جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بطن و تأویل قرآن


بطن و تأویل قرآن
●اشاره
تأویل از مهم‌ترین موضوعاتی است كه در دانش‌های قرآنی از آن بحث می‌شود. آن‌چه پیش‌رو دارید، مشروح یكی از سلسله كرسی‌های نظریه‌‌پردازی با موضوع بطن قرآن است كه با حضور جمعی از فضلا و اندیشمندان برگزار شده است. نظریه‌پرداز محترم این نشست، كوشیده است تا گامی جدید دراین‌باره برداشته و طرحی نو دراندازد. میهمانان این نشست عبارتند از: دكتر محمدعلی رضایی اصفهانی- دبیر كرسی - آیت‌الله محمدهادی معرفت، حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اكبر رشاد، حجت‌الاسلام علی‌اكبر بابایی، استاد سید‌رضا مودب، استاد قدسی، دكتر آصفی، حجت‌الاسلام حسین علوی‌مهر و استاد علی نصیری. لازم به ذكر است كه در این نشست آیت‌الله معرفت نظریه خویش را مطرح كردند و دیگر میهمانان به نقد آن پرداختند.
رضایی:** پیش از شروع جلسه دكتر رضایی، از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گروه قرآن پژوهی، دفتر نهضت تولید‌علم و انجمن قرآن پژوهی كه در برپایی این كرسی نظریه‌پردازی زحمت كشیدند، تشكر كردند؛ همچنین ایشان از شبكه چهارم سیما، رادیو معارف، رادیو قرآن و روزنامه‌هایی كه نمایندگانشان در جلسه حاضر بودند، قدردانی به عمل آوردند.
ایشان موضوع جلسه را كه در زمینه نظریه‌پردازی است، برای حاضران بازگو كرده و به سبب روشن بودن اهمیت نظریه‌پردازی وتولید علم فقط اشاره می‌‌كنند كه این كرسی در نوع خود اولین كرسی در زمینه مباحث دینی در حوزه علمیه قم به شمار می‌رود. این گردهمایی با حضور آیت الله معرفت به‌عنوان نظریه‌پرداز جلسه تشكیل گردید كه پیش از سخنرانی ایشان دكتر رضایی در چند جمله به معرفی شخصیت استاد پرداختند.
حضرت آیت الله محمد هادی معرفت در سال ۱۳۰۹ شمسی در كربلا متولد شدند.
وطن اصلی ایشان اصفهان است، اما تحصیلات خود را در نجف گذرانده‌اند. ایشان از محضر بزرگانی همچون، آیت الله العظمی‌حكیم و آیت الله خویی و حضرات آیات: زنجانی، حاج‌شیخ‌حسین‌حلی، سید‌علی‌فانی و امام خمینی (ره) استفاده برده‌اند. ایشان در زمینه فقه، فردی صاحب نظر، مدرس درس خارج حوزه علمیه و در مباحث قرآن پژوهی از پیشگامان قرآن‌پژوهی كشور به شمار می‌روند. كتاب "التمهید فی علوم القرآن" ایشان در هفت مجلد مشهور است؛ همچنین كتاب "التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب" در دو جلد و نیز كتاب "صیانه القرآن عن التحریف" كه از آثار ایشان است و اخیراً نیز با همكاری برخی از فضلای حوزه به‌تالیف كتاب گرانسنگی مشغول شده‌اند كه "التفسیر الاثری الجامع" نام دارد و جلد اول آن منتشر شده است.
بحث ایشان كه درزمینه "بطن و تأویل قرآن" است، در حقیقت نظریه نوینی است كه در این جلد مطرح شده است؛ هر چند پیش از این نیز در كتاب "التفسیر و المفسرون" این بحث را به نوعی مطرح فرموده بودند.
موضوع بطن قرآن كه گاه با عنوان تأویل از آن یاد می‌شود، یكی از موضوعات مهم علوم قرآن به شمار می‌‌آید. روایات متعددی هم از شیعه و سنی درموضوع بطن و تاویل قرآن وارد شده كه "ان للقرآن ظهرا و بطنا"، یعنی قرآن ظاهری دارد و باطنی وحتی در برخی از روایات وارد شده است كه هیچ آیه‌‌ای از قرآن نیست، مگر این‌كه ظاهری دارد و باطنی كه علامه مجلسی (ره) این روایات را در جلد ۹۲ بحارالانوار گردآوری كرده است. در مورد بطن قرآن سه دیدگاه عمده در طول تاریخ اسلام مطرح شده است.
ـ دیدگاه اول كه برخی از صوفیان و اسماعیلیه مطرح می‌‌كنند، این است كه قرآن را به بطن منحصر می‌كنند و از ظاهر آن می‌گذرند؛ البته در طول تاریخ این دیدگاه مورد انتقاد گسترده‌ای واقع شده است.
ـ دیدگاه دوم كه به اهل ظاهر و گاه به ابن تیمیه نسبت داده می‌شود كه اكتفا به ظاهر شریعت است و تردید در روایات بطن.
ـ دیدگاه سوم كه علامه طباطبایی در مقدمه المیزان مطرح كرده است، همان دیدگاه اهل بیت(ع) است و معتقد است قرآن، هم ظاهر دارد و هم باطن. این دیدگاه می‌گوید ما هم به ظاهر قرآن تمسك كنیم، چون ظهور حجت است و هم از باطن قرآن استفاده كنیم. در ذیل این دیدگاه، مطالب و دیدگاه‌هایی هم مطرح شده است؛ مانند دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی. آن‌چه در این‌ نشست محل بحث است، دیدگاه جدیدی است كه استاد معرفت در مورد بطن و تاویل قرآن مطرح می‌كنند و تفاوتهای آن را با دیدگاه‌های دیگر بیان می‌دارند و چنان‌چه ابهاماتی دارد، ایشان به‌توضیح می‌پردازند.
معرفت*: بسم الله الرحمن الرحیم. مسأله تأویل قرآن از دیرباز یعنی از همان دوران اول مطرح بوده و احیانا مورد سوء استفاده قرار گرفته است و بسیاری از صاحبنظران درباره این موضوع تحقیقاتی كرده‌ و نظراتی داده‌اند و بنده چون به این مسأله علاقه داشتم، از همان آغاز درباره این موضوع حساسیت نشان دادم و در پی این بودم كه ببینم مقصود از بطن چیست و مبالغه نمی‌كنم كه اگر بگویم بیش از ده، پانزده سال فكر مرا مشغول كرده بود و همین‌طور به عنوان یك مشكل لاینحل باقی مانده بود. شما می‌دانید برای یك نفر كه دنبال مطلبی تحقیق می‌كند، این مساله برایش دغدغه و شاید عقده باشد و تا حل نشود، نمی‌تواند آرام باشد و از باب "من جد وجد" بالاخره خداوند كمك می‌كند.
پیغمبر اكرم (ص) مسأله بطن را از روز اول مطرح كرده‌ و فرمودند به این‌كه "ان للقرآن ظهرا و بطنا".
بنابراین بسیاری در بیان مطالبی درباره قرآن و تفسیر آن بویژه در زمینه بطن احتیاط می‌كردند. این عده خود را راحت می‌كردند و معتقد بودند كه بطن قرآن را كسی نمی‌داند و جزء اسرار است و مخصوص كسانی است كه تنها با وحی رابطه داشته باشند؛ در نتیجه به همان مواردی كه روایت، حال صحیح یا ناصحیح، پیرامون یك آیه به عنوان بطن می‌آورند، بسنده می‌كردند.
اما مسأله شمول كه پیغمبر مطرح كردند، مسأله دیگری است. بنده اساساً روی این مسأله اندیشیده‌‌ام، اگر بنا بود بطن قرآن را عده مخصوصی بدانند، پیغمبر این را در ملأعام مطرح نمی‌كرد پس این كه نبی اسلام (ص) بطن قرآن را مكرر در ملأعام و برای همه مسلمان‌ها مطرح كردند، مخاطبش همه انسان‌ها وهمه كسانی هستند كه به قرآن علاقه‌مندند و قطعاً انگیزه‌ای در كار بوده است و می‌دانیم كه اگر كسی دستور یا تكلیفی به شخصی یا اشخاصی كرد، معنایش این است كه آن افراد قادر بر انجام آن هستند. پس اگر پیامبر به عموم مسلمانان و اندیشمندان اسلامی خطاب می‌كند كه قرآن ظهری دارد و بطنی. یعنی این‌كه دنبال آن بروید، زیرا می‌توانید به دست آورید، و معنایش این نیست كه نمی‌توانید به‌دست آورید! پیغمبر نمی‌خواهد بگوید قرآن یك ظاهری دارد همه كس فهم و یك باطنی دارد كه مخصوص دیگران است و شما نمی‌‌فهمید. این را نمی‌خواهد بفرماید! حضرت می‌خواهد این را بفرماید كه قرآن یك مدلول ظاهری بر حسب دلالت سطحی كلام، یعنی سطحی‌نگری دارد كه اگر شما روی قرآن بنگرید، قادرید از آن برداشت كنید، همچنین پیغمبر می‌خواهد تأكید كند كه قدری عمق‌نگر هم باشید. در واقع این همان تبیین آیه شریفه "افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها" است؛ یعنی قرآن صرفاً بسنده كردن به سطح ظاهری این مطلوب نیست. برای عده‌ای مطلوب است، اما مطلوب بالاتر درون‌نگری است. بطن یعنی درون نگری و تعمق.
پس این كار برای اندیشمندان جهان اسلام امكانپذیر است. این نكته را نیز بنده فروگذار نكنم كه ما نمی‌خواهیم نقش اهل‌بیت (ع) را در این زمینه نادیده بگیریم، كلا بنده مكرر در جلسات خدمت دوستان عرض كرده‌ام كه نقش ائمه (ع) در تفسیر و تبیین قرآن نقشی كلیدی است؛ یعنی راه فهم قرآن و نحوه استنباط وكشف معانی ظاهر وباطن را ائمه (ع) به ما یاد می‌دهند، مانند یك استادی كه به شاگردان تعلیم می‌دهد كه مثلاً فقها چگونه از روایات و قرآن برداشت كنند. ائمه (ع) در ضمن این‌كه احیانا تفسیر می‌كرده‌اند، ولی عملاً می‌خواستند یاد دهند كه چگونه باید تفسیر كرد. پس ما اگر بخواهیم در تك‌‌تك جزئیات در پی این باشیم كه ببینیم روایتی از ائمه (ع) درباره ظهر یا بطن قرآن رسیده، این اشتباه است، اصلا چنین چیزی نبوده است؛ چون خود ائمه تأكید می‌كردند كه بكوشید این مطلب را خود از قرآن در‌یابید؛ البته روش این كار را نیز یاد داده‌اند و بیشترین تأكید ائمه (ع) برای حل رموز قرآن و فهم معانی دقیق آن این بود كه می‌فرمودند شما هنگامی كه می‌خواهید به حقانیت و مفاهیم عالیه قرآن و هر آیه‌ای دست یابید، در‌پی آن نكته‌ها (ظرافت‌هایی) باشید كه در آیه‌ اعمال شده است؛ یعنی یكی از روش‌های ائمه (ع) این بود كه خیلی سطحی نگر نباشید، ببینید در آیه نكته‌های ظریفی احیانا وجود دارد كه شما از آن نكته می‌توانید به معنای واقعی و اصیل پی برید. یك مفسر باید به نكات و ظرایف آیات توجه كند، نه این كه فقط به "المنجد" مراجعه كند تا ببیند این كلمه معنایش چیست! پس ائمه (ع) نقش اساسی داشته‌اند؛ اما برای این‌كه ما بتوانیم به مفاهیم عالیه قرآن دست یابیم، راه آن را به ما آموخته‌اند.
عبیده سلمانی و بره حمدانی وعلقمه بن قیس سه تا از شاخصه‌های تابعین هستند؛ این‌ها از مولا امیرالمومنین پرسیدند كه ما احیانا با مشكلاتی در فهم قرآن روبه‌رو می‌شویم، چه كنیم؟ حضرت فرمود: "علیكم بالعتره" و امام باقر (ع) شاخصه دوره تابعین است و همه این‌ها به حضرت رجوع می‌كردند. حضرت باقر (ع) در عهد تابعین برای حل مشكلات تمام مردم. به عنوان شاخص مطرح بودند. گفتنی است كه خانه حضرت پناهی بود برای فهم دین در تمام ابعادش، حتی برای علما. دوره تابعین دوره‌ای بود كه همگان به خاندان نبوت علاقه‌مند بودند ابن ندیم در الفهرست می‌گوید: "جل التابعین بل الاكثریه الغالبه من التابعین هم شیعه آل البیت" این‌ها همه گرد شمع امام باقر و امام صادق (ع) می‌‌چرخیدند و از این‌ها استفاده می‌‌كردند. پس نقش ائمه (ع) در تمام ادوار نقش معلم بوده است؛ حتی عبد‌الكریم شهرستانی می‌گوید: در فكر بودم كه یك تفسیر قرآن بنویسم، ولی در پی استاد بودم و چون می‌دانستم كه استاد باید از خاندان پیامبر باشد، مدتها كاوش كردم "حتی اثرت علی سید جلیل من ذریه رسول الله…." بنابراین نوشتن تفسیر را شروع كردم؛ البته با این عقیده كه باید حل معضلات قرآن از این طریق شود. پس این یك مسأله‌ای بوده كه در صدر اسلام مطرح بوده از نقش والای ائمه خبر می‌دهد. پس ما نمی‌توانیم هیچ كدام از این مسائل را نادیده بگیریم.ولی آن چه بنده می‌خواهم عرض‌ كنم این است كه ما برای فهم یك آیه دقیقا باید ببینیم چه روایتی این‌جا هست؛ خوب بسیاری از آیات وجود دارد كه درباره آن‌ها هیچ روایتی نیست. پس ما خود موظفیم كه پیرامون قرآن و به دست آوردن مطالب اساسی كه در قرآن مطرح شده است، تحقیق كنیم؛ البته ائمه (ع) راه فهم را نیز به ما آموخته‌اند.
فخمی‌بن یسار از امام باقر (ع) می‌پرسد: این كه پیغمبر اكرم فرموده است "ان للقرآن ظهرا و بطنا" مقصود چیست؟ یعنی این دغدغه برای آن‌ها هم بوده است كه مقصود از بطن چیست. حضرت فرمودند: "ظهره تنزیله و بطنه تأویله" بعد توضیح می‌دهند: مقصود این است كه شما یك وقت به قرآن سطحی می‌نگرید، سطحی‌نگری یعنی همین اسباب نزول و یك وقت عمقی می‌نگرید كه همان بطن است؛ اكنون بنده این نكته را در این‌‌جا عرض می‌كنم كه سر این‌كه قرآن ظاهرا و باطنا ذودلالتین است این است كه قرآن به عنوان یك كتاب مدون از آسمان نازل نشده است، بلكه در مدت بیست سال (بعضی‌ خیال می‌كنند كه قرآن در طول بیست و سه سال نازل شد كه اشتباه می‌كنند زیرا؛ نزول قرآن سه سال بعد از بعثت آغاز شد) "نزول نجوما و بالمناسبات" داشته است یعنی هرگاه پیشامد و رخدادی می‌شد و مشكلاتی در جامعه اسلامی آن روز رخ می‌داد، حال هر نوع مشكل از قبیل مشكلات سیاسی، علمی، از لحاظ معارف و … آن وقت پیغمبر و مسلمان‌ها در انتظار این بودند كه حل این مشكل با نزول وحی قرآنی باشد؛ درنتیجه آیاتی برای حل آن مشكل می‌آمد یا یك مناسبتی رخ می‌داد و آیه‌‌ای برای آن نازل می‌شد. خلاصه قرآن چون در زمان‌ها و مناسبات مختلف نازل شده است و هر كدام ناظر به یك جهت خاصی است، همین امر قرآن را با همان جنبه خاص مرتبط می‌كند. معنای این سخن این است كه قرآن می‌شود "تاریخ"؛ در صورتی كه قرآن برای همه بشریت تا ابد هدایت عامه است. این دغدغه‌ای بود كه پیغمبر را واداشت كه این هشدار را به ما بدهد كه درست است این آیه به مناسبت خاصی نازل شد و ناظر به همان مناسبت است، اما شما باید درون‌نگر باشید؛ زیرا این آیه در درون خود حامل رسالت عام و ابدی است. شما نگویید این آیه كه در این مورد خاص نازل شده، مشكل خاصی را حل كرده است! اگر این‌گونه باشد، به فرموده امام باقر (ع) مبنی بر: "اذا لمات القرآن بموتهم" تاكنون قرآن مرده بود! مثل نسخه‌هایی كه یك دكتر برای یك مریض می‌نویسد، امروز یك نسخه می‌نویسد، فردا یك نسخه دیگر،… بعدها نسخه‌ها به هیچ دردی نمی‌خورد. قرآن نسخه‌ای است برای علاج مسائل و مشكلاتی كه آن روز رخ داد. اما در عین حال كه نسخه‌ای برای علاج مسائل آن روز است، ولی در طی هر یك از این‌ها رسالتی نهفته است، یك پیام عام است. پیغمبر می‌خواهد بفرماید كه شما در عین این‌كه به شأن نزول‌ها مراجعه می‌كنید كه این آیه در چه موردی نازل شده و چه كسی را هدف گرفته است و فلان كس را مثلاً ابوجهل یا فلان… را هدف گرفته است، این حسب تنزیل است. ولی به این بسنده نكنید؛ زیرا آن وقت می‌شود كتاب تاریخ. بلكه باید درون نگر باشید! باید درك كرد كه در طی این آیه چه رسالت و چه پیامی است كه همین مطلب، جاوید بودن این كتاب مقدس را تضمین می‌كند. اگر قرآن سطحی بود، مربوط به همان گذشته می‌شد. در اینجا لازم است مثالی بیاورم، البته آن را همه جا گفته‌ام، ولی برای تقریب ذهن مجددا بیان می‌كنم.
بسیاری ازآیات قرآن خطاب به شخص وجود دارد و مخاطب آن اشخاص خاصی هستند و مثال‌های بسیاری هم در این زمینه آمده است؛ برای نمونه "و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحی الیهم فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون" (نحل/۴۴) مخاطب این آیه مشركین هستند و سبب نزول این آیه تشكیك مشركین در مسأله نبوت است كه آیا ممكن است بشر پیامبر شود؟ البته خداوند به این شبهه، هم جواب حلی داده است، هم نقضی. جواب حلی را با آیه دیگر یعنی و قالوا لو لا انزل علیه ملك و لو انزلنا ملكا لقضی الامر ثم لا ینظرون همچنین و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا علیهم ما یلبسون داده است، یعنی اگر بنا بود كه ما ملكی بفرستیم، ملك چون قابل ملاقات و قابل مقابله و مواجهه و مكالمه با انسان‌ها نیست، پس باید به صورت بشر درآید و همین لباس بشر را بپوشد و وقتی این طور شد، شبهه خواهند كرد كه چه كسی گفته است كه تو ملك هستی؟ آن ملك كه آمده است، به‌صورت انسان با شما صحبت می‌كند، شما از كجا می‌گویید این ملك است؟ باید خود بگوید من ملك هستم، خوب می‌گویند از كجا می‌گویی ملك هستی؟ این جواب حلی است. جواب نقضی این است: شما عرب‌ها كه همدست یهودی‌ها هستید و معتقدید: كه این گروه عالم هستند، پس از آن‌ها بپرسید كه پیامبرانشان چه كسانی بودند؟ اكنون این آیه قصد بیان همین مطلب را دارد، یعنی می‌گوید از این‌ها بپرسید "فاسئلوا اهل الذكر". پس یك شبهه در موردی خاص از مشركین صدر اسلام و مرجعی كه قرآن برای مراجعه معرفی می‌كند، اهل كتاب یعنی همان یهود و نصارا هستند. پس این امر در آن زمان مشكلی بود كه خواست آن را حل كند و چنین هم شد، پس امروزه این آیه برای ما می‌شود یك گزارش؛ گزارش از یك حادثه‌‌ای در آن زمان. ولی دستور پیغمبر اكرم و ائمه (ع) را كه می‌گویند درون نگر باشید، برای این است كه این آیه پیامی در درون دارد كه آن را مقید به تاریخ نمی‌كند و از قید آن بیرون می‌آورد و جاوید می‌كند. بنده كوشیده‌ام كه در مسأله رسیدن به بطن، یعنی پیام‌هایی كه در درون آیه‌ها وجود دارد و در بعضی روایات "الی سبعه بطون" آمده است، همه را تصحیح كنم، چون ممكن است یك آیه، یك پیام، دو پیام، ده پیام، بیست پیام داشته باشد. این منوط است به این‌كه شما چقدر در آن دقت كنید. معصوم هم می‌فرماید كه قرآن دریایی است كه هر چه در عمق آن پیش بروید، همچنان دست نیافتنی است "لا تحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه". این اشاره به همین است؛ یعنی شما هر چه بیشتر تعمق كنید، باز به حقایق بیشتری می‌رسید، یعنی بطون، یعنی پیام‌های متعدد. این‌ها اشكالی ندارد. اكنون این آیه می‌گوید به ظاهرش ننگر! چرا؟ ما این‌جا آمده‌ایم راه دستیابی به بطن را قانونمند كنیم. بنده یك پرسش در این جا مطرح می‌كنم، آیا تفسیر قرآن كه مربوط به تنزیل آن است، قانون دارد یا نه؟ یعنی هر كس هر طور بخواهد می‌تواند تفسیر به رأی كند؟
تفسیر باید قانونمند باشد، تأویل یعنی به‌دست آوردن بطن، آیا قانون ندارد؟ ما مدت‌ها روی قانون آن فكر كردیم كه چیست؟ ما تلاش كردیم كه آن قانون را به صورت مدون در آوریم و تأویل و بطن را قانونمند كردیم. و تأویل حق را كه همان دستیابی به بطن واقعی قرآن باشد، از تأویلات باطنیه و تأویلاتی كه (لا عن دلیل) هست جدا كردیم كه اگر روی این منوال باشد، به دست آوردن بطن قابل قبول است، والا قابل قبول نیست .
ما در این‌جا ملابسات آیه را مد نظر می‌گیریم. در این آیه (نحل/۴۴) مشركین مخاطب هستند؛ این یكی از ملابسات آیه است. وقتی كه در این‌جا لازم است این است كه آیا مشركین بما انهم مشركون (از حیث آن‌كه مشركند) مخاطب این آیه هستند یا بما انهم جاهلون؟ (از حیث آن‌كه جاهلند) هر عقلی گواهی قطعی بر این دارد كه به مشرك بما انه مشرك (از حیث آن‌كه شرك است) مخاطب این آیه نیست، بلكه مخاطب این آیه مشرك بما أنه جاهل است؛ پس مخاطب، جاهل است. آن پیام و رسالت كه بعد از الغای خصوصیت از مفهوم آیه به دست آمد باید به گونه‌ای باشد كه نسبتش به ظهر آیه، نسبت كبرا به صغرا باشد. مثلاً "ایها المشركون ان شككتم فی امر الرساله فارجعوا الی الیهود" این ظاهر آیه است. "لانه" یعنی كبری؛ شما منطق خوانده‌اید، همیشه "لانه" كه می‌آورند، آن كبری است. "لانه علی كل جاهل أن یراجع العالم فی ما لا یعلم" پس رابطه بطن به ظهر روشن شد؛ در نتیجه هر چیزی را نمی‌شود گفت بطن! بطن باید وقتی كه از درون آیه استخراج شد، حكم یك كبرای كلی شود كه مورد ظهر آیه یكی از مصادیقش باشد. اگر این‌طور بود، بدان این كاری كه تو كردی، صحیح است و اگر این‌‌طور نبود، بدان كه در كار تو خلل وجود دارد. به هر حال شرایط بیشتری نیز وجود دارد كه به نظر بنده همین مقدار توضیح كافی است.
رضایی: در این گردهمایی دكتر رضایی دبیر كرسی ضمن قدر‌دانی از آیت الله معرفت، از میهمان دیگر این جلسه یعنی حجت الاسلام رشاد دعوت كردند تا نظر خویش را درباره صحبت‌های استاد بیان كنند كه سخنان ایشان در ادامه خواهد آمد.
رشاد*: استاد ارجمند حضرت آیت الله معرفت در قلمرو علوم قرآنی در روزگار حاضر، حقاً از مفاخر شیعه هستند و با ارائه آثار علمی ارزشمندی همچون التمهید فی علوم القرآن خدمات گرانی به ساحت قرآن تقدیم فرموده‌اند. من به مصاحبت چندین ساله با ایشان محظوظ و مباهی بوده‌ام و ممنون حضور‌شان در پژوهشگاه خصوصاً در جلسات گروه قرآن‌پژوهی و مساعدتهای علمی ایشان در هدایت تحقیقات گروه به‌ویژه دانش‌نامه‌ی قرآن‌شناسی كه با همكاری جمعی از محققان در دست تألیف داریم، هستم. استاد محمد‌هادی معرفت، الحق اسماً و مسماً مرد هدایت و معرفت است. هیچ‌كس جز در مقام مكابره نمی‌تواند انكار كند كه نام نامی استاد معرفت در عصر، تداعی‌گر تحقیق و تألیف در علوم قرآنی است. این جلسه یك واقعه درس‌آموزی است. مردم كشور ما ببینند كه وجوه علمی اگر نظریه و سخن نویی داشته باشند، چسان با سماجت و سعه‌ی‌صدر آن را در معرض نقد می‌گذارند هر چند نقاد طلبه‌ای در سطح بنده باشد.
این جلسه حقاً برای ما طلبه‌ها درس‌آموز است كه نقد نظرات ناچیز خود را برنمی‌تابیم؛
برای دانشگاهیان هم این جلسه درس‌آموز است كه ببینند حوزه در حریت علمی، تواضع علمی، اخلاق علمی، منطق بحث، چون همیشه، پیشقدم و پیشرو است. این نشست نشانه آن است كه روح حریت و اخلاق علمی در حوزه‌ها زنده است. ایشان فرمودند: من پانزده سال دغدغه این مسأله را داشتم تا به این راه حل رسیدم؛ این نكته بسیار بسیار ارزشمند است، حتی اگر این راه حل نقد بشود و ایشان بفرماید كه من نظرم تغییر كرد، از ارزش علمی این كار كم نخواهد شد این كه فرد وقتی مسئولانه و عالمانه با مسأله‌ای مواجه می‌شود، پانزده سال دغدغه‌مندانه درباره آن كار می‌كند تا به راهكاری دست‌یابد؛ از این رواست كه این جلسه از جهات گوناگونی حقاً تاریخی درس‌آموز است.
بنده آن‌چه را كه در این جلسه، پیرامون نظر استاد معرفت طرح می‌كنم بیشتر به قصد آن است كه ایشان توضیحات بیشتری بدهند،كه بر وضوح نظریه افزوده بشود و هم برخی ابعاد آن احیاناً مورد بازبینی قرار بگیرد. و پیشاپیش از جسارتی كه خواهم كرد عذر‌خواه محضر استاد هستم.
نظریه استاد و تقریر مذكور در كتاب التفسیر‌الاثری‌الجامع، از جهات مختلف قابل تأمل است كه در مجال این جلسه به پاره‌ای از آن‌ها اشاره می‌كنم:
نخست این‌كه ایشان تفسیر را در لغت و اصطلاح چنین توضیح داده‌اند:
"التفسیر مأخوذ من "فسر" بمعنی اَبان و كشف و اصطلحوا علی ان التفسیر. هو از احه الابهام عن التعبیر المشكل، حیثما ابهم فی افاده المراد …." سپس افزوده‌‌اند كه: "فالتفسیر محاوله لكشف المعنی و بذل الجهد لازاله الخفاء عن وجه المشكل من الآیات" (التفسیر الآثری الجامع/ ج ۱، ص ۲۹) درباره تأویل نیز یك تعریف دو وجهی ارائه فرموده‌اند، با این عبارت:
"و التاویل مأخوذ من الأول، بمعنی الرجوع، لیكون التأویل ارجاعآً: اما الی الوجه المقبول كما فی باب المتشابهات، او الی فحوی الایه العام، بعد عدم صحه الاقتصار علی الظاهر الذی یبدو خاصا حسب التنزیل" (همان، ص ۳۰) سپس تأكید فرموده‌اند: قسم اول تاویل، نوعی تفسیر است اما قسم دوم آن كه عبارت است از تبیین مفهوم عام پنهان در پس لفظ كه ظاهراً و حسب التنزیل خاص است؛ تأویل است.ایشان تأویل به معنای دوم را، عبارت از تنقیح مناط و تعمیم فحوایی كلام دانسته‌اند، و همه استدلالات ایشان برای تبیین دیدگاه خود درباره‌ بطن و تأویل مبتنی بر همین معنا‌ی دوم از تأویل است.
پرسش یا اشكالی كه به ذهن خطور می‌كند این است كه آیا معنا‌ی دوم تاویل نیز خود نوعی تفسیر نیست؟ آیا حق‌تعالی این معنای عام را اراده فرموده بوده یا ما بر متن تحمیل می‌كنیم؟ قطعاً ما بر متن وحی چیزی را تحمیل نمی‌كنیم و بی‌تردید ما معنای مراد باری تعالی را كشف می‌كنیم، ما درصدد كشف آن واقع و عامی هستیم كه معنای تنزیلی یكی از مصادیق آن بوده است. بویژه این‌كه در ادامه، ایشان بر نظر شاطبی صحه گذاشته‌اند كه می‌گوید:
"….البطن هو الفهم عن الله لمراده" (همان، ص‌۳۱) علاوه بر نكات بالا، استاد تأویل را از جمله مدلول التزامی كلام دانسته و فرموده‌اند: تأویل تبیین معنایی است كه مورد نظر آیه است با دلالت غیر آشكار اما فهم آن نیازمند تعمیق نظر است، این در حالی است كه خصوصیت "تفسیر" را - به اتكاء به وزن باب تفعیل - نیز مزید عنایت و مبالغه در كوشش برای كشف معانی قرآن دانسته‌اند (همان، ص ۲۹)
با توجه به مجموعه‌ این نكات، به‌نظر می‌رسد این تفسیر از تأویل، ارجاع تاویل به تفسیر خواهد بود و طبیعتاً برگشت دادن باطن به ظاهر. زیرا مگر تفسیر جز از طریق تمسك به یكی از دلالات ثلاثه كه از جمله آن‌ها، دلالت التزامی است روی می‌دهد؟ و آیا ارجاع تأویل به دلالت التزامی،به معنی تحویل تأویل به تفسیر و در نتیجه به معنی نفی تأویل نخواهد بود؟
دوم این‌كه استاد معرفت، ذوبطون بودن را منحصر به آیاتی دانسته‌اند كه حسب مناسبات و در موارد خاصه نازل شده كه با تأویل به تنقیح و تعمیم آن می‌پردازیم و معنای عامی را از آن استحصال می‌كنیم؛ اما عمده‌ روایاتی كه ظهر و بطن را برای قرآن مطرح می‌كنند با لسان نكره در سیاق نفی سخن می‌گویند. است مانند خبری كه در ص ۳۰ كتاب نقل فرموده‌اند: "ما فی القرآن آیه الا ولها ظهر و بطن " همچنین كلام امیر‌المؤمنین كه فرموده است: "…. إنی سمعتٌ ‏ رسولَ الله (ص) یقول: لیس من القرآن آیه الاّ و لها ظهر و بطن " (البرهان فی التفسیر القرآن، ۱۹۰، ص ۲۷۰)
می‌دانیم نكره در سیاق نفی، افاده برعموم می‌كند؛ و كلام نبوی كه به لسان مبارك حضرت امیر (ع) جاری شده صراحت تام در شمول خصلت "ظهر و بطن" بر تمام آیات قرآنی دارد. این بدان معناست كه همه‌ قرآن دارای معانی باطنی تأویل پذیر است؟ نه برخی از آیات آن!
وانگهی آیا تمام آیات قرآن برای موارد خاص و در مناسبات خاصه نازل شده است، تا به معنا و روشی كه استاد می‌فرمایند، تأویل بشوند؟! آیا تمام آیات قرآنی، تاویل را به معنا و منطقی كه ایشان می‌فرمایند بر می‌تابند؟ مثلاً می‌توان آیه‌ تطهیر یا آیه مباهله و امثال آن‌ها را تنقیح كرد و تعمیم نمود؟ آیا مگر همه‌ آیات، شأن نزول خاص دارند و واقعه مدارند تا نیازمند تنقیح و تعمیم باشند؟
سوم‌این‌كه متشابهات از جمله آیات ذوبطون و حاجتمند تاویل قلمداد شده كه تنها از رهگذر تأویل، مراد از آن‌ها مفهوم و معلوم می‌شود؛ آیا آیات متشابه به مواردی اطلاق می‌شود كه در مصادیق خاصه و مناسبات نازل شده‌اند كه با تأویل باید استخلاص معنا شده با تنقیح مناط تعمیم دهیم تا از حالت تشابه خارج و به صورت محكم در آید؟ تأویل اگر جز به یكی از دو معنا یا قسم مورد نظر استاد نیست، تأویل متشابه به كدام یك از دو معنی است؟ ظاهراً تاویل متشابهات بر هیچ یك از معانی پیشنهادی ایشان قابل تطبیق نیست؟
چهارم این‌كه بسیاری از روایات - كه استاد نیز شماری از آن‌ها را در كتاب نقل فرموده‌اند - بر تبیین ایشان در معنای ظهر و بطن، و تفسیر و تأویل دلالت ندارد بلكه برخی از آنها نظرگاه ایشان را نفی می‌كند.
كلام امام باقر (ع) كه فرموده است: "ظهره تنزیله و بطنه تأویله…" بر معنای مختار از تاویل، هیچ دلالت ندارد.درست است كه برخی روایات ظهر را معنای تنزیلی و بطن را معنای تأویلی دانسته‌اند اما اشاره نكرده‌اند كه مراد از تأویل پیراستن كلام از آرایه‌های تاریخی و اقلیمی و استخلاص معنا و تنقیح مناط است. استاد در صفحات ۴۹ از باب استشهاد، به بعد پاره‌ای ‌روایات را نقل كرده‌اند كه بر معنای مراد ایشان شهادت نمی‌دهد، شاید پاسخ امام صادق (ع) در قبال پرسش از معنی "میزان"، تفسیر و شرح باشد ونه تاویل، و اگر تاویل هم باشد، تاویل به معنای مورد نظر استاد نیست. آیا تفسیر "ولا تخسروا المیزان" به "اطیعوا الامام و لا تبخسوه من حقه" به معنی تعمیم آیه است؟ آیا امام (ع) نخست میزان را تعمیم داده و از معنای خاص عصری آن استخلاص فرموده سپس بر اطاعت امام معصوم اطلاق كرده است یا كلمه میزان را بدون تعمیم، عیناً به معنی امام دانسته است؟ و آیا "قسط" به معنی "عدل" معنای خاص است اما به معنی امیر‌المؤمنین معنای عام است؟ آیا این تكلف در تبیین تاویلی آیه لازم بلكه صحیح است كه معنای عامی فرض كنیم و لابد مصادیق متعدد برای آن منظور نماییم، آنگاه كلمه را بر معنای خاص دیگر حمل كنیم؟بلكه‌گاه لسان برخی روایات عام و شامل است اما در مقام تأویل به معنی خاص عمل شده مانند: "وقفوهم انهم مسؤولون" كه به "مسؤولون عن ولایه علی" تأویل شده است: (همان/ ص ۵۰) در ذیل "فمن یأتیكم بماء معین" ای یاتیكم بعلم الامام، استاد فرموده‌اند: ماء معین، استعاره در علم نافع شده است، آیا استعاره، از مدلول التزامی است یا تنقیح و استخلاص و تعمیم معنا، تا بر دیدگاه ایشان در معنی بطن و تأویل دلالت كند!!
همچنین "فلینظر الانسان طعامه" را كه امام صادق (ع) به "علمه الذی یأخذه، عمن یأخذه" معنی كرده است، چه سان می‌توان بر نظریه‌ استخلاص و تعمیم فحوایی تطبیق داد؟ نظریه و قاعده باید در تمام موارد قابل صدق و تطبیق باشد، آن‌جا كه راوی از معصوم در باب معنی آیه سؤال می‌كند یك پاسخ می‌شنود، بار دیگر پرسش می‌كند پاسخ دیگری می‌شنود و احیاناً بار سوم پاسخی سوم، و در جواب راوی كه حضرت می‌پرسد: من از معنای همین آیه چند بار پرسش كردم شما هر بار طوری پاسخ فرمودید؟ می‌فرماید اگر هفتاد بار از من سئوال كنی جواب جدیدی خواهی شنید! زیرا قرآن بطنی دارد و هر بطنی بطنی ….!، آیا پاسخ‌ها‌یی كه هر بار امام (ع) می‌فرمود: مصادیق یك عام و كلی هستند؟ تا گفته شود: امام تنقیح مناط فرموده و معنای عامی استحصال كرده و هر بار مصداقی از مصادیق آن را در پاسخ به پرسش ارائه فرمود؟!
پنجم این‌كه چنان‌كه خود استاد نیز در بحث امروز بدان اشاره داشتند، در لسان روایات آمده كه قرآن دارای "سبعه ابطن" و "سبعین بطن" است، اگر تأویل، استخلاص معنا از ملابسات و ظروف تاریخی، جغرافیایی و استحصال كلی و عام باشد. آیا معنای این روایات آن است كه هفتاد بطن یعنی هفتاد عام از یك آیه می‌توان به دست آورد؟ به خصوص این‌كه اگر هفتاد را نماد كثرت بد‌انیم بسا كه معانی باطنی به هفتصد معنا بالغ گردد. خصوصا كه لسان روایات چنان است كه تمام آیات را دارای چنین قابلیتی می‌داند.
