جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


مبانی هرمنوتیک از دیدگاه صدرالمتألهین


مبانی هرمنوتیک از دیدگاه صدرالمتألهین
وقتی به جهان و موجودات آن از گیاه و حیوان و انسان می‌نگریم، به موضوعاتی برمی‌خوریم كه با دقت و تعمق حقایق بزرگی را بر ما منكشف می‌سازند. از این باب است وقتی به گیاهان و نباتات و میوه‌ها نگاه می‌كنیم و درمی‌یابیم كه هریك هسته‌ای دارند و پوسته‌ای، از میوه‌ها گرفته تا دانه و بسیاری از گل‌ها و حتی ساقه‌ی گیاهان؛ هریك پوسته‌ای دارند كه چون محافظی بر درون و مغز آنها كشیده شده است. هرچه پوسته محكم‌تر باشد، نظیر بادام و گردو، مغز و درون كمترآسیب می‌بیند.
وقتی به سراغ بدن خود نیز می‌رویم، حتی كوچك‌ترین و ریزترین جزء زنده‌ی بدن، یعنی سلول‌ها نیز هریك هسته‌ای دارند و پوسته‌ای. در اینجا نیز هریك از پوسته و مغز به یكدیگر وابسته‌اند و هر تغییری بر هریك به دیگری نیز منعكس می‌شود و لذا چنانچه پوسته آسیب ببیند، مغز و هسته نیز از آن در امان نخواهند بود؛ همانطور كه اگر هسته و مغز از درون بپوسد، پوسته دوام نداشته و فرو می‌ریزد. از این روست كه هر عضوی كه حساس‌تر است، در پوسته‌های متعدد و مقاوم‌تری قرار گرفته است. قلب و دستگاه تنفس با لایه‌های بیرونی و قفسه‌ی سینه و مغز به عنوان مركز فرماندهی، در میان پوسته‌ای محكم، یعنی جمجمه جای گرفته است.
اما مغز و پوسته در این انواع و نظایر آن خلاصه نمی‌شوند. اگر باز تعمق كنیم، مغز و پوسته‌هایی را خواهیم یافت كه اساساً متفاوت از مواردی‌اند كه تاكنون برشمردیم. وجود انسان در بدن مادی خلاصه نمی‌شود و خود واقعی انسان، روح و نفس اوست كه در ورای بدن پنهان و پوشیده است. پس انسان نیز مغزی دارد و پوسته‌ای. روح مغز و باطنی است كه در ورای پوسته‌ی بدنی او قرار گرفته است، هرچند كه آنچنان بین این مورد با آنچه در گیاهان هست تفاوت وجود دارد كه تعبیر ظاهر و باطن سزاوارتر از پوسته و مغز می‌نماید.
در اینجا نیز هریك از پوسته و مغز با یكدیگر مرتبط‌اند و هریك را خواصی است كه از مصاحبت با دیگری حاصل گشته است. اما اینگونه پوسته‌ها و مغز در انسان خلاصه نمی‌شود. عبادات نیز ظاهری دارند و باطنی. اعمال ظاهری عبادات، شعائردینی هستند كه شعاری‌اند برای به حركت درآمدن شعور انسان. قرآن نیز نظیر انسان ظاهر و باطن و بیرون و درونی دارد. درون و باطن قرآن نیز خود ظاهری است برای درونی دیگر و آن درون نیز درون دیگر، تا آنجا كه در احادیث آمده است كه تا هفت بطن، بلكه تا هفتاد بطن و درون دارد و البته این اعداد، تعداد و شمارش معینی نیستند و تنها از تعدد خبر می‌دهند وا لّا تنها خدا می‌داند كه چند مغز و درون در ورای الفاظ الاهی قرار گرفته است.
تشكیل موجودات از هسته و پوسته از چشم تیزبین حكما و فلاسفه‌ی الاهی پوشیده نمانده و خصوصاً در مورد ظاهر و باطن انسان.
صدرالمتألهین، همانگونه كه برای ایمان و انسان درجات و مراتبی متفاوت در نظر می‌گیرد، قرآن را نیز دارای درجا ت و مراتب دانسته می‌گوید: هر درجه از درجات و هر سطحی از سطوح قرآن، حاملان و حافظانی دارد. پایین‌ترین سطح آن جلد آن می‌باشد، همانطور كه پایین‌ترین مرتبه‌ی انسان پوست او می‌باشد و واجب است كه انسان برای ارتباط با قرآن، در اولین قدم تنها بعد از تطهیر ظاهر بدن خود از نجاسات و آلودگی اجازه دارد با ظاهر قرآن كه همان پوست و جلد و صفحه‌ی آن است، تماس پیدا كند(۱) و در جای دیگری می‌فرماید: همچنانكه ظاهر جلد قرآن و كاغذ آن از كسانی كه مطهر و پاكیزه نیستند، محفوظ و نگهداری می‌شود، همچنین باطن معنای آن هم از باطن و قلب انسانی كه از پلیدی و زشتی، پاك و مبرا نبوده و منور به نور توبه نباشد، پوشیده و پنهان است و همچنان كه بدون طهارت، كسی دست بر صورت و كلمات آن نتواند گذاشت، همچنین برای رسیدن به معانی آن هیچ قلبی جز قلب‌های صاف از هوی و هوس، نتواند رسید.(۲) پس باطن و معنا و واقعیّت قرآن برای كسانی كه دارای قلب‌های ناپاك می‌باشند پوشیده است و این ویژگی می‌تواند شامل مسلمانان نیز باشد. هر كس از قرآن به اندازه‌ی توان فهم و نیروی علم و ادراك خود تحقیق می‌نماید و این خود انسان است كه می‌تواند لایه‌های وجودی خود را آماده‌ی پذیرش این حقایق كند. كسی كه اهل ظاهر است، به ظاهر كلمات قرآن توجه می‌كند و به حقایق آن بی‌توجّه است، جز معانی ظاهری چیزی ادراك نمی‌كند؛ امّا صاحبان عقل و ادراك، مغز و سّر و روح و درون آن را درك می‌كنند.
از این مطالب می‌توان پاسخ سؤالی مهم را دریافت. از دیرباز این سؤال مطرح بوده است كه اگر باطن هدف است و غایت و ظاهر جز پوششی برآن نیست، چه نیازی است كه پس از دریافت باطن و مغز، به ظاهر و اعمال عبادی و واجبات بپردازیم؟ چرا نتوان بدون معطل نمودن خود به اعمال ظاهری، به باطن رسید و هدف و غایت را درك نمود.
جهان و هستی دارای مراتب و سطوح مختلفی است كه از مراتب ضعیف و پایین تا مراتب قوی و برتر امتداد و جریان دارد كه ظاهر مراتب پایین و باطن و مغز مراتب بالاتر را تشكیل می‌دهند. سلسله مراتب هستی نظیر نردبانی است كه از فرش و زمین تا عرش و آسمان كشیده باشد. همانطور كه نمی‌توان بدون گذر از پله‌های پایین به پله‌های بالای نردبان رسید، در سلسله هستی نیز نمی‌توان به مراحل بالاتر بدون گذر از مراحل پایین‌تر و ضعیف دست یافت.
پس ظاهر راه رسیدن به باطن است و نمی‌توان به معنا و حقیقت بدون گذر و عمل به ظاهر دست یافت. از این گذشته نباید ظاهر و باطن را دو چیز متفاوت و جدا از هم تصور كرد كه احیاناً با هم تعارض و اصطلاك پیدا می‌كنند. ظاهر، ظهور و نمود و تبلور باطن است و نظیر چشمه‌ای است كه باطن از آن برون می‌ریزد و لذا هیچگاه بین ظاهر و باطن تعارض و تناض وجود نخواهد داشت.
«رازها و اسرار قرآنی كه برای عرفا و دانشمندان روشن می‌گردد، هیچگاه مخالف ظاهر قرآن و تفسیر آن نبوده، بلكه مكمّل و متمّم آن است و گذشتن از پوست و رسیدن به مغز و نیز گذشتن از ظاهر بیرون و رسیدن به باطن و درون قرآن است، لذا شایسته است كه انسان صورت ظاهری الفاظ و كلمات را بر همان شكل و اصل خود باقی بگذارد و آن را تغییر ندهد و فهم آن را به خداوند و ائمه و اولیاء واگذارد.»(۳) پس در عین اینكه ظواهر معانی قرآن درست و صحیح است، ممكن است مفاهیم دیگری نیز داشته باشد كه برتر از آن است و در نتیجه هم ظاهر قرآن و هم باطن آن حق است و هر انسان عالمی درحال ِ پیمودن از یك مرحله به مرحله‌ی دیگر، یعنی از ظاهر به طرف باطن پیش می‌رود و مطابق و متناسب با درجه‌ی علم و معرفت خود، از معارف قرآن بهره می‌گیرد.
هم قرآن و هم مخلوقات، یعنی هم كتاب تشریع و هم كتاب تكوین، تنزیل هستند. «تنزیلٌ من ربّ العالمین» قرآن و انسان هر دو از یك جا تنزیل شده‌اند، لذا قرآن برای انسان آشناست؛ زیرا كه قرآن صدای آشناست. هیچ كلامی شیرین‌تر و آشناتر از قرآن نیست؛ آنقدر آشنا كه گویی این كلام روزی از خودمان صادر شده و روزی خودمان آن را گفته‌ایم. سریّ‌ترین حرف‌ها را خداوند آشكارا امّا به زبان اشاره در قرآن نوشته است، كسی كه با خداوند یگانه و رفیق باشد، زبانِِِ عشق یعنی اشارات محبوب را خوب می‌فهمد. قرآن نامه‌ی دوست است و زبان اهل محبّت، زبان اشاره است. اشارت را اهل محبّت درك می‌كنند. اگر اهل محبّت شدی قرآن را خواهی فهمید. آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند. قرآن عبارات و اشارات و لطایف و حقایق است امّا:
ـ عبارات آن برای عموم خلق
ـ اشارات آن برای خواص
ـ لطایف آن برای اولیاء
ـ حقایق آن برای انبیاء
یك آیه‌ی قرآن كه نظرت را جلب می‌كند تا كاملاً آن را هفم نكرده‌ای و نخورده‌ای و سیراب نشده‌ای، از آن عبور نكن؛ پس یك كلام را بگیر و مزمزه كن و آن را بچش. اگر كسر داشتی سراغ كلام دوّم برو، صاحب كلام در كلامِ خود حضور دارد، قرآن را بخوانید تا به صاحب كلام ملحق شوید و اگر آن را نفهمیدی از خود صاحب كلام كه همراه كلامش است بخواه كه به تو بفهماند.(۴)
حال در این سخن علی (ع) تأمّل كن كه فرمود: «اگر بخواهم تفسیر سوره‌ی حمد را بر هفتاد شتر حمل می‌كنم» یعنی چه؟
در حالی كه معنا و تفسیر ظاهری آن خیلی كوتاه و مختصر است و اینكه پیغمبر«صلّی الله علیه اله» بیست بار«بسم الله الرحمن الرحیم» را تكرار می‌فرمودند آیا جز برای تدّبر و اندیشیدن باطن معانی آن نمی‌باشد وگرنه ترجمه و تفسیر ظاهر آن روشن و كسی چون پیامبر نیازی به تكرار آن نداشت.(۵)
قرآن به همین دلیل تفسیر و تأویل می‌شود، محكم و متشابه دارد، ظاهر و باطن دارد و به زبان اشارت است و در نتیجه ما دو نوع تفسیرداریم: ۱. تفسیر لفظی و تاریخی ۲. تفسیر رمزی و تمثیلی و رابطه‌ی این دو نوع تفسیر مانند رابطه‌ی نفس و بدن است. نفس هیچگاه ناقض بدن نیست و بلكه مكمّل و مغز بدن است، دو معنای ظاهر و باطن نیز هیچگاه ناقص یكدیگر نیستند، بلكه نظیر روح و بدن هر دو متعلّق به یكدیگر می‌باشند و ظاهر كتاب مقدس و قرآن را هرگز نمی‌توان رها نمود.


پی‌نوشت:
۱. صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر سوره‌ی جمعه، انتشارات بیدار، قم، جلد ۷، ص۱۱۰.
۲. صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، مفتاح دوّم، فاتحه‌ی دوّم، ص۲۱۵.
۳-صدرالمتألهین،محمد بن ابراهیم،مفاتیح الغیب،مفتاح دوّم،فاتحه ی هفتم،ص۲۵۰.
۴. خان احمد دولابی، محمد اسماعیل، مصباح الهدی، تألیف مهدی طیّب، انتشارات سفینه، ۱۳۷۹، ص۴۳۶.
۵. صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، ترجمه و تعلیق محمد خواجوی، انتشارات مولی، ص۲۳۰.
نویسنده: خدیجه شمشادی
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید