چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


خیابانی به قدمت فرهنگ


خیابانی به قدمت فرهنگ
پیرمرد، روی جدول كنار خیابان نشسته و با دست لرزانش به امتداد شمالی خیابان اشاره می كند: «مقبره شیخ هادی، وسط های خیابان است؛ بعد از كوچه عدل» . می گوید كه عمرش را توی همین محله گذرانده؛ چه آن موقع كه قدش از چهار پنج وجب تجاوز نمی كرده و توی كوچه پس كوچه های خلوت محله مثل باد می دویده، چه حالا كه چند سال از كار با رفقای قدیم روی پیاده روی تنگ و ترش خیابان شیخ هادی زیرسایه درختی می نشیند؛ پس تعجب ندارد كه مثل كف دست سوراخ سنبه های محله را بشناسد.
می گوید: «عمرم كفاف نمی داد تا شیخ هادی را دیده باشم؛ خیلی سال پیش فوت كرد، اما تقریباً همه می دانند كه در زمان حیاتش خیر زیادی را به محله و مردمانش رساند. از ساخت بیمارستان گرفته تا مدرسه... . مردم این محله خیلی به شیخ هادی ارادت دارند؛ خصوصاً قدیمی ها كه شناخت بیشتری نسبت به شیخ هادی دارند. این را از اسم بعضی از مغازه ها كه همین نام را دارند هم می شود فهمید».
خیابان، یك طرفه است و هرچه بیشتر می رویم به سمت شمال خیابان، هجوم ماشین ها بیشتر و از بكری ابتدای خیابان كم می شود. خیابان تنگ است و كوچه ها تنگ تر، اما همه چیز انگار نظم خاصی دارد؛ نظمی كه خاص محله های قدیمی است. به استناد حرف پیرمرد می گردم دنبال كوچه عدل؛ غافل از اینكه دوره جدید، اسم های جدید می طلبد. سبزی فروش محله می گوید: الان اسمش شده«شهید سخنور ». در بزرگ و چوبی مقبره شیخ هادی بسته است و دولنگه طوسی آن جوری روی هم آمده كه انگار مدت ها باز نشده باشد.
روی سردر ورودی مقبره، تاریخ ساخت مقبره نوشته شده:«بنای مقبره ۱۳۲۰ هجری قمری و ۱۲۸۴ شمسی. این مقبره در سال ۱۳۷۸ در فهرست آثار ملی ثبت شد ».
كنار مقبره مغازه عطاری و كفاشی و لوازم پلاستیك فروشی است كه از ظاهرش پیداست به تازگی رنگ و بوی جدید به خود گرفته و از شیوه سنتی به درآمده. پیرمرد، جلوی ورودی عطاری نشسته و كتابی می خواند. سرفصل صفحه ای كه پیش رویش باز است نوشته شده«سیاه دانه »؛ در مورد داروهای گیاهی است. می گوید:«چند وقتی است مقبره فقط برای روزهای پنج شنبه باز می شود؛ برای زیارت و خواندن نماز ».
جوانی كه در عطاری محله- كه حالا در كنار داروهای گیاهی، داروهای شیمیایی و لوازم بهداشتی هم می فروشد-است، كلید در چوبی طوسی رنگ را دارد اما كلید اصلی مقبره دست سرایدار است و می گوید:«حالاحالا سر و كله اش پیدا نمی شود و پنج شنبه ها برای آب و جاروكردن مقبره می آید ».
صدای قژ و قژ در كهنه هنگام بازشدن، تلفیق می شود با تصویر حوض نیمه پری كه دور تا دورش شمعدانی چیده شده؛ شمعدانی هایی كه توی بهاری هوای اردیبهشت ماه گل داده اند.
اسامی تعدادی از كسانی كه داخل مقبره دفن شده اند روی دیوارها نصب شده. مرد جوان می گوید:» تعداد كسانی كه اینجا دفن شده اند خیلی زیاد است؛ شاید از ۱۵۰نفر هم تجاوز كند. خاندان نجم آبادی ها كه از نوادگان شیخ هادی هستند اینجا دفن شده اند ». اتاقك هایی كه مقبره ها در آن قرار گرفته درهای شیشه ای بزرگی دارد كه كلید آن را مرد جوان ندارد. از پشت شیشه ها دیدن داخل مقبره سخت است. سبك ساخت خانه قدیمی است. اتاق هایی كه فاصله اش از زمین به یك متر می رسد، دورتادور حیاط نه چندان بزرگ واقع شده اند.
پیرمردی كه كنار خیابان نشسته می گوید:« تا ۳سال پیش مردم برای نماز و دعا و حتی مراسم مذهبی می آمدند به مقبره. هیأت علی اكبری ها هم ایام عاشورا كه می شد همین جا مراسمشان را برگزار می كردند اما الان چند سالی است دیگر خبری از این مراسم نیست و مراسم در مسجد محله برگزار می شود»؛ مسجدی كه كمی پایین تر از مقبره شیخ هادی است؛ مسجد شیشه كه حدود ۴۰سال پیش بنای آن توسط رضا شیشه ساخته شد و حالا هم همین نام روی كاشی های سر در مسجد حك شده است.
آدرس چند خیابان بالاتر را می دهند كه بیمارستانی كه شیخ هادی تأسیس كرده بود هنوز هم هست، اما نه دیگر مثل سابق. نام خیابان وزیری كه بیمارستان در آن واقع شده هم تغییر كرده. دو بیمارستان دولتی و خصوصی را پشت سرمی گذاریم. اواسط كوچه دیوارهای آجری بیمارستان قدیمی پیداست، اما نه تابلویی هست، نه نشانه ای. بقال سركوچه می گوید:«بیمارستان وزیری همین است ».
شاخ و برگ های بیرون آمده از حیاط خانه ها و درخت های قطور خیابان خبر می دهد كه روزی اینجا كوچه باغ پردرختی داشته؛ مرد فروشنده می گوید: «الان دیگر از بیمارستان خبری نیست، سالهاست دیگر اینجا تبدیل شده به یك تكه زمین و فقط از كل بیمارستان وزیری دیوارهایش به جا مانده و چند بوته و درخت كه جای بنای بیمارستان از زمین روییده است.»
ساخت بیمارستان كه از آن فقط سه درش مانده در سال ۱۳۱۵ آغاز شد آن هم به واسطه ۴هزار متر مربع زمینی كه مرد خیری برای ساخت بیمارستان وقف كرد و شیخ هادی ساخت بیمارستان را آغاز كرد ،اما به دلیل كمبود بودجه ساخت آن در سال ۱۳۱۸ ناتمام رها شد ، اما مرحوم میرزا عیسی وزیر كه بیمارستان هم نام او را به خود گرفت با وقف ثلث مالش باعث شد تا ساخت بیمارستان از سر گرفته شود. می گویند علت اصلی پیشرفت كار خود شیخ هادی بوده است كه تصدی امر ساختمان را قبول كرد و دو سال عمده وقت خود را صرف ساخت بیمارستان كرد، شاید دقیقاً به همین علت هم بود كه شیخ هادی به نوادگانش نصیحت كرد تا رشته پزشكی تحصیل كنند و اغلب نوادگان شیخ هادی نجم آبادی از پزشكان مشهوری هستند. حتی یكی از نتیجه های شیخ هادی كه هنوز در محله شیخ هادی سكونت دارد و منزلش پشت مقبره شیخ است نیز از پزشكان مشهور است.
حالا از بنای بیمارستان سردرش مانده كه به اتاق سرایداری تبدیل شده با ساكنانی كه از سازنده بنا چیز زیادی نمی دانند.
می گویند شیخ هادی در اثر ساخت این بیمارستان دچار ضعف مزاجی و كسالت سختی شد و بعد از مدت كوتاهی به رحمت خدا رفت.
زمانی كه شیخ از دنیا رفت یك قسمت از قسمت های مریضخانه تكمیل شد و یك دستگاه حمام نیز در ضلع جنوب شرقی آن ساختند. مرحوم شیخ هادی نجم آبادی تا زمانی كه در قید حیات بود هزینه نگهداری بیمارستان را از وجود خیرات عمومی تأمین می كرد و این هزینه را بعد از فوت وی، از راه قنات و مزرعه ای كه خود احیا كرده بود و بعد وقف بیمارستان شد تأ مین می كردند.
ورودی سابق بیمارستان تبدیل به انباری وسایل كهنه شده؛ از ظروف پلاستیكی گرفته تا تخت شكسته و یخچال كهنه رنگ را كه به صدا در می آوریم پسر بچه از پشت میله ها اشاره می كند كه در ورودی از آن سوی حیاط است.
از كل بنای بیمارستان تنها مساحت محدودی باقی مانده، سرایدار توضیح می دهد كه سال هاست بنای بیمارستان را به دلیل كهنگی و ناكا رآمدی تخریب كردند.
می گویند بیمارستان وزیری شامل چند اتاق با گنجایش ۱۰ تختخواب بود و به دو قسمت طبی و جراحی تقسیم می شد. قسمت طبی زیر نظر یك پزشك ایرانی بود و قسمت جراحی زیر نظر دكتر آلمانی، پس از فوت شیخ هادی فرزند آن مرحوم شیخ محمدتقی نجم آبادی اداره این بیمارستان را به عهده گرفت، بیمارستان وزیری بعد از مدتی به دانشكده پزشكی یبوست.
دكتر محمود نجم آبادی از نوادگان شیخ هادی می گوید: «وقتی كه اولین عمل جراحی انجام می گرفت، مرحوم حاج شیخ هادی با لباس اتاق عمل در آنجا حضور داشت. وی بعد از موفقیت اولین عمل دو ركعت نماز شكر به جا آورد و اشك شوق ریخت. بعدها بیمارستان وضع بدی پیدا كرد و به همین دلیل پدرم به اتفاق چند نفر دیگر آنجا را به مدرسه ای به نام شركت گلستان تبدیل كردند. از این مدرسه شخصیت های برجسته ای از جمله اقبال آشتیانی بیرون آمدند.»
در سال ۱۳۲۹ پسر مرحوم نجم آبادی كه خود در رشته پزشكی تحصیل كرده بود، از دانشكده پزشكی تقاضا كرد كه خود به كمك پزشكان خانواده اداره و راه اندازی بیمارستان وزیری را عهده دار شوند. اما دانشكده پزشكی بعد از ۲۰سال بیمارستان را تحویل داد، بنا تقریباً مخروبه شده بود و بازسازی ها هم دیگر جوابگو نبود تا این كه در سال ۱۳۷۲ دیگر غیرقابل استفاده شد و حالا جزء یك زمین خالی چیزی از آن باقی نمانده است.
زمین بیمارستان وزیری اكنون در اختیار سازمان اوقاف و امور خیریه است و به وصیت شیخ هادی نیت ساخت بیمارستانی جدید در آن به قوت خودش باقی است. هر ساله كنگره بزرگداشتی در زادگاه شیخ هادی واقع در ده نجم آباد شهرستان ساوجبلاغ برگزار می شود و برای تأمین ساخت این بیمارستان كمك های مالی جمع آوری می شود. گرچه سر خیابان خانه فرهنگی به نام شیخ هادی از سال ۷۲ احداث شده اما اهل محل بدشان نمی آید جای بیمارستان فضای تفریحی برای بچه های محل احداث شود تا كسالت روحی شان را برطرف كند.
این را وقتی از محوطه خالی بیمارستان تخریب شده بیرون می آییم بیشتر می شود فهمید. وقتی خیلی از پسر بچه ها در گوشه گوشه خیابان دور هم جمع شده اند و به نظر سرگردان می رسند.
غروب است و خورشید نورش كمتر شده اما پیرمرد هنوز روی جدول خیابان نشسته، می گوید آن موقع ها اگر محله ۲ هزار نفر جمعیت داشت، حالا شده ۲۰ هزار نفر، همه چیز با سابقش فرق كرده است.
سعیده علیپور
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید