چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا
«زنگ شتر» الهام از صحرای حلب
● خاطرهیی از زبان بدیعزاده
شنیدن و خواندن شرح مشكلات هنرمندان در راه خلق اثر، همواره با جذابیتهایی همراه بوده و هست. خاطره زیر به شرح مسافرت بدیعزاده است كه برای ضبط صفحه به حلب و بیروت رهسپار شدند.
جواد بدیعزاده طی دو سفری كه در سفر اول با ابوالحسن خان صبا، اسماعیل مهرتاش، فرهاد میرزا معتمد و در سفر دوم كه باز به همراهی صبا، مرتضیخان محجوبی، تاج اصفهانی، ملوك ضرابی، ملكه حكمت شعار و طباطبایی جهت پر كردن صفحه به سوریه و لبنان سفر كرده بود، مینویسد:
هنرمندان برای پر كردن صفحه و ضبط آهنگهای ملی ایران، باید زحمات و مشقات فراوانی را متحمل میشدند. از جمله در اولین سفری كه به دعوت كمپانی «سودوا» به همراه صبا عازم «حلب» و «بیروت» شدیم. بعد از اقامت كوتاهی در بغداد، با یك ماشینی كه راننده آن مرد عربی بود، به طرف «شام» حركت كردیم.
برای رسیدن به این مقصد میبایست از صحرای شام عبور كنیم. در این راه تا رسیدن به مقصد هیچآبادی یا شهری قرار نداشت. راننده عرب كه به نظر میرسید از صحرا و وضع آن بیاطلاع است، تا نزدیك غروب در حدود ده دوازده ساعت در صحرای شام راند، تا نزدیك غروب كه در محلی از صحرا قرار گرفتیم كه نه راه پس داشتیم و نه راه پیش.
گم شدن در صحرایی كه مثل دریا و اقیانوسی بیكرانه بود، حكم مرگ را داشت. راننده عرب راه اصلی و جاده را به علت بیاطلاعی گم كرده بود و برای ما بیاطلاعی او مساوی با مرگ بود. در وسط صحرا جنبندهیی پیدا نمیشد جز خار مغیلان كه غذای شتران است.
من و صبا و دیگر همراهان مدت چهارشبانه روز در آن محل نامشخص، ویلان و سرگردان، منتظر رسیدن مرگ بودیم. ولی بخت یاری كرد و بالاخره در چهارمین روز از سرگردانی، در حدود ساعت ۱۲ شب، «صبا» كه از ماها باهوشتر بود گفت: صدای حركت ماشینی را میشنوم و در همان لحظه، روزنه كوچكی از امید، به گوشه چشم ما باز شد و كمی بعد، از افق نوری دمید و روشنایی تمام صحرا را مثل روز روشن كرد و در فاصلهیی دور از ما ایستاد.
خود را بسرعت به ماشین بزرگی كه مثل ماشینهای بزرگ دو طبقهیی كه فعلاً در تهران در جریان است، رساندیم و بعد از لحظاتی ابتدا راننده آن و بعد تمام مسافرین از آن ماشین بزرگ پیاده شدند كه ببینند این بخت برگشتههای گمگشته راه، از چه قماشی هستند. صبای مرگ به چشم دیده و به جان آمده، وسط صحرای شام، ویولن را برداشت و در مایه «سهگاه» درآمدی كرد و من نیز حال گمشده خود را بازیافتم و در همان مایه و در همان حال زدم زیر آواز و خواندن این غزل كه:
من كز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
در عشق دیدن تو هواخواه غربتم
آنگاه همگی سوار اتوبوس صحرایی شدیم. من كنار صبا نشستم. پرسیدم: این چهار مضرابی كه وسط صحرا زدی، ارتجالا و بداهتاص زدی یا سابقه داشت؟ گفت: مختصری در مغزم بود و چندان بیسابقه نبود. گفتم: چهار مضراب خوبی بود. یادداشت كن تا از خاطرات محو نشود تا بموقع خود ضبط كنیم.
گفت: این چهار مضراب را من «زنگ شتر» نام گذاشتم و بلافاصله توی اتوبوس، قوطی سیگار خود را در آورد و روی قوطی سیگار چهار مضراب را نوشت و این همان «زنگ شتری» است كه صبا در صفحات كمپانی «سودوا» آن را ضبط كرده و روی صفحه نوشت:
به یاد غزاله (غزاله نام دختر صباست) و اكنون پس از سالها این چهار مضراب به چند رقم با اركسترهای گوناگون ضبط شده و در واقع تمرین نوازندگان سازهاست...
منبع : روزنامه اعتماد
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران پاکستان رئیسی مجلس شورای اسلامی دولت سید ابراهیم رئیسی حجاب ایران و پاکستان رئیس جمهور مجلس دولت سیزدهم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سیل تجاوز وزارت بهداشت تهران هواشناسی پلیس شهرداری تهران قتل فضای مجازی سازمان هواشناسی آتش سوزی خانواده
قیمت خودرو سلامت بازار خودرو بانک مرکزی خودرو قیمت طلا قیمت دلار ایران خودرو دلار سایپا بورس تورم
کتاب تلویزیون سینمای ایران سریال رادیو فیلم تئاتر سینما نمایشگاه کتاب
کنکور ۱۴۰۳ دانشگاه تهران دانشگاه آزاد اسلامی
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا غزه فلسطین روسیه جنگ غزه چین اتحادیه اروپا ترکیه عملیات وعده صادق اوکراین
فوتبال استقلال پرسپولیس تراکتور باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال رئال مادرید بازی بارسلونا سپاهان فوتسال لیگ برتر
گوگل تبلیغات همراه اول هوش مصنوعی ایلان ماسک فناوری سامسونگ تلگرام ناسا
کاهش وزن یبوست پیری صبحانه دمنوش