چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

فلسفه تکنولوژی


فلسفه تکنولوژی
در زمانه ای که ما ایرانیان در کلیه شئون زندگی مان با مظاهر تکنولوژی مدرن مواجهیم، بهتر آن است که از عبور بی تفاوت و توام با سکوت مان از کنار مباحث مطرح در فلسفه تکنولوژی و آسیب هایی که از این رهگذر نصیب مان شده است درس بگیریم و کمی بیشتر به این گرایش مهم فلسفه های مضاف که می تواند راهگشای ما در بسیاری از امور باشد بها دهیم.آنچه در پی می آید متن سخنرانی دکتر شاپور اعتماد _ عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و رئیس مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور _ است که در چهاردهمین نشست از سلسله نشست های نگرش فلسفی در دانش های گوناگون معاصر با موضوع «فلسفه تکنولوژی» در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ایراد شده است.
● مقدمه
فلسفه تکنولوژی از جمله فلسفه های مضافی است که کاربرد بسیاری در جامعه ما دارد، در حالی که توجه چندانی به آن نمی شود یا اگر هم می شود بیشتر جنبه جدلی دارد، برای مثال گاهی به منظور دفاع از فلسفه شرق در برابر فلسفه غرب و گاهی در مدح سنت و در ذم تجدد _ و از این دست مباحث انتزاعی مشابه به کار می رود.
اهمیت کاربردی فلسفه تکنولوژی بر کسی پوشیده نیست. حدود چند ماه پیش که مسائل هسته ای در رابطه با ایران مطرح شد، ملاحظه کردیم که به هیچ وجه دید واحدی درباره تکنولوژی یا حداقل درباره تکنولوژی هسته ای در جهان وجود ندارد. این موضوع، زمینه ای بود برای این که به ما فرصت دهد تا در مورد این قضیه مقداری فکر کنیم. روی هم رفته در آن ایام سکوت کرکننده ای حاکم شد و مسائلی طرح گردید و موقتاً راه حل سیاسی معقولی هم خوشبختانه یافته شد اما پس از آن این موضوع بایگانی شد. با این وجود من فکر نمی کنم این گونه مسائل دیگر در جامعه ایران قابل بایگانی کردن باشد، چراکه مشابه این مسئله دیگر مدام دامن گیر ما خواهد شد و ما مجبوریم که به نحوی آمادگی داشته باشیم تا بتوانیم در موقعیت هایی که چنین مسائلی مطرح می شود مقداری تامل کنیم و با تدبیری بیشتر و به صورتی انتقادی با آنها برخورد کنیم.
دامنه بحث از نظر موضوعی بسیار وسیع است، به همین سبب غالباً مایه حیرت است که مبحثی با این وسعت به این دیری مورد توجه قرار گرفته است. تقارن علم و تکنولوژی در دوران معاصر قرینه کاملی در ابتدای روزگار باستان ندارد. نزدیک ترین بصیرت های باستانی آرا و اقوالی است که قبل از افلاطون در قرن پنجم قبل از میلاد تا قرن چهارم قبل از میلاد نزد ماقبل سقراطیان شکل می گیرد و بعداً بنا به گفته ارسطو مبداء مستمرترین بحث آکادمیک، قبل از تاسیس آکادمی افلاطون، یعنی فلسفه می شود که تا دوران معاصر ادامه یافته است. اوج این ایام زمانی است که نظریه اتمی دموکریتوس مطرح می شود و با وضع اتم به عنوان اجزای لایتجزی از یک طرف هر شی را قابل بررسی می کند ولی با غیرقابل ادراک خواندن آنها، نظریه پردازی را به فعالیتی گمانه پردازانه محکوم می کند. پیروان دموکریتوس نظریه اتمی خود را حتی برای پدیده هایی چون ترشی و شیرینی به کار بستند ولی هرگز نتوانستند از چگونگی تشخیص این موجودات ترش یا شیرین سخنی بگویند. چاره ای جز این نبود چون علم آن زمان اساساً غیرآزمونی بود. و هر آزمونی متضمن ابزارها یا تکنولوژی هایی است که در پرتو آن پدیده مورد بحث آشکار می شود. این به معنای آن نیست که علم یونان باستان کاملاً با ابزار بیگانه بود _ چنانکه در دوره مابعد ارسطویی در آثار ارشمیدس می توان مصادیقی را سراغ گرفت. به هر حال باید اذعان داشت که در لحظه تعیین کننده علم / فلسفه یونان باستان به اعتبار نفوذ سقراط گامی که در پرتو نگاه اتمیست ها برداشته شد در ارتباط با علم / تکنولوژی گامی منفی بود به طوری که در قدم بعدی در آثار افلاطون حتی به معرفت ادراکی هم به دیده ظن نگریسته می شود و معرفت شناسی محض به محور تحقیقات فلسفی تبدیل می گردد. تحولات دوره هلنی و رومی توسط جهان اسلام حفظ شد و در برخی از موارد گام هایی هم در جهت پیدایش علوم مجهز به ابزار برداشته شد. لیکن تلاقی علم و تکنولوژی و فلسفه در قالب علم جدید به ظهور آمد. با آنکه این روایت ساده اندیشانه است، لااقل می توان ادعا کرد که همه عناصر اصلی موضوع مورد بررسی ما در آن حضور دارند و می توان گفت که تا همین اواخر با وجود این که مصادیق تکنولوژی در برابر دیدگان ما بسیار زیاد بوده اما هیچ وقت به صورت متمرکز در مورد آن فکر نکرده ایم. در مجموعه اندیشه هایی که در قرون ۱۷ و ۱۸ شکل می گیرد تکنولوژی مورد توجه واقع می شود و پا به پای آن به نظام سیاسی از زاویه تکنیک و تکنولوژی نیز نگریسته می شود.
این مجموعه سیاسی _ فنی تقریباً از قرن هجدهم جا می افتد و توجه متفکرین را جلب می کند، اما در ابتدا با خصومت همراه است، چنان که جنبش رمانتیستی هم در زمینه سیاسی و هم در زمینه تکنولوژیک در تضاد با جریان حاکم یعنی روشنگری و انقلاب صنعتی قرار می گیرد.
اولین کتاب با نام «فلسفه تکنولوژی» در نیمه دوم قرن ۱۹ منتشر می شود. اگر بخواهیم با دیدی وسیع تر به قضیه نگاه کنیم نظریه های مارکس / مارکسی را هم می توان در همین قالب صورت بندی کرد که همگی به نحوی از انحا با تصویری ترقی خواهانه گره خورده اند، به این صورت که هر جا تکنولوژی دستاوردهایی داشته است یا اگر در یک یا دو مورد توفیقی حاصل شده است آن را تعمیم داده اند و ما را به دیدی یوتوپیایی (آرمانشهری) نزدیک کرده اند. این دید، در قرن ۱۹ دید حاکم است که در مورد مارکسی آن، با فلسفه هگل گره می خورد و به این صورت است که تصوری که از تحول تکنولوژیک وجود دارد همراه با نوعی تعصب است به این صورت که تکنولوژی با دینامیکی شبه هگلی _ اگر نگوییم هگل _ ما را به جایی می رساند که کلیه نعمت های مادی برای مان تامین می شود و فوزی ایجاد می گردد که در پرتو آن، انقلابی اخلاقی در وجود آدمیان رخ می دهد که بهترین بیانش همان جمله معروف مارکس است که از هر کس بنابر توانش و به هر کس بنابر نیازش. این جامعه یوتوپیایی که در پرتو تحولات شگرف قرن ۱۹ ترسیم می شود عملاً با جنگ جهانی اول دچار وقفه می گردد. در ایام قبل از جنگ جهانی دوم، شاهد دیدی توتالیستی و تمامیت نگر هستیم که بیشتر متفکرین محافظه نگر (محافظه کار) از یونگر و اشپینگلر و اشمیت گرفته تا هیدگر را در برمی گیرد. اینها در مقابل آن جهان یوتوپیایی، جهانی را که ترسیم می کنند «ویران شهر» است و چیزی که بعد از این همه تاریخ، عاید بشر می شود جز این ویرانی مطلق نیست که در زمین حاکم می شود. اگر امکانات این ویرانی در نیمه اول قرن بیستم هنوز فراهم نبود، در نیمه دوم این امکانات هم تامین می شود، یعنی با تحول سلاح های اتمی که با آن علی الاصول می توان تمامی دنیای بشر و کره زمین را از هستی ساقط کرد: امکان انهدام مطلق به این تصاویر، تصاویر متناقضی هستند که ناشی از تحولات تکنولوژیک اند و بحث در مورد آنها فوق العاده دامنه دار است در نتیجه می توان گفت که دیگر این مباحث را که از قلمرو فرهنگ عمومی جدا شده اند و در سطح آکادمیک خود را تثبیت کرده اند، نباید صرفاً به دست سیاستمداران سپرد باید به آنها حداقل با دقتی آکادمیک پرداخته شود و سپس در سطح عمومی منعکس گردد. (برای بحث پیرامون موارد متعدد به مقاله ترجمه شده ضمیمه مراجعه شود.)● آیا تکنولوژی بی طرف است
گفته می شود تکنولوژی خودش از خودش خاصیتی ندارد و همه چیز به این بستگی دارد که ما چگونه آن را به کار می بریم. این که هر وقت درباره تکنولوژی خاصی صحبت می کنیم درباره یک پدیده واحد و معنایی ثابت حرف می زنیم یا نه، جای بحث دارد.برای نمونه در مذاکراتی که ایران با جهان درباره انرژی هسته ای داشت، مشخص شد که به هیچ وجه تصوری واحد از تکنولوژی نزد طرفین وجود ندارد و آن چه ما می گوییم از نظر آنها بی اعتبار است و آن چه آنها می گویند نیز از نظر ما اعتباری ندارد.
یکی از خصوصیات مسائل تکنولوژیک، دقیقاً همین است، یعنی درست برخلاف نظریه بی طرفی یا خنثی بودن تکنولوژی، ما می بینیم که تکنولوژی امری جانبدارانه است و نوعی ابهام و چندمعنایی را همیشه در بردارد. در حقیقت ما در چنین موقعیتی با معانی مختلفی از تکنولوژی هسته ای سروکار داشته ایم که از دیده پوشیده مانده است و از یک طرف سوءنیت تلقی شده است و از طرف دیگر زور گفتن. اما آنچه آشکار است ابهامی است که در تکنولوژی وجود دارد. یکی از مسائل کلیدی در این باره این است که ما چگونه می توانیم از تکنولوژی ای که با آن سروکار داریم ابهام زدایی کنیم و کارکرد آن را آن طور که باید و شاید تعریف کنیم. وقتی در چنین مواردی نزاعی در می گیرد این نزاع درباره نحوه کارکرد آن تکنولوژی است.
تکنولوژی ای که در آن نزاع تابستانی مطرح شد، تکنولوژی ایمن و امنی که می تواند ارزان باشد و برای ما صرفه جویی مالی به همراه آورد در نظر گرفته می شد. این صفات، صفاتی بود که از اواسط قرن گذشته برای تکامل منابع انرژی های جدید در اروپا مطرح می شد اما در همان اروپا بعد از چند دهه این ایمنی و امنیت و ارزانی صادق از کار در نیامد. بنابراین وقتی این دلایل از جانب ما اقامه شود، کسانی که صاحب این تکنولوژی اند و ایمن نبودن و ارزان نبودن آن را تجربه کرده اند با دیدی منفی به ما خواهند نگریست و آن چه در این میان برجسته می شود جنبه دیگر این تکنولوژی یعنی بهره برداری تسلیحاتی از آن خواهد بود. در نتیجه مذاکرات دچار وقفه می گردید و سوءنیتی به طرف مقابل نسبت داده می شد و این دور باطل مرتب ادامه پیدا می کرد. در این گونه موارد استدلال یقینی ای وجود ندارد که به وسیله آن بتوان با اطمینان گفت که بعداً چه خواهد شد. در جنگ جهانی اول یا دوم، کلیه مراکز و کارخانه های مختلف صنعتی و تولیدی به راحتی تبدیل به تجهیزاتی برای تولید تسلیحات شد، پس اگر کارخانه هایی که به تولید تلویزیون، یخچال، رادیو و... می پردازند تا این حد ابهام داشته باشند و بتوانند به چندین و چند صورت مورد استفاده قرار بگیرند به طریق اولی فعالیت و فرایندی که استوار بر علم است می تواند کاربردهای بسیار متنوعی داشته باشد و به اشکال گوناگون مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین چنین بحرانی همان قدر مهم است که بحرانی در سطح فکری، اعتقادی یا معرفتی اهمیت دارد. در نتیجه در برابر نظریه خنثی بودن تکنولوژی، با تحلیل موقعیت می توان گفت که هر فرایند تکنولوژیکی پر از ابهام است. پس برخلاف این تصور که تکنولوژی ابهام زدا است، باید اذعان کرد که تکنولوژی می تواند انواع و اقسام ابهام ها را دامن بزند و این دیگر به نبوغ ما بستگی دارد که چگونه جهات مختلف این ابهام را تشخیص دهیم و برای صورت بندی درست یک مسئله به کار گیریم. غفلت از این ابهام سبب می شود که ما خود را به ظاهر خنثای تکنولوژی بسپاریم و به طور ضمنی تسلیم سلطه ای بشویم که در دل آن پنهان است.
● تکنولوژی، انسان و جهان
هنگامی که تکنولوژی با فعل آدمی گره می خورد و روی محیط، موقعیت و جهان وی تاثیر می گذارد و تغییراتی در آنها به وجود می آورد، نحوه درج تکنولوژی بین انسان و جهان چگونه است؟ اگر تکنولوژی خنثی نیست این خنثی نبودن به چه اشکالی ظهور می کند؟
می توان موقعیت ماقبل تکنولوژیکالی را تصور کرد که در آن فقط انسان و جهان وجود داشته باشد. اما چه اتفاقی می افتد وقتی به اعتبار ورود یک تکنولوژی، میان انسان و جهان، قدم جدیدی برداشته شود؟ این اتفاق چندگونه است. می توان تکنولوژی ها را در سطح متعارف به سنتی و نو تقسیم کرد. بنابراین اگر یک تکنولوژی ابتدایی را در نظر بگیریم و آن را در موقعیتی انسانی مندرج کنیم چه چیزهایی می توانیم بگوییم که اهمیت داشته باشد؟ این تکنولوژی در این موقعیت نقش عاملی تقویت کننده (amplificatory) را بازی می کند یعنی نقشی که توان ما را افزایش می دهد. اما هر کدام از این تکنولوژی ها که به وجود ما اضافه می شود ما را از یک سری چیزهای دیگر محروم می کند. یعنی اگر من دارم با شما تلفنی صحبت می کنم این بدان معنا است که دیگر از موقعیت رودررو برخوردار نیستم. در این حالت شما فقط یک صدای محض هستید که آن هم به واسطه گوشی و با مقداری تغییرات صدایتان شنیده می شود.
این شرایط با حالتی که شما رودرروی من هستید فرق می کند. ولی در عوض موقعیت رودررو که به دوره ماقبل تکنولوژی تعلق دارد شما را از امکان ارتباط در مقیاس جهانی محروم می کند. بنابراین هر تکنولوژی ای که وارد نسبت میان انسان و جهان می شود یک سری از عوامل را حذف می کند و ماهیتی تقلیل گرا دارد (تقلیل گرایی= reductive) برای مثال در مورد مذکور انواع و اقسام حس های شما ساقط می شوند و فقط حس شنوایی یا حسی که مربوط به کلام است برجسته می شود ولی از طرف دیگر امکان ارتباط در فواصل بیشتر را برای ما فراهم می کند. در این حالت وقتی این ابزار جزء جسم شما می شود نوعی تجسم (Embodiment) رخ داده است. انواع و اقسام اشیایی که به صورت تکنولوژیک بین ما و جهان قرار می گیرند از یک طرف حالت تقویت کننده و از طرف دیگر حالت تقلیل گرا دارند، موردی که در آن ابزار جزء لاینفک وجود شما می شود و در جسم شما ادغام می شود و موردی است که به اعتبار این امتداد می توان گفت که نسبتی تجسمی واقع شده با افزار برقرار کرده ایم که این در مورد غالب تکنولوژی ها صادق است.
اما وقتی ابزار تکنولوژیک در یک موقعیت دیگری از زیست جهان ما وارد می شود به نحو دیگری هم می تواند ظهور کند. در حالت نسبت تجسم، ابزار در وجود آدمی ادغام می شود، اما ابزار می تواند در جهان نیز ادغام شود. مثلاً در اندازه گیری ها، ابزار از انسان جدا می شود و در جهان ادغام می شود. مانند درجه حرارت که خاصیتی عینی از جهان را نشان می دهد. اما اتفاقی که در اینجا می افتد این است که جهان به کمک این ابزار قرائت شده است. روی درجه حرارت، انواع و اقسام مقیاس ها وجود دارد. این امکانات قرائتی، امکاناتی است که امروزه بسیاری از تکنولوژی ها آنها را تامین می کنند و می توان گفت این تکنولوژی ها، تکنولوژی هرمنوتیکی هستند یا نوعی تکنولوژی که با متن گره می خورد و با زبان ما ارتباط مستقیم برقرار می کند.این تکنولوژی های هرمنوتیکی با ظهور کامپیوتر و امکاناتی که هم از نظر تصویری و هم از نظر کلامی تامین شده است روزبه روز در حال گسترش اند و هر روز امکانات جدیدی را برای بهره برداری از توان زبانی ما تامین می کنند.
ادموند مونیه- فیلسوف فرانسوی- در تحلیلی که بعد از جنگ جهانی دوم ارائه داده به این نتیجه رسیده است که ظاهراً ما تاکنون در مورد زبان از دید تکنولوژی غافل بوده ایم و به نظر می رسد که از این به بعد روز به روز بیشتر از توان های تکنولوژیک نهفته در زبان مان استفاده خواهیم کرد. بنابراین در مقابل آن تجسم بخشیدن، در اینجا نوعی نسبت هرمنوتیکی مطرح می شود.
● نسبت میان نظریه و مشاهده
مسئله دیگر نسبت میان نظریه و مشاهده است که در فلسفه علم مطرح می شود. در فلسفه علم، مسائل بیشتر تحت تاثیر فلسفه ریاضی شکل گرفت و ساختار یا بازسازی منطقی نظریه های علمی مورد توجه اغلب فیلسوفان واقع شد. از دیگر سو گرایش تجربی یا پوزیتیویستی که معطوف به مشاهده بود این مسئله را مطرح می کرد که چگونه می توان مفاهیم علمی را ساخت و نظریه های علمی را بیان کرد؟ نظریه غالب این بود که می توان پله پله از مشاهدات شروع کرد و به نظریه رسید و سپس در قالب آن نظریه، قوانین نظری را بیان کرد. در واکنش به این نوع نظریه، فلاسفه مابعد تجربی (Ppost Empiricism) معتقد بودند که چنین نیست و تا زمانی که نظریه ای در کار نباشد، نمی توان مشاهده درخوری انجام داد و مشاهدات به این اعتبار به وقوع می پیوندند که ما صاحب نظریه ای باشیم، حتی اگر این نظریه پیش پا افتاده و شکل نگرفته باشد.
نزاعی که در اینجا پیش می آید نزاع میان نظریه و مشاهده و تقدم و تاخر آنها است؛ یعنی این که آیا ملاک، آزمون های علمی است و بعد نظریه یا ملاک، نظریه های علمی است و بعد آزمون های علمی.اما در ارتباط با فلسفه تکنولوژی نکته ای که در اینجا از نظر تقدم و تاخر مطرح می شود در حقیقت در چارچوب روایت تاریخی از علم و تکنولوژی قرار دارد. به این معنا که در بسیاری از روایت های حاکم، شما همیشه شاهد این هستید که وقتی صحبت از دنیای قدیم و دنیای جدید می شود، دنیای قدیم شدیداً آلوده به خرافات و اندیشه های باطل است اما انقلاب علمی این دنیا را زیر و رو کرده است و پس از آن است که این تکنولوژی شکل می گیرد و موهبت هایی را برای ما تامین می کند. در این چارچوب، بدیهی است که علم مقدم بر تکنولوژی است و تکنولوژی آن چیزی است که در پرتو این علم تعین می پذیرد.
تصوری که در برابر این دیدگاه قابل طرح است این است که چرا تکنولوژی مقدم بر علم نباشد و بر چه اساسی ما این جنبه را درنظر نمی گیریم؛ به ویژه آن که از زمانی که دنیا، دنیا بوده تکنولوژی هم بوده اما در مورد علم، همیشه علمی در کار نبوده است. علم در نهایت علم دنیای یونانی است و یا به دنیای بابلی و جوامع ماقبل یونان بازمی گردد. در نتیجه عمر علم، عمر چندانی نیست که بخواهیم از تقدم آن سخن بگوییم.
در حالتی که علم مقدم بر تکنولوژی است ادعا این است که از نظر وجودی انقلاب صنعتی در قرن ۱۸ به وقوع پیوسته است در صورتی که انقلاب علمی در قرون ۱۶ و ۱۷ رخ داده است. بنابراین هم از لحاظ زمانی و هم از نظر وجودی علم مقدم بر تکنولوژی است. ادعایی که در برابر این سخن مطرح می شود از آن هیدگر است. از نظر وی به اعتبار تکنولوژی است که علم شکل می گیرد ولی از قضا علم در قرن ۱۷ تحت تاثیر انقلاب علمی به وجود آمد و تکنولوژی متاخر است بر آن. ادعای هیدگر ممکن است خلاف شهود ما به نظر برسد ولی استدلالی که می کند این است که اگر ما امکانات لازم را برای وقوع آزمون های فیزیکی نداشتیم نمی توانستیم مولد چنین علمی باشیم. در نتیجه از نظر وجودی معتقد است که تکنولوژی مقدم بر علم است، اما از نظر تاریخی بالعکس است. اما «لین وایت» معتقد است که تکنولوژی هم از نظر وجودی و هم از نظر زمانی بر علم تقدم دارد. دلایلش را هم بر این مسئله استوار می کند که اگر انواع تکنولوژی ای مثل ساعت و عدسی ها وجود نداشت، تصور (notion) زمان نامتناهی و فضای لامتناهی دنیای نیوتونی یا گالیله اصلاً ممکن نمی بود. بنابراین مکانیسم های کمکی بصری این امکان را به انسان می دهند که بتواند فضا هایی را تجسم کند که بسیار دور از ذهن به نظر می رسند. از نظر زمانی هم معتقد است که اگر ساعت مکانیکی نبود تا زمان، تمام افعال ما را نظارت کند این امکان برای ما فراهم نمی شد که مفاهیم اصلی دیگر مکانیک گالیله ای و نیوتنی را برای صورت بندی انواع و اقسام قوانین به دست آوریم.
● تکنولوژی و دموکراسی
وقتی به معانی و مفاهیم کلیدی چند قرن اخیر نگاه می کنیم می بینیم که امروز این معانی و مفاهیم مولفه های اصلی فرهنگ را تعریف می کنند و به آن شکل می بخشند در حالی که بسیاری از نزاع های گذشته در حقیقت با تعارض آنها آغاز شد. در حقیقت مهم ترین نزاعی که در عصر جدید به وقوع پیوست نقد تکنولوژی و دموکراسی از دید فرهنگ بود. جریان فکری رمانتیک ها در واقع نوعی نگاه منفی تمام عیار نسبت به دید تکنولوژیک و دید دموکراتیک بود، لیکن سیر تحول لیبرالیسم توانست نگاهی مثبت بر تکنولوژی و دموکراسی تحمیل بکند، به طوری که ایدئولوژی لیبرال دموکراسی همچنان نزد بخش اعظم جهانیان محبوب ترین دیدگاه سیاسی به شمار می آید. اینکه سرنوشت این دید مثبت چه خواهد شد اکنون مورد بحث نیست. لیکن مورد بحث انگیزی که شامل بسیاری از جریان های جدید است مواردی است که در آنها به میانجی «فرهنگ» تلاش می شود تا ضمن اعطای بار مثبت به تکنولوژی، دموکراسی به فراموشی سپرده شود. لذا اگر بخواهیم این دیدگاه ها را به نحوی شماتیک و تصویری نشان دهیم این جریانات را می توانیم به صورت زیر تعریف بکنیم.
● مسائل مطرح در فلسفه تکنولوژی
بخش وسیعی از مسائل فلسفه تکنولوژی مربوط به اخلاق است. امروزه تکنولوژی آن قدر گسترش و تنوع پیدا کرده و بر امکانات ما افزوده است که در نتیجه ما باید قدرت تصمیم گیری فوق العاده ای را از خود بروز دهیم تا مشخص شود که در هر مورد چه تصمیمی باید بگیریم و کدام تصمیم سنجیده یا نسنجیده است. برای مثال در تکنولوژی های مرگ (Death Technoloyg) و تکنولوژی های تولد (Birth Technology) برای تصمیم گیری باید ملاک های اخلاقی را مدنظر قرار داد. همچنین مسائل مختلفی که در بیوتکنولوژی مطرح است بازخورد های اجتماعی بسیاری دارد؛ مثلاً کلونینگ یا مهندسی ژنتیک می توانند کل تولیدات اجتماعی، اقتصادی، غذایی و... را تحت تاثیر قرار دهند.موضوع دیگر محیط زیست (Enviromental) است که باید به طور جدی این پرسش در مورد آن مطرح شود که با وجود بلایی که در اثر غفلت ما بر سر آن آمده است چه طور می توان محیط زیست را دوباره احیا کرد؟در حوزه آکادمیک هم نقد فرهنگی (Cultural Critic) را داریم، به این صورت که از کنار این فرهنگ ساز ی هایی که می شود و این فرهنگی که شکل می گیرد و صاحب نفوذ می شود نباید بی تفاوت گذشت و باید برای درک آنها کوشش کرد و به این مسئله اندیشید که چگونه می توان آنها را با توجه به تجارب تلخی که در گذشته وجود داشته مهار کرد.مسائلی که در این جا مطرح کردم ممکن است دور از ذهن باشند اما وقتی در عرصه اجتماع وارد می شوند با سیاست و نظام سیاسی و چیزهای دیگر گره می خورند، به طوری که اصلاً فکرش را هم نمی توان کرد عالمی که در آزمایشگاه مشغول آزمایش است لزومی داشته باشد که به این مسائل اعتنا کند. اما من معتقدم که باید آگاهی حداقلی ای نسبت به این امور داشت و دایم در حال نقد آنها بود تا بدین وسیله تصور سنجیده ای از چنین موقعیت های پرمخاطره ای برای ما حاصل شود.

سخنرانی شاپور اعتماد


همچنین مشاهده کنید