چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

ما در دوران بسیار خطرناکی زندگی می کنیم


ما در دوران بسیار خطرناکی زندگی می کنیم
جهان و كشور ما وارد دوران بسیار خطرناكی می شود. به نظر من تصور دورانی خطرناك تر دشوار است. در عرض شش ماه در گیر دو جنگ، و به دنبال آن دو اشغال خونین, پرهزینه, و تجاوزكارانه شده ایم. و هیچ راهبردی برای خروج نیرو های نظامی نه در افغانستان و نه در عراق در دستور كارمان نیست.
خاورمیانه در آتش می سوزد و ما گوشی شنوای برای شنیدن فریاد اعرابی كه با استیلای بی دلیل بر عراق, اشغال بی رحمانه كرانه غربی و نوار غزه، و سركوب رژیم های خود تحقیر می شوند و خشمگین اند، نداریم. درگیری بین اسرائیل و فلسطین وارد مرحله جدیدی شده, و تا زمانی كه اشغال ادامه دارد, مشكل همچنان باقیست. آسیای شرقی و جزیره كره به واسطه تحریكات هیئت حاكمه بوش به بشكه باروت تبدیل شده است.
مسابقه تسلیحات هسته أی با توسعه جدیدی روبروست, و گفته می شود كه ما باید نگران كشورهایی باشیم كه برای دستیابی به چنین سلاح هایی تلاش می كنند, نه هیئت حاكمه بوش كه دارای بزرگترین انبار این نوع سلاح ها و آماده استفاده از آن است. پایگاههای نظامی آمریكا در كشورها و مناطق جدید - سمبل گسترش قدرت امپراطوری _ با سرعتی زیاد گسترش می یابد.
جنگ در كنگو ادامه دارد و سه میلیون نفر تاكنون ناپدیدشده اند. و این پدیده ایست كه می توان آن را در استعمار, تقسیم جدید بین المللی كار كه قاره آفریقا را هر چه بیشتر به حاشیه می راند, و در بی تفاوتی كشورهای توسعه یافته به بحران انسانی وحشتناك موجود ردیابی كرد كه در آنجا و سایر مناطق درحال توسعه جهان گسترش می یابد.
واژه های " پیشگیرانه" و " تغییر رژیم" دوباره وارد فرهنگ لغات هیئت حاكمه بوش شده اند, و این بار ایران و كره شمالی را هدف قرارداده اند. ماموریت آمریكا در هاوانا به سازمان دادن مركز تحریك و اقدام های غیرقانونی علیه دولت قانونی و مورد حمایت مردم تغییر یافته است.
از نگرانی به حق درمورد تروریست های دارای حامیان غیردولتی مانند القاعده, برای تعمیم اصول سیاست امپریالیستی هجوم تجاوزكارانه آمریكا علیه كشورهای مستقلی بهره برداری می شود كه هیچ خطری برای امنیت كشور ما ندارند.
●در جبهه داخلی
در كشور نیز جنگ برای كاهش سطح زندگی مردم و حقوق دمكراتیك آن ها شتاب گرفته است. تجاوز در خارج و سركوب در داخل دو روی سكه سیاست امپریالیستی دولت آمریكاست.
تلاشهایی در جریان است تا حقوقی را كه نو محافظه كاران آن را "انقلاب برای كسب حقوق" در سال های ۱۹۶۵-۱۹۷۵ نامیده اند, یعنی دهه أی كه طی آن رنگین پوستان و زنان برخی از حقوق اجتماعی خود را كسب كردند, انكار كنند و پس بگیرند.
سیاست مالیاتی دولت, یعنی آنچه زیركانه ترین و بزرگترین سرقت قرن بیست و یكم نامیده شده, دارای مكانیزمی است كه بوسیله آن درآمد طبقه كارگر و تمامی بخش ها و لایه های اجتماعی را جمع آوری كرده و بین ثروتمندان و شركت ها باز توزیع می كند.
كسری بودجه عظیم دولت كه به دهه بعد هم منتقل می شود، به شكلی دردناك تمامی امنیت اجتماعی را كه اركان اصلی آن تامین اجتماعی, بیمه بیكاری, مراقبت های پزشكی و بهداشتی , قوانین ضد نژادپرستی, و كمك به خانواده های فقیر است نابود می كند.
رفاه اجتماعی كه هیچگاه هم در حد انتظار نبوده, به شكلی سیستماتیك از بین می رود, و هزینه بازتولید اجتماعی نیروی كار به دوش خود كارگران انداخته شده و بخش عمومی به كیسه أی برای انباشت سرمایه و سودجویی تبدیل می شود.
نهاد های قانونگذار به ابزار محروم كردن مردم از حقوق اجتماعی شان و تخریب محیط زیست تبدیل می شوند. اصطلاحاتی نظیر نژادپرستی معكوس همچون اوراد مقدس تكرار می شوند تا یورش همه جانبه ملی و نژادی به مردم ستمدیده را توجیه كنند. قوانین تازه و احكام قضایی به اجرا گذاشته شده فرایند كسب حقوق مهاجرت را زیر پا گذاشته و یورش به حقوق دمكراتیك شهروندان و مهاجرین را نهادینه می كند.
با تعیین قضاتی با نظراتی متمایل با كج اندیشی های اسكالیا[۲], توماس[۳], و رنكوئیست[۴], حركتی ضدانقلابی بی سروصدا اما بسیار عمیق در سیستم قضایی فدرال در حال پیشروی است.
و در نهایت, اختلاف نظر با برچسب عدم وفاداری به میهن روبروست و سربلندی برحق مردم ما با دستكاری به ملی گرایی زشت و كینه توزانه تبدیل می شود. اگر بخش های مختلف سیاست هیئت حاكمه بوش را در كنار هم قرار دهید بدین معنی است كه همه چیز تنها برای خودمان، و بی توجهی صرف به جهان.
ویلیام گریدر[۵] به تازگی در مجله نیشن گفته است:" كاخ سفید تلاش دارد تا قرن بیستم را بدزدد". من این جمله را می پسندم, هرچند كه فكر نمی كنم به اندازه كافی خطر تازه أی را بیان كند كه صلح و دمكراسی در كشور ما و جهان را تهدید می كند.
من هم بیان بهتری را نیافتم، اما می گویم : " اگركشور به این روال اداره شود, آینده نوع بشر بطور جدی در خطر خواهد بود. باید به یاد داشته باشیم كه عقب گرد اجتماعی پدیده ناآشنایی برای ماركسیسم نیست.
در مانیفست كمونیست, ماركس و انگلس نوشتند: " آزادگان و بردگان, نجبا و عامیان, اربابان و سرف ها, كارفرمایان و كارگران, در یك كلمه ستمگران و ستمدیدگان, پیوسته در تقابل با یكدیگر قراردارند, و به جنگی مداوم كه گاهی عیان و گاهی پنهان است ادامه می دهند, جنگی كه یا به نفع بازسازی انقلابی جامعه أی بزرگ, و یا نابودی هر دو طبقه متخاصم به پایان می رسد".
ماركس و انگلس به طبقه كارگر و امكان حاكم شدن سوسیالیسم در جامعه خیلی خوشبین بودند. ما نیز از صمیم قلب به این اطمینان داریم, اما برای تامین آینده أی بهتر برای میلیون ها آمریكایی, همراه با مردم سایر دنیا, باید خیابان ها را فتح كرد, و سازماندهی و متحد نمود. قطعا حزب و شاخه جوانان آن ( وای سی ال )[۶] بخشی جدایی ناپذیر از این فرایند خواهند بود.
●رشد جناح راست
برخی عقیده دارند كه خطر جدیدی كه بشر با آن مواجه است به واسطه مرحله جدید و تناقض های جهانی سازی سرمایه داری و منطق كلی امپریالیسم پدیدآمده است, و برخی دلیل آن را عواقب یكدست شدن قدرت بعد از فروپاشی شوروی می دانند. بدون شك, هم جهانی شدن سرمایه داری و هم شكل جدید قدرت در جهان به نوعی ریشه های خطر جدید را توضیح می دهند - اما تعیین كننده آن نیستند.
