پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ژورنالیسم زردسیاسی


ژورنالیسم زردسیاسی
پارتی قرار است موقعیت یک ژورنالیست سیاسی را بازگوید. ژورنالیسم سیاسی معمولاً حد وسط دو ساحت قرار می‌گیرد که یکی مربوط به ارباب قدرت و حکومت است و دیگری در متن جامعهٔ مدنی قرار دارد. در ایران که بحث ژورنالیسم سیاسی با موضوع حزب سیاسی به شدت درهم آمیخته، این روند به‌صورت مشهودتری به‌چشم می‌آید. اما در پارتی از یکی از این ساحت‌ها، یعنی جامعهٔ مدنی، خبری نیست.
مخاطبان نشریهٔ قهرمانی داستان فیلم (امین حقی) چه کسانی هستند و چه تأثیری در فرازونشیب بخشیدن به این نشریه دارند؟ پاسخ منفعلانهٔ فیلم به این پرسش حاکی از آن است که فیلم، ژورنالیسم سیاسی را محدود به همان روابط روزنامه‌نگار با حکومت‌مداران کرده و لابد نیازی نمی‌دیده تا بعد سوم این معادله نیز مورد عنایت قرار گیرد. اما حالا با همین رابطهٔ دوسویهٔ موجود چه برخوردی صورت گرفته است؟
این برخوردی سطحی و کلیشه‌ای است: روزنامه‌نگارها خوب هستند و حکومتی‌ها و وابستگان به حکومت قطب‌منفی ماجرا. همین. و فیلم قرار است مظلومیت آدم‌خوب‌ها و جباریت آدم‌بدها را برای‌مان تعریف کند: یک تصویر سیاه‌وسفید شخصیتی. قطب منفی از همان یکی دو سکانس اول مطرح می‌شود، بی‌آنکه البته خود را نشان بدهد. و این فرمول تا پایان ادامه دارد.انگار باید هاله‌ای از مخفی‌سازی همواره پیرامون آنها وجود داشته باشد. اگر طرف بازجو است فقط صدایش را می‌شنویم و نه چیز دیگر؛ اگر راننده است از پشت پنجره و از یک زاویهٔ نه‌چندان راست نظاره می‌شود. اگر تهدیدگر است از پشت خط تلفن اعلام حضور می‌کند، اگر مزدور است در تاریکی شب کارش را انجام می‌دهد (رها کردن پیکر زخمی و کتک‌خوردهٔ امین حقی در بیابان)، اگر هم تروریست است که طبعاً روی موتور و با کلاه ضخیم با سرعت می‌رود و کارش را انجام می‌دهد، و اگر خرابکار است پس از آن‌که سنگ به شیشهٔ دفتر روزنامه پرتاب می‌کند باز از پشت پنجره نگریسته می‌شود که داردی فوری به سمت اتومبیلش می‌دود و... انگار آن‌میان‌نویس ”شماها کی‌هستین؟“ در سطح شخصیت‌پردازی (یا بهتر بگوئیم تیپ‌سازی) آدم‌بدها هم عملاً جریان دارد. و عجیب است که روزنامه‌نگارها هم هیچ تلاشی (یا حتی کنجکاوی) برای افشاگری علیه این آدم‌های پشت پرده و یا دست‌کم شناختن‌شان انجام نمی‌دهند. انگارنه‌انگار که یکی از حیطه‌های ژورنالیسم از زیر سایه درآوردن موقعیت‌های مخفی جامعه است. ژورنالیست‌های فیلم پارتی فقط بلدند کتک بخورند، شعار مخفی بدهند، زندان بروند، برای کسب پول پارتی راه بیندازند و نهایتاً هم کشته بشوند. این کجایش متناسب با اقتضاهای اصلی حرفهٔ ژورنالیسم است؟ ژورنالیست‌های پارتی شباهتی با موقعیت‌های واقعی روزنامه‌نگاری ندارند. امین حقی می‌توانست یک وکیل، با یک فعال سیاسی یا ناشر کتاب یا یک نویسنده باشد و فرقی هم در ماجرای فیلم پیش نیاید. حرفهٔ او تأثیر یا بی‌ربطی به مناسبات شخصیتی و موقعیتی او ندارد. حتی دفتر نشریه نیز شباهتی به یک مکان ژورنالیستی ندارد و آنقدرمحدود و خنثی است که در وهلهٔ نخست یادآور یک شرکت کوچک تازه تأسیس محدود و خنثی است که در وهلهٔ نخست یادآور یک شرکت کوچک تازه‌تأسیس است و البته یادمان باشد این نشریه یک روزنامه استا ب همهٔ مناسبات و کشمکش‌ها و ازدحام جاری مربوط به خودش.
ولی در فیلم، اگر هم بنابر این باشد که آن دفتر را دفتر نشریه بنامیم، باز بیشتر شبیه به دفتر یک فصلنامه یا گاه‌نامه است تا روزنامه. اما ظاهراً این عدم تطابق‌ها اهمیت چندانی ندارد و آنچه مهم است خوب بودن ژورنالیست‌ها تا حد افراطی‌ترین شعارهاست. ار آن شعار اول فیلم (”تقدیم به آنها که سنگ را برای بنای آزادی به دوش می‌کشند نه برای مقبره“) که بگذریم، سایر موقعیت‌های ژورنالیستی فیلم هم آکنده از شعارهای کلامی است تا اهمیت و قداست واژه‌هائی از قبیل آزادی بیان، حقیقت‌جوئی، اطلاع‌رسانی، فراجناح بودن و... برای‌مان شیرفهم شود. حتی نام روزنامه هم ”ندای آزادی“ است. امین حقی شعار می‌دهد ”اطلاع‌رسانی برای من مرزی ندارد و تا انتهای حقیقت پیش می‌روم“، اما در عمل، اطلاع‌رسانی محدود می‌شود به اصرار برای چاپ خاطرات برادر شهیدش که معلوم نیست اصلاً دربارهٔ چیست که این‌همه قیل و قال به‌راه می‌اندازد. فقط می‌فهمیم در این خاطرات، تفسیر دیگری از جنگ و جامعه شده که مغایر با تفسیرهای رسمی است و اگر هم افشا شود موقعیت عمومی امین (اکبر حقی) به مخاطره می‌افتد. حالا قضیه از چه قرار است و این به مخاطره‌افتادن چه مصداقی دارد، باز مخفی و پنهان است. و البته طبق معمول آثار سیاسی کلیشه‌ای، یک پدرخواندهٔ مافیائی ”هزاردستانی“ در انتهای قضیه وجود دارد که مثل اختاپوس اراده‌اش را به هر جا خواست معطوف می‌کند و مخالفان را به زندان می‌اندازد و می‌کشد و اسناد را می‌دزدد و آخرش هم قهقههٔ مستانه سر می‌دهد. منتها نمی‌دانیم این اکبر حقیِ پدر خانواده، چطور می‌شود که در پایان صلاحیتش برای کاندیداتوری مجلس رد می‌شود. اصلاً نسبت اکبر حقی با حکومت چیست؟ بخش قضائی حکومت، ارادهٔ او را مبنی بر محکومیت و زندانی شدن امین تحقق می‌بخشد، اما بخش نظارتی صلاحیت او را رد می‌کند. چنین تناقض‌هائی البته در مورد آدم خوب‌های داستان نیز وجود دارد. امین حقی اصلاح‌طلب چنان با خبرنگار بی‌بی‌سی یا پسردائی‌اش برخورد می‌کند که روی آدم‌بدهای مخالف اصلاحات را سفید می‌کند. البته این برخوردها، ظاهراً معطوف به روحیهٔ قانون‌مداری اوست، اما معلوم نیست چگونه با روحیهٔ خشونت‌زدایانه‌اش جور در می‌آید.
پارتی در سال ۱۳۷۹ ساخته شده، یعنی زمانی‌که هنوز بحث ترور سعید حجاریان، ماجرای کوی دانشگاه، و برخورد با برخی روزنامه‌های ”دوم خردادی“ داغ بود. اکنون که پنج سال از آن‌زمان گذشته و فضای سیاسی کشور نیز صبغهٔ دیگری به‌خود گرفته، نگاه دوباره به فیلم‌هائی از قبیل پارتی نشان می‌دهد که سینمای سیاسی / ژورنالیستی ما تا چه حد از عمق ماجراهای ملتهب آن سال‌ها فاصله داشته و همه چیز را در یک اشل سطحی و ساده‌انگارانه خلاصه می‌کرده است. پروفسور ویلیام ف.وو (William F.Woo)، استاد رشتهٔ روزنامه‌نگاری حرفه‌ای در دانشگاه استانفورد، ژورنالیسم را نه حرفه‌ای صرفاً برای اطلاعات یا تفریحات یا تجارت یا اخبار یا کسب سود، که حرفه‌ای جهت خدمت به اعتماد عمومی از طریق کسب سود، که حرفه‌ای جهت خدمت به اعتماد عمومی از طریق کسب بی‌رحمانهٔ اخبار و ارائهٔ مستقل آنها می‌داند که مفهومی فراتر از سیستم‌های سیاسی را در خود می‌پرورانند. اما در سینمای سیاسی ما، این حرفه، ابزاری برای بیان مسائل شخصی و برخورد با آن برمبنای تسویه‌حساب‌های خصوصی و خانوادگی است و وقتی هم به عمقش می‌روی، جذابیت بصری رقص نور و پارتی‌های شبانه جای همه‌چیز را می‌گیرد و خود ژورنالیسم (با همهٔ سطحی انگاشتنش) فراموش می‌شود و تنها رنگ زردی از آن باقی می‌ماند که اگر تا به‌حال مختص نشریاتی بود که راجع‌به زندگی خصوصی بازیگران و ورزشکاران می‌نوشتند، حالا در پارتی حوزهٔ سیاست نیز به آن اضافه شده است.

مهرزاد دانش
منبع : ماهنامه فیلم


همچنین مشاهده کنید