شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


هم‌چون قناری رو به موت در یک معدن آماده انفجار


هم‌چون قناری رو به موت در یک معدن آماده انفجار
كنزابورو اوئه kenzaburo oe نویسنده ژاپنی برنده جایزه نوبل ۱۹۹۴، اكنون هفتاد ساله است. در كودكی با كتاب ماجراهای هاكلبری فین نوشته مارك تواین از طریق مادرش آشنا شد و ترجمه ژاپنی آن را از بر كرد. در هجده سالگی به توكیو رفت و در دانشگاه آن جا به تحصیل ادبیات فرانسه پرداخت. در همین دوران دانشجویی، نوشتن را آغاز كرد. نوشته های اولیه او سخت تحت تأثیر آلبر كامو و ژان پل سارتر بود. (موضوع رساله تحصیلی او هم ژان پل سارتر بود.)
از آثار اوست: یادداشت‌های هیروشیما (۱۹۶۵، مقاله)، یك كار شخصی (۱۹۶۵، رمان)، بازی قرن (۱۹۶۷، رمان)، بیدار شوید ای جوانان نسل جدید (۱۹۸۳، مجموعه داستان كوتاه)، و...
حدود ده سال پیش اعلام كردید كه نوشتن رمان را كنار گذاشته‌اید. چه شد كه از تصمیم‌تان منصرف شدید و پشت سر هم چندین كتاب منتشر كردید؟
وقتی به ۶۰ سالگی نزدیك می‌شدم، دریافتم كه از دوران دانشجویی به بعد شروع به نوشتن رمان كرده‌ام و تمام زندگی‌ام را صرف نوشتن كرده‌ام. فكر كردم كه با دست برداشتن از نوشتن می‌توانم به چیزی بیاندیشم كه گوهر وجودی من است و از این طریق تعطیلاتی برای زندگی خود تدارك ببینم. به سال ۱۹۹۶ مرگ دوستم تورو تاكه‌میتسو كه آهنگ‌ساز بود، مرا به این فكر انداخت كه اگر ما در جهان دیگر با هم دیدار كنیم و او از من بپرسد كه در زندگی چه كرده‌ام، چه پاسخی دارم كه به او بدهم. پس از آن بود كه شروع به خواندن كردم، شبانه روز می‌خواندم. مرگ چند دوست دیگرم مرا به سوی رمان كشاند. پنج سال از دهه شصت عمرم صرف نگارش این سه‌گانه شد. كودك تعویضی، نخستین كتاب از این سه‌گانه، پس از خودكشی دوست دوران كودكی‌ام جوزو ایتامی كه سینماگر بود به سال ۱۹۹۷ نوشته شد. در كتاب بعدی، كودكی با چهره غم‌آلود، من از طریق نویسنده ای كه آثار سروانتس را می خواند به بن مایه كتاب كودك تعویضی بر می گردم. آخرین اثر از این مجموعه با الهام از شاعر و نمایش نامه نویس انگلیسی توماس الیوت نوشته شده است. من چهار چهارنوازی او را خیلی دوست دارم، تازه این اثر را فهمیده‌ام.
طی سال‌هایی كه چیزی نمی نوشتید، چه كار می كردید؟
اسپینوزا می‌خواندم. به شدت تحت تأثیر سارتر و كتابی از ژیل دلوز با عنوان اسپینوزا، كه تا حدودی اتفاقی آن را دیدم، قرار گرفتم.
شیوه كارتان چگونه است؟ تا یك رمان زاده شود چه مراحلی طی می شود؟
هنگام خواندن. من مدت زیادی صرف اندیشیدن به طرح و توطئه و شخصیت‌ها نمی‌كنم. اما سبك محصول فرایندی آرام طی زمان‌های مطالعه است. طی همین فرصت است كه رمانی كه در ذهن دارم ساخته و پرداخته می‌شود. بخصوص شاعران خارجی را می‌خوانم. گاه پیش می‌آید كه شعری را روی كاغذ كپی می‌كنم تا بتوانم به كنه آن پی ببرم. برای نوشتن خداحافظ كتاب من این كار را با الیوت انجام دادم. این مؤلف از دانشگاه همراه من بوده است، اما شصت سال صبر كرد تا من بتوانم كاری شایسته او بكنم.
یك نویسنده دیگر فرانسوی هم نقش مهمی در زندگی شما بازی كرده است. منظورم پی‌یر گاسكار است.
بله. من دانشجو بودم كه كتابی از او خواندم كه استادم كازوئو واتانابه ترجمه كرده بود. مدت زیادی طول كشید تا من بفهمم كه مجموعه داستان این نویسنده با عنوان حیوانات چه تأثیری بر من گذاشته است. واژه‌هایی كه در دوران جوانی در ذهن ما نفوذ كرده‌اند، در ذهن ما حك می‌شوند و می‌مانند. امروز من متوجه برخورد اندیشه الیوت و گاسكار رد ذهن خودم می‌شوم. هنر تبادل نظر كه در انسان وجود دارد، غنیمتی است. من در بخش آخر خداحافظ كتاب من به این موضوع اندیشیده‌ام.
شما از پیر شدن گفته اید. پیری برای شما چه معنایی دارد؟
بی تردید در دورانی كه آن را غروب زندگی می‌خوانند‌، «پشتكار»‌ی كه اسپینوزا از آن سخن می گوید، كم می شود. دست كم من چنین احساس می كنم. یوكیو میشیما را مثال می‌زنم كه متعصابانه از سلطنت به مثابه مایه ماندگاری فرهنگ دفاع می كرد. (او به سال ۱۹۷۰ در ۴۵ سالگی خودكشی كرد.) او برای این كارش دو دلیل داشت. نخستین نكته محدودیت سبك است، سبك او طی سال‌ها تكاملی تدریجی نداشت. دیگر آن كه میشیما بسیار به سرنوشت خون‌بار توماس مان فكر می كرد. چنین حالی از نظر او تحمل ناپذیر بود. به نظر من پیری، پذیرش انتظار مرگ به مثابه نقطه نهایی یك فرایند ادامه‌دار است. هم‌چنان كه الیوت هم در یكی از اشعارش گفته است، نباید از پیران انتظار دانایی داشته باشیم، بلكه بالعكس حماقت را در وجود آنان بجوییم. مفهوم «كار آخر» در اندیشه ادوارد سعید برای من خیلی جذاب است. یك روشن‌فكر یا هنرمند صاحب نام تا آخرین لحظه باید بر جامعه بشورد. من خودم شیوه آخرین كارهای فردینان سلین را پیش می‌گیرم.
در خداحافظ كتاب من، قهرمان داستان نویسنده پیری است كه در بیمارستان بستری است و كوژیتو (برگرفته از كوژیتوی دكارت: می اندیشم، پس هستم) نام دارد. معماری به دیدن وی می‌آید كه در فكر ماشینی جهنمی است تا به كمك آن با خشونت دولت مقابله كند. نام كوچك كوژیتو، شوكو است كه «رودخانه دراز» معنی می‌دهد، حال آن كه نام خانوادگی شما یعنی اوئه «رودخانه بزرگ» معنی می‌دهد. كوژیتو كیست؟
او نویسنده ای است كه از یك فاجعه جان به در برده است و دیگر نمی تواند بنویسد. او می‌خواهد بداند در مقابل مرگ چه رفتاری پیشه كند. او هم مثل من، كسی است كه هرگز نتوانسته است در قلب خود احساس آرامش كند او مسن است، اما در ژرفای وجود خود نوجوانی بیش نیست، منظورم مردی است كه نابالغ مانده است، و تا ابد در مسیر «شدن» قرار دارد.
جایی گفته اید كه روشن‌فكر مثل یك قناری است كه در معدن كربن گذاشته شده است، معدنی كه هر لحظه ممكن است منفجر شود. در ژاپن امروز روشن‌فكران چه جایگاهی دارند؟
از نظر من، روشن‌فكر كسی است كه ورای تخصص خود باید و می‌تواند به شیوه‌ای «غیر حرفه‌ای» سخن بگوید، تا به همه یادآوری كند كه روش‌های دیگر دیدن غیر از آن طرز تلقی رسمی هم وجود دارد. من در نشریه‌های مختلف مقالات انتقادی می نویسم و در همایش‌ها شركت می‌كنم. من هم‌چنان «اذیت كننده» هستم. برخی مرا تحقیر می‌كنند و عده‌ای می‌گویند كه متكبر هستم. در ژاپن امروز روشن‌فكر معترض كم است. من بی گمان هم‌چون قناری رو به موتی هستم در یك معدن آماده انفجار. اما هنوز هم میل دارم كه تا آخرین نفس «آواز» بخوانم تا خودم را مجبور كنم كه با شرافت زندگی كنم.
در نطق جایزه نوبل گفتید كه من از ژاپنی مبهم آمده ام. آیا هنوز هم ژاپن چنین است؟
برای نخستین بار و آخرین بار، نخست وزیر ژاپن نطق من در استكهلم را جایی نقل كرد.: اگر ژاپن مبهم است، بدین دلیل است كه به اصلاح نیاز دارد. حرف های او درست بر عكس گفته‌های من بود. ما سال‌ها تلاش كردیم تا قانونی از مجلس بگذرانیم در رد جنگ. اما امروز ژاپن یكسره مطیع آمریكا است. اگر این روند ادامه پیدا كند، دیری نمی گذرد كه سربازان ژاپنی در همه جا برای آمریكا می‌جنگند. ژاپن قدرتی مستقل نیست. امیدی به تغییر این وضع ندارم.
شما جایزه ای ادبی راه انداخته اید كه خودتان تنها عضو هیئت داوران آن هستید...
جای نقد درست و حسابی در ادبیات ژاپنی خالی است. من می خواهم مفهوم «گفتار موثق» مؤلفانی را كه موفقیت‌شان تنها در فروش نیست به دیگران بشناسانم. می‌خواستم به نویسندگان جوان كمك كنم تا آگاه شوند كه ادبیات یك كار جدی است... این هم از آن فكر و خیال‌های نامربوط دوران پیری است، مگر نه؟...
منبع: ویژه نامه كتاب لوموند، نوامبر ۲۰۰۵
ترجمه‌ی احمد پرهیزی
گفتگوی لوموند با كنزابورو اوئه
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید