پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


شاعر اشک و آفتاب


شاعر اشک و  آفتاب
● نگاهی به خانه سفیدبرفی گزیده عاشقانه های آنا آخماتوا
ترك خواهم كرد ‎/ خانه سفید برفی ات را، ‎/ باغ خاموشت را.‎/ وا خواهم نهاد ‎/ زندگی ام را، ‎/ تا كه باشد ‎/ متروك و پاك...
«آنا آندریو ناگورنكو» كه بعدها تخلص «آنا آخماتوا» را از نام مادربزرگ خود گرفت نه تنها در ایران كه در جهان هم شاعری است نام آشنا. آخماتوا در حساس ترین و تاثیرگذارترین دوره های تاریخی روسیه و در عصر تحولات سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی جهان و از جمله روسیه زیست و حاصل این زندگی كه گاه خالی از مشقت و ترس و دلهره بر او و امثال او نمی گذشت اشعاری است كه در جهان ادبیات اغلب از ماندگاری بی نظیری برخوردارند و با اقبال خاص و عام هر دو مواجه شده اند. باز هم این سئوال مطرح می شود كه آیا برای خلق آثار ماندگار باید رنج كشید؟ و این رنج هر چه عمیق تر و زخم های به جا مانده از آن هر چه جریح تر باشد پس اثر از مانایی بیشتری برخوردار خواهد بود؟ چرا لحظات شاد و نشاط آور در ادبیات ناب و به اصطلاح جدی كمتر یافت می شود. «وولف» در یادداشت های روزانه اش جایی چنین می نویسد؛ البته به نقل از مضمون «بخش زیادی از ادبیات را رنج ها و غصه های ما انباشته است، پس ادبیات كامل نیست.»
باری «خانه سفید برفی» مجموعه ای از عاشقانه های «آخماتوا» است كه شامل اشعار تغزلی سرتاسر زندگی اش می شود. او اگرچه در سال های جنگ جهانی دوم و به طور مشخص از سال ۱۹۴۴- ۱۹۴۱ در بیمارستان ارتش برای مجروحان جنگی شعر می خوانده (كاری كه بسیاری از شاعران اتحاد جماهیر شوروی می كردند) ولی همزمان با آن اشعار سلحشورانه و ایدئولوژیك گاه به خانه قلب خود رجوع می كرده و برای دل خودش هم شعرهایی می گفته است و البته كه شاعری با قلبی زنده و سرشار چون او در تمام عمر می توانسته از عشق بگوید. زیرا كه لازمه شاعر، عاشق بودن در سراسر زندگی است و با نگاهی عاشقانه به جهان و هستی نگریستن. آوردن دو نمونه از اشعار وی در اینجا خود می تواند گواه بر این مدعا باشد:
... تا انتهای كوچه ‎/ دیوانه وار، آسیمه سر. ‎/ فریاد بركشیدم: ‎/ شوخی بود، آنچه گفتم. ‎/ تركم مكن، ور نه می میرم. ‎/ اما، او ‎/ نقش بر بست بر لبانش ‎/ - لبخندی: ‎/ هراس انگیز، ‎/ سخت سرد. ‎/ مرا گفت ‎/ هرگز در باد نایست.
و در شعر دیگری كه نامش هست «به یاد سرژ نو سكایا» چنین آورده:
چندان هم ساده نبوده است، ‎/ با من بوده ای تو ‎/ همواره ‎/ زیر آن خطوط مقدس... ‎/ چه دیگرگون گشته اند چیزها ‎/ با این همه ‎/ با من بوده ای، ‎/ تو ‎/همواره، ‎/ درون صدایم. ‎/ تو همان نیمه ی قلبم بودی ‎/ كه چرایی چیزها را می دانست، ‎/ پاره ی بنیادی شان را.
شاعر می تواند یك عمر عاشق باشد و از عشق بسراید. گیرم كه بر او جنگ ها گذشته باشد، انقلاب ها تجربه كرده باشد و حبس ها و شكنجه ها و تهدیدات دیده و شنیده باشد و آماج انواع و اقسام تهمت ها و نارواها قرار گرفته باشد. اما همچنان از عشق بگوید و با آن نفس بكشد. همچون «آنا آخماتوا» كه یك وقتی «ژدانف» وزیر فرهنگ استالین او را نیمه راهب، نیمه... نامید بزرگترین اهانت به تمام دوران زندگی اش كه در روزنامه های دولتی همان دوره تكثیر شد. هرچند در دوره «خروشچف» پس از آن همه خفقان و خونریزی از او اعاده حیثیت شد و حتی اجازه دادند مجموعه ای از اشعارش منتشر و از كشور خارج شود اما آنچه نباید، شده بود و شاعر سخت ترین تجربیات حیاتش را دیگر از سر گذرانده بود.
«آخماتوا» در سال ۱۸۸۹ متولد شد و سال ۱۹۶۶ در سن هفتادوهفت سالگی زندگی را بدرود گفت. سال های جوانی زندگی او مصادف بود با سال های طلایی پاریس. در همین دوران است كه با شوهرش «گومیلف» كه خود شاعری انقلابی محسوب می شد به پاریس رفت و در آنجا با شاعران و هنرمندان بسیاری آشنا شد. از جمله این هنرمندان نقاش معروف «آمادئو مودیلیانی» است كه پرتره ای هم از «آخماتوا» كشید. در سال ۱۹۱۴ با شروع جنگ جهانی اول همراه سربازان به جبهه های جنگ پیوست بعد از جنگ از شوهرش جدا شد و سه سال بعد از این جدایی در سال ۱۹۲۱ «گومیلف» به جرم توطئه علیه انقلاب دستگیر و سپس اعدام شد! پس از این حادثه زندگی آخماتوا در تاریكی صرف فرو رفت و سختی و مرارت یكی پس از دیگری از راه می رسید.
در سال ۱۹۳۳ تنها پسرش به دلایلی واهی دستگیر و روانه زندان شد و تا سال ۱۹۴۹ در زندان به سر برد:
و می بردنت كشان كشان ‎/ با دست های بسته، ‎/ در پی ات، من با دست های دعا...
دوران سخت زندگی شاعر را، كه كوتاه زمانی هم نبوده، به خوبی می توان از لابه لای سطور شعرش احساس كرد. هر چند سال های آغازین زندگی اش در سرخوشی و جهانگردی و البته ایده آلیسم انقلابی به سر شد و به خوبی شور و نشاط زندگی اینچنین را در اشعارش منعكس كرده است. عاشقانه های آن دوران از عشق می گویند و نهایتاً حرمانی از پی جفای معشوق، اما آن دسته از اشعار تغزلی اش كه به سال های میانی و انتهایی حیاتش مربوط می شود نه صرفاً عشق به فرد و معشوق خاص كه عشق به مردمی است كه شاعر رنج هایشان را می بیند و در سختی ها و مرارت ها با آنها شریك است. تضاد در زندگی دوگانه شاعری كه خاطرات سال های كودكی و نوجوانی اش به پارك های وسیع و سرسبز «اودسا» در كنار پرستار و خدمه محدود می شود و سپس وارد زندگی انقلابی و در پس آن بگیر و ببند بی چون و چرا و خارج از منطق دوران سیاه استالین می شود باعث شده اشعارش در كنار غنای ناب شاعرانه از دگردیسی و تنوعی ناب بهره مند شوند و با هرگونه مخاطبی ارتباطی درخور برقرار كنند. می گویند چاپ كتاب ها و اشعار وی در كنار آثاری كه درباره اش نوشته شده، در دو كشور انگلیس و فرانسه، خود یك كتابخانه كامل می شود و این نشان می دهد كه در جهان شعر معاصر آخماتوا از چه اهمیت و جایگاه والایی برخوردار است. «آخماتوا» را پیش از این در ایران با ترجمه های عبدالعلی دستغیب و احمد پوری می شناختیم و «خانه سفیدبرفی» كه آخرین اثر منتشر شده از وی در ایران است توسط «مسعود شیربچه» و «مریم كمالی» ترجمه شده است.«آنا آخماتوا» در جایی گفته است: «در جهان ملتی ساده تر، مغرورتر و بی اشك تر از ما نیست.» گفته ای كه بر دل هر مخاطبی می نشیند.
محمدرضا مرزوقی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید