پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


معظم‌ ترین‌ یادگار ادبی‌ بشر


معظم‌ ترین‌ یادگار ادبی‌ بشر
شاهنامه‌ فردوسی‌ هم‌ از حیث‌ كمیت‌ هم‌ از جهت‌ كیفیت‌ بزرگترین‌ اثر ادبیات‌ و نظم‌ فارسی‌ است‌، بلكه‌ می‌توان‌ گفت‌ یكی‌ از شاهكارهای‌ ادبی‌ جهان‌ است‌ و اگر من‌ همیشه‌ در راه‌ احتیاط‌ قدم‌ نمی‌زدم‌، می‌گفتم‌ كه‌ شاهنامه‌ معظم‌ترین‌ یادگار ادبی‌ نوع‌ بشر است‌.
● تاریخ‌ ملی‌ ایرانیان‌
نخستین‌ منت‌ بزرگی‌ كه‌ فردوسی‌ بر ما دارد احیا و ابقای‌ تاریخ‌ ملی‌ ماست‌، هرچند جمع‌آوری‌ این‌ تاریخ‌ را فردوسی‌ نكرده‌ و عمل‌ او تنها این‌ بوده‌ است‌ كه‌ كتابی‌ را كه‌ پیش‌ از او فراهم‌ آمده‌ بود به‌ نظم‌ آورده‌ است‌ و لیكن‌ همین‌ فقره‌ كافی‌ است‌ كه‌ او را زنده‌ كننده‌ آثار گذشته‌ ایرانیان‌ به‌ شمار آورد چنانكه‌ خود او این‌ نكته‌ را متوجه‌ بوده‌ و فرموده‌ است‌. «عجم‌ زنده‌ كردم‌ بدین‌ پارسی‌» و پس‌ از شماره‌ اسامی‌ بزرگانی‌ كه‌ نام‌ آنها را ثبت‌ جریده‌ روزگار ساخته‌، می‌گوید:
«چون‌ عیسی‌ من‌ این‌ مردگان‌ را تمام‌
سراسر همه‌ زنده‌ كردم‌ به‌ نام‌»
ایرانی‌ بی‌شاهنامه‌؛ چرخ‌ چنبر
اگر فردوسی‌ شاهنامه‌ را نظم‌ نكرده‌ بود این‌ روایات‌ به‌ حالت‌ تاریخ‌ بلعمی‌ ترجمه‌ و تلخیص تاریخ‌ محمدبن‌ جریر طبری‌ و نظایر آن‌ در می‌آمد كه‌ از صد هزار نفر یك‌ نفر آنها را نخوانده‌ بلكه‌ ندیده‌ است‌ و شكی‌ نیست‌ در اینكه‌ اگر سخن‌ دلنشین‌ فردوسی‌ نبود، وسیله‌ ابقای‌ تاریخ‌ ایران‌ همانا منحصر به‌ كتب‌ امثال‌ مسعودی‌ و حمزه‌بن‌ حسن‌ و ابوریحان‌ می‌بود كه‌ همه‌ به‌ زبان‌ عرب‌ نوشته‌ شده‌ و اكثریت‌ عظیم‌ ایرانی‌ها از فهم‌ آن‌ عاجزند. شاهنامه‌ فردوسی‌ از بدو امر نزد فارسی‌ زبانان‌ چنان‌ دلچسب‌ واقع‌ شده‌ كه‌ عموما فریفته‌ آن‌ گردیده‌اند، هركس‌ خواندن‌ می‌دانست‌، شاهنامه‌ را می‌خواند و كسی‌ كه‌ خواندن‌ نمی‌دانست‌ در مجالس‌ شاهنامه‌خوانی‌ برای‌ شنیدن‌ و تمتع‌ یافتن‌ از آن‌ حاضر می‌شد، كمتر ایرانی‌ بود كه‌ آن‌ داستان‌ها را نداند و اشعار شاهنامه‌ را از بر نخواند و رجال‌ احیا شده‌ فردوسی‌ را نشناسد، اگر این‌ اوقات‌ از این‌ قبیل‌ مجالس‌ نمی‌بینی‌ و روایت‌ آن‌ اشعار را كمتر می‌شنوی‌، از آن‌ است‌ كه‌ شداید و بدبختی‌های‌ عصر اخیر محور زندگانی‌ ما را به‌ كلی‌ منحرف‌ ساخته‌ و به‌ قول‌ معروف‌ چرخ‌ ما را چنبر كرده‌ بود.
● وظیفه‌ هر ایرانی‌
به‌ عقیده‌ من‌ وظیفه‌ هر ایرانی‌ است‌ كه‌ اولا خود با شاهنامه‌ مانوس‌ شود، ثانیا ابنای‌ وطن‌ را به‌ موانست‌ این‌ كتاب‌ ترغیب‌ كند و اسباب‌ آن‌ را فراهم‌ آورد. مختصر، فردوسی‌ قباله‌ و سند نجابت‌ ملت‌ ایران‌ را تنظیم‌ فرموده‌، و همین‌ كلمه‌ مرا بی‌نیاز می‌كند. از اینكه‌ در توضیح‌ مطلب‌ و پافشاری‌ در اثبات‌ مقام‌ فردوسی‌ از این‌ جهت‌ به‌ طول‌ كلام‌ بپردازم‌.
● وقایع‌ تاریخی‌ و اعتقاد به‌ حقیقت‌
بی‌موقع‌ نمی‌دانم‌ كه‌ جواب‌ این‌ اعتراض‌ را بدهم‌ كه‌ غالب‌ روایاتی‌ كه‌ فردوسی‌ در شاهنامه‌ نقل‌ كرده‌، یا تمام‌ عاری‌ از حقیقت‌ است‌ یا مشوب‌ به‌ افسانه‌ می‌باشد و در این‌ صورت‌ چگونه‌ می‌تواند سند تاریخ‌ ما محسوب‌ شود؟ غافل‌ نباید شد از اینكه‌ مقصود از تاریخ‌ چیست‌ و فواید آن‌ كدام‌ است‌. البته‌ در هر رشته‌ از تحقیقات‌ و معلومات‌ حقیقت‌ باید وجهه‌ و مقصود باشد و خلاف‌ حقیقت‌ مایه‌ گمراهی‌ است‌ اما در این‌ مورد مخصوص‌، مطابق‌ واقع‌ بودن‌ یا نبودن‌ قضایا منظور نظر نیست‌. همه‌ اقوام‌ و ملل‌ متمدن‌ مبادی‌ تاریخ‌شان‌ مجهول‌ و آمیخته‌ به‌ افسانه‌ است‌ و هر اندازه‌ سابقه‌ ورودشان‌ به‌ تمدن‌ قدیم‌تر باشد این‌ كیفیت‌ در نزد آنها قویتر است‌، زیرا كه‌ در ازمنه‌ باستانی‌ تحریر و تدوین‌ كتب‌ و رسایل‌ شایع‌ و رایج‌ نبود و وقایع‌ و سوانحی‌ كه‌ بر مردم‌ وارد می‌شد فقط‌ در حافظه‌ اشخاص‌ نقش‌ می‌گرفت‌ و سینه‌ به‌ سینه‌ از اسلاف‌ به‌ اخلاف‌ می‌رسید و ضعف‌ حافظه‌ یاقوت‌ تخیل‌ و غیرت‌ و تعصب‌ اشخاص‌، وقایع‌ و قضایا را در ضمن‌ انتقال‌ روایات‌ از متقدمین‌ به‌ متاخرین‌ متبدل‌ می‌ساخت‌ و كم‌كم‌ به‌ صورت‌ افسانه‌ در می‌آورد، خاصه‌ اینكه‌ طبایع‌ مردم‌ عموما بر این‌ است‌ كه‌ درباره‌ اشخاص‌ یا اموری‌ كه‌ در ذهن‌ ایشان‌ تاثیر عمیق‌ می‌بخشد، افسانه‌ سرایی‌ می‌كند و بسا كه‌ به‌ حقیقت‌ آن‌ افسانه‌ها معتقد و نسبت‌ به‌ آنها متعصب‌ می‌شوند.
● مایه‌ اتحاد یادگار گذشته‌
حاصل‌ اینكه‌ تاریخ‌ باستانی‌ كلیه‌ اقوام‌ و ملل‌ بالضروره‌ افسانه‌ مانند است‌، هر قومی‌ برای‌ اینكه‌ میان‌ افراد و دسته‌های‌ مختلف‌ او اتفاق‌ و اتحاد و همدردی‌ و تعاون‌ موجود باشد، جهت‌ جامعه‌ و مابه‌الاشتراك‌ لازم‌ دارد و بهترین‌ جهت‌ جامعه‌ در میان‌ اقوام‌ و ملل‌، اشتراك‌ در یادگارهای‌ گذشته‌ است‌، اگرچه‌ آن‌ یادگارها حقیقت‌ و واقعیت‌ نداشته‌ باشد، چه‌ شرط‌ اصلی‌ آن‌ است‌ كه‌ مردم‌ به‌ حقیقت‌ آنها معتقد باشند و ایرانیان‌ همواره‌ معتقد بوده‌اند كه‌ پادشاهان‌ عظیم‌الشان‌، مانند جمشید و فریدون‌ كی‌قباد و كی‌خسرو داشته‌ و مردان‌ نامی‌ مانند كاوه‌ و قارن‌ و گیو و گودرز و رستم‌ و اسفندیار میان‌ ایشان‌ بوده‌ كه‌ جان‌ و مال‌ و عرض‌ و ناموس‌ اجدادشان‌ را در مقابل‌ دشمنان‌ مشترك‌ مانند ضحاك‌ و افراسیاب‌ و غیره‌ محافظت‌ كرده‌اند. به‌ عبارت‌ اخری‌، هر جماعتی‌ كه‌ كاوه‌ و رستم‌ و گیو و بیژن‌ و ایرج‌ و منوچهر و كی‌خسرو و كی‌قباد و امثال‌ آنان‌ را از خود می‌دانستند، ایرانی‌ محسوب‌ بودند و این‌ جهت‌ جامعه‌، رشته‌ اتصال‌ و مایه‌ اتحاد قومیت‌ و ملیت‌ ایشان‌ بوده‌ است‌.

محمد علی‌ فروغی‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید