار نظر درست‌ نیست‌. نباید آنچه‌ را که‌ در آفریقای‌ جنوبی‌ روی‌ داده‌ است‌ به‌ من‌ نسبت‌ داد. من‌ هم‌ به‌ عنوان‌ کسی‌ که‌ در این‌ رابطه‌ احساس‌ مسئولیت‌ می‌کردم‌ وارد عمل‌ شدم‌.
●آیا شما از این‌ مساله‌ احساس‌ غرور نمی‌کنید؟
من‌ از این‌ مساله‌ احساس‌ غرور می‌کنم‌ که‌ با مردان‌ و زنانی‌ همکاری‌ داشته‌ام‌ که‌ بسیار تواناتر از من‌ بودند. آفریقای‌ جنوبی‌ برای‌ اینکه‌ به‌ آزادی‌ برسد قربانیان‌ بسیاری‌ داد.
●شما چند فرزند دارید؟
به‌ خاطر نمی‌آورم‌. من‌ شش‌ فرزند دارم‌ که‌ دو تا از آنها در گذشته‌اند. من‌ ۲۹ نوه‌ و شش‌ نتیجه‌ دارم‌.
درخصوص‌ همسر کنونی‌ خود بگویید.
من‌ در سال‌ ۱۹۹۰ به‌ موزامبیک‌ سفری‌ داشتم‌ که‌ در جریان‌ این‌ سفر با وی‌ دیداری‌ داشتم‌. من‌ او را می‌شناختم‌ زیرا همسر او «اماشل‌» یکی‌ از برجسته‌ترین‌ دولتمردان‌ آفریقا بوده‌ است‌. من‌ احترام‌ زیادی‌ برای‌ وی‌ قایل‌ بودم‌.
●آیا در حال‌ حاضر خوشبخت‌ هستید؟
بله‌، خوشبخت‌ هستم‌. او خانم‌ شگفت‌انگیزی‌ است‌.
●شما می‌خواهید خود را بازنشسته‌ کنید؟
من‌ بازنشسته‌ هستم‌ و اداره‌ کشور را در اختیار تابوامبکی‌ گذاشتم‌.
●آیا علاقه‌مند به‌ مسافرت‌ و ایفای‌ نقش‌ در موضوعات‌ بین‌المللی‌ هستید؟
اکنون‌ سفر کردن‌ را دوست‌ ندارم‌. ترجیح‌ می‌دهم‌ در خانه‌ بمانم‌ و خاطرات‌ دوران‌ ریاست‌ جمهوری‌ را به‌ رشته‌ تحریر در آورم‌، اما می‌خواهم‌ به‌ درخواست‌ تابوامبکی‌ و دیگران‌ برای‌ میانجیگری‌ صلح‌ به‌ بروندی‌ بروم‌ و نمی‌توانم‌ بگویم‌ خیر، اما بعد از بازگشت‌ از بروندی‌ فکر می‌کنم‌ اوقات‌ بیشتری‌ داشته‌ باشم‌.
●شما از دیگران‌ در قبال‌ خود چه‌ انتظار دارید؟
من‌ فکر می‌کنم‌ آیندگان‌ باید درخصوص‌ ما به‌ تفکر بنشینند. باید مسئولیتی‌ را که‌ در حال‌ حاضر داریم‌ آیندگان‌ به‌ عهده‌ بگیرند.
●به‌ عنوان‌ سوال‌ آخر آیا شما به‌ زندان‌ها سر می‌زنید؟
بله‌، دوست‌ دارم‌ به‌ زندان‌ها سر بزنم‌ و حتی‌ به‌ جزیره‌ رابین‌ رفتم‌ تا با زندانیان‌ دیدار کنم‌ و به‌ آنها قوت‌ قلب‌ بدهم‌.

منبع‌: سی‌.ان‌.ان‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید