پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


ملک نصر در جستجوی حقیقت گم شده


ملک نصر در جستجوی حقیقت گم شده
یاسمین ملک نصر، همانی است که «حقیقت گم‌شده‌» ی افغانستان را پس از پیمودن هفت هزار کیلومتر در افغانستان ثبت کرده و بم را با شب بی‌رؤیایش از زاویه‌ی دید دختری از بم به تصویر کشیده. ملک نصر اولین زن فارغ التحصیل دانشگاه USC آمریکا است. همان جایی که جرج لوکاس و استیون اسپیلبرگ درس خوانده‌اند. او بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه و مدتی کار و کسب تجربه به ایران می‌آید و «درد مشترک» را فریاد می‌کند و به سراغ آسایشگاه بابا باغی می‌رود و در فیلمی که هیچ وقت نمایش داده نشد، ایران را از نگاه زنان خارجی تصویر می کند. او اکنون درگیر «زنان این دیارها» است و دادن اطلاعات درباره‌ی این فیلم را با لبخندی به آینده موکول می‌کند. این ماه ملک نصر، با چهار فیلم کوتاهش میهمان خانه‌ی هنرمندان ایران است. گفت وگوی ما را با او بخوانید:
ملک نصر از «افغانستان حقیقت گم‌شده» می‌گوید:
«وقتی فیلم افغانستان حقیقت گم‌شده را می‌ساختم، با خود فکر کردم چرا افغانستان حقیقت گم‌شده است.به این فکر کردم که یک «ایران حقیقت گم‌شده» وجود دارد و من نمی‌خواستم آن زمان درباره‌ی ایران به عنوان حقیقتی گم‌شده فیلم بسازم. روی این اصل تصمیم گرفتم درباره‌ی افغانستان این فیلم را بسازم. حقیقت گم‌شده، چیزی است که ما راجع به آن فضاها چیزی نمی‌دانیم. اطلاعاتی هستند که راجع به مردم نداریم و در یک نگاه می‌توانم بگویم عام است. نگاهی است که از طریق تلویزیون برای ما پخش می‌شود. روزی که من فیلم را در آمریکا در یکی از معتبرترین سالن‌های لوس آنجلس، از طرف انجمن بازیگران آمریکا به نمایش درآوردم برایشان شعر سهراب را خواندم و شعر «چشم‌ها را باید شست» را به انگلیسی ترجمه کرده و گفتم من این فیلم را ساختم و شما می‌توانید آن را تماشا کنید.
در این فیلم می‌خواستم بگویم، چشم‌ها را باید بشوییم و جور دیگری نگاه کینم. من سعی کردم در ساخت و مونتاژ و انتخاب موسیقی فیلم، طور دیگری عمل کنیم. بعد از افغانستان فکر می‌کردم، این ها زنانی بودند که مدام ناله‌ می‌کنند و دوربین از بالا به آنها نگاه می‌کند. در افغانستان من تصمیم گرفتم،‌تفکرات سنتی را بشکنم و دوربین را از بالا نگاه نداری. من میکروفون را به دست آنها دادم و حرف می‌زدند. در بم هم همین طور بود. فکر می‌کنم به جای این که زن‌ها را تفسیر کنم بلندگو را به خود آنها بدهیم.
دو عامل در این فیلم خیلی مهم اند: یکی نگاه متفاوت به خود مملکت افغانستان است من و گروه فیلم‌برداری‌‌ام، تنها گروهی هستیم که ۷ هزار کیلومتر در افغانستان سفر کردیم و تمام فقرها و تلخی‌ها را دیده‌ایم. با این وجود تصمیم گرفتم دوربینم را به سوی درختان سبز و به طرف مناطق تاریخی که برای ما مهم بود، ببرم. مثلاً بنای تاریخی «خواجه عبدالله انصاری» و همچنین بت‌های «بامیان» مقبره‌ی حضرت علی (ع) که هیچ کس نمی‌دانست مقبره‌ی حضرت علی در آنجاست و برای من یکی از زیباترین جاهایی بود که دیدم. به خاطر محیطی که آن جا کار کردم. حالت غریبی داشت و مهم‌تر از همه، رفتن به مدرسه‌ی مولانا بود. برخی از بچه‌ها آنجا کتاب می‌خواندند و برخی گندم جمع می‌کردند. یک جوری احساس کردم به تاریخ سفر کردم. برای من از همه چیز مهم‌تر بود. افغانستان حقیقت گم‌شده چند سوغات خوب برای من داشت: یکی پیدا کردن دوستان خوب و دیگری شناخت مردم افغان و بخصوص زنان افغان از نگاهی که من نمی‌شناختم اروپاییها تو را با یک چادر می‌شناسند و تنها نگاه آنها به شما در مقنعه و چادر خلاصه می‌شود و فکر می‌کنند در پس این چادر زنی وجود ندارد یا اگر دارد دارای تفکر نیست. من این را می‌دانستم و با این علم نمی‌خواستم به زنان افغان بنگرم. می‌دانستم در پس این برقع‌ها یک انسانی وجود دارد که صاحبِ تفکر است و انسانی است که با ۲۳ سال جنگ به خاطر خیلی چیزها جنگیده است. برای همین است که من فیلم را با یک قاضی زن تمام می‌کنم. برای من جالب بود که این زن، چقدر جنگیده است و صبر کرده تا زمانش برسد و حالا قاضی زن است. من به نوعی با زبان خودشان با آنها سفر می‌کردم. روی این اصل اصلاً حس نمی‌کردم به افغانستان سفر کرده‌ام. فکر می‌کردم به تاریخ سفر کرده‌ام.
چیز خوبی که این سفر برای من داشت، این بود که الان در آمریکا Women Make Movies پخش کننده‌ی این فیلم است. و تنها فیلمی بود که در جشنواره‌ی «ترایبیکا» در نیویورک شرکت کرده و از طرف خبرگزاری سازمان ملل دعوت شد و یک شب را خود سازمان ملل برای من و فیلم گذاشت، با حضور سفیر افغانستان و دیگران. این برای من بهترین جایزه بود، زیرا هیچ فیلم مستندی تا آن زمان به این حد دعوت نشده بود. یک کپی هم آلمانی‌ها گرفتند برای سفری که می‌خواستند، به شورای امنیت سازمان ملل نشان بدهند. این فیلم مخاطبان زیاد و متفاوتی پیدا کرد و جاهای مختلفی رفت. البته به جز فستیوال‌ها. در داخل خود افغانستان، دکتر «عبدالله» مرا همراه فیلم دعوت کرد. فیلم سه تا نمایش در کابل داشت و برای من خیلی جذاب بود که فیلم در همه جای دنیا نشان داده شد.»
او درباره‌ی تحقیقات این فیلم می گوید:‌« من برای این فیلم حدود چهار الی پنج ماه تحقیق کردم. البته خارج از افغانستان با افغان‌های داخل ایران و افغان‌های خارج از ایران. به خاطر این که من می‌خواستم وقتی وارد افغانستان بشوم، بدانم که یکی که پشتو است یعنی چه؟ یا چرا یکی هزاره است و تاجیک کیست؟
می‌خواستم زبان و گذشته‌ی آنها را داشته باشم و نیاز به تحقیق داشتم. سفر من به افغانستان دو ماه و نیم طول کشید و یک ماه و نیم هم روی مونتاژ و صداگذاری‌اش کار کردم و باعث شد من با عده‌ی زیادی در افغانستان ارتباط پیدا کنم و دوستان جدیدی پیدا کنم و این برای خودم جذاب است و هنوز هم این ارتباط را حفظ کرده‌ام و در امنیت کامل به آن جا می‌روم.» ملک نصر با ساخت این فیلم کشف دیگری نیز کرده است:‌ «افغانستان در زمینه‌ی فیلم مستند، کمکی به من کرد و این بود که من به عنوان کارگردان مستندساز، تیم خودم را پیدا کردم. مستند، مقداری‌اش تو هستی به عنوان کارگردان و بخش دیگری از آن، فیلم‌بردار و سایر اعضای گروهند. این چیزهایی بود که من در این فیلم پیدا کردم.
«علی‌رضا تقی خانی» فیلم‌بردار من بود و «سعید شاهسواری» و «وحید شفیق» مونتور. و بعد یک جوری این اکیپ را در فیلم «تنها صداست که می‌ماند» هم حفظ کردیم. حتی در فیلم «بم‌، نجوای باد» باز تقی خانی و شفیق با من کار می‌کردند. شما باید در فیلم مستند بفهمید که آنها از شما چه می‌خواهند و وقتی با شما حرف می‌زنند باید نگاهتان به نگاه آنها نزدیک شود. قاعدتاً من با افراد گروهم توانستم به یک نگاه مشترک برسم و آنها توانستند با نگاهم را درک کنند واین می‌توانند امنیت را به وجود آورد.» ملک نصر درباره‌ی فیلم نمایش داده نشده‌ی «ایران از نگاه زنان خارجی» می‌گوید: «این فیلم در اصل نگاه زنان خارجی داخل ایران است که چه طور به ما نگاه می‌کنند؟ به جامعه‌ و زنان ما. وقتی به ایران می‌آمدند نگاه پرتی داشتند و آن نگاه عوض شد.»
ملک نصر بعد از فیلم بلند «درد مشترک» دیگر فیلم داستانی بلند ساخته، خودش می‌گوید که می‌خواسته ادامه دهد. به هر دلیل که من نمی‌فهمم، تمام سناریو‌هایی که من تابه‌حال کار کردم، رد شده یا با مشکل روبرو شده است . من ناگهان نگاه کردم و دیدم دو سال از عمر من رفت و من فقط چند تا فیلم‌نامه کار کردم و فیلم بازی کردم. مثل «مادرم گیسو» و «سینما، سینماست» و «هزاران زن مثل من» و تصمیم گرفتم مستند کار کنم و سینمایی هم کار نکنم مگر این که ایده و نقش خوبی پیشنهاد یا به نظرم برسد و حالا اگر یک کارگردان ، یک روز به من پیشنهاد نقش یک زن کور را کند می‌پذیرم. بم،‌نجوای باد آخرین ساخته‌ی ملک نصر است که سال گذشته پس از زلزله‌ی بم آن را ساخته، خودش درباره‌ی این فیلم می‌گوید: «روزی که زلزله شد من آمریکا بودم و تنها کسی که به یادم آمد پیرمردی بود که چند سال پیش او را در بم دیدم و او غروب را به من نشان داد و آن شب به من گفت خانم بمان و طلوع صبح را ببین، من مثل هزار آدم گرفتار، یک کوله بار کار، قول دادم که برمی‌گردم میام به شهر خشتی خاطره‌ها، میام برای دیدن کویر، ستاره‌ها طلوع صبح، ارگ اگه هست، مثل آن وقت‌ها نیست. امروز طلوع صبح، ستاره‌های کویر، مثل آن سال دیگر نیست. پیرمرد هم زیر شهر خشتی خاطره‌ها یه جای دوری خوابیده، با چیزی شبیه این فیلم من شروع می‌شود. چند نوبت به بم رفتم و این فیلم را من با نگاه متفاوتی کار کردم. تمام قصه‌ها از نگاه دختر جوان و نسل امروز است چون برای من نسل امروز ما خیلی مهم است. و آینده ما را آنها می‌سازند.
ملک نصر وقتی از آمریکا به ایران بازگشت، به سراغ جذام‌خانه‌ی بابا باغی رفت. او این فیلم را زاییده‌ی عصبانیت آن روزهایش می‌داند. «بابا باغی از نظر تکنیک به سیستم امروز نمی‌خورد. من همیشه دغدغه‌ی جذام‌خانه را داشتم و اجازه خواستم تا به این مکان وارد شوم. این فیلم را با بودجه‌ی خودم و کمک بچه‌های سینمای جوان تبریز ساختم. این فیلم را باید نشان داد و گفت، آدمهای دو نسل اخیر آن جا همه سالمند.مستندی است که از نگاه بچه‌ها بیان می‌شود و از شعری می‌گویند که خودم گفتم. نباید از جذامی‌ها ترسید آنها آمدند و از طریق این فیلم توانستیم یک خیریه تأسیس کنیم و خرج بچه‌های جذامی دانشجو را بدهیم و بخاری خریدیم. کتابخانه دایر کردیم. از طریق گفت و گوی تمدن‌ها، شهریه‌ی بچه‌ها پرداخته شد. «تنها صداست که می‌ماند» زمستان دو سال پیش بعد از افغانستان حقیقت گم‌شده ساخته شد. «‌در اروپا هنرمندان خیلی فعالیت دارند و حضورشان باعث توجه ارگان‌ها می‌شود. در حالی که ما این طور نیستیم. من روز جذام، عده‌ای از هنرمندان را با خود بردم. می‌خواستم بین قشر هنرمند و جذامی‌ها، پیوند برقرار کنم. من این را به یاد فروغ و سالمرگ اوست و اولین زنی که باعث شد دیوراهای جذام‌خانه‌ را بردارند، ساختم.»
ملک نصر در پایان از تمام کسانی که او را در فعالیت‌هایش یاری دادند، مثل فیلم بردار،مونتور، طراح پوستر (نغمه افشین جاه) تشکر کرد. او از خانه‌ی هنرمندان و به خصوص آقای غریب پور برای دلواپسی‌اش در رابطه با سینمای مستند و امکان پخش فیلم‌های او تشکر کرد.

گفتگو: پروانه ستاری
منبع : خانه‌ٔ هنرمندان ایران


همچنین مشاهده کنید