پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مرزهای اروپا


مرزهای اروپا
آن هایی که در این قاره رشد کرده اند، در مدارس درباره اروپا آموخته اند و طبیعتاً مرزهای آن را هم فرا گرفته اند. این مرزها همیشه در شمال، جنوب و غرب مشخص و معین بوده اما در شرق همواره با ابهام همراه بوده است. ما همواره مشغول این بحث بوده ایم که آیا اروپا فقط به اورال ختم می شود یا شامل ولادیووستوک هم می شود. البته سرحدات جنوبِ غرب اروپا با بد اقبالی روبه رو شده چون ترکیه را به دو بخش تقسیم کرده است، اما این فقط موضوع جغرافیاست و نمی شود درباره آن کاری کرد.
پرده آهنین، اروپا را به دو بخش تقسیم کرده بود، اما ما در لهستان حتی فکر این را هم نمی کردیم که دیگر در اروپا نیستیم. وقتی جامعه اروپا شروع به گسترش کرد، بسیاری آن را با اروپا اشتباه گرفتند. این جملات و عبارات زیاد شنیده می شد که «سیاست مشترک کشاورزی اروپا» یا رهبران سیاسی می گفتند، «اروپا در حال کامل کردن بازار داخلی خودش است».
پیش از انتخابات لهستان در سال ۱۹۸۹ و بالا رفتن پرده آهنین در مجارستان، اروپای غربی ها مرز میان خود و شرق اروپا را به وضوح می دیدند که با سیم خاردار و مین مشخص و علامت گذاری شده بود. طبیعی بود که بسیاری از اروپای غربی ها این مرز را دائمی تصور می کردند و هر چیزی ورای این مرز اصلاً موجب نگرانی یا خوشحالی یا جلب توجه و اعتنای آن ها نمی شد. خوشبختانه وقایع ۱۹۸۹ همه این تصاویر را تغییر داد.«قاره قدیم» دوباره به وحدت رسید و یکپارچه شد و بعضی کشورهای پشت «پرده آهنین» هم به اتحادیه اروپا پیوستند.
اکنون دیگر هیچ کس نباید به خطا، اتحادیه اروپا را با قاره اروپا اشتباه بگیرد. به همین دلیل من این پرسش را مطرح کرده و به آن جواب می دهم که «چه نوع اروپایی»ی جواب من این است که اروپا باید قاره ای آزاد همراه با صلح، یکپارچه و دمکراتیک باشد که در آن ارزش های مشترک اروپایی ترویج یافته و محترم شمرده شود.
در پاسخ به این پرسش که «چه نوع اتحادیه اروپایی»ی هم جواب من همین است.
تفاوت اصلی و مهم میان اروپا و اتحادیه اروپا این است که اولی با فرهنگ، تاریخ و جغرافیا تعریف می شود و دومی با معاهده ها، پیمان ها، سیاست ها و قوانین. هیچ انسان منطقی نمی تواند بگوید لهستان بخشی از اروپا نیست، اما بسیاری حتی آن ها که منطقی و در رتبه عالی هستند، از اینکه لهستان می تواند عضو اتحادیه اروپا شود اشکال می گیرند و آن را زیر سئوال می برند.
پیش بردن مرزهای اروپا به سمت شرق و گسترش آن از رود «اودر» به رود «باگ» نمی تواند جغرافیا یا تاریخ را عوض کند اما به شدت لهستان را تغییر داد و فکر می کنم و امیدوارم که اتحادیه اروپا را هم تغییر داده باشد.
هر مرحله از گسترش و توسعه اتحادیه اروپا هم کشور وارد شده را تغییر می دهد و هم خود اتحادیه اروپا را. در اولین مرحله از این گسترش، دانمارک، ایرلند و انگلیس سیاست مشترک تجاری سیاسی را پذیرفتند و روابط تجاری خود را با کشورهای سوم تغییر دادند. این تغییر مانند همیشه یک جانبه و یک جهته به نظر می رسد. کشورها و اعضای جدید باید قوانین و سیاست های اتحادیه را بپذیرند و اتحادیه بدون تغییر باقی می ماند.
اما آیا واقعاً اینطور استی هیچ نهادی نمی تواند با پذیرش عضویت کشوری مانند انگلیس، تغییر نکرده باقی بماند. خود انگلیسی ها معمولاً در برابر هر تغییری مقاومت نشان می دهند اما ورود آن ها به نهادی مانند اتحادیه اروپا می تواند تغییراتی شگرف در آن ایجاد کند. گسترش اتحادیه اروپا به ایجاد سیاست منطقه ای اتحادیه اروپا منجر شد که حوزه کاری من در کمیسیون اروپاست. این گسترش و افزایش اعضا همچنین شیوه کاری که پیش از این میان شش عضو اولیه وجود داشت را تغییر داد.
در مرحله های بعدی گسترش اتحادیه اروپا هم شاهد مقاومت این اتحادیه در برابر تغییر بودیم که البته این مقاومت با ناکامی روبه رو شد. با ورود هر عضو جدید شرایط و روابط حاکم بر این اتحادیه تغییر کرد.
بنابر این نباید تعجب کنیم اگر مراحل اخیر افزایش اعضا و مراحل بعدی ماهیت و کارکرد این اتحادیه را تغییر دهد. اعضای جدید در شکل گرفتن پاسخ این سئوال که «چه نوع اروپایی»، نقش زیادی خواهند داشت.
با تأکید و توضیح سه حوزه مشمول تغییرات در اتحادیه اروپا این موضوع بیشتر روشن می شود: ژئوپلتیک، روابط خارجی و اقتصاد.
اعضای جدید اتحادیه اروپا از اروپای شرقی و مرکزی از نظر تاریخی، فرهنگی و زبانی با اروپای شرقی و بخش هایی از غرب بالکان رابطه نزدیک دارند. همانطور که اسپانیا و پرتغال به اتحادیه اروپا برای برقراری رابطه نزدیک تر با آمریکای لاتین فشار می آورند، اعضای جدید این اتحادیه هم برای تحکیم روابط با همسایگان خود در شرق و جنوب اروپا، این اتحادیه را تحت فشار می گذارند. این برای کل اتحادیه سودمند و طبیعی است و همچنین روابط اتحادیه با روسیه را هم تحت تأثیر قرار می دهد؛ روسیه ای که برای اعضای جدید نه تنها یک همسایه است بلکه یک شریک به شمار می آید. اعضای قدیمی باید این را بپذیرند و در ذهن حفظ کنند و هنگام تعامل با روسیه، این موضوع را در نظر داشته باشند.
در زمینه سیاست خارجی، اعضای جدید نشان داده اند که بیشتر از ۱۵ عضو قبلی اتحادیه اروپا طرفدار آمریکا هستند. این موضع گیری از تاریخ جنگ سرد و از موضوعی فراتر از روابط قومی با برخی اقوام ساکن در آمریکا نشأت می گیرد. گاهی این موضوع، بزرگ نمایی هم می شود و بعضی اعضای قدیم با حرارت بیش از حد در این باره سخن می گویند. در این شکی نیست که اعضای جدید کورکورانه از سیاست آمریکا حمایت نمی کنند. اما نمی توان انکار کرد که اعضای جدید هیچ جایگزینی برای سیاست امنیتی و خارجی اروپا آمریکا تصور نمی کنند.
در حوزه اقتصادی به نظر نمی رسد باور اعضای قدیمی درست باشد که این کشورها مطلقاً لیبرال هستند. نگاهی به قوانین کار و نقش دولت در اقتصاد این کشورها این موضوع را نشان می دهد. آنچه منطقه شرق اروپا را از اروپای غربی جدا و متمایز می کند ظرفیت آن برای تغییر و سازگاری در برابر نیاز به رشد اقتصادی سریع و پرشتاب است. این ظرفیت و توانایی هم ناشی از تجربه دوران گذار است.
رشد پرشتاب اقتصادی نیازمند انعطاف زیاد در اقتصاد و وجود یک نظام تجاری باز در کنار سیاست های مسئولانه اقتصاد کلان است. علی رغم همه مشکلاتی که گذار اقتصادی و ورود به اتحادیه اروپا برای شهروندان اروپای شرقی ایجاد کرده، همه اعضای جدید به خوبی توانسته اند اصلاحات را مدیریت کنند. آمار اخیر نشان می دهد که اسلونی اکنون از نظر سرانه تولید ناخالص داخلی هم تراز یونان و جلوتر از پرتغال است و جمهوری چک هم از پرتغال پیش افتاده است.نرخ رشد اقتصادی اعضای جدید و شرقی اروپا نزدیک به دو برابر ۱۵ کشور قبلی است. اما سرانه تولید ناخالص داخلی اعضای جدید فقط اندکی بیشتر از نصف متوسط ۲۵ کشور اتحادیه است که این رقم از متوسط ۱۵ کشور اروپایی پایین تر است.
نیاز رسیدن به اروپای غربی از نظر سطح درآمدی، اعضای جدید شرقی را مجبور خواهد کرد تا به اجرای سیاست های لیبرال خود ادامه دهند و در برابر سیاست های محافظه کارانه اتحادیه مقاومت کنند. اگر چنین نشود رشد اقتصاد این کشورها با کندی صورت می گیرد.
درون اتحادیه اروپا، این به آن معنی است که به طور کلی اعضای جدید برای کامل کردن بازار داخلی فشار می آورند. به این ترتیب مراحل اخیر توسعه اتحادیه اروپا تأثیرات مثبت اقتصادی در این اتحادیه خواهد داشت و سیاستمداران این اتحادیه مجبور خواهند شد که به مشکلات همین حال رسیدگی کنند نه چند سال بعد. در دنیای امروز رقابت روز به روز فشرده تر و نزدیک تر می شود. راه حل این موضوع هم محافظه کاری بیشتر نیست؛ اگرچه کشورهای ثروتمند غربی و اعضای قدیمی اتحادیه ممکن است بتوانند برای مدتی کوتاه این سیاست های محافظه کارانه را تحمل کنند. راه حل میزان بالای بیکاری در بعضی اقتصادهای اصلی اتحادیه اروپا در اصلاحات اقتصادی به ویژه در بخش بازار کار، آموزش بهتر و سرمایه گذاری بیشتر در بخش تحقیقات و توسعه است. اجرای تدابیر حمایتی و محافظه کارانه دیگر راه حل کار نیست.
توسعه اتحادیه اروپا و گسترش آن به شرق مجموعه روابط جدیدی را در منطقه شرق اروپا موجب شده است. از جمله این روابط جدید می توان به روابط لهستان و اوکراین، استونی و لتونی و روسیه و لیتوانی و بلاروس اشاره کرد.
تاریخ نشان داده است که تغییرات در مرزهای سیاسی، تأثیراتی بر فرهنگ دارد. مرزهای سیاسی معمولاً گروه های همگن قومی را تشکیل داده و تعریف می کنند. تغییر نقشه سیاسی اروپا هم پیامدهای فرهنگی به دنبال داشته است. شاید مهمترین پیامد گسترش اتحادیه اروپا به شرق، تغییر در شیوه اجرای سیاست ها در اعضای جدید است.
نباید فراموش کرد که شرق اروپا قرن ها محور کشمکش برای اعمال نفوذ میان اروپا و روسیه بوده است. ناتوانی اتحادیه اروپا برای ایجاد یک سیاست مشترک و مؤثر خارجی و امنیتی این حقیقت را نشان می دهد که هماهنگی میان منافع اقتصادی گوناگون و مختلف حتی درون چارچوب واحد مرزی، کار دشواری است. اضافه شدن لهستان و کشورهای حوزه بالتیک که روسیه را تهدید می دانند، این هماهنگی را دشوارتر هم می کند. موضع این کشورها در قبال روسیه با موضع ۱۵ کشور دیگر بسیار متفاوت است. اما ورود اعضای جدید از شرق اروپا به این اتحادیه پیامد دیگری هم دارد و آن سیاست های مهاجرتی اروپای غربی درباره اروپای شرقی است. سیاست اتحادیه اروپا همواره بر محدود کردن مهاجرت از اروپای شرقی بوده نه مدیریت آن. از آنجا که این سیاست ها بیشتر توسط اعضای پیمان شینگن تعیین می شود، کشورهای شرقی نمی توانند در این مورد چندان اظهار نظرکنند. لهستان و کشورهای حوزه بالتیک اگرچه به عضویت اتحادیه اروپا درآمده اند اما هنوز عضویت شینگن را به دست نیاورده اند. مهاجرت همواره ابزار قابل اعتنای سنجشی است که مشخص می کند کدام گروه اجتماعی در شرایط مساعدتری به سر می برند و مقصد مهاجران هستند. فروپاشی شوروی بدون شک یک شوک عظیم اجتماعی بود که پیامدهای گسترده ای در همه حوزه ها داشت. اما اکنون با گذشت ۱۵ سال سیل مهاجرت هنوز از شرق ادامه دارد، اگرچه ماهیت آن تغییر کرده است. در اوایل دهه ۱۹۹۰ مهاجرت با هدف آموزش صورت می گرفت. اما از سال ۱۹۹۶ مهاجرت قومی با انگیزه یافتن کار صورت می گیرد.
روابط میان اعضای اتحادیه اروپا و کشورهای غیر عضو این اتحادیه در شرق اروپا از دیگر مواردی است که در سال های اخیر مورد توجه قرار گرفته است. بعضی کشورهای هم مرز که یکی عضو اتحادیه است و دیگری نیست منافع متضادی پیدا کرده اند.
موضوع دیگر تغییر ماهیت روابط میان کشورهای حوزه بالتیک و روسیه از یک سو و غرب با روسیه از سوی دیگر است. در ۱۵ سال گذشته سازمان های بین المللی غربی مانند سازمان توسعه و همکاری اقتصادی اروپا و اتحادیه اروپا میان حوزه بالتیک و روسیه میانجیگری کرده اند. این میانجیگری به صورت پیشنهاد ارائه تضمین حمایتی در مقابل حملات احتمالی در مقابل تعهد این کشورها به پایبندی به استانداردهای بین المللی حقوق بشر صورت گرفته است. اکنون که کشورهای حوزه بالتیک اعضای اتحادیه اروپا شده اند مقاومت روس ها بیشتر شده، تا حدی که ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه گاهی درباره این کشورها با همان لحن دوران شوروی سابق سخن می گوید. گسترش اتحادیه اروپا به شرق، هم این اتحادیه و هم اعضای جدید را دست خوش تغییراتی کرده است. با توجه به در پیش بودن مراحل بعدی گسترش اتحادیه اروپا، باید در انتظار تغییرات چشمگیر در این قاره بود.
منابع:
«مقاله دانوتا هونبر عضو کمیسیون سیاست منطقه اروپا
Woodrow wilso iteratioal ceter.
ترجمه: نیلوفر قدیری
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید