چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی اعتیاد در ایران


جامعه شناسی اعتیاد در ایران
اعتیاد به مواد مخدر، مشكل اجتماعی است كه اكثر جوامع به آن مبتلا هستند. اطلاعات و آمار جدیدی كه درباره موضوع مواد مخدر و اعتیاد در جامعه ما منتشر می شود، حاكی از مسأله بودن این پدیده اجتماعی است. دبیر جامعه پزشكان متخصص داخلی ایران در گزارشی اعلام كرده است سالانه ۵ درصد به جمع معتادان كشور افزوده می شود، در حالی كه سازمان بهزیستی كشور تنها توان مداوای ۲ درصد معتادان را دارد. بر اساس گزارش سمینار پیشگیری از اعتیاد در تابستان ۱۳۸۰و ۷۰ درصد معتادان ایران متأهل هستند و علاوه بر این روزانه ۶۰۰ نفر در رابطه با مواد مخدر در كشور دستگیر می شوند و ماهانه ۱۰۰نفر به دلیل سوء مصرف مواد مخدر می میرند. بنا به گزارش روابط عمومی سازمان بهزیستی هر روز ۵۰۰ نفر از جوانان كشور معتاد می شوند و بررسی به عمل آمده نشان داده كه جمعیت معتادان در ایران هر ۱۰ سال ۲ برابر می شود و خسارت های ناشی از اعتیاد سالانه بیش از ۱۵ هزار میلیارد ریال می رسد(بهادران، ۱۳۸۰ :۷). رئیس مركز مبارزه با مواد مخدر نیروی انتظامی گفته است كه در سال ۱۳۸۱ بیش از ۱۳۰ تن مواد مخدر در كشور كشف شده است و نسبت به سال گذشته ۳/۱۶ درصد میزان كشفیات رشد داشته است. جانشین مركز مبارزه با مواد مخدر كشور اعلام كرده است كه به طور متوسط روزانه دو تن انواع مواد مخدر در كشور مصرف می شود. وی می گوید: آمارهای به دست آمده نشان می دهد، هم اكنون ۳ درصد نوجوانان كشور به مواد مخدر اعتیاد دارند.
●تعریف اعتیاد به مواد مخدر
سازمان بهداشت جهانی اعتیاد را به طور متناوب یا مزمن حالتی می داند مضر جهت فرد و اجتماع كه به وسیله مصرف مستمر ماده تخدیركننده چه طبیعی، چه مصنوعی ایجاد می گردد و خواص آن عبارتند از:
۱- میل و احتیاج به مصرف ماده مخدر و تهیه آن به هر صورت و عنوان، ۲-گرایش جهت اضافه نمودن آن هر روز بیشتر، ۳- انقیاد روانی و گاهی جسمی در نتیجه استعمال مواد مخدر. اعتیاد به مواد مخدر، حالت وابستگی یا عادت مرضی در به كار بردن مواد سمی تحریك كننده یا آرام بخش دستگاه عصبی كه به صورتی مطبوع حس درونی و وضع عاطفی را تغییر می دهد. این وضع با اعتیاد تدریجی و حالت نیاز دردناكی كه بر اثر نبودن مواد سمی بروز می كند، مشخص می شود(نیر، ۱۳۷۲: ۳۲)
دراین نوشتار به دنبال پاسخی برای این سؤالات هستیم؛ علل و عوامل مؤثر در اعتیاد به مواد مخدر در بین افراد كدام است؟ كدام یك از نظریه های جامعه شناسی انحرافات، بیشتر می تواند معضل اعتیاد را تبیین كند؟ و در نهایت راه حل های پیشگیری از اعتیاد كدام است؟
جامعه شناس در پی كشف علل و عوامل اجتماعی موثر بر جرم و عمدتاً شرایط اكتسابی در محیط است. اعتیاد دلایل متعددی دارد. شرایط اعتیاد در هر منطقه با منطقه دیگر متفاوت است. و به شرایط مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، روانی و شخصیت جامعه و فرد مربوط می شود.(نیر، ۱۳۷۲: ۳۶).
از دیدگاه جامعه شناختی، آنچه مهمتر از عوامل فردی در گرایش به اعتیاد به مواد مخدر می باشد، عوامل اجتماعی- فرهنگی است. جامعه شناسان علل ارتكاب جرم را در وضع نابسامان اجتماعی و اقتصادی دانسته، معتقدند كه هیچكس بالفطره مجرم و بزهكار نیست. از این جهت فرد را مقصر نمی دانند و می گویند اوضاع اقتصادی و شرایط نامساعد اجتماعی عامل ارتكاب جرم است.تحقیقات نشان می دهد كه اغلب افرادی كه در خانواده های معتاد متولد می شوند و پرورش می یابند، تكرار مصرف اعضای خانواده برایشان عادی شده و ترس از تجربه مصرف از آنها دور می شود. نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و شكاف عمیق طبقاتی در جامعه، بیكاری، از بین رفتن و جابه جایی ارزشهای جامعه، رشد بی قواره صنعت؛ اگر در جامعه ای رشد صنعت به سرعت افزایش یابد و درآمد ناشی از این ثروت عادلانه توزیع نگردد و از طرف دیگر در آن جامعه برای تفریح، شادی و گذران اوقات فراغت و بیكاری جوانان از طرف دولت برنامه ریزیهای اجتماعی نشده باشد و رشد صنعت و شهرنشینی، شكاف طبقاتی را زیاد كند، همه این عوامل، باعث گرایش به انحرافات از جمله اعتیاد خواهد شد.(فرجاد، ۱۳۷۱: ۱۵۵).
نظریه های روان شناسی و نظریه های جامعه شناسی انحرافات از قبیل نظریه كنش اجتماعی و آنومی پارسونز، نظریه های رادیكال ماركسسیت ها درباره انحرافات اجتماعی، نظریه های خرده فرهنگی كوهن، میلر، نظریه های كنترل اجتماعی، نظریه جنسیت، نظریه برچسب زنی و... می تواند معضل اعتیاد را تبیین نماید. از آنجایی كه در این نوشتار بیشتر به شرایط و فشارهای ساختاری در جامعه تأكید شده است، از نظریه آنومی مرتن و نظریه برچسب زنی لمرت و بیكر استفاده شده است. مرتن با رویكرد كاركرد گرایانه و با الهام از اندیشه های دوركیم به دنبال راه حلی جامعه شناسانه برای انحرافات اجتماعی جامعه آمریكایی نیمه اول قرن بیستم بود.
مرتن معتقد است كه این شرایط ساختی است كه علت ریشه ای انحرافات اجتماعی است. از نظر مرتن در هر جامعه دو ساخت اساسی وجود دارد كه میان آنها در درون یك نظام اجتماعی روابطی كاركردی وجود دارد. این دو ساخت اساسی یكی اهداف نهادی شده و دیگری وسایل نهادی شده است.
اهداف نهادی شده عبارتست از تعاریف نهادی شده درباره ارزشها و امور مطلوب و وسایل نهادی شده عبارت از شیوه های استاندارد شده كنش برای نیل به اهداف و یا هنجارهای مقرری كه برای وصول به اهداف نهادی شده وضع شده اند(اسكیدمور، ۱۳۷۲: ۱۶۰- ۱۵۹).
در هر جامعه ای در پرتو ارزشها و اصول اساسی آن جامعه یك شخصیت آرمانی تعریف می شود و در قله آرزوها و تمنیات افراد آن جامعه قرار می گیرد. از طریق ابزارهای مختلف جامعه پذیری، آموزش و پرورش، رسانه ها، این شخصیت آرمانی در منظر عمومی تبلیغ شده و افراد به آن خوانده می شوند. مثلاً رسیدن فرد به اوج موفقیت مادی و شخصیتی كه در بالاترین مراتب پایگاه اقتصادی، اجتماعی است، همان هدف نهادی شده مرتن در جامعه آمریكایی عصر او محسوب می شود(معیدفر، ۱۳۷۹: ۳۲).
در هر حال مرتن یكپارچگی و انسجام را حالتی در یك نظام اجتماعی یا جامعه تعریف می كند كه میان این دو ساخت اساسی یعنی اهداف و وسایل نهادی شده تعادل برقرار باشد. اما از نظر مرتن یك جامعه یا نظام اجتماعی می تواند در حالت سوءیكپارچگی بسر برد. سوءیكپارچگی وضعیتی است كه در آن تعادل ساختاری در تهدید قرار گرفته باشد. وضعیتی كه در آن تأكید بر وسایل نهادی شده كمتر از تأكید بر اهداف نهادی شده باشد، در چنین وضعیتی چهار الگوی رفتار انحرافی را می توان در جامعه پیش بینی كرد. از نظر مرتن همه این شیوه ها غیرقانونی شناخته شده و شیوه های انطباق فردی نام می گیرند كه جایگزین شیوه های انطباق جمعی شده یا به آن اضافه می شوند. این چهار شیوه انطباق فردی عبارتند از نوآوری (innovation )مناسك گرایی (ritualism) انزواطلبی (ritreatment) و شورش (rebellion).
۱- نوآوری: شیوه انطباق فردی است كه در آن افراد اهداف نهادی شده را تعقیب می كنند اما نه به اتكا هنجارها و مقررات و وسایل نهادی شده جامعه، بلكه با خلق و ابداع شیوه های غیرهنجاری و خلاف قانون و عرف اجتماعی. مثلاً در جامعه ما انواع شیوه های كسب و كار غیر قانونی مثل كوپن فروشی، ارزفروشی، مسافركشی، بساط اندازی و نیز قاچاق كالا، احتكار و بسیاری دیگر از مشاغل در زمره شیوه های انطباق فردی از نوع نوآورانه یا بدعت گذارانه است(معیدفر، ۱۳۷۹: ۳۵).
۲- مناسك گرایی: شیوه انطباق فردی است كه در آن افراد به خاطر مأیوس شدن از اهداف نهادی شده آنها را فراموش كرده یا از آنها غفلت می ورزند و در مقابل با تأكید یك سویه بر وسایل نهادی شده مانع تحقق موفقیت سایر اقشار اجتماعی نیز می شوند. این افراد معمولاً در سازمانها و نهادهای اجرایی كار می كنند.
۳- انزواطلبی: شیوه انطباق فردی است كه در آن افراد به دلیل ناموفق بودن خود در دسترسی به اهداف اجتماعی سعی كرده اند كه خود را از جامعه دور نگه دارند تا هم از اهداف و هم از وسایل نهادی شده غفلت پیدا كنند. این افراد احتمالاً بارها در صدد بوده اند كه به شیوه های مختلف هنجاری و غیرهنجاری به سوی اهداف اجتماعی حركت كنند، اما عدم توفیق مكرر آنها باعث شده تا سرخویش پیش گرفته و خود را از مسیر تبلیغ اهداف و وسایل نهادی شده دور كنند. كسانی كه در مسیر اعتیاد به مواد مخدر قرار گرفته و با مصرف بی رویه مشروبات الكلی، تریاك، هروئین و اقسام مواد مخدر سعی دارند حواس و قوای دراكه خود را نسبت به بوق های تبلیغاتی جامعه از كار بیندازند و بدین وسیله آرامش خیال پیدا كنند.
۴- شورش: شیوه انطباق فردی است كه در آن ضمن آنكه افراد اهداف و وسایل نهادی شده جامعه را برای موفقیت های فردی و اجتماعی خود و دیگران كافی نمی دانند، درصدد برمی آیند تا در مقابل آن از طریق خشونت باری، قیام كنند. این افراد چیزهای جدید و تأیید نشده ای را جایگزین آنها می سازند. مثلاً طغیانگر ممكن است حرفه تجارت و سرمایه داری را به عنوان راه رسیدن به ثروت شخصی رد كند و در عوض هدف برابری اجتماعی و راه رسیدن به آن را از طریق انقلاب برگزینند (رابرتسون، ۱۳۷۷:۱۷۴).
نظریه دیگری كه در چارچوب آن می توان مسأله اعتیاد و انحرافات را توضیح داد، نظریه برچسب زنی لمرت و بكر است. برطبق این نظریه، انحراف به عنوان فرایندی توجیه می شود كه توسط آن برخی مردم موفق می شوند برخی دیگر را منحرف تعریف كنند. این نظریه بر نسبی بودن انحراف تأكید دارد و ادعا می كند كه یك شخص یا یك عمل زمانی انحرافی می شود كه «برچسب» انحراف توسط دیگران بر آن زده شده باشد. طرفداران این نظریه عمدتاً ادوین لمرت (۱۹۵۱ و ۱۹۶۷) و هوارد بكر (۱۹۶۳) خاطرنشان می سازند كه هر كس زمانی در زندگی خود به نوعی رفتار انحرافی دست زده است. اكثر این گونه رفتارها در مقوله انحراف اولیه قرار می گیرد. یعنی نوعی ناهمنوایی كه موقتی است و از روی كنجكاوی و آزمایشی عمل شده و به سادگی قابل اختفاء می باشد. یك انحراف اولیه ممكن است كسی باشد كه یك داروی غیرمجاز یا قاچاق را امتحان می كند كه «ببیند چطور است». این گونه رفتارها ممكن است مورد توجه قرار نگیرد و نه خود افراد فوق و نه دیگران آنها را منحرف ندانند. چنانچه اعمال انحرافی آنان توسط افراد مهم دیگری مانند دوستان، والدین، كارفرمایان، مقامات مدرسه یا حتی پلیس و دادگاه علنی و آشكار گردد، خطاكار در این صورت با این واقعه طوری روبه رو می شود كه به گفته هارولد فینگل (۱۹۵۶) «مراسم بی آبرویی» نامیده می شود. در این مراسم شخص، محكوم به عمل انحرافی می شود، سرزنش و یا شاید مجازات می گردد و مجبور می شود كه به برتری اخلاقی محكوم كنندگان اعتراف نماید. از همه مهمتر شخص اكنون برچسب «بدكاره»، «غیرعادی»، «كلاهبردار» و «معتاد به مواد مخدر» را از دیگران دریافت می دارد. بقیه مردم نیز پس از این با خطاكار برحسب همین برچسبها واكنش نشان می دهند. در نتیجه شخص آگاهانه یا ناآگاهانه این برچسب را می پذیرد و تصویری جدید از خود می سازد و به رفتار مناسب با آن شروع می كند. اكنون رفتار شكل انحراف ثانویه پیدا می كند یعنی ناهمنوایی مداوم توسط كسی كه برچسب انحراف را قبول كرده است (همان: ۱۷۸).تبیین مسأله اعتیاد به مواد مخدر در جامعه ما با توجه به نظریه های آنومی و برچسب زنی
در جامعه فعلی ایران، ما شاهد جابجایی و تغییر ارزشها از سنتی و مذهبی به سمت ارزشهای مادی و مدرن هستیم. به ویژه اقداماتی كه بعد از سال ۱۳۶۸ بالاخص در زمینه اقتصاد و آموزش انجام گرفته، موجب افزایش نابرابری گشته و در نتیجه آن (به علت گسترش فقر) ثروت در جامعه با ارزش شده است. علاوه بر این نمایش ثروت و نیازآفرینی از طریق تبلیغات رسانه های جمعی، فرایند با ارزش شدن ثروت تغییر نظام ارزشی جامعه را تشدید می نماید. این امر دارای پیامدهایی از قبیل ارزش شدن ثروت و تبدیل نظام طبقاتی به ارزش و حقوق اجتماعی بیشتر ثروتمندان است كه از یك طرف برای یك نظام اجتماعی بسیار سالم خطرناك است و از طرف دیگر خود عامل و محركی است برای با ارزش شدن باز هم بیشتر ثروت در جامعه. از این رو نه فقط فرد فرد انسانها، بلكه كل نظام اجتماعی دچار بی تعادلی و آشفتگی و نابسامانی می گردد كه خود باعث كاهش انسجام اجتماعی، تغییر گروه مرجع، افزایش انحرافات و... می گردد (رفیع پور، ۱۳۷۷، ۲۲۴ و ۲۶۵). پس می بینیم در جامعه بر اهدافی تأكید می شود چه به صورت خودآگاه و چه ناخودآگاه كه وسایل دستیابی به آن اهداف فراهم نیست. هدف كسب ثروت و رفاهمندی افراد است اما وسایل مشروع و قانونی رسیدن به این در جامعه فراهم نیست، بر این اساس جامعه فعلی در یك حالت نابسامانی و سوء یكپارچگی بسر می برد. بنابراین بستر برای رفتارهای انحرافی آماده است. افرادی كه در راه كسب ثروت (هدف جامعه) بارها و بارها با شكست مواجه می شوند و ناكام می مانند برای جبران این ناكامی به مواد تسكین دهنده روی می آورند و تشكیل گروه معتادان را در جامعه می دهند. بنابراین مقصر فرد نیست بلكه مقصر شرایط نابسامان اقتصادی و اجتماعی جامعه است. از دیدگاه كاركردگرایی مرتن، اعتیاد جرم نیست بلكه اعتیاد بیماری اجتماعی می باشد و باید به این واقعیت توجه نمود كه بیماریهای روحی نیز مانند بیماری های جسمی مسری هستند و اگر از ابتدای وقوع جرم، به فكر اصلاح و از بین بردن علل ارتكاب جرم نیفتند، ممكن است به دیگران نیز سرایت كند. افرادی كه در آغاز مرتكب جرایمی می شوند، طبیعی است كه نتوانسته اند خود را با موازین اجتماعی جامعه تطبیق دهند. این عدم هماهنگی از نابسامانی اوضاع اجتماعی و اقتصادی و تربیتی آنها ناشی می شود و یا ممكن است از عدم تعادل و عدم هماهنگی بین اهداف و وسایل نهادی شده در جامعه.
از دیگر سو، از آنجایی كه، در جامعه ما، طرز تلقی و نگاه عموم افراد و دولتمردان به اعتیاد به عنوان یك مسئله شخصی و فردی مطرح بوده و نه مسئله ای اجتماعی و مردم به افراد معتاد با حالتی ترحم انگیز می نگرند و آنها را بیماران اجتماعی نمی دانند، بلكه آنها را در ردیف مجرمان مورد سرزنش و نفرت قرار می دهند و مجازات می كنند. براساس نظریه برچسب زنی، بیماران اجتماعی مبتلا به مواد مخدر را برچسب «معتاد به مواد مخدر» می زنند و از خود طرد می كنند و شخص معتاد در یك عزلت و انزوا قرار می گیرد و به برتری اخلاقی دیگران غیرمعتاد رأی می دهند. اینچنین است كه با توجه به در نظر گرفتن شدید ترین مجازاتها برای تولید و مصرف مواد مخدر هر ساله بر تعداد معتادان افزوده می شود و جامعه هر روز با فقر نیروی انسانی كارآمد و سازنده بیشتر مواجه می شود.
●نتیجه گیری و ارائه راه حل ها:
تا وقتی كه نظام اجتماعی دارای عدم هماهنگی بین اهداف و وسایل نهادی شده باشد، وجود میزان زیادی از انحرافات اجتماعی اجتناب ناپذیر است. بنابراین راه حل اساسی و بنیادی در جامعه نهفته است. ریشه درد، در جامعه است نه فرد. مجازات و شكنجه جلوی ارتكاب جرایم را نگرفته است. اگر در هر جامعه ای بودجه ای را كه صرف نگهداری، نگهبانی و مبارزه با مواد مخدر می شود از ابتدا صرف آموزش و پرورش صحیح فرد (امنیت، یكپارچگی، توزیع عادلانه درآمدها در جامعه، به نمایش نگذاردن ثروت در جامعه و تبلیغ نكردن ارزشمندی آن در جامعه و...) نمایند، جامعه را از افراد كارساز و نیروی انسانی آموخته و آگاه بی نیاز می سازد. مدیركل ستاد مبارزه با مواد مخدر در سال۱۳۸۰ می گوید: امسال۲۰ میلیارد تومان بودجه برای مبارزه با مواد مخدر در نظر گرفته شده است كه به ۶ كمیته اختصاص یافته و در صدد هستیم تا در مرزهای شرقی اقداماتی چون احداث كانالهای مختلف، كشیدن سیم خاردار، استقرار نیروهای امنیتی و احداث جاده های كنترلی در طول مرزها را به عمل آوریم (بهادران۱۳۸۰،: ۷): نتیجه اینكه جامعه بیشترین گناه مجرم را باید برعهده بگیرد. مسئولیت وضع قوانین و مقررات اجتماعی را جامعه برعهده دارد. اگر در جامعه ای ارتكاب جرایم زیاد است، در قوانین حقوقی، مقررات اجتماعی و نوع آموزش و پرورش آن جامعه باید مطالعه كرد و به فكر برطرف كردن علل جرم در آن جامعه بود. اگر نظام آموزشی قدیمی است و برآورد نیازهای كنونی را ندارد، باید برای بر طرف كردن عدم هماهنگی، سیستم آموزشی تغییر كند.
راه حل دوم این است كه هر روز بیش از پیش باید به پذیرفتن این نظریه نزدیكتر شویم كه اعتیاد یك بیماری مزمن است. از میان رفتن مرزها، اقتصادهای نیرومند و در دسترس بودن مواد مخدر، این مواد را ارزانتر و خالص تر و آسانتر از دهه های گذشته در اختیار مصرف كنندگان قرار می دهد. اروپائیان امروز درصددند فرهنگی ایجاد كنند كه در آن مصرف كنندگان با ایجاد رابطه ای منطقی با مواد مخدر و شناخت آثار و عوارض آن به حداكثر ایمنی در مقابل زیانهای این مواد دست پیدا كنند.
راه حل سوم تأكید بر راههای پیشگیری از اعتیاد است. در سمینار پیشگیری از اعتیاد در تابستان ۱۳۸۰ در مشهد، به این موضوع اشاره شده و آمده است كه از كل مبلغ اختصاص یافته بودجه ستاد مبارزه با مواد مخدر تنها ۶/۱ درصد آن برای پیشگیری به بهزیستی اختصاص یافته است (بهادران، ۱۳۸۰ : ۷ )
سازمان دادن كمیته های مختلف تحقیقاتی وظیفه دولتمردان و رساندن اطلاعات با مسوولیت مشترك والدین، مددكاران، جامعه شناسان، روانشناسان و روانپزشكان است. اختصاص بودجه بیشتر یا همطراز مبارزه با اعتیاد، به بخش پیشگیری از اعتیاد به سازمان بهزیستی یابد. صرف مبارزه خشك، جدی و مكانیكی آن هم فقط با عوامل تولید و توزیع مواد مخدر، حتی به صورت گسترده و با همكاری كشورهای دیگر نمی تواند راه حل نهایی و قطعی باشد. نتایج احتمالاً نگران كننده تحقیقات نباید باعث ترس از انجام آن شود. تحقیقات تاكنون نشان داده است كه پند، تنبیه و توصیه «نسخه پیچی» شده و «كلیشه ای» در تغییر واقعیت هایی كه منجر به اعتیاد می شوند ناتوانند و حتی اشاره به خطرات جسمانی به عوض كم كردن اثر می تواند در جهت عكس عمل كند، یعنی باعث افزایش جذابیت خودآزارانه تا سرحد مرگ بشود (نیر، ۱۳۷۲: ۱۶). اگربا پدیده اعتیاد صرفاً به صورت پلیسی یا پزشكی و ترك اعتیاد جسمی برخورد شود و «جایگزین عاطفی» آن معلوم و معین و ارائه نشود، بعید نیست در صورت موفقیت در آن امر، پدیده های نابهنجار دیگری به سرعت جایگزین آن شود. از جمله راهكارهای دیگری كه می توان در قسمت پیشگیری اشاره كرد، فرهنگ سازی عمومی در این مورد می باشد. این امر به دو طریق می تواند صورت بگیرد. اول اینكه پیامدهای هشدار دهنده در زمینه اعتیاد را در كتابهای درسی نوجوانان بگنجانیم كه این مورد از طریق همكاری وزارت و سازمانهای آموزش و پرورش امكانپذیر است؛ كمااینكه سازمان یونسكو در چندین سال پیش به تمام كشورهای دنیا این پیشنهاد را داد. دوم اینكه با توجه به نظریه برچسب زنی، احتمال تكرار عمل انحرافی در صورت برچسب زدن افزایش می یابد و به تعبیر اروینگ كافمن (۱۹۶۳) شخص «داغ خورده» می شود و این اشخاص داغ خورده در اثر ارزش گذاریهای منفی دیگران از یك «هویت فاسد» برخوردار می شوند. بنابراین بكوشیم از طریق آگاهسازی افكار عمومی جامعه در جهت ترویج این اندیشه كه معتادان بیماران اجتماعی هستند به آنها كمك كنیم یا حداقل اینكه از برچسب زدن به آنها توسط مردم خودداری شود تا حداقل از تكرار عمل جلوگیری شود.
●روش درمانی- روانپزشكی معتادان:
جدیدترین روش درمان معتاد این است كه ابتدا مورد یك آزمایش كامل پزشكی واقع گردد تا با شناخت بیمار و نوع بیماری به درمان جسمی او بپردازند و برای این كار سعی می شود میزان مصرف داروی معتاد را به تدریج و روز به روز كمتر كنند تا وابستگی جسمی از بین برود. مرحله دوم معالجه، از بین بردن وابستگی روانی معتاد است به دارو كه مرحله بسیار دشواری است و اغلب از طریق روانپزشكی باید درمان پذیرد و برای این كار سعی می شود از طریق سرگرمی و كار و آموزش حرفه ای و هر وسیله سرگرم كننده دیگر آنها را درمان كنند و اغلب برای معتاد خیلی مهم است كه مورد سرپرستی قرار گیرد. سومین مرحله درمان، درمان اجتماعی از طریق مددكار است كه مهمترین مرحله درمان و مكمل مرحله روان درمانی است. زیرا یكی از عوامل گرایش معتادان به دلیل احساس تنهایی و عدم ارتباط اجتماعی با افراد دیگر این است كه به حمایت نیاز دارند. مددكاران اجتماعی سعی می كنند با تغییر مشاغل و حتی محیط اجتماعی و پرورشی آنان، معیارهای ارزشی زندگی آنها را تغییر داده و آنها را برای دنیای دیگری با تفكرات دیگر رهنمون می كنند و این كار به پیگیری مداوم حداقل سه تا چهار سال نیاز دارد (فرجاد، ۱۷۱:۱۳۷۱)
●راه حل نهایی: مبارزه با مواد مخدر:
از یك قرن بعد از انتشار دخانیات، مبارزه با آن از طرف رهبران كشورها شروع شد. در غرب از طرف كشیش ها تحریم شد. سلاطین عثمانی مجازات اعدام برای استعمال كنندگان دخانیات قرار دادند. اكنون پابه پای گسترش و رواج مواد مخدر فعالیتهایی هم در جهت مبارزه با مصرف آنها (خرید، فروش، حمل)، انجام می شود. بنابراین در جهت مبارزه همكاریهای بین المللی زیر نیز لازم است:
۱- متلاشی كردن باندهای بین المللی و مراكز آنها در كشورهای مختلف
۲- ایجاد ارتباط عمیق و نزدیك و عملی بین نیروهای انتظامی كشورها در زمینه
۲-۱- استرداد مجرمین و قاچاقچیان مواد مخدر و مصادره جهانی اموال قاچاقچیان
۲-۲- همكاریهای قضایی گسترده و بدون كارشكنی
۳-۲- تقویت دوجانبه مرزها و احساس مسئولیت جهانی.
منبع : پایگاه‌نشاط


همچنین مشاهده کنید