این چرخش بوسیله راست ترین جناح سرمایه جهانی و نمایندگان سیاسی سلطه جوی آن از دو دهه پیش و بویژه با ربودن كرسی ریاست كاخ سفید در سال ۲۰۰۰ آغاز شد. اگر جناح راست افراطی آن كودتای سیاسی را طراحی نمی كرد, به احتمال قوی دولت ما این سیاست داخلی و خارجی افراطی و وقیحانه را پیش نمی گرفت. به عبارتی دیگر خطر جدید نتیجه مبارزه سیاسی در طبقه حاكم و همچنین بین ارتجاعی ترین جناح سرمایه داری فراشركتی از یك طرف و طبقه كارگر و نیروی های مردمی از طرف دیگر است.
این تجزیه و تحلیل به این معنی است كه بین طبقه حاكم شكاف افتاده است. برای مثال طبقه حاكم دیگر اتحاد و وابستگی داخلی أی را ندارد كه در زمان جنگ سرد داشت. شكاف بین آنان بعد از جنگ عراق آشكارتر شده است.
زمانی لنین نوشت " برای پیشبرد جنگی كه بورژوازی جهانی را براندازد, جنگی كه صدها بار مشكل تر, پیچیده تر و طولانی تر از جنگ بین كشورهاست, نمی توان از پیش امكان هر تغییر جهت گیری, یا استفاده از تضاد منافع حتی موقت در میان دشمنان, یا حتی آشتی و مصالحه موقت با دشمنان احتمالی - دشمنان دودل و بی ثبات _ را منكر شد. چنین عملی كاملا مضحك است". و این هنوز هم نصیحت مفیدی است.
با توجه به یورش وحشیانه هیئت حاكمه بوش به صلح و دمكراسی, بهره نبردن از این شكاف در طبقه حاكم, درست آنطور كه با رقابت بین امپریالیست ها در سطح جهان می كنیم, برای جبهه مردم اشتباهی نابخشودنی ست.
آنان خود این شكاف را به تغییری در سیاست ها تبدیل نخواهند كرد, اما می توان برای فعال كردن بخش بیشتری از مردم و حتی گسترش مبارزات, فضایی را ایجاد كرد و به ارتجاعی ترین بخش سرمایه فراملی و بدین طریق امپریالیسم آمریكا ضربه هایی وارد كرد.
این موضوع كم اهمیتی نیست و باید در استراتژی, تاكتیك و اقدامات ما در نظرگرفته شود. باید این دوران را درك كرد. این درك بار زیادی را به برخورد ما در انتخابات ۲۰۰۴ تحمیل می كند و بر اقدامات ما اثر می گذارد.
●در این لحظات
هیئت حاكمه بوش تلاش دارد دوران كوتاه تك قطبی را به دورانی طولانی تبدیل كند كه طی آن امپریالیسم آمریكا سلطنت سیاسی و اقتصادی خود را بدون چون و چرا بر رقبای خود و جهان تحمیل می كند. در چشم انداز او, اشكال جدید قدرت در جهان, فتح كاخ سفید, و فضای دوران پس از ۱۱ سپتامبر فرصتی برای ساختن این امپراطوری جهانی است. البته كسب هژمونی جهانی فقط مخصوص هیئت حاكمه بوش و حامیان جناح راست وی نیست. از زمان جنگ جهانی دوم, هیئت حاكمه های آمریكا چه جمهوریخواهان و چه دمكرات ها به دنبال این هدف بوده اند.
اما آن ها درك متفاوتی از هژمونی داشتند و برای رسیدن به این هدف امپریالیستی خود از روش های دیگری استفاده می كردند. این تفاوت ها - بین بوش و هیئت حاكمه های پیشین- بیش از یك تفاوت كمی ست.
كمونیست ایتالیایی آنتونیو گرامیشی می گوید كه هژمونی، عناصر قدرت و رضایت را تركیب می كند. نظریه پردازان روابط بین الملل می گویند كه هم" سخت قدرت " یعنی قدرت نظامی، و هم " نرم قدرت" یعنی جذابیت آرمان ها, مشی ها، و روش های سیاسی در كشور برای دست یابی به هژمونی ضروریست.
چیزی كه هیئت حاكمه بوش را از پیشینیانش متمایز می كند این نیست كه وی به زور و "سخت قدرت" اتكای ویژه أی دارد, بلكه آن است كه وی "نرم قدرت", و سیاست مبتنی بر تامین رضایت طرفین و یا اتحادهای چند جانبه را به شدت حقیر میشمارد.
سه ركن اصلی دكترین بوش پیشدستی در حمله, تغییر رژیم و تسلط بدون چالش بر جهان است. روش سیاستگذاران بوش نیز تكروی است. و آنها بیش از آن كه راهنمایی كنند, دیكته می كنند, و قدرت را با روش های زورگویانه اعمال می كنند . برخلاف كلینتون, هیئت حاكمه بوش نقش میانجی گرانه قوانین و میثاق های بین المللی را به حد بسیار زیادی مورد تحقیر قرار داده و تنها حق حاكمیتی كه قابل قبول می شمارد, حق حاكمیت آمریكاست. بر همین اساس, تنها سازمان های بین المللی أی مورد توجه قرار می گیرند كه آمریكا بر آن سلطه دارد. رفتار آنها با سازمان ملل را تنها می توان كینه توزانه خواند.
ما در عین حال كه نباید پیوستگی بین این هیئت حاكمه و بقیه را نادیده بگیریم, باید به خطوط جدایی و محل های انشقاق آنها دست بیندازیم. زیرا دقیقا همین تفاوت هاست كه كشور ما و جهان را به طرف گردابی خطرناكی می راند و در سطح جهان جبهه أی را متشكل از طبقات مختلف علیه امپریالیسم آمریكا و هژمونی آن عیان می سازد.●رقابت اقتصادی
سئوالی كه مطرح است آن است كه آیا سیاست جدید هیئت حاكمه بوش از ضعف آب می خورد یا از قدرت ؟ من خواهم گفت از قدرت, یعنی از توفق نظامی بسیار زیاد نیروهای نظامی امپریالیسم آمریكا نسبت به رقبایش. در تاریخ هیچگاه چنین اختلاف قدرت نظامی أی وجود نداشته است.
اما بلافاصله اضافه خواهم كرد كه هجوم كاخ سفید برای غلبه بر جهان از ضعف نیز سرچشمه می گیرد. برتری نظامی پرقدرت سرمایه داری آمریكا در حیطه سیاست یا اقتصاد بازتابی ندارد.
زمانی اقتصاد آمریكا در جهان از ثبات, و رشد بسیار بالا برخوردار بود و از نظر اقتصادی كاملا مكمل سایر كشورهای سرمایه داری بود (موفقیت اقتصادی یكی باعث موفقیت اقتصادی سایرین می شد). اما این برتری از حدود ۳۰ سال پیش با كاهش طولانی نرخ رشد, گسترش ركود, بالا رفتن رقابت در بازارهای پرتقاضا و رشد و بازتوزیع دارایی های اقتصادی به نفع كشورهای رقیب از بین رفت.
اقتصاد آمریكا بازهم بزرگترین اقتصاد باقی ماند, اما برتری بی چون چرا نسبت به بقیه را از دست داد. اتحادیه اروپا و كشورهای آسیا از جمله چین سوسیالیستی رشدكردند و قدرتمندشدند. و مناطق اقتصادی ادغام شده ای را بوجودآوردند. در واقع در دهه ۱۹۹۰ كشورهای أسیایی متحرك ترین مركز انباشت سرمایه بود.
در زمینه سیاسی نیز چنین چیزی صادق است. آمریكا قدرت عظیمی دارد, اما رقبای اصلی آن نیز برتری هایی را رو كرده اند. از آنجا كه دیگر نیازی به حضور گسترده نیروهای نظامی آمریكا در خاك آنان نیست، و با توجه به فشار جنبش های مردمی در سطح جهان برای برقراری نظامی جهانی برپایه قانون, این كشورها هر چه بیشتر از استقلال عمل خود دفاع می كنند.
هیئت حاكمه كلینتون, به كمك گرین سپنز فدرال رزرو بورد[۷] و وال استریت, برتری جهانی آمریكا را با استفاده از ساز و كار ها و سازمان های اقتصادی و مالی پیش می برد، و با تضعیف رقبای اصلی آمریكا، به بازسازی هایی در زمینه اقتصادی در كشورهای در حال توسعه مساعدت می نمود.
اما هیئت حاكمه بوش حاضر نیست تكیه بر اهرم های اقتصادی قدرت را ادامه دهد. و به جای آن, تصمیم بر آن داشته كه قدرت بی نظیر نظامی خود را تبدیل به امتیازهای اقتصادی و سیاسی برای امپریالیسم آمریكا و شركت های فراملی اش بنماید. به نظر می رسد كه تسلط نظامی شاهراه حیاتی أی برای بازگرداندن برتری سرمایه داری آمریكا در جهان است. اما گفتن آن راحت تر از عملی كردن آن است.
●مبارزه برای صلح
خشونت و جنگ طلبی هیئت حاكمه بوش ادامه می یابد تا مبارزه برای صلح , اصلی ترین موضوع زمان ما باشد. این مبارزه ایست با جبهه های بسیار متنوع و گوناگون, و در سطوح مختلف كه نیروهای طبقاتی زیادی را به حركت وامی دارد - بسیار بیش از آن چیزی كه ما شش ماه پیش تصور آن را می كردیم.
هسته اصلی مبارزه علیه جنگ تغییر در سیاست خارجی كشور, دوری از جنگ و گام برداشتن در جهت صلح و عدم استفاده از زور برای پایان دادن به برخوردهاست. در قرن ۲۱ دیگر نمی توان جنگ را ابزاری برای پیشبرد سیاست شناخت. صلح باید بر همه چیز مقدم شناخته شود. بنابراین وظیفه جنبش صلح بازتاب ابتكارات بالقوه و بالفعل و به چالش گرفتن پایه های اصلی دكترین بوش است.
در این میان، مهمترین مسئله عراق است. هر هفته كه می گذرد, تبدیل آزادكنندگان به استثمارگران و اشغالگران بیشتر عیان می شود. و آنها با پایداری و مقاومت غیرمنتظره شدیدتری از طرف مردم عراق مواجه می شوند. نیروهای پاسدار صلح و گروه بازسازی سازمان ملل بهتر می تواند به ایجاد عراقی دمكراتیك، با اقتصادی پویا كمك كند - وظیفه أی كه در هر حال بسیار مشكل است.
وظیفه جنبش صلح فراخوان بازگشت ارتش به خانه است. باید به اشغال پایان داده شود, و ذخایر مالی صرف تامین مایحتاج مردم شود, و حمایت از سازمان ملل گسترده تر شود. عدالت حكم می كند كه دولت آمریكا به خاطر هجوم مرگبار و مخرب خود به عراق كه برپایه دروغی بزرگ انجام گرفت به مردم عراق غرامت بپردازد.
جبهه دیگر مبارزه صلح باید ایران و كره شمالی باشد كه هیئت حاكمه بوش هردو را مورد تهدید قرار داده است. سخنگویان كاخ سفید اظهار داشته اند كه این كشورها پیمان نامه عدم تولید سلاح هسته أی را زیر پا گذاشته اند یا چنانكه بوش می گوید: " سلاح هسته أی را نباید تحمل كرد".
اینكه فكر كنید می توان كشورهای كوچك را با داشتن حكم نابودیشان در یكدست و پذیرش پیمان نامه منع تكثیر سلاح هسته ای برای مقاومت در برابر آمریكا در دست دیگر تهدید كرد, تصوری عبث و بیهوده است. چه كسی به آنان حق حمله پیشگیرانه و ایفای نقش قاضی, هیئت منصفه، و دژخیم عهدنامه منع تكثیر سلاح هسته ای[۸] (كشتار جمعی) را داده است؟ آیا این به عهده سازمان ملل نیست؟
آیا این سیاست نظامی و اقدامات كاخ سفید نیست كه تیشه به ریشه عهدنامه منع تكثیر سلاح هسته أی و خلع سلاح عمومی می زند. طبق بند ۶ عهدنامه, كشورهایی كه دارای زرادخانه های هسته أی هستند متعهدند برای نابودی آن اقدام كنند و تمامی عهدنامه های سلاح هسته أی را رعایت كنند. اما این دقیقا همان چیزی است كه هیئت حاكمه بوش از انجام آن سرباز زده است. غول سركش هسته أی واقعی در واشنگتن است, نه در تهران یا پیونگ یانگ.
اگر هیئت حاكمه بوش دست از اعمال تهدید ها بردارد, زرادخانه های هسته أی خود را كوچك تر كنند, و به آزمایشات هسته أی و تحقیق درباره آن پایان دهند، مسئله تكثیر این سلاح ها به طور قابل ملاحظه أی كاهش می یابد و به فرایند خلع سلاح جهانی شتاب تازه می دهد. متاسفانه این هیئت حاكمه دقیقا جهتی معكوس را پیش گرفته است. بنابراین مبارزه برای خلع سلاح یكی از وظایف اصلی جنبش صلح و تمام بشریت است.
●درگیری های اسرائیل - فلسطین
در گوشه دیگری از خاورمیانه مذاكرات بین دولت اسرائیل و دولت فلسطین از سرگرفته شده است. مردم فلسطین ۳۰ سال است برای حق مسلم خود, كسب استقلال ملی، در سخت ترین شرایط جنگیده اند. ما با صراحت كامل از مبارزه عادلانه آنان علیه اشغال نظامی پشتیبانی می كنیم. اگر چه عملیات انتحاری و كشتن مردم بی گناه اسرائیل را محكوم می كنیم، اما حمایت از انتفاضه و سایر ابزارهای برحق مبارزه علیه توسعه اسرائیل و اشغال سرزمین هایی كه متعلق به مردم فلسطین است را لحظه أی ترك نخواهیم كرد.
به نظر ما, تنها راه برای پایان یافتن این برخوردها آن است كه به مردم دو كشور اجازه داده شود با صلح و امنیت در داخل مرزهای مستقل خود زندگی كنند. هرچند ما گفتگوهای صلح را تائید می كنیم, اما نگرانیم كه هیئت حاكمه بوش تحت پوشش جنگ عراق, در رهبری فلسطین شكاف بیندازد و یك راه حل غیرعادلانه را تحمیل كند.
اگر آمریكا این گرایش خود را تغییر ندهد " نقشه راه " به سرعت به بن بست می رسد. مردم فلسطین به بالكانیزه شدن و یا تشكیل یك كشور ضعیف وابسته به امپریالیسم آمریكا و تابع اسرائیل را تن نخواهند داد. آنها همچنین قبول نخواهند كرد كه جرج بوش به آنها بگوید كدام سازمان و كدام رهبر آنان قابل قبول است.
آتش بس باید با فرایندی همراه باشد كه با عقب نشینی كامل ارتش اسرائیل از غزه و نوار غربی شروع شود. با آغاز این اقدام، مذاكرات با امید بیشتری پیش خواهد رفت و امكان پرداختن به مسایلی نظیر بیت المقدس, بازگشت آوارگان, حقوق اقتصادی و آب, و نظایر آن بوجود خواهد آمد. هرنوع رفتار دیگری مشكل آفرین خواهد بود. در واقع واشنگتن به خلع سلاح فلسطینیان اصرار دارد, در حالی كه اجازه می دهد اسرائیل به استقرار و كشتن و محدودكردن حركت رهبران فلسطینی ادامه دهد. و این نسخه أی برای بی نتیجه ماندن مذاكرات است.
وظیفه اصلی جنبش صلح و همبستگی تحت فشار قرار دادن كنگره و هیئت حاكمه بوش برای سوق دادن حكومت شارون به برداشتن گام هایی ملموس برای رفع محاصره و آغاز تخلیه همراه با آتش بس دوسویه است.
موضوع نگران كننده دیگر فشار و دخالت بیشتری است كه هیئت حاكمه بوش بر كوبا وارد می آورد. بوش می داند كه دولت كوبا و رهبر آن فیدل كاسترو از حمایت مردمی برخوردار است, و اینكه آن رژیم از داخل عوض شود, خواسته أی عبث است. بنابراین برای بی ثباتی و گاهی ضربه زدن به آن, به اقدامات مرگبار و غیرقانونی مبادرت می ورزد تا بدان وسیله حمایت بین المللی برای پایان دادن به محاصره كوبا توسط آمریكا و عادی شدن روابط بین دوكشور را تضعیف كند.
در این لحظه خطرناك, حزب ما و سازمان جوانان آن باید برای جلب حمایت درمیان گروه های مختلف مردم آمریكا اقدام نماید. ما باید از تبادل جوانان كوبایی و آمریكایی كه قرار است این تابستان با اعزام نمایندگانی از جوانان علاقمند به كوبا صورت پذیرد حمایت كنیم و هرچه از دستمان برمی آید انجام دهیم. بیشتر اوقات یك جنبش منسجم همبستگی بیش از فعالیت های سازمان یافته گسترده كه ازجمله شامل منافع تجاری می شود تاثیر گذار است.
●جبهه گسترده مردمی
اكنون می خواهم به مهمترین وظیفه جنبش برگردم: گردآوردن گسترده مردم و تشكیل ائتلاف علیه هیئت حاكمه بوش و حامیان آن. تنها چنین ائتلافی توان سیاسی لازم را دارد كه جلوی تجاوز راست افراطی را گرفته و آن را شكست دهد و عدالت بیشتر, دمكراسی بیشتر, و كشور و جهانی امن تر را به ارمغان بیاورد.
در حالیكه هر بخش از این ائتلاف _ كارگران, ستمدیگان ملی و نژادی, زنان, جوانان, سالمندان, كشاورزان, طرفداران محیط زیست, فعالین جنبش صلح، و بسیاری جریان های دیگر _ نیروی سیاسی قابل توجهی دارند, اما گردهم آوردن تمامی آن ها در رودخانه خروشان اعتراضات توده أی ست كه پیروزی را ممكن می سازد.
كارگران، ستمدیدگان ملی و نژادی, و زنان و در قلب این ائتلاف قراردارند. چنین مبنایی تمركز برروی نیروهای اجتماعی و اتحادهای بنیادی كه سنگ پایه ائتلاف همگانی است را افزایش می دهد. این مشی یعنی مبارزه برای تساوی نژادی و جنسی چسبی است كه جمعیت بیشتری را به هم پیوند می دهد و در نهایت تعیین می كند جنبش چگونه به شكل واقعی توسعه یابد.
این فرمولبندی نه گرایش های طبقاتی ما را كمرنگ می كند و نه اهمیت ما برای طبقه كارگر را كاهش می دهد. ماركس و انگلس و لنین هیچگاه این رویا را نداشتند كه فقط رهبری طبق كارگر وجود دارد. بلكه آن ها طبقه كارگر را همواره درخط اول تمامی مبارزه های دمكراتیك دیده اند و با یاران استراتژیك خود در جنبش های دمكراتیك و سوسیالیستی متحد شده اند. از دید آنها, مبارزه برای دمكراسی در قلب مبارزه طبقاتی قرار دارد.
ائتلاف گسترده مردمی كه می توان نشانی از آن را در دوران ریگان ملاحظه كرد, از نظر ابعاد, تاثیر، و دامنه قوی تر شده. این جنبش چند سطحی, چند وجهی و از نظر ایدئولوژیك متنوع تر شده است. در طی دهه گذشته نیروهای جدیدی وارد جنبش شده اند, در حالیكه نیروهای قدیمی متحول شده اند. نقش رشد یابنده آمریكایی های مكزیكی الاصل, مهاجرین, فعالین ضدجهانی سازی, و طرفداران محیط زیست و غیره را از جمله این نیروها می توان نام برد .
ائتلاف گستره مردمی یك ساختار منسجم رسمی ندارد - و دارای ساختار بی ثباتی است. در واقع, نیروهای اجتماعی گوناگون تشكیل دهنده آن تمایل دارند به شیوه أی موازی عمل كنند, هرچند كه به نظر می رسد این پدیده درحال تحول است.نقطه عطف در تكامل این جبهه گسترده انتخاب رهبری جدید اتحادیه كارگران آمریكا ( آ اف ال - سی آی ا[۹] ) در ۱۹۹۵ بود. تاكید رهبری بر تحرك و سازماندهی اعضا, دستیابی به ساختار های ائتلافی, و فعالیت سیاسی مستقل از حزب دمكرات, به آن انگیزه و قابلیت دگرگونی جدیدی داد و به اتحاد و مبارزه گسترده مردم نیرو بخشید.
هرچند كه حوادث ۱۱ سپتامبر برخی از عوامل این ائتلاف را به ركود كشید و بی تحرك ساخت, اما همانطور كه سیر وقایع نشان داد این تاثیر موقت بود. دلایل زیادی برای آن وجود دارد, كه یكی از آن جنبش صلح است . درحالیكه نیروهای طرفدار صلح قدرت سیاسی لازم برای توقف هجوم به عراق را نداشتند, آنها نیروهای تازه بی سابقه أی را به زمین مبارزه كشاندند - و صداهایی را تقویت كردند كه یا ساكت بودند و یا به سختی قابل شنیدن. این اقدام آنان به هر نوع اعتراض عمومی حقانیت داد.
در یك كلام, جنبش صلح فضا و تحرك مبارزه علیه هیئت حاكمه بوش را تغییر داد. و این در كنفرانس های اخیر "مبارزه برای آینده آمریكا"[۱۰], رنگین كمان/ پی یو اس اچ[۱۱], ائتلاف اتحادیه های كارگران سیاهپوست[۱۲], كار همراه با عدالت[۱۳], اتحاد برای صلح و عدالت[۱۴], پیروزی بدون جنگ[۱۵] و تعدادی از اتحادیه های بین المللی آشكار بود. در همه این گردهمایی ها - كه ما در همه آن ها شركت داشتیم _ روح مبارزه جویانه أی حاكم بود. و انتخابات سال ۲۰۰۴ محور اصلی بحث ها و سخنرانی ها بود. اتحاد موضوع غالب بود و هیچ حس یاس و بدبینی به چشم نمی خورد. باید انتظار گسترش این فضا را در كنفرانس های ان آ آ سی پی[۱۶] و ان او دبلیو[۱۷] در تابستان آینده داشته باشیم.
اگر این كنفرانس ها طلایه دار آینده اند, صحنه برای بزرگترین جنبش انتخاباتی در كشور از ۱۹۳۶ تاكنون آماده می شود. لازم به یادآوری نیست كه ما و سازمان جوانان حزب باید بخشی از این جنبش باشیم, به خصوص در میان عموم مردم.
●استراتژی سیاسی ما
استراتژی سیاسی ما چنانچه درك صحیحی از فرایندهای سیاسی جاری در كشورمان داشته باشیم, از استراتژی اولیه ائتلاف ضد انحصار جدا نیست. اما لازم است این استراتژی با تركیب بندی جدید نیروها كه در آن راست افراطی و ارتجاعی ترین قشر سرمایه فراشركتی و نمایندگان سیاسی اش مراكز اصلی قدرت را دردست گرفته اند، تطبیق یابد.
این عمل باعث می شود گسترده ترین گروه های كارگری و نیروهای اجتماعی متحد شوند و قدرت آنان را قاطعانه تحت كنترل در آورند و تضعیف كنند و مبارزه علیه قدرت انحصاری را به صحنه بكشند.
هر تلاشی برای كنار گذاشتن این مرحله منجر به منزوی شدن گسترده چپ از تمامی نیروهایی می شود كه می خواهد بر آنان اثر بگذارد. مبارزه برای ارتقای مبارزه دهها میلیونی مردم از كانال مبارزه علیه سیاست های هیئت حاكمه بوش می گذرد. زمینه برای سیاست های انقلابی به هیچوجه مناسب نیست. تبلیغ به تنهایی كاری از پیش نمی برد, حتی اگر از طرف بهترین مبلغین باشد. توده های مردم نیاز به تجربه سیاسی مستقل خود دارند.
آیا می توانیم بیمه بهداشتی در سطح ملی, تبعیض مثبت فراگیر, هفته كاری كوتاه تر, برپایی دوباره انجمن های شهری و روستایی, حفظ حقوق زنان در مورد زایمان, آموزش همگانی با كیفیت, حقوق كامل برای مهاجرین, سیاست خارجی صلح آمیز, و سایر خواسته ها را بدون شكست بوش و طبقه أی كه نمایندگی آنرا به عهده دارد از پیش ببریم؟ آیا می توانیم به سمت ایجاد حزب سیاسی أی مستقل و حكومتی مردمی بدون خطر محدود كردن حقوقمان حركت كنیم؟
برخی از شما ممكن است تعجب كنید كه پس جایگاه سوسیالیسم در این مبارزه كجاست؟ و این مبارزه چگونه آنرا درخود جای می دهد؟ من تلاشی برای جواب دادن به این سئوال ندارم, اما اعلام می كنم كه در حال آماده كردن سندی برای بحث گسترده در حزب هستیم. امیدوارم این سند بتواند این سئوال و دیگر سئوال های شما را به نحوی متفكرانه و قابل قبول جواب دهد. بدون شك, ما باید نگاه جدیدی به مفاهیم خود بیندازیم به طوری كه بتوانیم به مردم آمریكا دید كاملی از سوسیالیسم و راه رسیدن به آن را نشان دهیم.
●انتخابات ۲۰۰۴
هدف اصلی مبارزه در ۱۶ ماه آینده انتخابات ۲۰۰۴ است. شكست بوش و به دست آوردن دوباره آرا در كنگره راه اصلی برای متوقف كردن و معكوس كردن حمله جناح راست است. این بدین معنی نیست كه هر چیز دیگری باید به كنار گذاشته شود یا به فضای انتخابات كشانده شود. اما به هر حال هر مبارزه أی باید انتخابات را مد نظر داشته باشد. نتایج نوامبر ۲۰۰۴ یا جناح راست را با تمام خطری كه برای صلح, دمكراسی, برابری و امنیت اقتصادی دارد, جری تر و حملات آن را پرشتاب تر می كند, و یا تبدیل به مانعی _ كه امیدوارم مانعی قاطع باشد _ برای حركت ضد انقلابی آن جناح می شود.
پیروزی بر بوش و جناح ماورای راست موجب كند شدن و معكوس شدن جریان از بین رفتن حقوق دمكراتیك، رها شدن از بحران اقتصادی و كسری بودجه ، و ایجاد فرصت جدید برای پرداختن به بحران مراقبت های بهداشتی و بازنشستگی خواهد شد. و با فراهم كردن شرایط بهتر برای مبارزه علیه نژادپرستی، سلامت عقلانی در مورد سیاست های زیست محیطی را به ما برمی گرداند و خطر جنگ را دور می كند.
هم اكنون نیرویی در سطح جهانی نیست كه قدرت امپریالیسم آمریكا را به تعادل وادارد. در این شرایط نقش مردم آمریكا به طور فزاینده أی بیشتر می شود. در گذشته, هیچوقت سنگینی نتیجه انتخابات و سرنوشت جهان اینقدر بر دوش مردم ما نبوده _ نه در سال ۱۹۴۰ و نه در۱۹۶۴ .
از طرف دیگر پیروزی بوش_ حتی با اختلاف كم _ همه چیزرا به نهایت بدتر می كند. این هیئت حاكمه برای تحمیل خواسته های خود و پیش بردن بی پروای جاه طلبی های امپریالیستی اش, به كوچكترین روزنه در فضای سیاسی نیاز دارد. البته استراتژیست های انتخاباتی بوش پیروزی قاطعانه را ترجیح می دهند. بركسی پوشیده نیست كه خواست مغرورانه كارل روو[۱۸] این است كه برتغییر بنیادی در كشور به نفع جناح راست جمهوریخواهان تاثیر بگذارد, درست مانند تاثیری كه اف دی آر[۱۹] به نفع نیو دیلرز[۲۰] در ۱۹۳۶ گذاشت.گذشته از همه این ها, جمهوریخواهان سكان را در دست گرفته اند, كاندیدی دارند كه به نظر می رسد قاطع است و از پشتیبانی عمومی برخوردار است, ائتلافی از شركت كنندگان در رای گیری را با خود دارند, و از خروارها پول, امتیاز تصدی امور, رسانه های دست راستی, و فضای سیاسی مطلوبی كه مایل است چیزی تغییر نكند بهره می برند.
به هرحال تیم روو برای فتح دوباره كاخ سفید به حقه های كثیفی نظیر خرید رای حوزه های انتخاباتی, مانع تراشی در رای گیری به ویژه رای سیاهپوستان, به ستوه آوردن قانونی مخالفان, شایعه پراكنی و دروغگویی و تقلب, مانند تلاش برای بازخوانی فرماندار دمكراتیك گری دیویس[۲۱]دست خواهند زد. این هاست كه به بوش و هم كنگره أی هایش قدرت وحشتناكی می دهد.
روو تلاش دارد درست شبیه سال ۲۰۰۲ مباحثات انتخاباتی را حول امنیت داخلی و تروریسم متمركز كند. یك سال پیش این سیاست انتخابات را به نفع جمهوریخواهان تمام كرد. البته حزب دمكرات نیز بی تقصیر نبود و به این سیاست با دو دلی و مسامحه كمك كرد.
اما برای سال ۲۰۰۴, برخی از دمكرات ها, ازجمله بعضی از كاندیدهای ریاست جمهوری, اظهار داشته اند كه این بار میدان را خالی نمی كنند. این كار ساده أی نیست. مردم آمریكا باید متقاعد شوند كه سیاست جنگ پیشگیرانه, تغییر رژیم, نظامیگری و سیاست های یكجانبه بوش در واقع امنیت ما را به خطر انداخته و برای مبارزه علیه تهدید واقعی تروریسم روش موثری نیست.
پیش بردن این مسئله برای مردمی وحشت زده از ناامنی كار بسیار دشواری در سال گذشته بود, اما مسائل تغییركرده اند. دو جنگ و دو اشغال خونین و پرهزینه, در حالی كه نه نشانه أی از اسلحه های كشتار جمعی در عراق به دست آمد و نه هیچ پیشرفت واقعی در دستگیری رهبران القاعده. تمامی این ها از اعتبار بوش شدیدا كاسته است. عامل دیگر كاهش محبوبیت بوش، رشد نارضایتی از كاهش حقوق دمكراتیك, مدنی و اساسی است. در این زمینه جنبش های در حال گسترشی علیه فرمان های حكومتی بعد از ۱۱ سپتامبر براه افتاده است. چیزهایی كه مردم فكر می كردند موقت خواهد بود, دایم و رسمی شده و این برای بسیاری از مردم وحشتناك است.
اگرچه از اوایل دهه ۵۰ تاكنون, چنین رویدادهای سیاهی را ندیده بودیم، اما به نظر من این هنوز فاشیسم نیست و با فاشیزم فاصله زیادی دارد. با اینكه بسیاری از قوانین تصویب شده توسط هیئت حاكمه بوش دمكراسی را محدود می كند, اما فضای دمكراسی هنوز وجود دارد و جنبش گسترده دمكراتیك باید زنگ های خطر را به صدا درآورد, نه اینكه به پناهگاههای خود پناه بریم و پنهان شویم. ما در اواخر دهه ۱۹۴۰خطر فاشیست را بیش از حد جدی گرفتیم و بواسطه آن ارزیابی ها سیاست هایی را درپیش گرفتیم كه دمكرات ها را به سمت جناح راست هل داد و باعث انزوای ما شد. ما نمی خواهیم بار دیگر این اشتباه تكرار شود.
دلیل سوم برای ایتكه چرا بوش از درخشش سابق برخوردار نیست, آن است كه ماهیت طبقاتی سیاست های وی بیش از پیش برای مردم عیان می گردد. و دلیل آخر اینكه اقتصاد داخلی رشد چندانی را نشان نمی دهد, و این خود دردسر بزرگی برای روو می باشد.
در واقع, اقتصاد تحت فشارهای انقباضی، ركود، تهدید بدهی ها, و اضافه ظرفیت ها قرار دارد و سود اندكی كه از اقتصاد بادكنكی دوران كلینتون به جا مانده چاره كار را نمی كند. وقتی حباب خانه سازی بتركد, و ركود گسترش یابد, و تقاضا برای دلار بالا برود, پیامدها می تواند جبران ناپذیر باشد.
باید به خاطر داشته باشیم چگونه سقوط بخش ساختمان موجب بحران اقتصادی و ركود در ژاپن شد. بحرانی كه علیرغم اقدامات بازدارنده جدی دولت، اقتصاد را در باتلاق دوران ركود ظاهرا غیرقابل كنترلی فروبرد.
اقتصاد جهان در اقیانوسی از كالاهای اضافی و تولید زیر ظرفیت دست و پا می زند. این ها وحشت در قلب استراتژیست های انتخاباتی بوش می نشاند _ و باید هم اینطور باشد.
بیكاری بیش از همه و بخصوص در میان كارگران تحت ستم تبعیض نژادی و جوانان رشد می كند. برنامه های بازنشستگی از هم پاشیده است. كارتن خوابی و گرسنگی افزایش می یابد. كاهش بودجه سراسری, فدرال, و شهرها باعث تراژدی های غیرقابل بیان شده و نیروهای ویژه به انجمن های فعال علیه ستم نژادی ضربه وارد آورده اند. بهای خدمات و مالیات های محلی به سرعت برق افزایش می یابند. سیستم مراقبت های بهداشتی هم برای بیمه شدگان و هم برای بیمه نشدگان در بحران عمیقی فرورفته است.
در كنفرانس ملی برای بحران مراقبت های بهداشتی, موافقت كردیم كه در بسیاری از زمینه ها و در سطوح مختلف دست به اقدام بزنیم. ما همچنین تصمیم گرفتیم برای یافتن راه حلی ملی برای این بحران با دیگران همكاری كنیم. از نظر ما نزدیك ترین راه برای رسیدن به آن لایحه كنیرز[۲۲] ( اچ آر- ۶۷۶ ) است. این لایحه كامل نیست, اما می تواند اصلاح و تقویت شود. روشن است شرایط با زمانی كه كلینتون وارد كاخ سفید شد خیلی متفاوت است. بخش عمده أی از كارگران تشخیص داده اند كه برنامه خصوصی سازی راه حل بحران نیست, اما باید اضافه كنم كه در تصویب هر قانون جدیدی باید حق اتحادیه های كارگری برای برنامه های نظارت بر منافعشان در نظر گرفته شود.
اكنون ما باید به تشویق فعالین مراقبت های بهداشتی و جنبش های كارگری ادامه دهیم, در حالی كه تمركز خود را بر فضای انتخاباتی در سطح گسترده تری افزایش دهیم. در هر حال, این كه چگونه دمكرات ها به بحران اقتصادی و استراتژی كلی راست افراطی واكنش نشان می دهند, پیامدهای مهمی دارد. در حال حاضر دمكرات ها دیدهای گوناگونی دارند. اول، كمیته رهبری دمكراتیك كه راست ترین جناح حزب دمكرات را تشكیل می دهد و بیش از ده سال است كه سیاست آن بر حزب غالب است. سپس میانه رو ها هستند, و عاقبت گروه مترقی أی كه به طور متهورانه برسر موقعیت و استراتژی انتخاباتی آن كمیته به چالش برخواسته اند.
ما نباید نسبت به این گرایش های در حال رقابت بی تفاوت باشیم, و نباید اولویت های دمكرات ها را نادیده بگیریم. وظیفه ائتلاف مردمی بكارگیری وزن خود در فرایند كاندید گزینی هر دو جناح و مبارزات هردو حزب در دوران انتخابات است.
البته برخی ممكن است با این گرایش مشكل داشته باشند. آنها می گویند كه حزب دمكرات نیز به اندازه حزب جمهوریخواه سرمایه دار است. آنها می گویند كه ما دنبال روی دمكرات ها شده ایم. آنها می گویند كه ما یكبار دیگر شكل گرفتن حزبی مستقل را به امید پیروزی در نوامبر ۲۰۰۴ كه به نظر بی نتیجه می آید به عقب می اندازیم.
به آنها باید جواب داد: بله, حزب دمكرات, حزبی سرمایه داری است و ما این توهم را هم نداریم كه مبدل به حزب مستقل مردمی خواهد شد. اما این هم واقعیت دارد كه از نیروهای متنوعی تشكیل شده كه در بین آن ها بخش اصلی طبقه كارگر و ستمدیدگان نژادی و ملی حضور دارند.
ثانیا اگر تفاوت بین دو حزب حتی یك اینچ باشد , با وجود برنامه افراطی هیئت حاكمه بوش در این یك اینچ خیلی كارها می توان كرد. و در نهایت اینكه پیروزی حزب دمكرات زمینه سیاسی مناسبی ایجاد می كند تا جبهه مردمی رشد یابنده بتواند مبارزه كند.
سیاست ما برمبنای در نظر گرفتن واقعیت های سیاسی موجود است. ندیدن این واقعیت ها, خواسته های ایدئولوژیك خود را مد نظر داشتن، و رویا بافتن درباره پیروزی انتخاباتی ۲۰۰۴, تنها ما را از نیروی با ارزشی كه در قلب هر حزب سیاسی بدیل جا دارد دور نگه میدارد.
زمانی لنین نوشت: " بزرگترین و شاید تنها خطر برای یك انقلابی واقعی پافشاری در انقلابی گری و در نظر نگرفتن محدودیت ها و شرایطی ست كه در آن روش های انقلابی مناسب اند و كارایی موفقیت آمیز دارند. انقلابیون وقتی كلمه " انقلاب " را در گیومه می گذارند, و انقلاب را به چیزی مقدس شبیه می سازند, تفكرشان, و توانایی واكنش خود را از دست می دهند, و به همین دلیل با سر به زمین می خورند. باید خونسردانه و بی تعصب سنجید و معلوم كرد در چه لحظه, در چه شرایط, و درچه حوزه أی باید انقلابی عمل كرد, و در چه لحظه, چه شرایط، و چه حوزه أی باید تبدیل به یك رفرمیست شد. انقلابیون زمانی نابود می شوند كه هوشیاری برای درك چشم انداز خود را از دست بدهند, و چنین تصور كنند كه انقلاب عظیم جهانی ست كه با پیروزی خود تمامی مسائل را در هر شرایط و هر وضعی از راه انقلابی حل می كند. اگر آن ها اینطور عمل كنند, نابودی آنان حتمی است".
ما در عین حال كه نباید تسلیم انقلاب گرایی خود شویم, باید با توجه به واقعیت های سیاسی، صبورانه و خلاقانه برای استقلال سیاسی خود راه كارهایی بیابیم. مبارزه برای استقلال سیاسی برنامه ی همه یا هیچ نیست. بلكه برعكس فرایندی چند جانبه و چند گانه است و از مراحل مختلفی می گذرد كه نه یكنواخت اند و نه خطی.
طی دو دهه گذشته ما شاهد رشد نیروهای طرفدار استقلال سیاسی بودیم كه در داخل و خارج از حزب دمكرات عمل می كردند. در طی انتخابات ۲۰۰۴ وظیفه ما یافتن راههایی برای گسترش استقلال سیاسی و در ضمن به گسترش مبارزه علیه راست است.
استقلال سیاسی در زمینه انتخابات آینده به شكل های گوناگونی می تواند تبلور یابد، به جز روش كاندیداتوری مشابه رالف نادر[۲۳] كه می تواند با هدف استراتژیك ما - یعنی شكست ماورا راست - در تضاد باشد، روش های دیگری را كه می توان متصور بود عبارتند از:
▪حمایت از كارگران و دیگر كاندیداهای مستقل,

▪مشاركت در كمیته های فعالیت سیاسی و فعالیت های كارگری و دیگر نیروهای مستقل,
▪مبارزه برای جمع آوری رای در میان جمعیت های كارگری و رنگین پوستان,
▪پیوستن به نیروهای گسترده تر و سازمان دادن نشست های آموزشی, جلسات سخنرانی كاندیدها, و برگزاری اجتماعات در سالن های شهر,
▪گفتگو با رهبران و فعالین سازمان های اصلی ائتلاف گسترده مردمی با هدف ایجاد اتحادی بزرگ,
▪حمایت از تشكل های مستقل محلی مانند حزب خانواده های كارگران در نیویورك و سایر مكان ها,
▪ پیوستن به دیگران برای ایجاد كمیته های انتخاباتی ۲۰۰۴ در سطح محلی, و . . .
این فهرست مختصر به هیچوجه كامل و جامع نیست، اما بدون ابتكار عمل در این زمینه, چگونگی می توان شكست بوش را متصور بود؟ این موارد می تواند و باید با فعالیت های مستقیم در كوچه و خیابان تكمیل شود. فعالیت سیاسی توده أی مستقل شرط لازم برای پیروزی در انتخابات سال ۲۰۰۴ است.
برخورد ما به كاندیدای ریاست جمهوری حزب دمكراتیك چگونه باید باشد؟
به طوركلی, برخورد ما حمایت از پیشروترین و افشای عقب مانده ترین افراد, همچون لیبرمن[۲۴] است, اما باید قابلیت انعطاف زیادی داشته و آماده باشیم كه در هر چرخشی تنظیم های لازم را بكار بندیم.
مهمتر از همه اینكه, نباید بین خودمان و نیروهای كلیدی جامعه كه این كاندیدا یا آن كاندیدا را حمایت می كنند فاصله بیندازیم. موضوع مهم این است كاری كنیم كه طبقه كارگر می كند_ بربحث های مبارزاتی تاثیر بگذاریم وكاندیداها را با فشار به موضع گیری وادار كنیم.
موضع گیری كاندیداها برسرمسئله عراق نباید ملاك ما باشد. اگر آن را ملاك بگیریم شاید فقط مجبور باشیم كه از باربارا لی[۲۵] جمهوریخواه حمایت كنیم. مهمترین مسئله برخورد فعلی كاندیداها به موضوع جنگ پیشگیرانه, آزمایش های هسته أی, تحقیقات روی اسلحه های جدید كشتار جمعی, و چنین موضوع هایی ست.
ما باید برای كاندیداهای كمونیست اقدام كنیم, اما فقط زمانی كه بخشی از ائتلاف انتخاباتی بزرگی باشیم. عملیات تبلیغ صرف به نفع آن ها با توجه به ابعاد، منابع, سیاست استراتژیك، و امكانات گسترده أی كه برای ائتلاف در مقابل ماست، سیاستی مناسب برای این زمان نیست. چنین اقداماتی می تواند نتیجه معكوس دهد.●اتحاد
پیروزی جبهه گسترده مردمی در انتخابات سال آینده نه فقط به وسعت و عمق جنبش, بلكه همچنین به اتحاد آن بستگی دارد. اتحاد سنگ پایه پیروزی در مبارزات است. بدون تامین اتحاد بوش برنده خواهد شد. مبارزه برای اتحاد جوانب و جنبه های متنوع بسیاری دارد. درحالیكه تمایل واقعی به سوی اتحاد وجود دارد, فشار برای انشعاب نیز به چشم می خورد, باید برای اتحاد آگاهانه, سازنده, و صبورانه مبارزه كرد.
در مبارزه برای اتحاد باید خواسته های گسترده طبقاتی و دمكراتیك با خواسته های مورد توجه بخش های خاص تلفیق شود. در این ارتباط, خواستار شدن تساوی نژادی و جنسی باید در خواسته های كارگران جای برجسته تری را به خود اختصاص بدهد. اگر چنین جایگاهی نداشته باشد, عواقب آن بسیار جدی است. و در واقع, مبارزه برای اتحاد و جبهه گسترده ضد بوش را به خطر می اندازد. ستمدیدگان نژادی و زنان كارگر در فرایند احیای طبقه كارگر در خط مقدم جبهه بوده اند و از قدرت بسیاری علیه جناح راست افراطی در انتخاب برخوردارند. بنابراین, ما باید به همین این نحو برخوردكنیم.
بلافاصله باید اضافه كنم كه هم اكنون مبارزه برای اتحاد در سطح بالاتری در جنبش مردم و كارگران مطرح است. و این از سویی محصول جنبشی است كه نزدیك به دو دهه رشدكرده و به بلوغ رسیده. و از سوی دیگر به خاطر یورش همه جانبه سیاست های بوش به مردم و درك قاطعانه ضرورت اتحاد در برابر آن است.
ما شاهد رشد همگرایی مسائل و جنبش های مردمی در هر گوشه و كنار هستیم. جریانات مبارزاتی به هم می پیوندند و ضمن مبارزه مستقل خود توجه هر جدی تری نسبت به سرنوشت دیگر گروه ها پیدا می كنند. مثال ها بی شمارند, اما اجازه دهید به تعدادی از آنها اشاره كنم: تعامل نیروها و دیدگاه ها در مبارزه برای صلح, طیف گوناگون پشتیبانی از تبعیض مثبت, پیروزی آنتونیو ویلارایگوسا[۲۶] و مارتین لودلو[۲۷] در شورای شهر لس آنجلس[۲۸] - یكی آمریكایی مكزیكی الاصل و دیگری آفریقایی تبار و هردو از رهبران اتحادیه های كارگری, توافقنامه پشتیبانی از اقتصاد پایدار بین كارگران و سازمان های محیط زیست, مبارزات و فعالیت های تازه ان او دبلیو[۲۹] فرا تر از مسائل سنتی زنان, همبستگی گسترده در حمایت از كارگران بندر های سواحل غربی[۳۰] و كارگران حمل و نقل شهر نیویورك, و رابطه جدید بین جنبش های كارگری, جوانان و دانشجویان. اینجا در شهر نیویورك هزاران نفر در گرد همایی ترتیب داده شده در ۲۳ ژون توسط پلاند پرنت هود[۳۱] و اتحاد برای صلح و عدالت[۳۲] و كارگران و دیگر گروه ها علیه جرج بوش تظاهرات كردند.
هرچه به سال ۲۰۰۴ نزدیك تر می شویم، ادغام نیروها و جنبش های ضد بوش بیشتر می شود. جنبش آزادی كارگران مهاجر[۳۳] كه توسط اتحادیه كاركنان هتل اچ أی آر أی[۳۴], شكل گرفته و توسط درصد بالایی از جنبش كارگری و انجمن های مهاجران حمایت می شود یكی از مهمترین این تشكل هاست.
جنبش آزادی عظمت تغییرات ایجاد شده در برخوردهای طبقه كارگر و مردم نسبت به مهاجرین و مبارزات آنان را نشان می دهد. بخش مهمی از جنبش كارگری از این دیدگاه كه كارگران مهاجر رقبای آنان هستند دست برداشته و به عنوان خواهر و برادر خود به آنان نگاه می كنند. این تا حد زیادی، به آگاهی های مبارزاتی و تشكیلاتی أی است كه خود كارگران مهاجر به محل كار و میان سازمانگران آورده اند, و نیز پیامد تمركز تازه جنبش نیرومند كارگری بر تشكیلات است.
كاروانال های جنبش آزادی در ماه سپتامبر از ۹ شهر به راه می افتند, در واشنگتن دی سی برای بسیج توده أی توقف می كنند و سپس برای شركت در تظاهرات به طرف نیویورك می روند. بریان مك لاگلین[۳۵] رئیس شورای مركزی كارگران شهر و عضو مجلس ایالتی, كه عضو كمیته جنبش آزادی شهر نیویورك نیز هست, جمعیتی حداقل حدود ۳۰۰۰۰۰ نفر را برای شركت در مراسم ۴ اكتبر پیش بینی كرده است. در طول راه توجه بسیاری از فعالین شهرهای مختلف به خواسته اصلی این راهپیمایی, برای مثال جایگاه قانونی مهاجرینی كه مدارك ندارند, جمع شدن دوباره خانواده مهاجرین و حق اشتغال آن ها می شود. جنبش آزادی خود را ادامه سنت جنبش آزادی دهه ۱۹۶۰ می داند, كه در از بین بردن نژادپرستی جیم كراو[۳۶] و دمیدن حیات در زندگی دمكراتیك كشور مان نقش بسیار مهمی ایفا كرد.
جنبش آزادی این بار نیز می تواند همچون قبل برای دمكراسی و حق اولیه برخورداری از امنیت مهاجران و خانواده آن ها و مبارزه علیه راست افراطی انگیزش جدیدی ایجاد كند. این تحركات همراه با تظاهرات پائیز بر علیه اف تی آ آ در میامی و تظاهرات برای حقوق زنان در مورد زایمان در ماه آوریل در واشنگتن, قدرت, و اعتماد به نفس جنبش را برای شكست جرج بوش افزایش می دهد.
تا كنون حزب كمونیست ایالات متحد آمریكا و شاخه جوانان در چندین كمیته محلی شركت كرده اند. حوزه ها می توانند به طرق مختلف در این مبارزه شركت كنند.
●رای به تبعیض مثبت
رای دادگاه عالی كشور در اواسط ژوئن در تائید مجدد و به رسمیت شناختن تبعیض مثبت به عنوان عمل و مفهومی قانونی برای عدالت و برابری یك پیروزی مهم برای دمكراسی, و وحدت نژادی و ملی ما بود. برای جنبشی كه به این پیروزی انجامید، حمایت گسترده و متنوعی صورت گرفت و از محوطه دانشگاه میشیگان تا مقر حكومت در پنتاگون گسترش یافت. دانشجویان بویژه اقلیت های نژادی به این جنبش شور و نشاطی تازه بخشیدند.
آیا این یك پیروزی ناب و بدون ابهام است؟ آیا می توان انتظار داشت این حكم از حمله های پیوسته جناح راست افراطی در امان خواهد بود؟ جواب چنین سئوال هایی آشكارا منفی ست.
تقریبا همه سازمان های اصلی مشاركت كننده در این جنبش كه در ده سال اخیر مردم را برای حمایت از حكم تبعیض مثبت سازماندهی می كردند, به اتفاق از تصمیم دادگاه ابراز خوشحالی كردند - با وجود اینكه به خوبی می دانند پیروزی بدست آمده بسیار شكننده است و چیزی كه دادگاه با یك دست داده, با دست دیگر پس گرفته است. آنها به این واقعیت انكار ناپذیر نیز آگاهند كه جنبش برای تبعیض مثبت بسیار فراتر از حركت علیه یك دادگاه محافظه كار است. جناح راست با تحركی مرگ آور در هر گام هرچند كوچك با برابری نژادی مخالفت كرده، در عرض سی سال گذشته افكار و ایدئولوژی زهرآلود تبعیض نژادی را در جامعه پخش كرده، و در راه صدور رای دادگاه عالی سنگ اندازی كرده است. این حركت از پشتیبانی مالی قوی برخوردار بوده, در رسانه های گروهی بازتاب قوی, و در كاخ سفید حامیان جدی داشته است.
در واقع مدتی است كه هیئت حاكمه بوش بدون سر و صدا برابری نژادی را زیر پا گذاشته و با تكیه بر قدرت و تصویب قوانین, و تنظیم بودجه چارچوب و مفهوم برابری را به طور سیستماتیك از محتوی خالی كرده است.
اما در دادخواست برای لغو حكم تبعیض مثبت, برخورد نژادپرستانه هیئت حاكمه بوش را برای همه آشكار كرده است. البته, سخنگویان هیئت حاكمه سعی می كنند رد گم كنند, و می گویند از چنین تنوع افكاری استقبال می كنند, ولی دیگر همه دست آنان را خوانده اند. البته حامیان ماورا راست بوش, كه غصه انتخاب مجدد او را ندارند، واكنش خشم آلودی نشان دادند. آن ها با حالتی ستیزه جویانه و با دهان كف كرده قسم خوردند كه یورش خود به رای تبعیض مثبت را ادامه می دهند, بلكه اصرار ورزیدند كه كاندید بعدی دادگاه عالی باید لایحه ای در مخالفت با این رای ارائه دهد. مبارزه ادامه خواهد داشت, و ادامه آن علیرغم اینكه چه نتیجه أی بدهد مطلوب خواهد بود.
طی پانزده ماه آینده, ملت ما رئیس جمهور, نمایندگان كنگره و احتمالا دادگاه عالی جدیدی را انتخاب خواهند كرد. رای ریخته شده به صندوق ها بر مبارزه برای برابری و رای تبعیض مثبت تاثیر فوق العاده أی دارد. اگر چنین است ما باید جشن بزرگی برای پیروزی اخیر و گسترش مبارزه بر پا كنیم.
حمله به هر اقدام برای برابری و تبعیض مثبت در مركز توجه ماورا راست قرار دارد. مقاومت در مقابل آن با شكست ماورا راست در انتخابات و نامزدهای بوش در دادگاه فدرال شروع می شود.
بردگی بین ملت ما تفرقه می اندازد, مبارزه طبقاتی و دمكراسی ما را نابود می كند, و اولین انقلاب ما را ناتمام می گذارد. بنابراین اگر با آفت نژادپرستی, كه در تاروپود زندگی ملی ما وارد شده, شدیدا مبارزه نشود, تمامی سازمان های دمكراتیك و حقوق دمكراتیك ما آمریكائیان از بین خواهد رفت.
در یك تصمیم تاریخی دیگر, دادگاه عالی هیچ ابهامی باقی نگذاشت. رای ۶ در مقابل ۳ به نفع آزادی همجنس گرایان زن و مرد نیز فراتر از آن حدی بود كه انتظار می رفت. این حكمی بود كه موقعیت و حقوق شخصی این افراد را به رسمیت شناخت - حقوقی كه مدت هاست آشكارا نقض می شود.
●حزب كمونیست
نقش ما در دوره پیش رو مشاركت عمیق در مبارزه مردم و طبقه كارگر است. ما می خواهیم در قلب میلیونها نفر و سازمان هایی باشیم كه اولین و مهمترین هدف آنان شكست بوش و جناح راست جمهوریخواهان در انتخابات آینده است.
ما مبارزه ها را ایجاد نمی كنیم, بلكه در كف جامعه جایی كه بسیاری از مبارزات صورت می گیرد نقش آفرینی می كنیم. یكی از ویژگی های مشخص حزب ما تاكید بر ائتلاف های مردمی گسترده است. ما حزب بزرگی نیستیم, اما كوچك فكر نمی كنیم. در این لحظه ما به تاكتیك های گسترده و منعطف نیاز داریم. ما به تاكتیك هایی نیازداریم كه ارتباط ما با نیروهای چپ و مركز در جنبش كارگری و سایر جنبش ها را تقویت كند. ما به تاكتیك هایی نیاز داریم كه ما را به رزمندگان بهتری در راه برابری و وحدت نژادی تبدیل كند، عموم مردم را به تحرك وادارد، و وحدت در مبارزات را - بویژه در مقطع انتخابات - تامین كند.
در این مقطع هر كمونیست و هر كلوپ حزبی باید سازنده و ایجادكننده ائتلاف باشد. به تنهایی قادر به هیچ اقدامی نیستیم. در بیشتر مكان ها, درهای سازمان های بزرگ مردم و طبقه كارگر برای مشاركت به روی ما باز است, ما هم باید درهای خود را باز كنیم و تفكر و مشی سیاسی خود را مطابق با واقعیت های امروزین تنظیم كنیم.
همانطور كه اشاره كردم, در لحظات بسیار خطرناكی زندگی می كنیم. برای بازتاب آن ناچارم به تاریخ باز گردم. به جنوب برده دار و دوران جنگ های داخلی. چنانكه می دانیم در آن زمان برده داران دولت فدرال را در اختیار گرفته بودند و من مطمئنم كه برای طرفداران برانداختن اصول برده داری مسلم نبود كه زنگ آزادی در جنوب در چه زمانی به صدا در می آید. لحظاتی وجود داشت كه احساس می شد شرایط به ضرر مبارزان سفید و سیاه تغییر می كند و خطر غرق شدن تمامی ملت در یك نظام هولناك برده داری وجود دارد كه نوع بشر را به كالا تبدیل و كشور و آرمان های آن را به باد می دهد. اما مبارزان شجاع ما تسلیم نشدند و با تمام نیرو طی جنگی خونین برده داران را از قدرت به زیر كشیدند. سفید و سیاه در كنار هم یك شعار می دادند :" مسیح مرد تا انسان را منزه كند, بگذار ما بمیریم تا انسان را آزاد كنیم" . آنان جنگیدند و به چالش زمانه خود پاسخ دادند.
شرایط امروز البته بسیار متفاوت است, اما باز هم مرتجع ترین نیروهای محافظه كار كنترل دولت فدرال را در دست گرفته اند و مصمم به سركوب آزادی و به مخاطره انداختن سرنوشت نوع بشر اند. برای مبارزه با متعصبین جناح راست, درست همانند ائتلاف ضدبره داری, ائتلافی گسترده و مردمی شكل می گیرد كه در مركز آن كارگران قرار دارند. ما به خوبی می دانیم در كدام سوی جبهه قرار داریم و مطمئنیم كه مردم كشور عزیز ما درست مانند قبل بر این برده داران عصر جدید نیز پیروز می شوند.
نوشته:سام وب[۱]
برگردان: احمدجواهریان
[۱] این مقاله چكیده گزارش سام وب به نشست افتتاحیه كمیته ملی حزب كمونیست آمریكا در نیویورك به تاریخ ۸-۷ تیر ماه ۱۳۸۲ است.
[۲] Escalia
[۳] Thomas
[۴] Rhenquist
[۵] William Greide
[۶] Young Communist League (YCL)
[۷] Greenspa Federal Reserve Board
[۸] Non - Profilation Treaty NPT
[۹] AFL-CIO
[۱۰] Campaign for America Future
[۱۱] Rainbow/PUSH
[۱۲] Coalation of Black Trade Unionists
[۱۳] Jobs with Justice
[۱۴] United for Peace and Justice
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید