پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

جعل سرزمین!


جنبش سیاسی صهیونیسم، از سرزمین موعود و وطن‌سازی برای یهود سخن می‌راند. برای آگاهی از شكل‌گیری این جنبش، لازم است به اولین دوره تشكیل سازمان صهیونیسم توسط تئودور هرتزل بازگردیم. كنگره‌های صهیونیست، یكی‌پس‌ازدیگری تشكیل می‌شد و سیاستمداران لندن و سوئیس در مساعدت و میزبانی این بانكداران بزرگ جهانی، هیچ مضایقه‌ای نمی‌كردند. پس‌ازآنكه سازمان صهیونیسم اساسنامه خود را تدوین نمود، كنفرانس صهیونیستی به‌عنوان بالاترین مرجع قانونی و به‌عنوان پارلمان جنبش صهیونیسم، كمیته‌های اجرایی را نظارت و هدایت می‌كرد. از آن پس بود كه شاخ و برگهای جهانی‌ صهیونیسم رشد و نمو یافت و تا كشورهای آلمان، استرالیا، نیوزیلند، ایتالیا، انگلیس، بلغارستان و امریكای لاتین گسترش پیدا كرد. در مقاله زیر با سرنوشت سازمان صهیونیسم آشنا می‌شوید.
واژه صهیونیسم، اصطلاحی بسیار كش‌دار است كه به‌دشواری می‌توان آن را تعریف نمود؛ نه‌به‌این‌دلیل‌كه اصطلاح مذكور، مركب یا بی‌نظیر است، بلكه ازاین‌جهت‌كه به گرایشها و سازمانهای سیاسی ناهمگونی اشاره می‌كند كه گاه در اهداف و دیدگاههای تاریخی و مبانی قومی ــ دینی و طبقاتی‌شان، با یكدیگر تضاد دارند. همچنین این اصطلاح، معمولا همراه با صفتی به كار می‌رود كه قلمروی معنای آن را محدود می‌سازد؛ مانند: صهیونیسم كارگری، صهیونیسم مسیحی، و یا صهیونیسم صهیون كه برای اشاره به مخالفان طرح شرق آفریقا به كار می‌رود. به‌طوركلی اصطلاح صهیونیسم در قرن نوزدهم ساخته شد اما بااین‌حال برای اشاره به پاره‌ای گرایشها در تاریخ غرب و نیز در درون نسق دینی یهود كه بر این تاریخ تقدم دارد، به‌كار می‌رود. طرح صهیونیسم، عبارت است از جذب یهودیان جهان و اسكان آنان در فلسطین به‌منظور تشكیل دولت یهودی؛ و سازمان صهیونیسم، ابزاری است برای اجرای این طرح ــ كه همانا تحقق‌بخشیدن به تئوری صهیونیسم می‌باشد. طرح صهیونیسم از طریق ارتباط با جوامع یهود در سطح جهان تبلور نیافت بلكه به گفته حاییم وایزمن، برای تحقق این طرح، لازم بود اقلیتهای یهودی به فلسطین هجوم آورند و هدف وطن‌سازی یهود در فلسطین را جامه عمل ‌پوشانند. سازمان جهانی صهیونیست، درواقع دستاورد این جریان سیاسی پایان قرن نوزدهم به‌شمار می‌رود. صهیونیسم از نقطه‌ صفر طرح خود را آغاز كرد و برای تشكیل یك ملت و دولت یهودی در فلسطین، ابزارهای مناسب را فراهم می‌نمود. از سویی طرح صهیونیسم دنباله‌رو و متاثر از جنبشهای قومی اروپایی بود و در وهله اول به واقعیتهای موجود استناد ننمود؛ بلكه از همان ابتدا در قالب تئوری و از طریق یك سازمان سیاسی به ترویج آن پرداخته شد و از لحاظ نیروی انسانی و جغرافیایی امكانات لازم برای آن فراهم گردید.
ازاین‌رو جریان صهیونیسم كه در ظاهر همانند دیگر جنبشهای قومی بود، از آغاز، ساختار سازمانی خود را همانند یك حكومت تشكیل داد، روابط میان تشكیلات خود را تنظیم نمود و مسائلی چون ارتباط با خارج و سیاستهای حكومتی را پی‌ریزی كرد. صهیونیسم سیاسی، ابزار كار خود را به‌تدریج بنیان نهاد، دولت خود را حكومت یهودیان جهان دانست، از همان ابتدا درصدد شناسایی بین‌المللی نسبت به آن برآمد و موقعیت خود را حداقل در میان جوامع یهود تحكیم نمود. با این زمینه، صهیونیسم سازمان خود را شكل‌ داد و به انجام وظایف خود در چارچوب امكانات موجود پرداخت. با توجه به تركیب این سازمان و روش عملكرد آن، درمی‌یابیم كه نوعی پراگماتیسم بر آن حاكم بوده است؛ یعنی در دریافت واقعیتها و برنامه‌ریزی براساس آن، موفق بوده و شكافهای موجود در تئوری صهیونیسم را به‌خوبی پوشش داده است. به‌طوركلی چند عامل در این زمینه دخیل بوده‌اند: واقعیت موضوعی در زمان ظهور حركت اسكان و دیگری موقعیت‌ ذاتی كه براساس آن حركت آغاز شد و متكی بر درك واقعیتهای آن زمان بود؛ همچنین روابط منظم داخلی و التزام به اصول دموكراسی در بررسی قضایا و تصمیم‌گیریها و نظارت بر اجرای سیاستها و نوع كادر رهبری سازمان، نقش مهمی در موفقیت جنبش صهیونیسم ایفا كرده‌اند.
● تشكیل سازمان صهیونیست
تئودور هرتزل را باید پایه‌گذار جنبش صهیونیسم در شكل سازمانی آن دانست. سازمانی كه در كنگره اول صهیونیسم، طرح آن ریخته شد، تحقق این آرمان را در نظر داشت و هرتزل، جوامع یهودی و محافل بین‌المللی را به طرح خود دعوت می‌كرد.[i] وی در یادداشتهایش می‌گوید: «من به اداره امور یهودیان می‌پردازم، بدون‌آنكه این امر به من تفویض شده باشد؛ اما در قبال آنچه می‌كنم، مسئول هستم.» وی مساله یهود را یك قضیه جهانی می‌دانست، لذا حل این مساله نیز باید از طریق سیاست بین‌المللی صورت می‌گرفت. وی مدعی بود مساله یهودیت، كلیه ملل یهود را دربرمی‌گیرد و همگان باید نسبت به آن اهتمام ورزند و تشكیل هسته‌های سازمانی برای این منظور اجتناب‌ناپذیر است. هرتزل از دیگر دوستداران صهیون، موفق‌تر بود و از لحاظ سازمانی بر آنان پیشی گرفت. او از ابتدا اصرار داشت به سازمان خود، عنوان «دولت در حال تشكیل» اطلاق كند. او توانست یك‌شبه دولتی را به ریاست خود و با سیستم كابینه‌ای و پارلمانی تشكیل دهد. شاید مهمترین اقدام هرتزل، تشكیل اولین كنگره صهیونیسم بود كه به‌دنبال آن برنامه‌های سیاسی و سازمانی و هیاتهای مربوطه و عملكرد صهیونیسم به‌عنوان یك حركت یهودی و جهانی شكل گرفت.[ii] كنگره‌های شش‌گانه‌ای را كه در طول دوره زندگی هرتزل تشكیل شدند، به‌ترتیب زیر می‌توان برشمرد:
۱ــ كنگره اول: این كنگره از بیست‌ونهم تا سی‌ویكم اوت ۱۸۹۷ در شهر بال (سوئیس) برگزار شد و دویست‌وچهار نماینده در آن شركت جستند. ایجاد صهیونیسم سیاسی و سازمان جهانی صهیونیسم، از دستاوردهای این كنگره بودند و اغلب جمعیتهای دوستدار صهیون كه خطوط اساسی اندیشه هرتزل را پذیرفته بودند، به سازمان پیوستند. پس‌ازآن این جمعیتها به حركتهای اسكان یهود پرداخته و اعتقاد یافتند كه مشكل یهود تنها از طریق مهاجرت و اسكان حل نمی‌شود بلكه به یك حمایت بین‌المللی‌ نیاز است. هرتزل از این نیاز به حمایت بین‌المللی، با عنوان «تایید بین‌المللی» تعبیر می‌كرد.[iii]
۲ــ كنگره دوم: این كنگره از بیست‌وهشتم تا سی‌ویكم اوت ۱۸۹۸ در بال برگزار شد و سیصدوچهل‌ونه نماینده یهودی از نهصدوسیزده اتحادیه محلی صهیونیست در آن شركت یافتند. جلوگیری از «ادغام یهودیان در محیط زندگی خود» در دستور كار این كنگره قرار داشت و هرتزل صهیونیستها را به هجوم به سمت اقلیتهای یهودی برای جلوگیری از این ادغام فراخواند. در این كنگره، «پرولتاریای یهود» نیز در رهبری سازمان حائز نماینده شدند و شخصیتهایی چون نحمان سیركین و جوزف حاییم برنیر و برنار لازار از نمایندگان آن بودند.[iv]
۳ــ كنگره سوم: این كنگره از تاریخ پانزدهم تا هیجدهم اوت ۱۸۹۹ در بال تشكیل شد و به‌علت عدم حضور مخالفان هرتزل و كاهش نسبت نمایندگان اتحادیه‌های صهیونیست، تنها صدوپنجاه‌وسه نماینده در آن شركت جستند. در كنگره سوم در مورد كلمه «تایید» ــ در تركیب «تایید بین‌الملل» كه هرتزل از آن سخن رانده بود ــ اختلاف نظر ایجاد شد؛ چراكه معلوم نبود آیا منظور از آن، كسب تایید از ابرقدرتها است یا از عثمانی. همچنین اصطلاح «قانون عمومی» كه دارای مضمون مشخصی نبود، اختلاف نظرهایی را در پی داشت. مسائل فرهنگی نیز یكی دیگر از موضوعات مناقشه‌برانگیز در این كنفرانس را تشكیل می‌داد.
۴ــ كنگره چهارم: این كنگره از سیزدهم تا شانزدهم اوت ۱۹۰۰.م و با حضور چهارصدونودوهشت نماینده، در لندن برگزار شد. انتخاب پایتخت انگلستان برای برگزاری كنگره، نشانگر تغییر در سیاست هرتزل بود. این مساله، نشان می‌داد كه وی جهت كسب تایید، به جای آلمان به انگلستان روی آورده است. وی در افتتاحیه كنگره چهارم گفت: «انگلستان بزرگ و آزاد، عقاید ما را درك خواهد كرد و از اینجا اندیشه صهیونیسم آغاز شده و رشد خواهد كرد و ما نسبت به این موضوع كاملا مطمئن هستیم.»[v] كنگره چهارم مقارن با بحران یهودیان رومانیایی تشكیل شد و هرتزل این موضوع را دستاویزی برای پرداختن به مشكلات یهود قرار داد.۵ــ كنگره پنجم: این كنگره از بیست‌وششم تا سی‌‌ام دسامبر ۱۹۰۱ با حضور سیصدوپنجاه‌وهشت عضو در بال برگزار شد. هرتزل در این كنگره گزارشی از فعالیتهای سیاسی و گفت‌وگوی خود با سلطان عبدالحمید ارائه نمود كه البته نتیجه عملی دربرنداشت، بلكه بر مخالفت سلطان با مهاجرت یهودیان افزود.[vi]
۶ــ كنگره ششم: این كنگره از بیست‌وسوم تا بیست‌وهشتم اگوست ۱۹۰۳ در بال برگزار شد و پانصدونودودو نماینده در آن حضور یافتند. تشكیل كنگره در هر دو سال یكبار به تصویب رسید. این آخرین كنگره‌ای بود كه هرتزل در آن حضور یافت؛ زیرا وی در سال ۱۹۰۴ از دنیا رفت. از دیگر موضوعات كنگره ششم، طرح «اوگاندا» بود. هرتزل توصیه می‌كرد یهودیان اسكان در اوگاندا را كه پیشنهاد انگلیس بود، نیز بپذیرند؛ اما درعین‌حال از فلسطین هم صرف‌نظر نشود.[vii]
● ساختار سازمان صهیونیسم
سازمان صهیونیسم: این سازمان یك هیات بین‌المللی است كه شامل اتحادیه‌های منطقه‌ای بوده و هریك در محدوده كشورهای خود فعالیت می‌كنند. همچنین این سازمان دارای اتحادیه‌های بین‌المللی است كه براساس مشتركات اعتقادی، دینی، اجتماعی و سیاسی پیروان فراوانی یافته‌اند. سازمان، در ابتدا براساس جهت‌گیری منطقه‌ای ایجاد شد و در راس هر اتحادیه كمیته‌هایی وجود داشت كه در كشورهای مربوطه به امور مختلف می‌پرداختند. از مجموع نمایندگان این اتحادیه‌ها، «كنگره سراسری صهیونیسم» تشكیل شد كه شامل اعضای هیاتهای مقننه، اجرایی، قضایی و نظارتی بود و با ظهور جریانهای حزبی در سازمان، دیگر اتحادیه‌های اقلیمی و حزبی به سازمان پیوستند.
عضویت: در ابتدا عضویت در سازمان، حق هر یهودی بود و به اعضا «شیكل» اطلاق می‌شد كه یك اصطلاح توراتی است و بعدها واحد پول رژیم اسرائیل گردید.
شرط عضویت، حداقل هیجده سال سن بود و افراد بیست‌وچهار سال به بالا، می‌توانستند در كنفرانس و هیاتهای نمایندگی كاندید شوند. در آغاز، عضویت در سازمان براساس درخواست فردی و التزام به صهیونیسم بود، اما بعدها حالت جمعی یافت و در اساسنامه سازمان نیز قید شد.[viii]
اساسنامه سازمان: برخلاف رژیم اسرائیل كه فاقد قانون‌اساسی است، سازمان صهیونیسم از همان روزهای اول در اندیشه تنظیم قانون و اساسنامه برآمد و در كنگره اول، قانونی مشتمل بر نُه ماده مربوط به ایجاد موسسات، شرایط عضویت و انتخاب هیاتهای اجرایی وضع گردید.[ix]
كنفرانس صهیونیسم: این كنفرانس توسط هرتزل در سال ۱۸۷۹ به‌عنوان پارلمان جنبش صهیونیسم تاسیس شد و طبق قانون، بالاترین هیات را در سازمان تشكیل می‌داد و از نقش قانونگذاری برخوردار بود. كنفرانس گزارش هیاتهای اجرایی را مورد بررسی قرار داده، تصمیمات لازم را اتخاذ می‌كرد و مصوبات آن لازم‌الاجرا بود.[x]
كمیته سراسری صهیونیسم: این كمیته در زمان هرتزل به نام «كمیته بزرگ كار» معروف بود كه در مقابل كمیته كوچك قرار داشت. این كمیته، هر سال یكبار برگزار می‌شود و در دوران جنگ جهانی دوم دارای سی‌ویك عضو بود كه در فلسطین اقامت داشتند. اعضای شورای عمومی، در كنفرانس انتخاب می‌شوند. هر اتحادیه، یكی از اعضای خود را در كنفرانس كاندید می‌كند و یك عضو نیز به‌صورت احتیاط تعیین می‌شود.
كمیته اجرایی: این كمیته به منزله «دولت آینده» یا «اداره صهیونیستی» بود و پس از اعلام رژیم اسرائیل حكم دولت را پیدا كرد. این كمیته در ابتدا به «كمیته كوچك كار» معروف بود و در زمان هرتزل پنج عضو داشت كه به‌تدریج تعداد آنها افزایش یافت.[xi]
صندوق اسكان یهود: این صندوق، اولین دستگاه مالی سازمان است كه در كنگره اول پیشنهاد گردید و در كنگره دوم به تصویب رسید. صندوق مذكور در سال ۱۸۹۹ در لندن ایجاد شد و در سال ۱۹۰۲ با سرمایه دومیلیون پوند كار خود را آغاز كرد. هدف آشكار این صندوق، توسعه اسكان یهودیان در فلسطین و پیرامون آن بود و هرتزل با پرداخت یك قرض كلان به تركیه از طریق صندوق سعی كرد نظر این كشور را جلب كند. بودجه این صندوق از طریق سهام و مشاركت كلیه یهودیان تامین می‌شد و اولین رئیس آن، دیوید واتسون بود.[xii]
صندوق ملی یهود: این صندوق به‌منظور تحقق اهداف سازمان در زمینه خرید اراضی و یهودی‌كردن آن تاسیس شد و طرح آن توسط هیرمان شابیرا در كنگره اول ارائه گردید. وظیفه این صندوق، جمع‌آوری اعانات و كمكهای یهودی بود.
صندوق تاسیس: این صندوق، مهمترین پشتوانه آژانس یهود و سازمان جهانی صهیونیسم است كه در سال ۱۹۲۰ با هدف ایجاد وطن یهودی طبق اعلامیه بالفور در لندن تاسیس گردید و بر سر تشكیل آن، میان رئیس افتخاری كنگره، رهبر سازمان صهیونیسم امریكا و وایزمن، اختلاف شدیدی بروز كرد.[xiii] این صندوق در راستای تحقق دو هدف تاسیس گردید: ۱ــ اجرای مفاد اعلامیه بالفور و از جمله ایجاد وطن یهود در فلسطین ۲ــ جمع‌آوری هدایا و كمكها و اموال متروكه جهت به‌كارگیری طرحهای فلسطین.
● حوزه جهانی گسترش سازمان صهیونیسم
الف‌ــ آلمان: سازمان صهیونیست در این كشور، پیش از فعالیت سیاسی هرتزل تشكیل شد و در كنگره اول آن، چهل نماینده حضور داشتند. اتحادیه صهیونیستهای آلمان نیز علیرغم مخالفت شدید اتحادیه خاخامها در سال ۱۸۹۷.م شكل گرفت.
ب‌ــ امریكای لاتین: با رشد اقلیتهای یهودی، اندیشه صهیونیسم نیز در این منطقه توسعه یافت. آنها در دهه ۱۹۴۰ فعالیت زیادی به خرج دادند و حوزه فعالیت آنها، پس از تشكیل رژیم اسرائیل تمامی قاره را فراگرفت. بااین‌همه باید گفت فعالیتهای صهیونیستی در امریكای لاتین در مجموع ضعیف است.
ج‌ــ استرالیا و نیوزیلند: سازمان صهیونیست در سال ۱۹۰۷ در استرالیا تشكیل شد و اولین اتحادیه در ۱۹۰۸.م در ملبورن ایجاد گردید. فعالیت سازمان از دهه ۱۹۶۰ در استرالیا افزایش یافت و در جنگ ۱۹۶۷، چندین داوطلب از استرالیا برای شركت در جنگ عازم اسرائیل شدند.
دــ ایتالیا: با توجه به كم‌جمعیت‌بودن یهودیان در ایتالیا، فعالیتهای سازمان در این كشور بسیار ضعیف است.
هـ ــ انگلستان: سابقه جنبشهای صهیونیستی در انگلستان، به سالها پیش بازمی‌گردد. «جنبش دوستداران صهیون» و «اتحادیه صهیونیستهای انگلیس» در سال ۱۸۹۹ تشكیل شدند و در سال ۱۸۹۹ هرتزل صندوق اسكان یهود را به‌عنوان یك شركت انگلیسی به ثبت رساند.
و‌ــ بلغارستان: اتحادیه صهیونیستی در سال ۱۸۹۸ در بلغارستان تشكیل شد و اعضای آن به‌تدریج به فلسطین كوچ كردند. در جنگ جهانی دوم، این اتحادیه در مهاجرتهای غیرقانونی نقش داشت و در سال ۱۹۴۹ فعالیتهای آن متوقف شد. این درحالی ‌بود كه تا آن زمان، حدود چهل‌هزار یهودی بلغاری در اثر فعالیتهای این اتحادیه، به فلسطین مهاجرت كرده بودند.[xiv]● تشكیل دولت اسرائیل و سرنوشت سازمان صهیونیسم
با تشكیل رژیم اسرائیل در سال ۱۹۴۸، صهیونیسم سیاسی به هدف خود دست یافت؛ اما در ابتدا به‌خاطر عدم تمایل یهودیان برای مهاجرت به فلسطین، با مشكل جمع‌آوری یهودیان جهان مواجه گردید و دچار تزلزل شد. بن‌گوریون و دیگران معتقد بودند سازمان جهانی صهیونیست پس از تشكیل این رژیم، دلیلی برای استمرار نخواهد داشت و تكمیل طرح صهیونیستی به عهده رژیم اسرائیل خواهد بود. اما گروهی دیگر اعتقاد داشتند كه تشكیل این كشور یك هدف میان‌مدت است، لذا سازمان با همكاری رژیم اسرائیل باید به فعالیت خود ادامه دهد. دراین‌بین، گروه دوم در سازمان غالب شده و به فعالیت پرداختند. تلاشهای بعدی رژیم صهیونیستی برای تحمیل اراده خود بر سازمان نیز با مخالفتهایی مواجه شد. در اوت ۱۹۴۸ كمیته اجرایی سازمان، ضرورت استمرار مهاجرت به این رژیم و توسعه اقتصادی را تصویب كرد و مقرر گردید اندیشه صهیونیسم و فرهنگ یهود در میان اقلیتهای یهود در سطح جهان منتشر شده و به نفع رژیم اسرائیل تبلیغات صورت گیرد. هنگامی‌كه این رژیم مسائل حكومتی را برعهده گرفت، بحث بر سر نقش سازمان بار دیگر مطرح گردید و از سال ۱۹۴۹ میان سیان بن‌ گوریون و آباهیلل سیلفر ــ از سران صهیونیسم در امریكا ــ اختلاف آشكاری پدید آمد. رژیم صهیونیستی هرگونه پیروی از سازمان را رد می‌كرد و متقابلا همین نظر را سازمان نسبت به این كشور داشت.
سرانجام بن‌گوریون در سال ۱۹۵۱ اعلام كرد كه ماموریت سازمان به پایان رسیده و باید به اتحادیه‌های صهیونیستی جهت حمایت از رژیم اسرائیل تبدیل گردد. بن‌گوریون از دهه ۱۹۳۰ به یك شخصیت محوری در سازمان و جنبش صهیونیسم تبدیل گردید. وی به نوعی صهیونیستهای خارج از اسرائیل را تحقیر می‌كرد و جوهر صهیونیسم را در مهاجرت و اسكان در فلسطین می‌دانست. وی در جنگ جهانی دوم فرصت یافت بر مهاجران مقیم فلسطین تسلط یابد و با به‌دست‌آوردن ریاست سازمان و نیز كمیته اجرایی در فلسطین، اختیارات فراوانی را در دست گیرد. در این دوره بن‌گوریون ارتباط صهیونیسم را از لندن به واشینگتن منتقل ساخت و كنفرانس بالتیمور، یكی از دستاوردهای این انتقال بود. وی با اعلان تشكیل رژیم اسرائیل، بخش زیادی از وظایف اصلی سازمان در زمینه‌های مربوط به دفاع، امور داخلی و خارجی، اقتصاد، تجارت، ارتباطات، صنعت و... را از برنامه سازمان مجزا كرد و این امور را به دولت موقت محول نمود.[xv]
بدین‌سان، دست صهیونیستهای خارج، از حكومت موقت كوتاه ماند. سازمان بر این نكته تاكید ورزید كه اصل جدایی حكومت و سازمان رعایت گردد؛ به‌دیگرسخن باید اعضای حكومت از سازمان استعفا می‌دادند. چه‌بسا حضور شهرك‌نشینان در صحنه بدانها اعتمادبه‌نفس بخشیده بود؛ زیرا در حركتهای سیاسی ــ كودتایی معمولا كسی كه با آتش دست و پنجه نرم می‌كند، به‌طورانحصاری افسار قدرت را به دست می‌گیرد و شرطهایش را بر دیگران كه بیرون گود نشسته‌اند دیكته می‌كند. صهیونیستهای خارج نیز تلاش داشتند موضعشان را به شهرك‌نشینان بقبولانند و ازاین‌رو بر نقش مستقل خود پافشاری می‌كردند؛ زیرا از نظر آنها مهاجرت لزوما تنها روند اجرای عملی صهیونیسم نبود. سازمان مدعی بود حال‌كه دولت تاسیس شده است، می‌تواند به دفاع از آن بپردازد و وظایفی را به انجام برساند كه دولت، قادر به انجام آنها نیست.[xvi]
از دوران هرتزل به‌این‌سو، چیرگی بر اقلیتهای یهودی و به‌كارگیری آنان در راستای خدمت به منافع صهیونیسم، از جمله اهداف صهیونیسم بوده است. شهرك‌نشینان صهیونیست این هدف را به‌گونه‌ای تغییر داده‌اند كه چیرگی بر اقلیتها به نفع روند احداث شهركهای صهیونیست‌نشین تمام شود. این روند در پی مهاجرت اجباری یهودیان عراق، به اوج رسید. زمانی‌كه عاملان صهیونیستهای شهر‌ك‌نشین بر پرستشگاه یهودیان بغداد و دیگر مراكز تجمع آنان بمب پرتاب كردند، فضای تروریستی مناسب برای رشد صهیونیسم و شروع مهاجرت به فلسطین اشغالی فراهم گردید. پس از آن اقلیتهای یهودی در كشورهای اسلامی و سایر كشورهای شرق پاكسازی شدند. تنها اقلیت یهودی در شوروی باقی مانده بود اما در دوران جنگ سرد افكار عمومی جهان برای واداشتن آنان نیز به مهاجرت برانگیخته ‌شد.[xvii]
درحال‌حاضر، تداخل و درهم‌بافتگی گرایشهای گوناگون صهیونیسم، زمانی نمایان می‌گردد كه یك یهودی شوروی (سابق) تصمیم به مهاجرت به اسرائیل می‌گیرد. او ابتدا از هویت یهودی خود و میل فراوان به مهاجرت به «وطن ملی» سخن می‌گوید، سپس برمبنای مقصود صهیونیستی و به مقصد شهركهای صهیونیست‌نشین روادید دریافت می‌كند. وقتی به اتریش می‌رسد نظرش دگرگونی می‌یابد و با تغییر مسیر مهاجرت، سر از امریكا درمی‌آورد تا به جرگه صهیونیستهای خارج بپیوندد. اسرائیل در تلاش است تا با تنظیم مهاجرت یهودیان شوروی (سابق)، این شكاف را پر كند؛ به‌طوری‌كه تنها یهودیانی از شوروی (سابق) خارج شوند كه به اسكان در فلسطین اشغالی تمایل دارند. تا چندسال پیش از اعلام موجودیت دولت صهیونیست، صهیونیستهای داخل و خارج، به ضرورت تشكیل هیاتی به نمایندگی از تمام صهیونیستها پی برده بودند تا «یگانه طرف گفت‌وگوكننده» با دولت بریتانیا و جامعه ملل باشد. سازمان صهیونیسم، ایفای این نقش را برعهده گرفت و سرانجام در آوریل ۱۹۴۸ تاسیس دولت صهیونیست را اعلام كرد. در بیست‌وسومین كنگره صهیونیسم، ماموریت سازمان این‌گونه تعریف شد: «تقویت دولت اسرائیل، گردآوری تبعیدیان یهودی در سرزمین اسرائیل و تامین یكپارچگی ملت یهود.» اما در بیست‌وهفتمین كنگره، ماموریت صهیونیسم گستردگی بیشتری یافت كه همچنان برنامه معتبر حركت صهیونیسم به‌شمار می‌آید.[xviii]
● صهیونیسم و اعراب
اعلام موجودیت دولت صهیونیست، تضادهایی بسیار شدید در پی داشت كه به‌طوراساسی از نحوه نگرش صهیونیسم به غیریهودیها سرچشمه می‌گیرد؛ چراكه صهیونیسم غیریهودیها را خوار شمرده و وجودشان را حاشیه‌ای تلقی می‌كند.[xix] به‌هرحال نحوه نگرش به خویشتن، سرانجام بر نحوه نگرش به دیگران نیز سایه می‌افكند. در اینجا می‌توان از ادراك صهیونیسم نسبت به یك یهودی، به تشخیص ادراك صهیونیسم نسبت به یك عرب رسید؛ زیرا یهودی از دیدگاه صهیونیسم، یك انسان سفیدپوست پیشرفته در مقابل عرب گندمگون و عقب‌مانده تعریف می‌شود. اگر یهودی، یك یهودی ناب، یك شخصیت متمایز و نیز دارای هویتی مشخص و پیوندی ازلی با سرزمین باشد، عرب یك شخصیت حاشیه‌ای و بی‌هویت است كه با سرزمین رابطه‌ای عرضی دارد. اگر هدف یك یهودی، ‌گرفتن جای یك عرب باشد، عرب باید بار سفر ببندد و به‌كلی از نگاهها دور شود. در عمل می‌توان چندین شیوه ادراكی صهیونیسم نسبت به عربها را ملاحظه كرد كه از ادراك عرب به‌عنوان یك عقب‌مانده آغاز می‌گردد و به غایب‌دانستن كامل او پایان می‌پذیرد. تصویر عرب حاشیه‌ای در تلاشهای صهیونیسم، دایر بر انكار وجود هرگونه هویت سیاسی یا احساسات ملی برای عربها ــ به‌طوراعم ــ و فلسطینی‌ها ــ به‌طوراخص ــ روشن می‌گردد. صهیونیستها در تبیین ادراك خویش، بر قیامهای اعراب بر ضد اسرائیلی‌ها تاكید می‌‌كنند و می‌گویند: انگیزه این انقلابها، نه مهرورزی به وطن یا پایبندی انسان به میراث خود، بلكه نشان‌دهنده تعصب دینی است.[xx]حییم وایزمن، رهبر صهیونیستهای خارج كه بعدها به ریاست دولت صهیونیست برگزیده شد، درباره نتایج حملات تروریستی سازمان‌یافته از سوی یهودیها پیش از اعلام برپایی دولت، می‌گوید: «خروج دسته‌جمعی عربها و تسهیل ماموریت اسرائیل، یك موفقیت مضاعف بود. پیروزی منطقه‌ای، حل نهایی مساله جمعیتی و تصرف سرزمین و خالی‌كردن آن از ساكنان اصلی به انجام رسیده است تا ملتی كه سرزمین ندارد، بدان مهاجرت كرده و سكنی گزیند.» ولی غیب‌گویی وایزمن شتابزده بود؛ زیرا این سرزمین نه‌تنها به‌كلی خالی از سكنه نشده، بلكه اقلیتی از عربها برجای مانده‌اند و دایم رو به افزایش هستند. دولت صهیونیست جهت ضربه‌زدن به عربها و به‌بندكشیدن آنان، به اقدامات «قانونی» متوسل گردید. این امر دشوار نبود؛ زیرا این دولت، میراث‌خوار ویژگی «یهودیت» است و در كنار مجموعه‌ای از سازمانهای شهرك‌سازی، به‌طورانحصاری در خدمت یهودیان قرار دارد. با صدور قانون «بازگشت» در ژوئیه ۱۹۵۰، ویژگی «یهودیت» به یك مقوله قانونی تبدیل یافت كه به دارنده آن حقی را اعطا می‌نماید كه به غیریهودیان تعلق ندارد. این قانون به مفهوم یگانه صهیونیسم مبنی بر وجود یهودی ناب دارنده حقوق مطلقه در سرزمین فلسطین و نیز به مفهوم ملت یكپارچه یهودی، استناد دارد.[xxi]
دركل، باید گفت: صهیونیسم، به دلیل ماهیت نژاد‌پرستانه‌اش، نمی‌تواند برای غیریهودی حقوقی برابر با خود قائل شود. حقوق برابر، از جمله به‌معنای آن است كه برای غیریهودیان نیز قانون بازگشت به سرزمین، قانون خرید زمین و همه قوانین دیگری كه تنها برای یهودیان معتبرند، اعتبار داشته باشند. اكنون جنبش صهیونیستی می‌تواند در تلاش خود برای فراهم‌آوردن شرایط لازم در فلسطین جهت تحقق خواست این جنبش، به پشتیبانی بیشتر قدرتهای بزرگ امیدوار باشد. اما دستیابی به موفقیتهای سیاسی نزد این یا آن كشور قدرتمند، نباید به‌عنوان هدف واقعی صهیونیسم تلقی شود. هدف واقعی صهیونیسم تجدید حیات مادی، اقتصادی و معنوی قوم یهود است. از دیدگاه آنان، این ماموریت و مسئولیت سازنده، از ارزش و اعتبار ویژه‌ای برخوردار است و كسانی‌كه در این راه گام برمی‌دارند، باید از قابلیتهای فوق‌العاده‌ای همچون شكیبایی، اراده‌ای استوار و نیز از تجربه و آینده‌نگری برخوردار باشند. ازهمه‌مهمتر، آنها باید از موهبت قدرت تخیل و خوش‌بینی بهره‌مند باشند؛ چون بدون این ویژگیها نمی‌توان به هیچ هدف بزرگی دست یافت. سرانجام این‌كه از دیدگاه آنان صهیونیسم وظیفه بزرگی را كه بر دوش دارد، به انجام خواهد رساند.
اما بنا به دید جامعه جهانی، نه‌تنها صهیونیستها در این كار توفیقی نخواهند یافت، بلكه روزبه‌روز بر مشكلات آنان به‌ویژه در سرزمین اشغال‌شده فلسطین افزوده خواهد شد و روزی فرا خواهد رسید كه پدیده صهیونیسم به‌طوركلی از روی زمین محو خواهد گردید.

پی‌نوشت‌ها
[i]ــ موسسه مطالعات فلسطین، سیاست و حكومت رژیم صهیونیستی، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷، صص۳۴۲ــ۳۳۹
[ii]ــ همان، صص۳۴۳ــ۳۴۲
[iii]ــ ناهوم سوكولو، تاریخ صهیونیزم، ترجمه: داود حیدری، ج۱، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۷، صص۳۹۱ــ۳۸۵
[iv]ــ سیاست و حكومت رژیم صهیونیستی، همان، صص۳۴۴ــ۳۴۳
[v]ــ علی اوغور، كنگره‌های صهیونیستها، ترجمه: جعفر سعیدی، تهران، شركت چاپ و انتشارات علمی، ۱۳۷۳
[vi]ــ ناهوم سوكولو، همان، صص۴۲۱ــ۴۲۰
[vii]ــ علی اوغور، همان، صص۷۸ــ۷۰
[viii]ــ عبدالوهاب المسیری، صهیونیسم، ترجمه: لواء رودباری، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امورخارجه، ۱۳۷۴، صص۸۸ــ۷۷
[ix]ــ سیاست و حكومت رژیم صهیونیستی، همان، صص۳۵۸ــ۳۵۷
[x]ــ ناهوم سوكولو، همان، صص۱۴۸ــ۱۴۶
[xi]ــ یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه: ابراهیم یونسی، تهران، انتشارات امیركبیر، ۱۳۵۶، صص۲۰۴ــ۲۰۲
[xii]ــ سازمانهای یهودی و صهیونیستی در ایران، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۱، صص۲۵۵ــ۲۵۳
[xiii]ــ همان، صص۲۵۴ــ۲۵۳
[xiv]ــ همان، صص۲۵۶ــ۲۵۵
[xv]ــ همان، صص۱۲۲ــ۱۰۹
[xvi]ــ یوری ایوانف، همان، صص۲۲۰ــ۲۰۳
[xvii]ــ ناهوم سوكولو، همان، صص۳۵۰ــ۳۴۷
[xviii]ــ صهیونیسم نژادپرستی عریان، ترجمه: اصغر تفنگساز، اصفهان، نشر پرسش، ۱۳۶۷، صص۱۰۶ــ۱۰۵
[xix]ــ سیاست و حكومت رژیم صهیونیستی، همان، ص۲۶۱
[xx]ــ صهیونیسم‌ نژادپرستی عریان، همان، صص۲۲ــ۲۱
[xxi]ــ ناهوم سوكولو، همان، صص۹۲ــ۸۹
سعید حسینی
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید