چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


کودکی‌ دوران‌ رنج‌ و محنت‌ چخوف‌


کودکی‌ دوران‌ رنج‌ و محنت‌ چخوف‌
آنتوان‌ چخوف‌ در هفدهم‌ ژانویه‌ سال‌ ۱۸۶۰ در تاگانروگ‌ به‌ دنیا آمد. تقریبا همه‌ اعضای‌ خانواده‌ او استعداد سرشاری‌ داشتند. ایگور میخاییلویچ‌ چخوف‌، پدربزرگ‌ آنتوان‌، در روستایی‌ در ایالت‌ وژونژ رعیت‌ بود. مالك‌ آن‌ ده‌ شخصی‌ به‌ نام‌ چرتكوف‌، فرزند یكی‌ از مریدان‌ معروف‌ لئون‌ تولستوی‌ بود. ایگور میخاییلویچ‌ از هوش‌، قدرت‌ مدیریت‌ و سازماندهی‌ بهره‌یی‌ فراوان‌ داشت‌. ایگور در حین‌ خشونت‌ و سختگیری‌ بی‌حد، بی‌دلیل‌ از هر موضوع‌ ساده‌یی‌ به‌ خشم‌ می‌آید.
پدربزرگ‌، رویایی‌ را در سر می‌پرورانید كه‌ هرگز در هیچ‌ شرایطی‌ از او جدا نشد. رویای‌ آزادی‌ و رها شدن‌ از سرواژ، تا اینكه‌ سرانجام‌ آرزوی‌ دیرینه‌اش‌ تحقق‌ یافت‌ و او توانست‌ با پرداخت‌ سه‌ هزار و پانصد روبل‌ كه‌ در آن‌ روزگار پول‌ هنگفتی‌ بود آزادی‌ خود، همسر و سه‌ پسرش‌ را به‌ دست‌ آورد. برای‌ آزادی‌ دخترش‌ پولی‌ باقی‌ نمانده‌ بود، ولی‌ ارباب‌ با دست‌ و دل‌بازی‌ آزادی‌ دخترش‌ را نیز پذیرفت‌. به‌ محض‌ رهایی‌، از زمین‌ ارباب‌ به‌ املاك‌ كنت‌ پلاتوف‌ پسر آتامان‌ پلاتوف‌ مشهور و قهرمان‌ سال‌ ۱۸۱۲ رفت‌ و به‌ عنوان‌ مباشر كنت‌ مشغول‌ كار شد. ایگور میخاییلویچ‌ با اینكه‌ طعم‌ تلخ‌ بردگی‌ را چشیده‌ بود در مقابل‌ رعایا از هیچ‌ ظلم‌ و ستمی‌ فروگذار نكرد. آنتوان‌ چخوف‌ از پدربزرگش‌ با تلخی‌ یاد می‌كرد كه‌ چگونه‌ «هوادار سرسخت‌ بردگی‌» بود.
البته‌ نامه‌های‌ اندكی‌ كه‌ از پدربزرگ‌ به‌ جا مانده‌ خلق‌ و خوی‌ خشن‌ و خودخواهانه‌ او را نشان‌ نمی‌دهد. در یكی‌ از نامه‌ها خطاب‌ به‌ پسر خود، پدر آینده‌ آنتوان‌ چخوف‌ نوشته‌ بود: «پاول‌ ایگورویچ‌ نجیب‌ و نرم‌ خویم‌» در حالی‌ كه‌ پاول‌ ایگورویچ‌ نه‌ تنها ذره‌یی‌ نرمش‌ و نجابت‌ نداشت‌ بلكه‌ در بی‌رحمی‌ و تندخویی‌ دست‌ پدرش‌ را هم‌ از پشت‌ بسته‌ بود. ایگور میخاییلویچ‌ می‌پنداشت‌ استعداد نهفته‌ فرزندش‌ را كشف‌ كرده‌ است‌. به‌ هر صورت‌ «نرم‌خو» خواندن‌ پاول‌ بعدها مایه‌ حیرت‌ فرزندانش‌ شده‌ بود. پاول‌ ایگورویچ‌ و نرم‌خویی‌! در سال‌ ۱۸۸۹ چخوف‌ در نامه‌یی‌ به‌ برادرش‌ الكساندر ضمن‌ سرزنش‌ رفتار خشونت‌ بار و مستبدانه‌ پدرشان‌ نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندانش‌ می‌نویسد: «می‌خواهم‌ به‌ یادت‌ بیاورم‌ كه‌ خشونت‌ و دروغ‌ زندگی‌ مادرمان‌ را نابود كرد. رفتار ددمنشانه‌ و نادرست‌ پدر آن‌ چنان‌ دوران‌ كودكی‌ ما را به‌ تباهی‌ كشاند كه‌ حتی‌ یادآوری‌ آن‌ هم‌ دردناك‌ و تهوع‌آور است‌. بهانه‌ شور بودن‌ سوپ‌ كافی‌ بود تا قشقرقی‌ به‌ راه‌ بیفتد و خانه‌ به‌ سر همه‌ خراب‌ شود. مادر را دیوانه‌ خطاب‌ می‌كرد و زندگی‌ را به‌ كام‌ همه‌ تلخ‌ می‌ساخت‌. خشونت‌ با اهل‌ خانواده‌ از جنایت‌ هم‌ بدتر است‌...»
خشونت‌ و خودكامگی‌ در زندگی‌ خانوادگی‌، چون‌ مرده‌ ریگی‌ در طول‌ چند نسل‌ در ایل‌ و تبار چخوف‌ به‌ جا مانده‌ بود. در طی‌ سه‌ نسل‌ ایگورو میخاییلویچ‌، پسرش‌ پاول‌ ایگورویچ‌ و سرانجام‌ نوه‌اش‌ الكساندر پاولویچ‌، خشونت‌بارترین‌ و ددمنشانه‌ترین‌ رفتار با اعضای‌ خانواده‌ را نشان‌ دادند، اینان‌ عقیده‌ و اراده‌ خود را با سرسختی‌ به‌ دیگران‌ تحمیل‌ می‌كردند. همراه‌ با این‌ خشونت‌ و رفتار غیرانسانی‌ رگه‌های‌ مشخصی‌ از استعدادهای‌ نهفته‌ در بیشتر افراد تبار چخوف‌ مشاهده‌ می‌شود. پاول‌ ایگورویچ‌ هرچند به‌ ظاهر در كسوت‌ یك‌ «كاسب‌» روزگار می‌گذرانید، ولی‌ دلش‌ برای‌ هنرمند شدن‌ لك‌ می‌زد.
زندگی‌ پدر چخوف‌، آن‌ دورانی‌ كه‌ در مغازه‌ كوبلین‌ بازرگان‌ سرشناس‌ كه‌ شهردار تاگازوك‌ هم‌ بود شاگردی‌ می‌كرد، بی‌شباهت‌ به‌ زندگی‌ پادوهای‌ نمایشنامه‌های‌ اوستروسكی‌ و شاگرد مغازه‌ داستان‌ سه‌ سال‌ چخوف‌ نیست‌. از كله‌ سحر تا دیروقت‌ شب‌ سگ‌دو زدن‌ و با لبخند مصنوعی‌ مشتریان‌ را تحت‌ تاثیر قراردادن‌، حتی‌ متلك‌ و سركوفت‌ مشتریان‌ را با لبخند زوركی‌ نادیده‌ گرفتن‌، این‌ كار یك‌ پادوی‌ مغازه‌ بود. تحمل‌ همه‌ این‌ سرافكندگی‌ها برای‌ یك‌ زندگی‌ ساده‌ و توام‌ با تنگدستی‌ بود.
پاول‌ ایگورویچ‌ مثل‌ پدرش‌، همه‌ تلاشش‌ را به‌ كار بست‌ تا خود را از زندگی‌ سخت‌ نجات‌ دهد. او كه‌ آرزوی‌ صاحب‌ مغازه‌ شدن‌ را در سر می‌پروراند، همه‌ كار مایه‌ حیاتی‌ و جوهر فردی‌اش‌ را برای‌ تحقق‌ آرزوی‌ خود به‌ كار گرفت‌ و سرانجام‌ در سال‌ ۱۸۵۷ توفیق‌ یافت‌ كه‌ مغازه‌ خود را به‌ راه‌ بیندازد و گوشه‌یی‌ از آن‌ را به‌ فروش‌ لباس‌ مردانه‌ اختصاص‌ دهد.
اما پاول‌ ایگورویچ‌، مثل‌ پدرش‌ به‌ آرزویی‌ محدود بسنده‌ نكرد. انگیزه‌یی‌ درونی‌ روح‌ و جانش‌ را به‌ سوی‌ هنر می‌كشانید. او از استعداد گوناگونی‌ برخوردار بود. نواختن‌ ویولون‌ را خود فرا گرفت‌. آنتوان‌ چخوف‌ عشق‌ به‌ موسیقی‌ را از پدر به‌ ارث‌ برده‌ بود. پاول‌ ایگورویچ‌ به‌ نقاشی‌ هم‌ به‌ اندازه‌ موسیقی‌ عشق‌ می‌ورزید. با رنگ‌ و روغن‌ كار می‌كرد و شمایل‌ قدیسین‌ را به‌ تصویر می‌كشید. چخوف‌ درباره‌ خود و خواهر و برادرانش‌ می‌نویسد: «ما استعدادمان‌ را از پدر و روحیه‌ را از مادر به‌ ارث‌ برده‌ایم‌». پاول‌ ایگورویچ‌، پدر آنتوان‌ چخوف‌، از ظرافت‌ و همنوایی‌ آهنگهای‌ موسیقی‌ و از زیبایی‌های‌ هنری‌ در زندگی‌ روزمره‌ لذت‌ می‌برد، ولی‌ محرومیت‌ از تحصیل‌ سبب‌ شد كه‌ استعداد و تلاش‌ خود را صرف‌ كارهای‌ بیهوده‌ كند. هوش‌ و حواس‌ او صرف‌ ایجاد دسته‌ همسرایان‌ كلیسا گردید، بطوری‌ كه‌ فعالیت‌ در این‌ راه‌ به‌ كار و كسب‌ وی‌ لطمه‌ زد. ولی‌ او سرانجام‌ با پشتكار كم‌نظیری‌ دسته‌ همسرایانی‌ برای‌ كلیسا به‌ وجود آورد كه‌ اعضای‌ آن‌ از بهترین‌ افراد بودند. اعضای‌ نوازندگان‌ و همسرایان‌ را فرزندان‌ پاول‌ تشكیل‌ می‌دادند. مغازه‌داری‌ بهانه‌یی‌ بیش‌ نبود، محور اصلی‌ فعالیت‌ او اداره‌ امور همسرایان‌ بود. تشكیل‌ این‌ دسته‌ برای‌ فرزندان‌ ایگورویچ‌ یك‌ مصیبت‌ به‌ شمار می‌رفت‌. الكساندر در مقاله‌یی‌ با عنوان‌ «آنتوان‌ چخوف‌ عضو دسته‌ همسرایان‌» نوشت‌: «طفلك‌ آنتوان‌، با بدنی‌ نحیف‌، سینه‌یی‌ ضعیف‌، صدای‌ نارسا و گوشی‌ كه‌ به‌ موسیقی‌ حساس‌ نبود چه‌ اوقات‌ ملالت‌باری‌ را می‌گذراند.
برای‌ شركت‌ در تمرین‌ها، كه‌ گاهی‌ تا نیمه‌ شب‌ ادامه‌ داشت‌، از خواب‌ كودكانه‌اش‌ می‌زد و در طول‌ تمرین‌ اشك‌ از چشمانش‌ سرازیر می‌شد، ایگورویچ‌ اموری‌ را كه‌ به‌ كلیسا ارتباط‌ داشت‌ سر ساعت‌ و به‌ موقع‌ انجام‌ می‌داد . اگر مراسم‌ در روز یا اعیاد خاصی‌ صورت‌ می‌گرفت‌ صبح‌ زود، ساعت‌ دو یا سه‌ بچه‌ها را بیدار می‌كرد و آنان‌ را از رختخواب‌هایشان‌ بیرون‌ می‌كشید. هوای‌ بد یا خوب‌ در برنامه‌اش‌ تاثیری‌ نداشت‌.»
«... پاول‌ ایگورویچ‌ عمیقا معتقد بود كه‌ بردن‌ بچه‌ها به‌ كلیسا حتی‌ به‌ زور به‌ خیر و صلاح‌ آنهاست‌، به‌ شكوه‌ و اعتراض‌ آنان‌ بی‌اعتنا بود...»
به‌ علت‌ همین‌ سختگیری‌ها، آنتوان‌ چخوف‌ می‌گفت‌ كه‌ دیدن‌ مراسم‌ كلیسا برایم‌ یادآور تصویری‌ از یك‌ كودك‌ به‌ ظاهر شاداب‌ و خندان‌ به‌ صحنه‌ تئاتر است‌ كه‌ در پشت‌ سن‌ او را شكنجه‌ می‌كنند و به‌ شهادت‌ می‌رسانند.
چخوف‌ در یادداشتی‌ نوشت‌: «من‌ در محیطی‌ مذهبی‌ تربیت‌ شده‌ و رشد كرده‌ام‌. مرتب‌ به‌ كلیسا رفته‌ام‌، در دسته‌ همسرایان‌ شركت‌ كرده‌ام‌، مزامیر داوود خوانده‌ام‌، در مراسم‌ دعا شركت‌ كرده‌ام‌ و در خدمت‌ به‌ كلیسا كوشا بوده‌ام‌ و به‌ اجبار ناقوس‌ را به‌ صدا درآورده‌ام‌. نتیجه‌ چه‌ شد؟ دوران‌ كودكی‌ام‌ همواره‌ با تلخی‌ و ناملایمات‌ همراه‌ بود. به‌ سبب‌ این‌ سختگیری‌ها از كلیسا زده‌ شدم‌. آنگاه‌ كه‌ در بلندای‌ محراب‌ كلیسا همراه‌ برادرانم‌ سرود پروردگارا نیایش‌ ما را بپذیر...، سر می‌دادیم‌، همه‌ اهل‌ محل‌ و همسایه‌ها به‌ چهره‌های‌ ما خیره‌ می‌شدند و به‌ والدین‌ ما غبطه‌ می‌خوردند ولی‌ ما خود را قربانیان‌ كوچكی‌ می‌دانستیم‌ و از شدت‌ كار و تمرین‌ زیاد نای‌ ایستادن‌ نداشتیم‌.»
بدینسان‌ رویاهای‌ ایگورویچ‌ كه‌ در جست‌وجوی‌ زیبایی‌ و ظرافت‌ بود، برای‌ فرزندانش‌ جز رنج‌ و ملامت‌ چیز دیگری‌ به‌ بار نیاورد. وقتی‌ چخوف‌ می‌نویسد: «دوره‌ كودكی‌ نداشتم‌.» مقصودش‌ بیان‌ رنجی‌ است‌ كه‌ در این‌ دوران‌ تحمل‌ كرده‌ است‌. بیش‌ از همه‌ وظایف‌ سنگین‌ و جو ناآرامی‌ كه‌ پدرش‌ تحمیل‌ كرده‌ بود با روح‌ حساس‌ و كودكانه‌ او مناسبتی‌ نداشت‌.
دوران‌ كودكی‌ چخوف‌ از تنبیه‌ بدنی‌، كار طاقت‌فرسای‌ روزانه‌، كم‌خوابی‌، توهین‌ و سرزنش‌ سرشار بود. كودكی‌ محنت‌ بار او، با دوران‌ شادمانه‌یی‌ كه‌ در كتاب‌ «كودكی‌ نیكینا» اثر الكسی‌ تولستوی‌ توصیف‌ می‌شود و با كودكان‌ خانواده‌های‌ مرفه‌ كاملا تفاوت‌ داشت‌. چخوف‌ ضمن‌ سپاسگزاری‌ از تیخونوف‌ كه‌ نقدی‌ از سر لطف‌ بر نمایشنامه‌ «ایوانف‌» وی‌ نوشته‌ بود، به‌ او یادآور شد: «در كودكی‌ به‌ ندرت‌ مورد لطف‌ و نوازش‌ واقع‌ شده‌ام‌، بطوری‌ كه‌ اگر كسی‌ گه‌ گاه‌ به‌ من‌ مهر می‌ورزید، چون‌ به‌ آن‌ عادت‌ نداشتم‌، برایم‌ عجیب‌ و حتی‌ غیرعادی‌ جلوه‌ می‌كرد.»
آنتوان‌ چخوف‌ از همان‌ دوران‌ كودكی‌ و آغاز نوجوانی‌ با سلاح‌ طنز و بذله‌گویی‌ به‌ ناملایمات‌ و تیرگی‌های‌ زندگی‌ ریشخند می‌زد.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید