چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


همه می گویند دوستت دارم


همه می گویند دوستت دارم
یک دلیل جذابیت «امتیاز نهایی» وودی آلن این است که همه شخصیت ها فاسد هستند. این تریلری است نه درباره تقابل خیر و شر بلکه درباره گونه های متنوع شر درگیر در مبارزه ای برای بقای مناسب ترین گونه و یا آن طور که فیلم نشان می دهد خوش شانس ترین آنها. «ترجیح می دم عوض خوب بودن خوش شانس باشم.» این جمله ای است که کریس تنیس باز حرفه ای ایرلندی در ابتدای فیلم به ما می گوید و می بینیم که یک توپ تنیس به تور برخورد می کند. این شانس محض است که توپ به کدام سمت می افتد. بخت مساعد کریس درست به یک شیر یا خط خوش شانس بستگی دارد.
فیلم که بهترین کار آلن پس از «جنحه و جنایت» (۱۹۸۹) است یک خانواده ثروتمند انگلیسی را نشان می دهد و دو بیگانه که امیدوارند با استفاده از جاذبه وارد این خانواده شوند. فیلم از بازی «جاناتان ریس مه یرز» در نقش کریس بهره می برد. پسر فقیری از ایرلند که در تورهای تنیس کار می کرده و حالا به عنوان یک باشگاهی حرفه ای در لندن مشغول است. او به تام پولدار و جوان (ماتیو گود) برمی خورد. تام از کریس تنیس یاد می گیرد و به او علاقه مند می شود و از او دعوت می کند تا به همراه خانواده اش به دیدن اپرا بروند. در خلال اپرا، خواهر تام «کلو» (امیلی مورتیمر) به کریس نگاه می کند. بار اول با علاقه و بار دوم با هوس. کریس نیازی ندارد که چیزی برایش توضیح داده شود.
دوست تام، نولا (اسکارلت جوهانسون) است، یک آمریکایی که می خواهد یا هنرپیشه شود و یا همسر تام باشد. تام و کلو فرزندان آلک و النور (براین کاکس و پنه لوپه ویلسون) هستند که پول زیادی دارند چنانکه از خانه ویلایی شان در جایی که انبوه مردم برای تعطیلات می آیند هم معلوم می شود. خانه آنقدر بزرگ است که می تواند همزمان پذیرای دو محموله عاج فیل باشد. «کلو» کریس را دوست دارد و می خواهدش.پدر و مادر کلو می خواهند او هرچه می خواهد داشته باشد. آلک به کریس پیشنهاد می دهد که در «یکی از شرکت های من» کار کن. تام نولا را دوست دارد، اما تا چه درجه ای، و آیا پدر و مادرش موافق هستند؟ همه چیز در وقت مقدر قطعی است و الان است که من به طرز دیوانه کننده ای دچار ابهام می شوم تا پیچ و تاب فیلم را ضایع نکنم. پیچیدگی ای که مبتکرانه است و به سختی قابل پیش بینی.
بیایید در عوض از مباحث فلسفی ضمنی فیلم صحبت کنیم. برای افراط در حرص و خودخواهی تا چه حد حاضریم تردیدهای اخلاقی مان را کنار بگذاریم ؟ من اخیراً بازخوانی «بال های فاخته» از «هنری جیمز» را تمام کرده ام که در آن یک مرد جوان قهرمانانه با چنین پرسشی درگیر می شود. او عاشق زن جوانی است که نمی تواند هزینه ازدواج با او را بپردازد. وارثه جوانی تحت تاثیر اوست و فکر می کند مرد عاشقش شده است. همه مرد را نصیحت می کنند که با قبول ازدواج با زن وارث لطف بزرگی به او کند و پس از مرگش با ثروتی که از زن به ارث می برد با زنی که دوست دارد ازدواج کند. اما این غیر اخلاقی نیست؟ در فیلم آلن هیچ کس چنین تردیدهای اخلاقی ندارد نه حتی «کلو» زیبا که در واقع پدرش را وامی دارد که «کریس» را برایش بخرد. پرسش کلیدی که برابر بازیگران اصلی قرار دارد این است: حرص یا شهوت؟
اجبار به انتخاب میان این دو چقدر طاقت فرساست. بدون ذکر دلیل، بگذارید بگویم که ترس هم وارد معادله می شود. در یک جهان اخلاقی، ترس ممکن است با گناه مجاور شود، اما نه اینجا. ترس اینجاست که در راضی کردن حرص و شهوت، کاراکتر ممکن است مجبور شود هر دو را از دست بدهد، که دردسر بزرگی خواهد بود. در یک مرحله این کاراکتر شبحی می بیند، اما این شبح پدر هملت نیست که فریاد انتقام سر می دهد؛ این شبح ظاهر شده است تا راه گریز در «یک جنایت کامل» را شرح دهد.
وقتی که «امتیاز نهایی» برای اولین بار در کن نمایش داده شد، منتقدان به توافق رسیدند که این یک فیلم نوعی «وودی آلن»ی نیست. این طور فرض شده که چنین چیزی وجود دارد. آلن در حیطه وسیعی از ژانرها کار کرده است و مطالب متنوع زیادی نوشته است، اگرچه اغلب از یک نقش وودی ( ترجیحاً با بازی خودش) به عنوان قهرمان استفاده می کند.
فیلم بیش از آنکه درباره شخصیت ها باشد درباره دسیسه و فقدان اخلاق است، بنابراین آلن از نقش دهی مشابه (Type- Casting) استفاده می کند تا سریع شخصیت ها را بسازد و آنها را به کار اغواگری، فریب، دروغ و بدتر از آن بگمارد. «مه یر» چهره ای دارد که می تواند هوس حیله گرانه را نشان بدهد، که علاقه افراطی محض نیست بلکه بیشتر علاقه ای است که با محاسبات استراتژیک تغییر شکل یافته است. ماتئو گود به عنوان دوست پولدار او، آنقدر دست و پا چلفتی است که بیشتر به یک سرگرمی می ماند. «امیلی مورتیمر» شخصیتی را بازی می کند که ناتوان از تردید کردن در خوشبختی خودش است، مهم نیست که این مسئله چقدر به تیره بختی اش می انجامد. شخصیت آمریکایی دیدنی «اسکارلت جوهانسون» چند تایی پیراهن پاره کرده است اما مثل تمام دختران آمریکایی بیچاره رمان های هنری جیمز، وقتی چند انگلیسی با او سروکار دارند حسابی درمانده می شود. او چند دیالوگ خوب در جریان فیلم دارد. او به کریس می گوید: «مردها فکر می کنن من ممکنه چیز خاصی باشم.»
- هستی؟
- هیچ کی تا حالا پولشو پس نخواسته.
«امتیاز نهایی» شایستگی دارد که با این فیلم های آلن طبقه بندی شود : «آنی هال»، «هانا و خواهرانش»، «منهتن»، «جنحه و جنایت» و «همه می گویند دوستت دارم». فیلم جذابیت وحشتناکی دارد که در تمام طول کار ادامه می یابد. می توانیم کمی جلوی پایمان را ببینیم، بعضی از اشتباه ها و خطرها را پیش بینی کنیم اما فیلم برای ما خیلی زیرکانه است و بسیار طعنه آمیز. ما یکی از همان پایان های مصالحه آمیز و باز را انتظار داریم که بیشتر تریلر ها نشان می دهند، اما در مورد این فیلم شکست می خوریم. چند پلیس هستند که آن دور و بر می پلکند و سعی می کنند بفهمند که هرکس توی فیلم چه چیزی در سر دارد، اما آنها برای فهمیدن این یکی زیادی باهوش و منطقی هستند. بدشانسی.

راجر ایبرت
ترجمه: سید حسام فروزان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید