شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

فلسفه به دقیقه اکنون


فلسفه به دقیقه اکنون
هایدگر زمانی از «سیطره تكنولوژی» بر انسان سخن گفت؛ سیطره ای كه انسان، به مثابه شیء، در گردونه بی پایان تكنولوژی قرار می گرفت و چونان جزئی فرمان پذیر از مجموعه ای مكانیكی، اسیر اراده او بود. این غلبه یافتگی قهرآمیز، نمود بارز به زانو درآمدن متافیزیك معصوم سنتی دربرابر فیزیك دقیق و بی عاطفه عصر جدید بود.
در چنین غوغای سهمگینی، پرسش انسان، دیگر چیستی، چرایی و فرجام كار او نبود، بلكه می پرسید: «چگونه باید زیست؟» این پرسش بی محابای فلسفی، تمام متفكران را به پاسخ فرامی خواند.
چرا تمام اهل اندیشه مجاز به پاسخ گویی به این پرسش بودند؟ زیرا در چنان جهانی، معرفت چنان چندگونگی و تكثر یافته بود كه هر بخش از آن فقط عهده دار تدوین مرام نامه ای برای یكی از نیازهای انسان این جهانی بود. این معرفت های چند لایه، فلسفه های مضاف بسیاری را در دامن خود پرورید؛ شناخت های مضافی كه در یك نقطه با یكدیگر دیدار می كردند: همان جا كه هر نوع عقل ورزی، لاجرم، به «خود زندگی» می انجامید. چنین تعقلی، از آن رو كه معطوف به قلمرو ناسوتی زیست بشر می شد، دیگر در پی آن نبود كه به اقتدای فیلسوفان كلانٍ اندیش، «نفس هستی» را دستمایه تلاش عقلانی خود كند، بلكه «وجود» را چنان پاره پاره و گسیخته می دید كه ترجیح می داد به «هستی در اكنون» انسان معاصر بپردازد، اما بر پایه همان نظرگاه فیزیكی.
انسان این دوران، دیگر نگاه از آسمان و ستاره برداشت و خود را به خاك و سنگریزه مشغول كرد و چنان شد كه به جای اخلاق، علم، دین، تكنولوژی، سیاست، عرفان و... از فلسفه های آنان سخن گفت.
اینك دیگر انسان، تعریف تازه ای یافته بود. این انسان جدید، اصول رفتاری جدیدی را نیز می طلبد كه مؤلفه های آن، خود را نه در حوزه «باید» ها كه در ساحت «هست» ها می دید. این نسبت میان دو قلمرو «باید» و «هست» ، خود، یكی از بزنگاه های خطرانگیز همین اصول رفتاری جدید است.
فلسفه پزشكی یكی از همان شناخت های مضاف است؛ شناختی كه به تنظیم مناسبات میان زیست و تكنولوژی می پردازد تا به نظام «باید» های موجود در این حوزه سامان دهد. این حوزه اینك دو دهه است كه در مقام پژوهشی میان رشته ای، در گذرگاه های فلسفه، پزشكی، حقوق، جامعه شناسی، دین، اقتصاد و سیاست در حركت است.
این جا یك مسأله كوچك پزشكی گاه به معضلی فلسفی، حقوقی و دینی بدل می شود. «شبیه سازی» (Cloning) نمونه خوبی است: اگرچه پزشكی هنوز آن مقام را نیافته است تا این پدیده را و اقعه ای كاملاً تحقق یافته بدانیم، اما بحران فلسفی پدید آمده از آن، آن گاه رخ می نماید كه ما را با مسأله «تشخص» و «ذاتیت» (Personhood) انسان برآمده از شبیه سازی رو به رو می كند.
همین پرسش فلسفی، نمودی دینی و حقوقی- فقهی نیز می یابد و خود را با این اعتراض و انكار دینداران مواجه می بیند كه آفرینش فقط كار خداست و بشر همه كاره این جا هیچ كاره است. آیا انسان شبیه سازی شده مانند انسان معمولی، كه از راه طبیعی به هم برآمدن زن و مرد متولد شده است، از همان مشروعیت انسانی برخوردار است تا آثار و عواقب و حقوق انسان طبیعی را بر او بار كنیم؟
فلسفه پزشكی فقط شبیه سازی، سقط جنین، خودكشی، مرگ آسان (euthanasia)، طرح آفرینی، ژنوم انسانی، تخصیص امكانات (Allocation of Scarce)، انتخاب جنسیت (Sexcelection) لقاح آزمایشگاهی (IVF) و حقوق بیمار نیست، بلكه به تمام موضوعاتی می پردازد كه «حیات انسانی» با آن روبه روست؛ بنابر این مسأله اخلاق زیستی به عنوان یكی ازمباحث فلسفه پزشكی، در یك جمله، «حیات انسانی» است. نخستین مسأله مربوط به حیات انسانی، صحت و بیماری اوست. این دو مفهوم، آن گاه كه در ساحت فلسفه پزشكی بر رسیده می شود، دیگر صرفاً مفاهیمی عینی نیستند و بیمار كسی نیست كه رسالت پزشك فقط پایان دادن به رنج این جهانی او، از راه تجویزهای مرسوم پزشكی باشد.
در بررسی موضوعات اخلاق زیستی، آشكار می شود كه دانش پزشكی می تواند خاستگاه پرسش های فلسفی بسیاری باشد. تلاش برای به سامان رساندن اختلالات بدنی، كه همانا گوهره بنیادین طب است، موجب زایش موضوعاتی فلسفی در حوزه طب شده است.اما اخلاق پزشكی، بخشی محدود از حوزه بسیار گسترده اخلاق زیستی است. اخلاق زیستی، در واقع، بخشی از اخلاق عملی است. ما، در این حوزه بحث می كنیم كه منزلت اخلاقی از آن كیست؟ چه عاملی نوع معینی از رفتار با موجود زنده را توجیه می كند؟ و این پرسش كه آیا موجود زنده می تواند آن منزلت اخلاقی خود را از دست بدهد؟
پاسخ غرب به چنین پرسش هایی، به اقتضای تجربه عظیم تمدنی كه از سر گذرانده است، با نگرش غربی هماهنگ است.
در حوزه دینی و اسلام نیز با این پرسش ها مواجهیم. در این جا آنچه انسان شناسی اسلامی نامیده می شود، با ارائه برداشت خود از مفهوم «انسان» به پرسش هایی كه اخلاق زیستی پدید آورده است، پاسخ می دهد. فلسفه، عرفان، كلام و فقه، هر یك به فراخور روش ها و مبانی خود، با این پرسش ها مواجه می شوند. تدوین این پاسخ ها البته نیازمند مباحث فراوان است، اما اساس این نگرش دینی را می توان بر این پایه نهاد كه تشخص انسان و انسانیت او به گوهر مجرد و غیر مادی اوست و همین نفس مجرد انسانی است كه از سوی خداوند بزرگ داشته شده است: «ولقد كرمنا بنی آدم» و نیز: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم.»
این نگرش، برخاسته از همان متافیزیك معصوم سنتی است كه در عصر سیطره تكنولوژی، چنان كه هایدگر گفت، قرار گرفته است. اما از ضرورت های آن آگاه است و از همین رو تلاش می كند، علاوه بر طرح پرسش «چگونه زیستن» ، به آغاز و انجام انسان نیز بیندیشد.
دكتر علی پورمحمدی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید