جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


کاش هیچ وقت نمی دیدمش


کاش هیچ وقت نمی دیدمش
وقتی اسم پوپك گلدره می آید من نه یاد دختر جوان و شیطان و خوش سروزبان سریال «قصه های شیرین دریا» می افتم نه تصویر نگران و لهجه شیرینش در فیلم سینمایی «موج مرده» برایم زنده می شود، نه سكوتش در سریال «روح مهربان». هیچ كدام از اینها یادم نمی آید. وقتی اسم پوپك گلدره می آید كه اتفاقاً این روزها زیاد می آید من یاد خود پوپك گلدره می افتم و پرتاب می شوم به تابستان ۱۳۸۴. فاصله میان ما فقط چند قدم بود. پوپك پیراهن مردانه گشادی پوشیده بود به رنگ آبی روشن با یك روسری گل منگلی با چشمانی كه از سیاهی به تیله می ماند. از اتاقم كه آمدم بیرون او را دیدم. دفتر آقایان ایرج محمدی روزبهانی و مهران مهام تهیه كنندگان آخرین كارش «نرگس». دیدم كمترین جایی از یك صندلی را اشغال كرده و نشسته، پاهایش را تكان تكان می دهد. سلام كردم با مهربانی پاسخ داد و البته با لبخند.
وقتی اسم پوپك گلدره را می بینم یاد زیرنویس های تبلیغ فیلم «سیندرلا» نمی افتم. یاد دستان پوپك می افتم كه تسبیح بلندی را میان انگشتانش می چرخاند. صدای آقای محمدی مرا به خود آورد كه «خانم گلدره را راهنمایی كنید بیایند داخل.» با لبخند گفتم: «رئیس ها منتظرند، برو داخل.» خندید و رفت و من هم داخل اتاق تدوین شدم و سعی كردم تصاویری را كه روی صفحه مانیتور می دیدم با چهره واقعی اش تطبیق دهم. از چارچوب اتاق تدوین به او نگاه كردم، هنوز تسبیح میان انگشتانش تاب می خورد.
پدر پوپك گلدره را كه در تلویزیون می بینم یاد تلفنی می افتم كه به دفتر شد و خبر دادند پوپك در اثر تصادف در كما است. اولین قطره اشك آنجا در چشمانم نشست و اولین حركتم این بود كه تلفنی به مادرم اطلاع دادم كه برای شفایش دعا كند. ایرج محمدی و مهران مهام او را از بیمارستان آمل به تهران منتقل كردند و گفتند كه اوضاع جسمانی اش بد است اما هیچ كس دلش نمی خواست باور كند كه فرشته كوچولوی مهربان سریال نرگس آرام خوابیده است. نمی دانم سر لوكیشن چه اتفاقاتی افتاد، اما می دانم كه سیروس مقدم با مهربانی مثال زدنی اش و با آرامش بدون وصف اش تلاش كرد تا گروه متلاشی نشود. گفت كه پوپك عاشقانه این سریال را دوست داشت. صبر می كنیم تا خوب شود. اما نمی دانم چرا وقتی این جمله را گفت اشك از چشمان بی قرارش تاب خورد و پایین آمد. الهام غفوری كه برنامه ریز سریال بود و با پوپك از همه بیشتر در ارتباط، اطمینان داد كه «پوپك خوب می شود. او آنقدر خوب و مهربان است كه همه ما را تنها نگذارد» و گوشه ای نشست و آرام گریست.
خیلی اصرار كردم كه بیمارستان بروم و پوپك را ببینم اما وقتی مهران مهام را دیدم كه از بیمارستان آمد و چه حالی داشت فهمیدم توان دیدنش را ندارم. گفت: «نمی توانی. از توانت خارج است. فقط برایش دعا كن.» و شروع كرد به تلفن كردن و كمك خواستن. گفت: «خوابیده، بیدار می شه، باور كن.» از برق نگاهش می دانستم كه دروغ می گوید، اما دلم می خواست كه باور كنم.
حالا همگی در دفتر نشسته ایم و بازی درخشان او را در سریال نرگس نگاه می كنیم و به فكر جایگزین هستیم. اما مگر می شود كسی را پیدا كرد؟ وقتی تصاویرش را می بینم كه می گوید، راه می رود، می خندد و گریه می كند به بقیه نگاه می كنم، همه اشك می ریزند. ایرج محمدی تسبیح می اندازد و سیروس مقدم راه می رود. الهام غفوری روی زمین نشسته و حسین غضنفری عینكش را پاك می كند. هیچ كس نگاه نمی كند. همه فقط دعا می كنند كه پوپك بیدار شود.وقتی مراسم تشییع جنازه پوپك گلدره را می بینم یاد روز گرم تابستان ۱۳۸۴ می افتم كه او را در دفتر دیدم. لب هایش تكان تكان می خورد. یك چیزی زیر لب می گفت كه هرگز نفهمیدم. آن روز اما یاد لهجه شیرین اش در موج مرده افتادم كه چقدر به دل می نشست. پیكرش آرام و بی صدا ۹ ماه خوابید و بعد از ۹ ماه به زیر خاك رفت تا به خواب ابدی فرو رود. اگر پخش سریال نرگس شروع شد قسمت بیست و ششم و بازی درخشان پوپك گلدره را از دست ندهید. پوپك در اوج درخشش خاموش شد. خیلی روزها بچه ها سر صحنه از بازی خوب او گریه كرده بودند و ما در اتاق تدوین.وقتی خبر فوت پوپك گلدره را شنیدم یاد صدای مهربانش افتادم كه وقتی مرا دید گفت: «چقدر مانتوت خوشگله.» گفتم: «قابل نداره، می خواهید بدهم به شما؟» گفت: «نه، به تن شما خوشگله.» خندید و سرش را پایین انداخت اما نمی دانم چرا همان لحظه دلم برایش سوخت؟ خیلی هم سوخت. شاید هم می دانم اما نمی توانم بگویم. لب هایش تكان می خورد، پاهایش تكان می خورد، دستانش تكان می خورد، قلبش تكان می خورد، زبانش... اما پوپك خسته بود. از همه چیز خسته بود. آمده بود تا مرخصی بگیرد و چند روزی استراحت كند. با مرخصی اش موافقت شد. سه روز. سه روزه برود و بگردد. امروز رفت، پنج روز بعد هیچ خبری از او نشد. هفت روز بعد به دفتر تلفن شد و خبر تصادف آمد. سه روز بعد به تهران رسید و ۹ ماه بعد به قطعه هنرمندان.خیلی جوان بود. دلم برای جوانی اش می سوزد. نگرانی چشمانش را حالا می فهمم. از روزی كه برای این نقش انتخاب شد گفت نگرانم كه نرگس شما نباشم و سیروس مقدم گفت كه هستی و بود. او تا ابد نرگس دل نگران ما بود و هست.حالا كه دارم به احترام مهربانی اش این یادداشت را می نویسم آنقدر بعض گلویم را گرفته كه دیگر نمی توانم فكر كنم. پس برای آرامشش دعا كنیم و به احترام جوانی اش یك لحظه سكوت. برای شفاعت اش فاتحه ای بخوانید و او را در ذهنتان جاودانه كنید. اما من زیر لب می گویم: كاش هیچ وقت ندیده بودمش.
سمیه نصیری ها
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید