چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


بدبخت‌ ملتی‌ که‌ قهرمان‌ ندارد؛بدبخت‌ ملتی‌ که‌ به‌ قهرمان‌ نیاز دارد


بدبخت‌ ملتی‌ که‌ قهرمان‌ ندارد؛بدبخت‌ ملتی‌ که‌ به‌ قهرمان‌ نیاز دارد
برشت‌ به‌ سال‌ ۱۹۳۸ نمایشنامه‌ معروف‌ خود «زندگی‌ گالیله‌» را نوشت‌. انگیزه‌ ظاهری‌ او در این‌ كار خبر شكافتن‌ اتم‌ به‌ وسیله‌ فیزیكدانان‌ آلمانی‌ بود، اما او می‌خواست‌ در این‌ قطعه‌ به‌ دو پرسش‌ مهم‌ سده‌ بیستم‌ پاسخ‌ گوید، نخست‌ اینكه‌ آیا برای‌ پیشرفت‌ علم‌ می‌توان‌ همه‌ اصول‌ انسانی‌ را زیر پا گذاشت‌، دوم‌ اینكه‌ در اجتماعی‌ كه‌ تحت‌ سلطه‌ حكومتی‌ غیرانسانی‌ است‌، چگونه‌ می‌توان‌ حقیقت‌ را بیان‌ كرد. محتوای‌ نمایشنامه‌ به‌ اختصار چنین‌ است‌: گالیله‌، فیزیكدان‌ بزرگ‌ ایتالیایی‌ و بنیانگذار روش‌ تجربی‌ در علوم‌ جدید، برآن‌ می‌شود كه‌ فرضیه‌ كپرنیك‌ را درباره‌ گردش‌ زمین‌ بیازماید. گالیله‌ در جست‌وجوی‌ حقیقت‌ است‌. او می‌خواهد حصار عظیم‌ سنت‌های‌ كهن‌ و اعتقادات‌ خام‌ را فرو ریزد و به‌ راز جهان‌ پی‌ برد. گالیله‌ به‌ تجربه‌ در می‌یابد كه‌ زمین‌ بی‌حركت‌ نیست‌ و ستارگان‌ مثل‌ كشتی‌ها در سفرند.
او ابتدا با بی‌پروایی‌ پرده‌ از كشف‌ خویش‌ بر می‌دارد و با بی‌باكی‌ از حقیقتی‌ كه‌ به‌ آن‌ دست‌ یافته‌ است‌، سخن‌ می‌گوید، اما كلیسا كه‌ پایبند سنت‌های‌ كهن‌ است‌ و نمی‌تواند ادعای‌ گالیله‌ را بپذیرد. از این‌ رو با او به‌ نبرد برمی‌خیزد. در چنین‌ وضعی‌ گالیله‌ چه‌ می‌تواند بكند. در برابر كلیسا بایستد و از فرضیه‌ خویش‌ دفاع‌ كند، یا حقیقت‌ را كتمان‌ كند و از مهلكه‌ جان‌ سالم‌ به‌ در برد؟ پیش‌ از آنكه‌ به‌ این‌ سوال‌ پاسخ‌ دهیم‌، باید شخصیت‌ گالیله‌ را بررسی‌ كنیم؛گالیله‌ در جامعه‌یی‌ زندگی‌ می‌كند كه‌ اگر چه‌ برگزیدگان‌ آن‌ پیوسته‌ از «آزادی‌ اندیشه‌» و «آزادی‌ تحقیق‌» سخن‌ می‌گویند، ولی‌ در اصل‌ اعتقاد دارند كه‌ علم‌ باید در خدمت‌ تجارت‌ باشد. به‌ عبارت‌ دیگر، دانشی‌ را كه‌ از آن‌ به‌ سوداگران‌ سودی‌ نرسد، نمی‌توان‌ پذیرفت‌. در چنین‌ جامعه‌یی‌ متفكران‌ تا زمانی‌ قابل‌ ستایشند كه‌ بتوانند از نظر منافع‌ مادی‌ مفید باشند. گالیله‌ تشنه‌ حقیقت‌ است‌، اما برای‌ رسیدن‌ به‌ حقیقت‌، برای‌ كشف‌ اسرار جهان‌ باید از آزادی‌ تحقیق‌ و آزادی‌ بیان‌ برخوردار بود، باید وقت‌ و فراغت‌ خاطر داشت‌.
گالیله‌ از زمانی‌ می‌تواند به‌ بررسی‌های‌ علمی‌ بپردازد كه‌ زندگی‌ مادی‌اش‌ تامین‌ باشد. پس‌ اگر دوربینی‌ را كه‌ تازه‌ در هلند ساخته‌اند تكمیل‌ و به‌ نام‌ ثمره‌ تحقیق‌ خویش‌ به‌ سنای‌ جمهوری‌ عرضه‌ می‌كند، برای‌ كسب‌ افتخار نیست‌، بلكه‌ برای‌ ماهی‌ پانصد سكه‌ است‌، اما گالیله‌ نه‌ در اندیشه‌ این‌ افتخار زودگذر است‌ و نه‌ در بیم‌ رسوایی‌ آینده‌. او سنت‌های‌ اخلاقی‌ را به‌ هیچ‌ می‌گیرد تا فرصت‌ تحقیق‌ داشته‌ باشد. به‌ اعتقاد او دانش‌ جدید به‌ اخلاق‌ و منش‌ جدید نیاز دارد.
گالیله‌ شخصیتی‌ شگرف‌ دارد؛ اگرچه‌ تمام‌ وقت‌ خود را برای‌ كشف‌ سرزمین‌های‌ ناشناخته‌ علم‌ صرف‌ می‌كند، اما به‌ شكل‌ حیرت‌ انگیزی‌ نیز پایبند وسوسه‌های‌ نفسانی‌ و لذات‌ دنیوی‌ است‌. گالیله‌ موجودی‌ است‌ خوشگذران‌ كه‌ از غذایی‌ مطبوع‌ و شرابی‌ گوارا و اندیشه‌یی‌ نو به‌ یك‌ اندازه‌ لذت‌ می‌برد. هم‌ اوست‌ كه‌ می‌گوید «وقتی‌ كه‌ غذای‌ چرب‌ و نرم‌ می‌خورم‌، تازه‌ فكرهای‌ خوب‌ به‌ سراغم‌ می‌آیند!» گالیله‌ نمونه‌ بارزی‌ است‌ از یك‌ شخصیت‌ واقعی‌ و زنده‌. او قهرمانی‌ دروغین‌ نیست‌، مردی‌ است‌ كه‌ از یك‌ سو پایبند معنویت‌ است‌ و از سوی‌ دیگر گرفتار «این‌ شكم‌ بی‌هنر پیچ‌ پیچ‌». گالیله‌ آمیزه‌یی‌ است‌ از تضادها، شكاك‌ است‌ و زود باور، حیله‌گر است‌ و ساده‌ دل‌، روشن‌ بین‌ است‌ و نابینا.
او دارای‌ شخصیتی‌ دوگانه‌ است‌، از یك‌ سو دم‌ از حقیقت‌ می‌زند و از سوی‌ دیگر آدم‌ محتاطی‌ است‌ كه‌ به‌ هنگام‌ عمل‌ می‌هراسد و حقیقتی‌ را كه‌ به‌ آن‌ دست‌ یافته‌ است‌، انكار می‌كند. از نمایشنامه‌ گالیله‌ سه‌ طرح‌ در دست‌ است‌. نخستین‌ طرح‌ را برشت‌ در ۲۳ نوامبر ۱۹۳۸ به‌ پایان‌ می‌رساند. در اینجا پیش‌ از هرچیز این‌ پرسش‌ مطرح‌ می‌شود كه‌ مسئولیت‌ طبقه‌ روشنفكر در روزگاری‌ كه‌ ستم‌ حكم‌ می‌راند چیست؟ به‌ اعتقاد برشت‌ پاسخ‌ به‌ این‌ سوال‌ آسان‌ است‌. حقیقت‌ را اشاعه‌ دادن‌، اما در دورانی‌ كه‌ ترس‌ برهمه‌ جا مستولی‌ است‌، از چه‌ راهی‌ می‌توان‌ حقیقت‌ را اشاعه‌ داد؟ برشت‌ جواب‌ می‌دهد: از هر راهی‌ كه‌ میسر باشد، حتی‌ از طریقی‌ غیرقانونی‌.
در سومین‌ و آخرین‌ طرح‌ نمایشنامه‌، موضوع‌ در درجه‌ نخست‌ بر محور انكار گالیله‌ دور می‌زند. برشت‌ می‌خواهد نشان‌ دهد كه‌ عمل‌ دانشمند بزرگ‌ ایتالیایی‌ كاری‌ ریاكارانه‌ نیست‌، بلكه‌ بیش‌ از همه‌ زاییده‌ هراسی‌ است‌ كه‌ او از مرگ‌ دارد.
برشت‌ برای‌ نخستین‌ بار در این‌ نمایشنامه‌ از عصر جدید سخن‌ می‌گوید، عصری‌ كه‌ به‌ گمان‌ وی‌ دوران‌ شكوفایی‌ دانش‌ و پیشرفت‌ فكری‌ بشر است‌. هنگامی‌ كه‌ در ششم‌ اوت‌ ۱۹۴۵ هواپیماهای‌ امریكایی‌ هیروشیما را بمباران‌ كردند و سبب‌ از بین‌ رفتن‌ هزاران‌ هزار نفر مردم‌ بی‌گناه‌ شدند، برشت‌ نوشت‌ «عصر اتم‌ چهره‌ خود را برای‌ اولین‌ بار در هیروشیما نشان‌ داد، آن‌ هم‌ درست‌ وسط‌ كار نمایش‌ ما. ضمناص افكار مردم‌ فوراً متوجه‌ كسی‌ شد كه‌ پایه‌گذار فیزیك‌ جدید به‌ شمار می‌آید. تاثیر وحشتناك‌ بمب‌ اتم‌ اختلاف‌ گالیله‌ را با هیات‌ حاكمه‌ زمانش‌ خیلی‌ ملموس‌تر به‌ ما نشان‌ داد.»
در آخرین‌ طرح‌ نمایشنامه‌، كوشش‌ برشت‌ براین‌ است‌ كه‌ شخصیت‌ گالیله‌ را به‌ گونه‌یی‌ ارایه‌ كند كه‌ تماشاگر در او به‌ دیده‌ انسان‌ قهرمان‌ ننگرد و او را با تمام‌ ویژگی‌های‌ خوب‌ و بدش‌ بپذیرد. به‌ تعبیر دیگر، نمایشنامه‌ نویس‌ آلمانی‌ در اینجا هم‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ از قهرمان‌ پرستی‌ بیزار است‌ و آن‌ را دلیل‌ عدم‌ رشد فكری‌ می‌داند. هنگامی‌ كه‌ آندره‌ آ، شاگرد گالیله‌، بی‌تاب‌ و خشمگین‌ فریاد می‌زند، «بدبخت‌ ملتی‌ كه‌ قهرمان‌ ندارد»، استاد به‌ آرامی‌ گفته‌ وی‌ را تصحیح‌ می‌كند، «بدبخت‌ ملتی‌ كه‌ به‌ قهرمان‌ نیاز دارد.» گالیله‌ برشت‌ تصویر خود اوست‌، تصویر مردی‌ است‌ كه‌ یك‌ عمر از تغییر نظام‌ كهنه‌ سخن‌ گفت‌، اما هنگامی‌ كه‌ در روز هفدهم‌ ژوئن‌ ۱۹۵۳ كارگران‌ آلمانی‌ در برلین‌ قیام‌ كردند، از همكاری‌ با آنان‌ سر باز زد.
منبع : روزنامه اعتماد