ششم این‌كه استاد، بحق، تأكید كرده‌اند كه تأویل منحصر به معصومین نیست، همچنین پس از تبیین دید‌گاه خودشان، ضوابط و قواعدی را برای تشخیص بطن و فهم بطون آیات یعنی تأویل بیان كرده‌اند، عدد این قواعد - آن‌چه خود فرموده‌اند و از دیگران نقل كرده‌اند - به پنج قاعده‌ نمی‌رسد، اگر مراد از بطن و تأویل همان باشد كه فرموده‌اند و اگر با چند قاعده‌ ساده بتوان به فهم بطن و كاربرد تأویل دست زد، پس چرا قرآن و احادیث، این همه درباره جایگاه تأویل و شأن شایسته‌گان تأویل‌گری مبالغه كرده‌ است؟ كاری كه بدین سهولت و سادگی صورت می‌تواند بست، چرا اصرار بر حصر آن به خدا و راسخون - كه بنا به روایاتی مصداق آن ائمه اهل‌بیت هستند - شده است؟ معلوم می‌شود بطن آنچنان‌كه می‌پنداریم و تأویل آن‌سان كه می‌انگاریم نیست!
هفتم این‌كه مرحوم آخوند نیز در كفایه در مبحث "استعمال اللفظ فی اكثر من معنی" به عنوان احتمال فرموده است كه شاید دلالت بر معانی التزامی همان ذوبطون بودن متن باشد، اما بلافاصله در آن تردید فرموده‌اند؛ اینك این پرسش طرح می‌‌شود كه اگر مراد از باطن، معنای استخلاصی و منظور از تأویل كشف معنای التزامی كلام باشد، بطن و تأویل به قرآن اختصاص نخواهد داشت، زیرا معنای التزامی داشتن و استعمال لفظ در معنای التزامی اختصاص به كلام و وحیانی ندارد، همچنین تأویل عبارت خاص، به معانی عام و تنقیح مناط، خصلت انحصاری كلام خدا نیست، این صفت هر كلامی می‌تواند باشدو كلام هر كسی را - آن‌گاه ‌كه دارای شأنیت باشد - می‌توان از ملابسات عصری و مصری، و ظروف شخصی و مصداقی‌اش تهی ساخت و با تنقیح مناط معنایش را وسعت داد! چرا روایات و آیات، ظاهر و باطن داشتن را از خصائص و خصائل متون و‌حیانی و شرعانی دانسته‌اند؟ و ذوبطون بودن و امر تاویل را آن چنان پر اهمیت تلقی كرده و در باب آن، همان‌گونه سخن گفته‌اند كه خود به چالشگاه عقاید و معركه آراء بدل شده كه این همه نظر و نظریه پیرامون آن تولید شده كه یكی از آنها نیز نظرگاه استاد معرفت است؟
ذوبطونی از خصائص قرآن و تأویل نیز رویه و فن ویژه فهم لایه یا لایه‌های خاصی از معارف قرآنی است. والا به معنایی كه جناب آیت‌ الله معرفت می‌فرمایند ذوبطون بودن و شیوه‌ فهم تأویلی، منحصر به وحی نامه‌ الهی نیست و در این صورت، روایات باب نیز موضوعیت و اهمیت خود را از دست می‌دهند.
هشتم این‌كه هر نظریه‌ای آن‌گاه بر مسند قوام و دوام تكیه می‌زند كه با نقد و نقض علمی، نظریه‌های رقیب را از صحنه خارج كرده باشد، استاد معرفت، هیچ یك از نظر‌گاه‌ها را در باب معنی بطن و ظهر و نیز تأویل نقد نكرده و نقض نفرموده‌اند مثلا باید روشن شود نظریه‌ علامه طباطبایی كه در جلد سوم المیزان و در قرآن در اسلام، آورده است، چه مشكلی دارد كه باید آن را به كناری بنهیم و دیدگاه دیگری را كه ضمن عدم انطباق بر موارد، عملاً به معنای انكار بطن و نفی تأویل است، به جای آن برگزینیم؟! در پایان مجدداً به خاطر جسارتی كه سر زد، از محضر استاد آیت الله معرفت و سایر اساتید حاضر در این محفل علمی ارجمند خصوصاً جناب آقای بابایی اعتذار می‌جویم.
رضایی: بعد از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رشاد، دكتر رضایی از جناب استاد بابایی دعوت كردند تا مطالب خویش را بیان كنند.
بابایی*: بسم الله الرحمن الرحیم. در آغاز جا دارد كه از زحمت‌های استاد معرفت در زمینه مباحث علوم قرآنی تشكر كنم و از خداوند متعال برای ایشان توفیق روز افزون در جهت خدمت به ساحت قرآن كریم و حمایت از مكتب اهل‌بیت (ع) را خواستارم. پیرامون نظریه ایشان در تعریف باطن قرآن نكاتی به نظر می‌رسد كه به شرح ذیل است:
۱. این كه استاد بیان باطن قرآن كریم را ضابطه‌مند می‌داند وتأویل‌های ذوقی و استحسانی را مردود می‌شمارد، مطلبی حق و قابل‌قبول است و این، نقطه قوت این نظریه است.
۲. تعریف باطن به "مفهوم عام فراگیری كه از فحوای آیات استنباط می‌‌شود" تعریف جامع و مانعی نیست و تعبیر برداشت‌های كلی در‌مورد آن، تعبیر مناسبی نمی‌باشد؛ زیرا در بسیاری از آیات، مفهوم عام فراگیر و برداشت كلی، مقتضای اطلاق یا عموم لفظ آیات است و از ظواهر آیات به‌شمار می‌آید نه باطن آن؛ به عنوان نمونه در همان آیه خمس كه ایشان برای باطن قرآن مثال آورده است ، با توجه به این‌كه "غنم" در مقابل "غرم" و "غنم الشیء" را به "فاز به" (به آن دست یافت، آن را به دست آورد) معنا كرده‌اند و با در نظر گرفتن اطلاق "ما" و عموم "من شییء" تردیدی نمی‌‌ماند كه كلمه "انما غنمتم من شیء" مفهوم عام و فراگیری دارد و هر فایده‌ای را كه انسان (چه از جنگ و چه از غیر آن) به‌دست آورد، شامل می‌‌شود و این آیه بر وجوب پرداخت خمس هر فایده‌ای كه انسان به‌دست‌ می‌آورد دلالت آشكار دارد و در نتیجه وجوب خمس، فوایدی كه از غیر جنگ از كسب و تجارت‌ها ومانند آن به‌دست می‌‌آید، مدلول ظاهر این آیه است و آن‌گونه كه ایشان بیان فرموده‌اند تأویل و معنای باطنی آیه نیست. روایتی را كه وی نیز در تأیید مدعای خود آورده است نه تنها بر مدعای وی دلالت ندارد زیرا سخنی از تأویل و باطن آیه در آن روایت مطرح نیست، بلكه از این‌كه برای مخاطبان خود در مقام بیان وجوب خمس مطلق غنیمت‌ها و فایده‌ها به این آیه كریمه استناد می‌‌كند، معلوم می‌شود دلالت آیه بر این حكم عام، ظاهر بوده است و روایت دیگری كه از امام صادق (ع) نقل شده است كه در پاسخ سؤال از این آیه كریمه فرموده است: "هی والله الافاده یوماً بیوم": (به خدا قسم (موضوع) این آیه فایده بردن روز به روز است) نیز تأیید می‌كند كه آن معنای عام و فراگیر، ظاهر آیه كریمه است. فقیه محقق، مقدس اردبیلی (ره) نیز پس از بیان این آیه كه از ظاهر این آیه وجوب خمس در هر غنیمتی فهمیده می‌‌شود و آن غنیمت در لغت بلكه در عرف نیز فایده است، از اشعار این روایت بر این معنای عام خبر داده است.
شیخ طوسی در ذیل این آیه پس از بیان این‌كه در نزد اصحاب ما (شیعه) در هر فایده‌ای كه از كسب و سود تجارت‌ها و گنج و معادن و غواصی و غیر آن به‌دست می‌آید خمس واجب است ‌می‌فرماید: "و ممكن است به این آیه بر وجوب خمس در آن امور استدلال شود؛ زیرا جمیع آن‌ها غنیمت نامیده می‌‌شوند"، طبرسی (ره) نیز پس از بیان امكان استدلال به این آیه بر وجوب خمس در آن امور فرموده است: زیرا در عرف لغت بر جمیع آن امور اسم غنم و غنیمت اطلاق می‌شود.
قرطبی مفسر معروف اهل تسنن نیز هر چند به استناد اجماع اهل تسنن، آیه را به غنایم جنگی تخصیص داده، ولی تصریح كرده است: "غنیمت در لغت چیزی است كه شخص یا جمعیت با كوشش به‌دست می‌آورند" و اعتراف كرده است: "لغت، این تخصیص را اقتضاء ندارد" آیت الله خویی(ره) نیز در بیان دلالت این آیه بر وجوب خمس در مطلق فایده فرموده است: "كلمه غنم" به شكلی كه در آیه مباركه وارد شده، با "ربح" (سود كرده است) و "استفاد" (فااز توضیحات استاد در این نشست استفاده می‌شود كه به نظر وی، مدلول التزامی آیات و معنایی كه با تنقیح مناط والقای خصوصیت از دلالت فحوای آیات فهمیده می‌شود، باطن قرآن كریم است و حال آن كه این گونه معانی در نظر فقها و دانشمندان علم اصول از ظواهر كلام می‌باشد.
بنابراین آن چه در این نظریه به عنوان باطن قرآن معرفی می‌شود یا مطلبی است كه از عموم و اطلاق آیات به دست می‌آید یا مدلول التزامی آیات است یا معنایی است كه از دلالت فحوا و با تنقیح مناط و القای خصوصیت از آیات فهمیده می‌شود؛ درنتیجه همه این معانی از ظواهر قرآن كریم است نه باطن آن.
۳. عمده دلیل بر وجود باطن قرآن كریم، روایات است؛ گرچه از بعضی آیات نیز می‌توان وجود باطن برای قرآن را دریافت؛ ولی دلیل محكمی بر وجود باطن نمی‌تواند باشد. یعنی اگر روایات دال بر باطن نمی‌بود، به اتكای آیات مشكل بود كه بگوییم قرآن بطن دارد و چون روایات عمده دلیل بر وجود باطن قرآن كریم است، برای پی بردن به چیستی و ماهیت باطن قرآن نیز باید دریافت كه روایات آن را چگونه معرفی كرده است ونظریه‌ای در بیان قرآن كریم صحیح است كه با روایات سازگار و هماهنگ باشد و نظریه استاد از جهات متعدد (كه در ذیل بیان می‌شود) با روایات ناسازگار است:
الف. از روایات استفاده می‌شود هر آیه‌ای از آیات قرآن بلكه هر حرفی از حروف آن ظاهر و باطن دارد؛ به عنوان نمونه در روایت معتبر فضیل، وجود ظاهر و باطن برای هر آیه‌ای از آیات قرآن مسلّم و مفروغ عنه به‌شمار آمده و از معنای ظاهر و باطن سئوال شده است و امام باقر (ع) بدون این‌كه وجود ظاهر و باطن برای هر آیه‌ای از آیات را رد كند، معنای آن دو را بیان فرموده است. از رسول خدا (ص) روایت كرده‌اند كه برای هر حرفی از حروف قرآن ظاهر و باطنی است و روشن است برای هر حرف از حروف قرآن حتی برای هر آیه‌ای از آیات آن، مفهوم عام و معنای جامعی كه ظاهر و باطن آن حرف یا آیه از مصادیق آشكار و پنهان باشد قابل تصور نیست. پس باطن قرآن چیزی غیر آن معنایی است كه ایشان بیان فرموده است؛ زیرا آن معنا برای تمام حروف و حتی برای تمام آیات قرآن تصور ندارد و این كه گفته شود منظور از آن روایات این است كه بیشتر آیات قرآن باطن دارد، خلاف ظاهر بلكه مخالف نص آن روایات است.
ب. بسیاری از معانی باطنی كه در روایات برای آیات بیان شده است، در این تعریف نمی‌گنجد؛ زیرا مفهوم عام فراگیری كه از آیات انتزاع شود و بر آن معانی منطبق باشد به نظر نمی‌رسد؛ برای نمونه از امام صادق (ع) روایت شده است كه فرمود: قرآن ظاهر و باطن دارد. پس جمیع آن‌چه خدا در قرآن حرام كرده، ظاهر [قرآن] است و باطن آن، پیشوایان جور است و جمیع آن چه خدا در قرآن حلال كرده، ظاهر [قرآن] است و باطن آن، پیشوایان حق است.
مفهوم عام و معنای جامعی كه محرمات قرآن و پیشوایان جور و حلال های قرآن و پیشوایان حق را شامل شود، چیست؟ در صحیح عبدالله بن سنان جمله ""ثم لیقضوا تفثهم"" ظاهر آن به گرفتن شارب و چیدن ناخن‌ها و باطن آن به لقای امام تفسیر شده است و حال آن‌كه تصور مفهوم عام برای آیه كه آن دو معنا هر یك مصداقی از آن باشد مشكل است. علامه مجلسی در شرح و بیان این حدیث، آن را جامع زدودن آلودگی‌ها دانسته و فرموده است كه آلودگی‌ها دو قسم است:
۱. جسمی و ظاهری
۲. روحی و باطنی و با زیارت امام، آلودگی‌های روحی برطرف می‌شود . ولی با دقت بیشتر پی می‌بریم كه این بیان نمی‌تواند مشكل را حل كند. زیارت امام می‌تواند سبب برطرف شدن آلودگی‌های روحی باشد نه خود آن. اگر لقای امام مصداقی از آن معنای جامع می‌بود مشكل حل می‌شد؛ ولی سبب مصداقی آن است، نه آن كه خود مصداقی از آن باشد. گفته نشود با مسامحه می‌توان بیان ایشان را پذیرفت، زیرا در سخنان امامان معصوم (ع) مسامحه روا نیست و بر فرض كه بر این روایت جامع تصور شود، ولی قطعاً در بسیاری از روایات نمی‌توان جامعی تصور كرد. در روایت دیگری از عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) در بیان معنای باطنی و رموز حروف بسم الله الرحمن الرحیم نقل شده كه "باء" بهاء (درخشندگی،نیكویی، عظمت و كمال) خدا است؛ سین، سناء (روشنایی، بلندی و رفعت) خدا است؛ میم، مجد (بزرگی و عزت) خدا است و به روایت بعضی، ملك (فرمانروایی) خدا است و حال آن‌كه مفهوم عامی كه شامل معنای ظاهر "بسم" و این معانی و رموز باشد متصور نیست و در بیان معنای حروف برخی دیگر از كلمات قرآن و معنای حروف مقطعه اوایل سوره‌های قرآن نیز از این قبیل روایات، فراوان نقل شده است كه ذكر همه آن‌ها به‌ طول می‌انجامد. گر‌چه سند همه این روایات صحیح نیست، ولی با توجه به كثرت آن روایات و قوت سند برخی از آن‌ها نمی‌توان به همه آن‌ها بی‌اعتنا بود و باطن قرآن را به گونه‌ای تعریف كرد كه شامل معانی مذكور در آن روایات نباشد و مستلزم بی‌اعتنایی به همه آن روایات باشد.
ج. مفهوم عام و برداشت كلی در بسیاری از آیات برای غیر‌راسخان در علم نیز قابل فهم است و حال آن‌كه در روایت معتبر فضیل، بطن قرآن به تأویل آن معنا شده است و در جمله كریمه "و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم" علم تأویل ویژه راسخان در علم (پیامبر و امامان معصوم ع) و فراتر از توان علمی غیر آنان معرفی شده و از این روایت و آیه استفاده می‌شود كه تأویل و معانی باطنی قرآن غیر از آن معنایی است كه برای غیر راسخان در علم نیز قابل فهم است.
د. در روایتی از امام علی (ع) نقل شده كه فرمود: اگر بخواهم، در تفسیر فاتحه الكتاب (سوره حمد) هفتاد شتر را بار می‌كنم؛ یعنی در تفسیر این سوره به اندازه بار هفتاد شتر می‌توانم مطلب بیان كنم. از ابن عباس نقل كرده‌‌اند كه گفت: شبی علی‌ بن‌ابی‌طالب (ع) یك ساعت درتفسیر الف "الحمد" و یك ساعت در تفسیر لام آن و یك ساعت در تفسیر حای آن و یك ساعت در تفسیر میم آن و تا سپیده دم در تفسیر دال آن برای من سخن گفت و نیز از آن حضرت روایت كرده است كه فرمود: اگر بخواهم، در شرح "بسم الله" چهل شتر را بار خواهم كرد. در توحید صدوق ضمن روایتی طولانی از امام باقر (ع) آمده است كه آن حضرت پس از بیان اشارات حروف "الصمد" فرموده است: "لو وجدت لعلمی الذی اتانی الله عز‌و‌جل حمله لنشرت التوحید و الاسلام و الایمان و الشرایع من الصمد …"
روشن است تفسیر و دانشی كه در این روایات به آن اشاره شده، تفسیر و معنای باطنی قرآن كریم است و تعریفی كه در این نظریه برای باطن و تأویل قرآن بیان شده است، این‌گونه تفسیر‌ها و دانش‌های قرآنی را شامل نمی‌‌شود؛ زیرا با انتزاع مفهوم عام از آیات نمی‌‌توان به این بخش از دانش قرآن دست یافت.
ساز این بیان نتیجه می‌گیریم كه نمی‌‌توان باطن قرآن را معنایی دانست كه در این نظریه تعریف شده است و اگر این معنا را به لحاظ این كه نسبت‌به مرتبه‌ای از معانی قرآن پنهان است از معانی باطنی قرآن بدانیم، قطعاً نمی‌توان باطن قرآن را به معنایی كه در این نظریه بیان شده است منحصر دانست.
رضایی: بعد از سخنرانی جناب آقای بابایی، دكتر رضایی پرسش‌هایی را مطرح كردند تا جناب استاد به آن‌ها پاسخ دهند.ایشان می‌گوید: مسئله دلالت التزامی غیر بین، كه قبلا نیزخدمت استاد عرض شد، می‌توان گفت از دلالت ظاهری لفظ است، با توجه به این‌كه ایشان نیز بر این مسأله تأكید فراوانی دارند، بنابراین در این جا به منظور روشن شدن مرز ظاهر و باطن نیاز است كه توضیح بیشتری داده شود.
نكته دیگر این كه در جلد ۹۲ بحار، علامه مجلسی روایاتی آورده‌اند كه به اسرار حروف و رموز مقطعه قرآن اشاره دارد كه استاد در كتاب "التفسیر الاثری الجامع" حروف مقطعه را به عنوان رموز بین خدا و پیامبر اكرم (ص) پذیرفته‌اند، اگر این گونه است و اگر همه آیات باید بطن داشته باشد، پس با این روایات چه باید كرد؟ آیا قواعد كلی و پیامی می‌توان از این حروف مقطعه به دست آورد؟
اما مطلب دیگر این‌كه در همان جلد ۹۲ بحار روایاتی وجود دارد مبنی بر این‌كه كسی نمی‌تواند ادعا كند كه از ظاهر و باطن قرآن آگاه است جز اوصیاء، بنابراین روایاتی كه بحث ظاهر و باطن را منحصر به اوصیاء می‌كند، چگونه با فرمایش استاد سازگار است؟ در حالی‌ كه نتیجه فرمایش استاد این می‌شود كه الغای خصوصیت را همه می‌توانند انجام بدهند و این در‌حالی‌ است كه از آن روایات این گونه استفاده می‌شود كه غیر اوصیاء قادر نیستند جمع بین ظاهر و باطن كنند، این مسأله چطور قابل جمع است؟ آیا نمی‌توان مطابق فرمایش استاد رشاد بگوییم كه بطن مراحل و معانی و مراتب داشته باشد و بگوییم كه یك مرتبه از بحث همین دلالت التزامی باشد و عمیق‌ترش منحصر به معصوم باشد؟ اگر چنین جمعی در بین روایات انجام گیرد، آیا این برداشت می‌تواند مورد قبول شما باشد، بویژه در همان جلد ۹۲ روایاتی وجود دارد كه می‌گوید تأویل باب دارد وباید از باب آن وارد شد و اشاره می‌كند كه باب فهم تأویل، ائمه (ع) هستند. اگر ما این روایات را با آن روایاتی كه حضرت استاد فرمودند كه بعضی از آنها واقعا دلالت خوبی بر نظر استاد دارد، كنار یكدیگر قرار دهیم (برخلاف نظر آقای رشاد) مثل همان روایاتی كه "بطنه تأویله و ظهره تنزیله منه ما قد معنی ما لم یكن یجری كما تجری الشمس و القمر" با سخنان جناب استاد كاملا مطابق است؛ ولی تعدادی از روایات نیز وجود دارد كه دلالت اوصیاء را مطرح می‌كند یا باب بحث تأویل و بطن را بیان می‌‌كند، حال این دو دسته از روایات را چگونه می‌توان جمع كرد؟ آیا نمی‌توان راه حل دومی (همان‌گونه كه مطرح شد) در این‌جا پیشنهاد كرد؟
در این جلسه پرسش‌‌هایی نیز از سوی حاضران مطرح گردید كه لازم است در این‌جا نیز به آن‌ها اشاره شود. پرسش یكی از حاضران در این زمینه بود كه تمام مدلول‌های بسیاری از آیات در ظاهر آنها آمده است و در این زمینه "الحمدالله رب العالمین" و …. را مثال آورده‌اند. یكی دیگر از حاضران نیز بیان داشتند كه گذشته از روایاتی كه در باب بطن رسیده است، آیا می‌توان از خود قرآن برای وجود بطن و اثبات آن استفاده كرد؟ استاد بابایی اشاره‌ فرمودند كه روایات دلیل بحث است، ولی بنده قصد دارم در این‌جا برای تكمیل پرسش مطرح شده بگویم كه آیا می‌توان از بنای عقلا بحث بطن را فهمید؟ وقتی یك حكیم می‌خواهد سخن بگوید و مطلبی بسیار بلند را تا قیامت می‌خواهد در ۶۰۴ صفحه بیان كند، خواه نا‌خواه این كلام حكیمانه باید لایه‌هایی داشته باشد. آیا نمی‌شود از باب بنای عقلا استفاده كرد تا مشكل سندی بعضی از روایات هم حل شود؟ چون در آن صورت، روایات ارشاد به بنای عقلا می‌شود.
پرسش دیگر این‌كه نظریه استاد درباره بطن ناظر به تعمیم آیاتی است كه به رخدادهای امت‌های پیشین مربوط می‌شود، مانند بحث‌های قصص قرآن و امثال آن‌ها. حال ممكن است كه در بحث‌های غیر قصص این مطالب صدق نكند؟پرسش دیگر این است كه با توجه به این كه هدف اصلی قرآن هدایتگری و روشنگری برای همه بندگان خداست، آیا مفاهیم بطنی در راستای این هدف اصلی دخالت و تأثیر دارد؟ اگر تأثیر دارد، به صورت نسبی و درصدی است یا مطلق و كامل؟ آیا روشنگری بطون قرآن منحصر در بعد علمی و نظری است یا هدایت عملی بندگان به چنان معرفتی نیازمند است و سرانجام اگر كاربرد و فایده مفاهیم بطنی تأثیر مستقیم و گسترده در حیات و سرنوشت آدمی دارد، چرا دسترسی به آن سطح برای همگان میسر نیست؟ به سخن دیگر چرا از آغاز در سطح ظاهری آیه بیان نشده است؟مؤدب*: بسم الله الرحمن الرحیم. با تشكر فراوان از جناب استاد آیت الله معرفت كه نظر خود را هم در این جلسه و هم در مراحل دیگر بیان فرمودند. لازم به ذكر است كه برخی از پرسشهایی كه بنده در ذهنم بود، جناب استاد رشاد و استاد بابایی مطرح كردند و فكر می‌كنم دو مورد دیگر وجود دارد كه كوتاه بیان می‌‌كنم: نخست در‌مورد نقش ائمه (ع) كه طبق سخنان استاد نقشی كلیدی است، باید گفت كه اگر چنین است و بطن هم همان الغای خصوصیت است، آیا این ویژگی نیاز به تعلیم دارد، یعنی الغای خصوصیت به تعلیم ائمه نیاز دارد؟ آیا بدون كمك ائمه نمی‌توانیم این كار را انجام دهیم و این تكنیك‌ها را خود دریابیم؟ یا نه واقعاً مواردی وجود دارد كه حتماً نیاز به ائمه داریم و ائمه باید یاری رسانند تا ما این الغای خصوصیت و راه‌های آن را به دست آوریم.
اما مطلب بعد این است كه اگر ائمه این نقش خود را برای ما انجام دادند، ما در ادامه از ائمه بی‌نیازیم؛ یعنی دیگر پس از این‌كه كلید راه را گرفتیم، نیازی به آن‌ها نداریم و آیا خود ما كه قرآن را یاد گرفتیم، می‌توانیم به دیگران هم یاد بدهیم كه دیگران از ائمه بی‌نیاز شوند یا در مسأله بطن و رسیدن به آن ما همواره نیازمند به ائمه هستیم؟ اگر درباره این بخش جناب استاد توضیح بیشتری بفرمایند استفاده می‌كنیم و پرسش دوم بنده درباره آیات تكراری است كه در جلسه دیگری خدمت استاد عرض كردم. اما برای بنده هنوز این قضیه روشن نشده است كه اگر واقعاً طبق روایت شریف "ما فی القرآن آیه الا و لها ظهر و بطن" همه یا غالب آیات (ظاهراً استاد قایل بر این هستند كه غالب آیات این‌گونه است نه همه آیات و در روایات اهل سنت نیز درباره غالب آیات ذكر شده است) بطن داشته باشند، همچنین آیات تكراری نیز كه از نظر مضمون مشابه هستند و گاه عبارت‌هایشان یكسان است، بطن‌گیری چگونه خواهد بود؟ و آیا با تكرار آیات، تكرار بطون حاصل می‌شود در طول هم است و تكراری در مورد آنها وجود ندارد؟
قدسی**: بسم الله الرحمن الرحیم. آن‌چه را كه استاد معرفت به عنوان "بطن قرآن" مطرح كرده‌اند، بسیار گویا و شفّاف است و به نظر می‌رسد كه بسیاری از ابهاماتی را كه تاكنون درباره "تأویل" و "بطن" وجود داشت مرتفع می‌‌سازد؛ ولی در عین حال چند نكته به عنوان سوال یا اشكال قابل طرح است كه خاضعانه از حضرت استاد تقاضا می‌شود كه پاسخ دهند:
۱. آیا حضرت استاد خواسته‌اند كه با آن‌چه به عنوان "تأویل" در بیاناتشان آمده (كه بر "بطن" تطبیق داده شده و مترادف با "بطن" به شمار آمده است) و مباحث مطرح شده در این زمینه تأویل موجود در آیه هفتم سوره آل‌ عمران را معنا كنند و به طور كلی مقصود از تأویل در فرهنگ قرآنی را تبیین نمایند یا تأویل در فرهنگ روایات یا هر دو (هم روایات و هم آیات) یا تأویل در اصطلاح مفسران؟اگر مقصود‌شان تأویل در فرهنگ قرآن است، آیا لازم نبود به همه موارد استعمال این واژه در قرآن اشاره می‌كردند و تطبیق یا عدم تطبیق معنای مختار بر تك‌تك آن موارد را روشن می‌ساختند؟
۲. اگر مقصود استاد تأویل در فرهنگ قرآنی است، چگونه به نظری كه مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه دارند هیچ اشاره‌ای نشده است، با آن‌كه نظر آن مرحوم، نظر ویژه و مطرح در مجامع علمی و حوزوی است و باید مورد قبول یا نقد واقع شود.
۳. با توجه به این‌كه حضرت استاد "‏تفسیر" را به معنای "كشف الغطاء" گرفته‌اند، شكی نیست كه از جمله مصادیق "غطاء" مناسبات زمانی و فضای نزول و شرایط زمان و مكان نزول آیه است كه اگر این پرده كنار رود و معنای آیه از چنین غطایی تجرید شود، مفهوم عام آیه رخ می‌‌نماید؛ در حالی‌كه این معنا، معنای دوم و قسم دوم از تأویل شمرده شده است، به بیان دیگر با این توضیح، دیگر قسم دوم از تأویل در بیان استاد، قسیم تفسیر نخواهد بود، بلكه از مصادیق تفسیر می‌باشد.
۴. هر دو معنایی كه استاد برای بطن ذكر كرده‌‌اند، در ارتباط با روایات نیز جاری و ساری است؛ در‌حالی‌كه ظاهر روایات اهل‌بیت (روایاتی كه متعرض "ذی بطون" بودن قرآن است) این است كه بطن داشتن تنها از ویژگی‌های قرآن است.
۵. روایاتی كه برای قرآن "هفتاد بطن" قایل است، اگر تنها تعبیرش این بود كه "ان للقرآن سبعین بطناً" این‌گونه قابل توجیه بود كه مقصود همان مصادیق بطنی و تأویلی است كه در بستر زمان تحقق می‌‌یابد و "تجری كلما تجری الشمس و القمر". ولی مطابق نقل بعضی از برادران در بعضی از روایات آمده است و "للبطن بطن" یعنی هر بطنی برای خود بطنی دارد، این تعبیر چگونه توجیه می‌شود؟ چون لازمه‌اش این است كه هر معنای عامی در ورای خود، معنای عام دیگری داشته باشد و چنین چیزی چگونه قابل تصور است؟
۶. بسیار جای شادمانی و مسرت است كه استاد بابایی با تتبعی كه داشتند، نتیجه گرفته‌اند كه روایت "ذریح محاربی" معتبر است؛ زیرا با این روایت و روایت فضیل (كه ظهر را مساوی با تنزیل و بطن را مساوی تأویل می‌داند) به خوبی معنای دومی كه حضرت استاد برای بطن بیان فرموده‌اند، تأیید و تقویت می‌شود؛ یعنی به خوبی از این دو روایت به‌دست می‌آید كه تأویل و مصادیق تأویلی آیات قرآن چیزی غیر از بطن و مصادیق بطنی‌ای كه در بستر زمان جاری است نمی‌باشد؛ برای نمونه در آیه "ولیقضوا تفثهم" "قضاء تفث" به معنای "قطع و ازاله وسخ" و چرك است؛ شكی نیست كه یكی از مصادیق این مفهوم عام، ازاله و قطع ناخن است كه مصداق تنزیلی و ظاهری و مادی آن مفهوم می‌باشد و دیگر از مصادیق این مفهوم عام، "لقاء الامام" است كه سبب ازاله چرك‌های روحی و معنوی می‌شود و مصداق تأویلی و بطنی و معنوی آن مفهوم عام است.
استاد بابایی چون "لقاء الامام" را در عدل "تفث" قرار داده‌اند، دچار اشتباه شده‌اند؛ لقاء الامام باید در كنار و عدل "قضاء تفث" قرار گیرد.
۷. ممكن است اشكال شود كه معنایی را كه استاد معرفت برای تأویل ذكر كرده‌اند، قابل دسترسی برای غیر معصوم نیز می‌باشد؛ زیرا همه مفسران یا بیشتر آن‌ها با تجرید آیات از مناسبات و ملابسات زمانی و مكانی به تأویل و بطن قرآن - متناسب با فهم و درك و تلاششان - رسیده‌اند؛ در‌حالی‌كه مطابق آیه هفت سوره آل عمران و مطابق عاطفه بودن واو در "والراسخون فی العلم" (كه استاد معرفت به آن قایل است) تنها خدا و راسخون از تأویل‌ آگاهند و مطابق روایات متعدد، تنها ائمه (ع) راسخون در علم هستند (نحن الراسخون فی العلم)؛ به بیان دیگر تجرید این‌گونه آیات نیاز به رسوخ در علم ندارد؛ زیرا بسیاری از قرآن پژوهان نیز با آن‌كه از راسخون نیستند، توان چنین تجریدی را دارند؛ در‌حالی‌كه آیات، آن را از مختصات خدا و راسخون می‌داند.
در جواب این اشكال می‌توان گفت كه همانند بسیاری از موارد دیگر (نظیر روایات وارده در ذیل فاسئلوا اهل الذكر و …) حصر در این‌گونه روایات، حصر اضافی است نه حصر حقیقی؛ یعنی ائمه (ع) در این‌گونه روایات هدفشان بیان این مطلب نبوده است كه "راسخون در علم" یك مصداق دارد و آن، ما ائمه هستیم؛ بلكه مقصودشان این بوده است كه در این زمان مثل امام صادق(ع) و امام باقر (ع) مصداق "راسخون" هستند نه فلان و فلان كه در مقابل آن بزرگواران دكان گشوده و خود را به عنوان مفسر قرآن و راسخ در علم جا زده‌اند. قطعاً این شیوه تعبیر، عالمان تفسیری خصوصاً شاگردان مكتب آن بزرگواران را نفی نمی‌كند.همچنین در جواب آن‌چه به عنوان "بیان دیگر" ذكر شده می‌گوییم: واقعاً اگر كسی بخواهد آن مفهوم عام را بیابد و آن را از ملابسات زمانی و مكانی مجرد سازد و به روح و مقصود و مخ آیه برسد، نیاز به صفای ذهن و مرتبه‌ای از رسوخ در علم دارد. در‌نتیجه بسیاری از مفسران و قرآن پژوهان از مصادیق راسخون هستند، گرچه مصداق اشرف آن ائمه (ع)می‌باشند. قابل تذكر است كه این بند (بند ۷) و بند قبل (بند ۶) اشكال به استاد نیست، بلكه دفاع از ایشان به شمار می‌آید.
۸. آخرین مطلب ما خدمت حضرت استاد این است كه چه اشكالی دارد كه غیر از این دو قسمی كه برای بطن قرآن بیان شد، به قسم سومی نیز قایل شویم یا دست‌كم احتمالش را بپذیریم و آن این‌كه با توجه به این‌كه خداوند سبحان متكلمی است بی‌نهایت فصیح و بلیغ و در میان عموم مخاطبانش كسانی (انسان‌های كاملی) دارد كه مجلای اسمای حسنای او هستند و در نهایت ذكاوت و هوشمندی و وغی قرار دارند، چه اشكالی دارد كه بگوییم آن متكلم بی نهایت فصیح و بلیغ در لابه‌لای كلمات و بیاناتش (كه برای عموم انسان‌ها مطرح ساخته است) كدها و رمزهایی گذاشته كه فقط رسول مكرم و ائمه (ع) یعنی مصادیق حقیقی "من خوطب به" از آن سر در می‌آورند؛ عیناً مثل این‌كه بزرگی در یك سخنرانی عمومی در لابه‌لای سخنرانیش علامات و رمزهایی گذاشته باشد كه فقط حواریون و خصیصین او به آن پی می‌برد و می‌گویند: "ما می‌دانیم كه حضرت آقا در این تعبیر، به فلان مطلب اشاره كرده است و مقصودش فلان و بهمان است. این نكته همان است كه در بعضی از روایات با عنوان اشارات و لطایف و حقایق" مطرح شده است؟ بالاخره چه اشكالی دارد كه قسم سومی برای بطن قرآن تصور شود كه فقط مخلصین و معصومین از آن بهره‌‌مندند؟
رضایی: ایشان ضمن قدردانی از دفاعیات آقای قدسی بیان كردند كه هدف این جلسه بیان امتیازات این نظریه نیست، بلكه روشن شدن مباحث مطرح شده است.
آصفی*: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده به اختصار عرض می‌كنم كه در واقع تفسیری كه جناب استاد از كلمه بطن بیان كردند، این بود كه بحث از بطن، بحث از یك مفهوم كلی می‌شود كه ظاهر آیه، مصداق و جزئی آن است؛ درحالی‌كه بسیاری از مواردی كه ما به عنوان بطن در روایات داریم، مصداق خارجی و جزئی است. اكنون با این توصیف یا باید بگوییم آن چه در روایات مشاهده می‌شود، در حقیقت یكی از تطبیق‌های بطن می‌باشد و خود بطن نیست،
البته لازم به ذكر است كه ظاهر روایت این است كه این‌ها خودش بطن است، نه این‌كه بطن مثلاً آن مرحله میانی و كشف آن مفهوم كلی است كه بر این مصداق تطبیق شده است، یا این‌كه اگر این مفهوم روایت را بطن بدانیم كلّی بودن بطن چگونه است؟ همچنین اگر گفتیم آن كلیات می‌توانند مصادیق را ذكر كنند، با توجه به آن‌كه در بعضی از روایات مصادیقی در بطن ذكر شده است، افزودن این مصادیق به مصادیقی كه آن كلی در بر می‌گیرد، چه حالتی دارد؟ آیا كل این مصادیق جزئی را تطبیقی برای مفهوم بطن می‌گیرند یا این‌كه بطن را منطبق می‌كنند بر چیزی كه امكان جزئیت برای آن وجود دارد؟علوی مهر**: بسم الله الرحمن الرحیم. درباره رابطه ظاهر و باطن كه طبق نظر استاد، دلالت التزامی غیر‌بین مطرح شده است، به نظر می‌رسد كه اگر ما آیات را همان آیه‌ (فاسئلوا اهل الذكر) از یك نگاه مصداق‌های متعدد یك مفهوم را مشاهده می‌كنیم كه باطن آیه شمرده می‌شود؛ اگر چه ابزار و گذرگاه معنا‌های باطنی كه اشاره فرمودید، لفظ است و در واقع می‌شود گفت مدلولگرا و لفظ محور است؛ اما این مصداق‌ها لازمه لفظ نیستند، بلكه معنای مطابقی لفظ می‌باشند؛ برای نمونه آیه شریفه "فاسئلوا اهل الذكر" این اهل الذكر خود یك معنای عامی است و قید علمای یهود در آیه نیست و در هر زمان یك مصداق روشنی دارد. به‌ هر‌‌حال ممكن است یكی از مصداق‌هایش علمای یهود باشد یا یكی از مصادیقش ائمه اطهار یا این‌كه مراجع تقلید باشند، همچنین مصداق‌های متعدد دیگری. پس خود "اهل الذكر" یك معنای عامی دارد كه قابل انطباق بر افراد بسیاری است كه در هر زمان یكی از مصادیق اهل الذكر منطبق بر آن می‌باشد
و این دلالت به دلالت مطابقی است و لازمه اهل الذكر این نیست كه ائمه اطهار (ع) اهل ذكر باشند، خود ائمه اطهار مصداقاً و مطابقاً اهل ذكر هستند. مراجع تقلید در زمان ما مصداقاً و مطابقاً اهل ذكر هستند و بسیاری از علمای دیگر یا مصداق‌های دیگری كه مطرح می‌شود؛ زیرا مفهوم "اهل الذكر"یك معنای عامی است كه بالمطابقه شامل همه این‌ها می‌شود، نه به دلالت التزامی و نه به غیر بین، غیر بین هم نیست بلكه بین و روشن است كه اهل الذكر این‌ها هستند. یا آیه شریفه "لا یمسه الا المطهرون" طهارت را به معنای ظاهری (طهارتی كه در فقه مطرح است) نیز می‌توان گرفت: ولی یك مصداقش طهارت ظاهری است و مصداق دیگر طهارت معنوی، یعنی طهارت از گناهان است؛ همچنین مصداق دیگر آن، طهارت اكمل و اتم ائمه معصومین (علیهم السلام) است كه دارنده مقام عصمت هستند. بنابراین این طهارت یا مطهرون یك مفهوم وسیعی دارد كه بالمطابقه بر افراد متعدد دلالت می‌‌كند. این دلالت اگر‌چه گذر‌گاهش لفظ است، اما بالمطابقه دلالت بر مصداق‌های متعدد در زمان‌های مختلف دارد و از سویی این دیدگاه كه لفظ محور است. می‌‌تواند پاسخ به شبهه جناب آقای بابایی هم باشد كه ما از راه لفظ وارد معنا و مفهوم باطنی می‌شویم. در واقع این‌جا مدلول‌گرایی و لفظ محوری است و علامه طباطبایی نیز دلالت مطابقی را مطرح كرده ‌است. اگر چه آیت الله خویی (رضوان الله تعالی علیه) باز هم دلالت التزامی عام را معنا كرده است، اما برای دستیابی به معنای باطن لفظ یك مفهوم گسترده دارد كه بالمطابقه شامل مصادیق متعدد خواهد شد، نه این‌كه دلالت التزامی آن هم از نوع غیر بین باشد و آیات دیگر نیز به همین شكل است از جمله:
آیه شریفه "ان اصبح مائكم غوراً" یا آیاتی كه به منافقان یا آن‌هایی كه نمی‌شنوند و قلبشان بسته است طعنه می‌زند مانند "لهم قلوب لا یفقهون"، "صم‏ و بكم عمی فهم لا یرجعون" این‌ها مصادیق بسیاری دارد كه قابل انطباق بر افراد متعدد است.
نصیری*: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده نیز به سهم خود از حضرت آیت الله معرفت تشكر می‌كنم. یكی از مباحثی كه درباره تأویل مطرح است، این است كه ما با مراجعه به خود آیات و روایات چه حوزه‌هایی را می‌توانیم برای تأویل بدست آوریم، یعنی آیا تفسیر و توضیحی كه ما از تأویل كردیم، می‌تواند مفادی كه در آیات و روایات به كار رفته است را پوشش بدهد.
به قرآن كه مراجعه می‌كنیم، درمی‌یابیم كه در سوره آل‌عمران در آیه هفتم، تأویل را درباره متشابهات به‌كار برده است و این مطلب همان است كه حضرت عالی بیان كردید و مطلب كاملاً درستی است. تأویل به این معنا است كه ما به مفاد و مراد واقعی خداوند در آیات متشابه دست یابیم كه آیات متشابه هم تمام آیات قرآن را شامل نمی‌شود، بلكه آیات خاصی را در‌بر‌می‌گیرد. وقتی به روایات مراجعه می‌كنیم، می‌بینیم تأویل در دو عرصه به‌كار رفته است: یكی در ارتباط با رخدادها و حوادث است، نظیر آن‌كه قرآن می‌گوید. "الذین اخرجوا من دیارهم و…" كه اهل بیت فرمودند: "نزلت فی المهاجرین و جعلت لاهل البیت" در بعضی از روایات دارد كه "جرت فی الحسین (علیه السلام)". آن‌چه حضرت استاد درباره تأویل فرمودند: كه ما خصوصیات را الغا كنیم. معنا را بگیریم، بعد آن را به استناد امام باقر (ع) توسعه دهیم، ناظر به این بخش است.
دسته دیگری كه در روایات داریم، بحث راهیاب به باطن آیات است؛ یعنی آیه محكم است، ولی از نوع حادثه و رخداد هم نیست؛ در عین حال باطنی در آیه وجود دارد كه روایت به آن ناظر است.
در این‌جا لازم است برای روشن شدن مطلب نمونه‌هایی بیان شود: در بین آن آیه شریفه‌ای كه قرآن می‌فرماید: "من احیا نفساً فانما احیا الناس جمیعاً"راوی از امام سؤال می‌كند كه آقا منظور كیست؟ امام می‌فرماید: اگر كسی، كسی را از نابودی، غرق‌شدن یا سوزاندن نجات دهد، معنایش این است كه همه مردم را نجات داده است، بعد خود سائل می‌پرسد كه اگر او را از ضلالت به هدایت ببرد چه؟ امام علیه‌السلام فرمود: "ذلك من تأویله الاعظم" این اصلاً بحث رخداد و حادثه نیست یا مثلاً در سوره مباركه عبس "فلینظر الانسان الی طعامه" اما علیه‌السلام می‌فرماید كه طعام یك معنای ظاهری دارد كه همین است؛ ولی معنای باطنی‌اش این است كه "فلینظر الی علمه عن من یأخذه" و ما چرا این را در بخش تطبیق و جرح قرار دهیم و آن معنای الغای خصوصیت كه استاد می‌گویند، در برخی موارد جواب نمی‌دهد اگر بگوییم تأویل به صورت مانعه‌الخلو به سه معنا به كار می‌رود:
▪اول: توجیه متشابهات، اصلاً تعبیر توجیه وجود دارد، یك دسته از آیات را حل كنید كه خود آیات این معنا را به‌كار برده باشد.
▪دوم: راهیاب به باطن آیات، بگوییم ضرورتاً به متشابهات هم كار ندارد، مانند فلینظر … كه آیه محكمی است.
سوم: دسته دیگری كه در روایت به‌كار رفته، جلب تطبیق است؛ همان‌كه علامه مجلسی و مرحوم طباطبایی در المیزان به‌كار برده‌اند. ما اگر این‌گونه حل كنیم، یعنی تأویل را به این سه معنا به كار بریم، در هر بار می‌توانیم معیار و ملاك بدهیم و بحران تأویل را حل كنیم. بنده نیز سبعین را یك‌بار فحص كردم و در دو نمونه از مقالاتم آوردم كه اصلاً روایت هیچ مبنایی روایی ندارد. مرحوم استاد غفاری در جایی توضیح می‌دهد كه هر چه گشتم، این سبعین بطن اصلاً روایت نیست، بلكه روایت مشهوراتی است كه لا اصل لها.
رضایی: ایشان در راستای سخنان استاد نصیری بیان داشتند: همان‌طور كه استاد "فلینظر الانسان الی الطعامه" را اعم از طعام جسمی و طعام روحی گرفته‌اند، مؤید فرمایش آیت الله معرفت در بحث الغای خصوصیت می‌‌شود. اما در مورد آیه "من احیا نفسا فكأنما احیا الناس جمیعا" آن را نیز در كتاب روش‌های تفسیری به عنوان مؤید نظر استاد آورده‌ایم كه الغای خصوصیت و اخذ قاعده كلیه حیات است كه حیات اعم از حیات جسمانی و معنوی و علمی باشد. به هر حال قصد بنده این است كه فرمایش استاد در این زمینه‌ می‌تواند درست باشد. ولی بهتر آن دیدیم كه استاد اختلاف‌نظر خود را در مورد تأویل با نظر علامه بیشتر توضیح دهند؛ البته دربعضی از مطالب كتاب خود به طریقی نظر علامه را زیر سؤال برده‌اند.
معرفت: بسم الله الرحمن الرحیم. در زمینه روایات "ان للقرآن ظهراً و بطناً" آن‌چه مورد اعتماد است و در روایات صحیح كه از طریق ما و عموماً اهل سنت وارد شده است، همان معنای لفظ عبارت "ان للقرآن ظهراً و بطناً" است؛ چنان‌چه در روایات ذریح هم حضرت صادق (ع) همین را می‌فرماید و تعبیر "ما من آیه" را نباید حصر حقیقی بگیریم. حال بر فرض صحت، اساساً عرض كردیم كه بطن آیه همان پیامی است كه در درون آیه وجود دارد. خلاصه معنای بطن این است، آن وقت بسیاری از این آیات پیامش به همین ظهرش است و نیاز به موشكافی و دقت هم ندارد: مانند آیات احكام. تمام آیات پیامشان در همین ظهرشان است كه بااین‌حال، دیگر پیامی در دل ندارد. بنابراین اساساً این‌طور آیات و روایات ناظر است به آن مواردی كه از ظاهر آیه جنبه اختصاصی دریافت می‌شود؛ به همین سبب هنگامی كه عبید بن یسار از امام باقر (ع) درباره این حدیث سوال می‌كند، امام برای استدلال به این‌كه درست است، چنین مثال می‌زند: "اذا نظر القرآن فی قوم"؛ یعنی حضرت به سراغ آیاتی می‌رود كه نزول آن‌ها جنبه اختصاصی دارد. اما این كه هر آیه‌ای بطن داشته باشد، التزام به این مطلب غیر لازم است. لازم به ذكر است كه معادل فارسی‌ بطن، یعنی پیامی كه در درون آیه است و معنایش این نیست كه زیر حجب قرار گرفته است و وقتی می‌گوییم بطن اختیار كردند، یعنی حظی برای كسانی كه سطحی نگر باشند، یعنی اگر تعمق در آیه باشد، این معنا از آن پیدا است؛ البته به شرطی كه در آیات دقت شود. اگر ما در آیه دقت كنیم، در می‌یابیم كه پیام در آن است؛ برای نمونه آیه شریفه‌ای كه درباره حضرت موسی (ع) است، بیان می‌كند كه وقتی آن حضرت به اوج عظمت و قدرت روحی، جسمی و معنوی رسید، با خود اندیشید كه اكنون در بین نعم ظاهری و باطنی خدا قرار گرفته است، یعنی یك سری نیروهای قوی و قدرتمند را در اختیار دارد، به‌ همین ‌سبب زبان به شكرگزاری گشود و خداوند در سوره قصص، آیه ۱۷ جریان شكرگزاری حضرت را این‌گونه بیان می‌كند: "رب بما انعمت علی فلن اكون ظهیرا للمجرمین"؛ یعنی خداوندا به شكرانه نعمتی كه بر من ارزانی داشتی، می‌كوشم تا هیچ یك از این نیروهای خود را در اختیار تبهكاران نگذارم.
آن‌چه بیان شد، تعهدی است كه نشانگر شكرانه نعمت است و خداوند آن را برای ما گزارش می‌كند. حال سخن بنده این است كه چرا گزارش می‌‌كند؟ آیا صرفاً خدا می‌خواهد برای ما كلامی را كه یك نفر در دو هزار سال پیش گفته است، بازگو كند یا این‌كه در این گزارش پیامی نهفته است و صرفاً موسی (ع) مطرح نیست. پیام این است كه اگر خداوند به من و تو و آن دانشمندی كه در فیزیك و شیمی و ریاضی و صنعت اختراعی داشته، استعدادی عطا كرده است، آن استعداد را در اختیار افراد ظالم و متكبر قرار ندهیم؛ زیرا این كفران نعمت است و سبب تحمیل تبهكاری افراد بر جامعه می‌شود. كسی كه بمب اتم را ساخت، یك مستكبر جلاد بود كه علمی در اختیار نداشت و از یك دانشمند استفاده كرد؛ پس ای دانشمندی كه خداوند به تو این نعمت را داد كه توانستی به ذره پی‌ببری، چرا این دانش را در اختیار یك تبهكار قرار دادی؟ آیا این كفران نعمت قلمداد نمی‌شود. پس در واقع این آیه یكی از اساسی‌ترین پیام‌های قرآن به تمام قدرتمندان جهان است، به تمام اندیشمندان جهان به تمام كسانی كه در پیشرفت‌‌های تمدن بشری سهم دارند. این‌ها نعمت است كه خدا به آنها داده است، پس باید بكوشند كه این پیشرفت‌های علمی، نظری، فكری و صنعتی را در اختیار افرادی قرار دهند كه بر ضد بشر به كار نبرند. چون قرآن می‌فرماید: "هو انشأكم من الارض واستعمركم فیها"، یعنی ما اصلاً شما انسان‌ها را از زمین آفریدیم و تك تك شما را به آبادانی آن گماشتیم.یكی از هدف‌های بزرگ آفرینش انسان این است كه انسان در آبادی زمین بكوشد، نه این كه وسایل مخرب در اختیار تبهكاران قرار دهد. پس این آیه شریفه به هیچ وجه فقط یك گزارش از یك شخصیت بزرگ نیست.
این‌ها پیام‌ دارد؛ باید بكوشیم و كلام پیغمبر را بازگو كنیم كه می‌فرماید: ساده از كنار این گزارشات رد نشوید، بلكه درنگ كنید و ببینید كه آیه قصد بیان چه مطلبی را دارد. بنابراین باید بگویم كه ظاهر این‌گونه آیات یا یك گزارش یا یك علاج وقتی یا جواب یك پرسش است. امام باقر (ع) نیز همین مطلب را بیان می‌كند؛ همچنین امام صادق (ع) نیز سراغ آیه ربا و آیه بیع و شراء و نماز و روزه نرفته است، بلكه سراغ چنین آیاتی می‌رود و به ما می‌آموزند كه پیغمبر (ص) می‌فرماید‌ آیات را مقید نكنید .
اما درباره دلالت آیه بر بطن نكته لازم به ذكر این است كه این بطن را نباید امر مشكل و پیچیده‌ای تصور كرد و آن را در زیر حجاب‌ها قرار داد. به طور خلاصه بطن یعنی در برگرفت.
ما درون را بنگریم و حال را كه كاری ضروری برای افراد اندیشمند است؛ ما دلالت این آیه بر این معنا را می‌پذیریم، اصلاً تلاش بنده بر این است كه این بطن را ظهر كنم، یعنی جزء دلالت لفظی به‌شمار آورم؛ چرا؟ چون اگر این پیام جزء مدلولات آیه نباشد و به دلالت ظهور نیاز داشته باشد، یك فقیه نمی‌تواند به بطنی تمسك كند كه آیه بر آن دلالت نداشته باشد، هر چند به اشاره؛ چرا؟ چون چیزی كه برای فقیه حجت است، حجیت ظواهر است. ما وقتی این قیود را از آیه برداشتیم، آن‌چه در بطن آیه است، ظهر می‌شود؛ و در زمره اقسام دلالت قرار می‌گیرد. این مطلب در كبرای المنطق در جامع المقدمات بیان شده است. در آن‌جا وقتی اقسام دلالت لفظی را بیان می‌كند، می‌گوید: دلالت مطابقی، تضمنی و التزامی. دلالت التزامی بر لازمه موضوع له است: لازم بین وغیر بین، لازم اعم و لازم أخص. آن وقت لازم اعم را می‌گوید بین و غیر بین؛ یعنی آن را به دو قسم تقسیم می‌كند. غیر بین وقتی است كه با تعمق و تدبیر واستدلال می‌توان آن را از لفظ كشف كرد؛ همچنین اضافه می‌كند كه این دلالت التزامی می‌گوید: این معتبر عند علماء البیان و الاصول یعنی چه؟ یعنی این جزء ظاهر می‌شود، پس تلاش ما بر این استوار است كه این مدلولات التزامی را - كه ما الان نام آن را بطن و تأویل می‌گذاریم - جزء دلالاتی به‌شمار آوریم كه در ظاهر قرآن داخل شود، در غیر این صورت چه حجتی دارد؟ مثلاً تنقیح مناطی كه بیان شد، اتفاقاً راهش تنقیح مناط است! یعنی یك فقیه می‌كوشد تا تنقیح مناط كند، همین كار را می‌كند و می‌آید الغای خصوصیات می‌كند و از معنای این لفظ مفهوم عام‌تری استفاده می‌كند، یعنی همین روشی كه در این‌جا مطرح كردیم.
اما این كه در بعضی روایات به عنوان بطن مصادیق گفته شده است، باید بگویم آن‌‌جایی كه امام صادق (ع) می‌فرماید: "نحن اهل الذكر" و مطرح شد كه در این‌جا هر جزء را گفته است، به‌طور قطع نمی‌توان چنین برداشتی كرد.
آیه دیگر می‌‌گوید: "فسئل الذین یقرئون الكتاب من قبلك" آن‌‌چه مد نظر است، یقرئون الكتاب است، ولی ما با فرض این‌كه اهل ذكر همان اهل كتاب هستند، می‌خواهیم بگوییم شما باید این خصوصیات را الغا كنید.پس آن‌جا كه امام صادق (ع) می‌فرماید: "نحن اهل الذكر" یا آن‌جایی كه آیه غنایم را با ارباب مكاسب تطبیق می‌دهد، روش حضرت این‌گونه است كه نخست مفهوم عام را از آیه بیرون كشیده است؛ یعنی برای آیه یك معنای عام در نظر گرفته و طبق اصول و ضوابط این را استخراج كرده است و بعد آن كلی را بر خودش تطبیق می‌دهد؛ این همان معنای جری تطبیق است، این در كلام علامه و دیگران نیز وجود دارد. و معنایش این است كه مفهوم عامی را كه همان پیام آیه است، نخست از درون استنباط می‌كند و بعد از آن، كار فقیه تطبیق است. پس به سبب آن‌كه یك مصداق را حضرت بیان می‌كند، در واقع نخست مفهوم عام را از آیه بیرون كشیده است بیرون و بعد یكی از مصادیق آن را می‌گوید، نه این كه این الآن مدلول خود آیه باشد!
لازم به ذكر است كه نظرات دیگری از علما و بزرگان درباره تأویل مطرح كرده‌ایم. تلاش بنده بر این است كه بحث فراگیر باشد. و به طور كلی شیوه‌ام این‌گونه است كه هیچ موضوعی را نمی‌نویسم، مگر آن‌كه هر آن‌چه گذشتگان و حاضران درباره آن چیزی نوشته‌اند، ببینم و تا آن‌جا كه امكان دارد، این نظرات یا نقد شود یا این‌كه توجیه شود یا پذیرفته شود. گفتنی است تأویلی كه به معنای بطن است، در قرآن نیامده است. تأویل چهار معنا دارد: یكی به معنای "عاقبه‌الامر" است، برای مثال "احسن تأویلاً" یعنی عاقبتش بهتر است. یكی به معنای "تأویل و رؤیا" است، چنان‌كه در سوره یوسف هشت بار تكرار شده است. یكی هم به معنای "توجیه المتشابه" است. این سه معنا در قرآن آمده است؛ اما تأویل به معنای بطن و به معنای مفهوم عام و پیام نهفته در درون آیه صرفاً اصطلاح است. كه امام باقر (ع) در تفسیر كلام رسول الله (ص) فرموده‌اند. همه این چهار معنا با هم هماهنگ هستند؛ یعنی بیگانه از هم نیستند؛ اما وقتی مصطلح می‌شود، روی یك واحد، مركب می‌شود. حال در جواب این پرسش كه بطنه تأویله چیست؟ باید گفت كه یعنی آیه را باید یك طوری ارجاع داد، و از ظاهر بیرون كشید و از قیودی كه به آیه چسبیده و آن را مقید به زمان و مكان و اشخاص كرده است، رها ساخت و به اصل ارجاع داد. چون تأویل رجوع به اصل است؛ یعنی باید به آن هدف الاهی و آن پیام اصلی كه این آیه دنبال می‌كند، رسید؛ پس معنای بطنه تأویله همین نكته‌ای است كه بیان گردید؛ یعنی این آیه پیامی در درون خود نهفته دارد كه باید آیه را به آن ارجاع داد به آن و در واقع بگوییم آیه آن را می‌گوید. به عبارتی از آن ظاهر آن را خلع كنیم.
مطلب دیگر این است كه بسیاری از تأویلات از ائمه (ع) رسیده است كه اگر امام نفرموده بود، هرگز ما به آن راه نداشتیم و ما این را قبول داریم؛ برای نمونه دزدی را نزد متوكل آوردند و برای قطع ید او اختلاف نظر پدید آمد. یكی گفت: از شانه، یكی گفت از آرنج، یكی گفت از … هر كس نظری را مطرح كرد. متوكل نظر حضرت جواد (ع) را جویا شد؛ حضرت فرمودند: از اصابع یعنی بیخ انگشتان باید قطع گردد. آن‌ها اعتراض كردند كه این چه حرفی است كه می‌زنید؟ حضرت فرمودند: مگر نه این‌كه خداوند فرموده است: "و أن المساجد لله"، آن وقت بناء علی ذلك. كف دست یعنی راحه الكف؛ این چون یك مسجد است پس نباید بریده شود "و أن المساجد لله" و این كف دست چون محل سجده است، برای دزد نیست، چیزی كه از آن دزد است، انگشتان او است؛ پس آن‌چه برای دزد است ببرید، نه چیزی كه برای خدا است و همه این مطلب را پذیرفتند.از این آیه حكم قطع الید من الاصابع را استفاده كرده است. حال با كدام یك از این معیارهایی كه ما می‌گوییم همخوانی دارد؟ ما برای همین هم توجیه داریم، نه این‌كه نداشته باشیم. اما به ظاهر این‌طور است كه اگر در بسیاری جاها حضرت سراغ این استنباط نرفته بود، شاید به عقل ما نمی‌رسید. ائمه از این كارها فراوان دارند.
سخن بنده این است كه همین كارهایی كه ائمه انجام داده‌اند، در واقع هشداری است به من و تو كه اگر ما هم اندكی دقت كنیم، می‌توانیم چنین استفاده‌هایی از آیات ببریم. مثلاً در همین آیه‌ای كه عرض كردم، اگر دقت نكنیم، این معنا را نمی‌توانیم دریابیم! اما می‌خواهم این را عرض كنم كه این آیه و این مساجد، به سه شكل معنا شده است: یكی به معنای محل‌های عبادت (معابد) است، یعنی در معابد حق نداریم غیر خدا را بخوانیم. معنای دیگر این‌كه اصلاً خود عبادت برای خدا است و به معنای سجود و اسم مصدر است؛ آن كه در معنای معابد است، اسم مكان محسوب می‌شود، ولی معنای دوم اسم مصدر است، یعنی حق سجده به غیر ندارید. معنای سومی كه در این‌‌جا حضرت جواد (ع) مطرح می‌كند، "مواضع ما یسجد به" یعنی مواضع سجود معنا كرده است. حال این روشی كه حضرت به كار برده است، در این‌جا از باب استعمال لفظ در اكثر از معنا (به كار بردن لفظ در بیش از یك معنا) است كه به قول استاد بزرگوارمان میرزا باقر زنجانی در نجف اشرف، استعمال لفظ در اكثر از معنا متعارف نیست، نه این‌كه ممكن نباشد. ولی به‌دلیل آن‌كه ما محدودیت ذهنی داریم برای ما امكانپذیر نیست؛ البته این كار در قرآن به چشم می‌خورد؛ چون متكلم به این كلام محدودیت ذهنی ندارد و می‌تواند در آن واحد به همه جوانب توجه داشته باشد و راسخون فی العلم هستند كه باید بكوشند این مرادات الاهی را كشف كنند.
در پایان باید گفت كه اگر ما در جست‌و‌جوی چنین مواردی باشیم، ناقض این نظریه نیست و هر كدام حساب خاصی دارد.
رضایی: در پایان از محضر آیت الله معرفت و میهمانان گرامی تشكر كرده و تاكید كردند كه باید از ذخیره‌های تفسیری و علوم قرآنی شیعی قدردانی شود به همین مناسبت، نكوداشتی در بیستم اسفند سال گذشته در دانشكده علوم‌قرآنی قم برپا شد و از مقام علمی استاد معرفت تجلیل به عمل آمد.
معرفت: یكی از خوشبختی‌های بنده این است كه چه در حوزه‌ نجف و چه در این‌جا تمام دوستان به من ارادت داشته و با نظرات علمی خود مرا یاری كرده‌اند. گفتنی است اگر دوستان مطلبی را نقل می‌كنند، این از لطف دوستان است. بنده جلد اول "التفسیر الاثری الجامع" را چاپ كرده‌ام تا دوستان اشكالاتش را متذكر شوند، چون یك كار ابتكاری است. البته باید بگویم كه ابتكاری معنایش افتخار نیست؛ بلكه باید گفت اشتباهات فراوانی دارد؛ پس باید دقت بسیاری شود. چون این امر مربوط به كل جامعه اسلامی چه شیعه و چه سنی است و در واقع آرای حوزه علمیه را درباره روایت تفسیری به دنیا منعكس می‌كند؛ در نتیجه اگر بنده اشتباهات بزرگی داشته باشم، به ضرر حوزه تمام می‌شود و شما نخبگان حوزه موظفید كه پیشاپیش این اشكالات را متذكر شوید تا درصدد رفع آن برآیم. در پایان از اظهار‌نظر تمام آقایان قدردانی می‌كنم.
منبع:فصلنامه كتاب نقد ، شماره ۳۵
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید