جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


و جسد هنوز کشف نشده


و جسد هنوز کشف نشده
● بازرس هاند واقعی
این كه نمایشنامه استوپارد اثری است سرخوشانه در شوخی با تئاتر و منتقدان تئاتری و رابطه تماشاگر و اجراكننده تئاتر، احتمالاً تنها گام نخست هر یادداشتی در پرداختن به «بازرس هاند واقعی» می تواند باشد. این كه شكل برخورد و مواجهه استوپارد با این مایه ها چه مفاهیم و شبكه هایی از معانی و استعاره ها برمی سازد و او چگونه موفق می شود از گذر دست انداختن مدام تمام دستمایه های از خود به تفسیری شگفت آور از ماهیت خلق هنری برسد نیز چیزی نیست كه در این سطرهای نخستین یادداشتی چنین كوتاه بتوان اشاره اش كرد. حتی توضیح این كه رویكردی همسان كاری كه استوپارد می كند چه خطرهایی می توانست دربرداشته باشد و اثر را به كدام ورطه ها بكشاند نیز نمی تواند هدف یادداشتی در ستایش نمایشنامه ای باشد كه سامان فرم آن و هم آهنگی اجزا و موتیف های بی شمارش در درون یك كلیت نتیجه ای چنین درخشان حاصل داده است.
فرض كنیم چاله ها و چاه هایی كه در مسیر چنین رویكردی هست برشمردیم و حتی تشریح كردیم كه نمایشنامه نویس چگونه با مهارت و استادی تمام از تك تك این دام ها گذر كرده و تا به انتها سلامت رفته است، اما در بهترین حالت یادداشت مان چیزی غیر این نتیجه گیری نخواهد بود كه استوپارد یك الگوی فرمی مشخص و تعریف شده با مخاطراتی معمول و بدیهی را با موفقیت پیاده كرده است. این البته كار كم و بی ارزشی نیست اما قطعاً كسی را در مقام و جایگاهی همپایه تام استوپارد نمی نشاند. آن چه توضیح دهنده ارتفاعی است كه استوپارد بر آن جا خوش كرده دست كم باید شامل گزارشی مختصر از تكنیك ها و ظرافت ها و هوشمندی هایی باشد كه اثر را به این سامان فرمی رسانده است.
این یادداشت خود گزارشی مختصر از آن گزارش مختصر است. نمایشنامه استوپارد با گفت وگوی دو منتقد تئاتر آغاز می شود، دو منتقد از دو روزنامه متفاوت كه در میان جایگاه تماشاگران نشسته اند و منتظرند نمایش آغاز شود. شوخی ها به كنار، شكل پرداخت استوپارد هم از همین ابتدا وجهی كنایی دارد. از همین گفت وگوی نخست نویسنده زمینه چینی های حوادث و رخدادهای آتی را آغاز می كند؛ به رابطه دو منتقد با هم می پردازد، به خصایص و خصائل هركدام شان اشاره هایی می كند، و مایه ای اصلی در شخصیت یكی از دو منتقد را پیش می كشد و می پردازد، مایه ای كه در طول نمایش موجب درگیری مدام این دو خواهد بود و در نهایت هم نقطه اوج و انجام متن را رقم خواهد زد: عاشق پیشگی و زنبارگی یكی از این دو. نكته این است كه این شكل از شخصیت پردازی، و پرداخت معمول و كلاسیك رابطه ها و پیش زمینه ها دقیقاً ویژگی گونه نمایش هایی متعلق به عصری پیش تر است، عصری با نمایشنامه ها و نمایش هایی شبیه آن چه پس از این گفت وگو بر روی صحنه اجرا خواهد شد.
و استوپارد حالا یكسر به راهی متفاوت می رود؛ آن نمایشی كه ما و دو منتقد بر صحنه شاهدش هستیم، اساساً نمایشی كلاسیك نیست بلكه بیشتر هجویه ای مدرن را می ماند بر سازوكار آن نوع نمایش كهنه و قدیمی. استوپارد هوشمندانه از تأكید بر نابلدی و باسمگی اجزا و پرداخت نمایش پرهیز می كند، صحنه را جوری نمی چیند كه انگار نادانی ها و اشتباهات بازیگران و كارگردان و نویسنده موجب پدید آمدن چنین معجون مفرحی شده، بلكه نمایشی می آفریند كه انگار نویسنده اش آگاهانه قصد دست وپنجه نرم كردنی سرخوشانه با فرمی سنتی داشته، و چه نكته ای كنایی تر از این كه در تمام طول پرده نخست و تابه انتهای آن هم هیچ یك از شخصیت های نمایش متوجه جسدی نمی شوند كه جلوی روی شان بر زمین افتاده. استوپارد خودش عبارتی درخشان هم بر توضیح صحنه پس از پایان پرده نخست ضمیمه كرده: «با این صحنه كه آبستن وقایعی بس مهم بود، پرده اول به پایان می رسد و جسد هنوز كشف نشده.»
در طی این پرده دو منتقد هرازگاه اظهارنظرهایی منتقدانه درباب سیر نمایش می كنند و می كوشند برپایه الگوهای رایج ادامه نمایش را حدس بزنند اما در اغلب موارد ایده هاشان بیراه است و به وقوع نمی پیوندد. ایده ها بیراه است چون نمایشی كه بر صحنه درحال اجراست اساساً آن جور نمایش كلاسیكی نیست كه آن ها انگارش می كنند و فكر می كنند تمامی سازوكارش را از بر دارند بلكه چنین مناسبات و روابطی اتفاقاً در جهان نمایشی خود دو منتقد جریان دارد. استوپارد با ظرافت تمام و از طریق ترفندی مكانی (این كه دو منتقد كنار ما و در جایگاه تماشاگران نشسته اند) ما را فریب می دهد كه در باورمان این دو را از جنس جهان گرداگرد خودمان بدانیم و نمایش بر صحنه را از جنس كلیشه های نمایشی عصری به تاریخ پیوسته و به زوال رسیده. درحالی كه ماجرا دقیقاً عكس این است؛ از نیمه های نمایش دو منتقد به نوبت از جایگاه تماشاگران می روند و پا در صحنه می گذارند، و چیزی كه با خود به درون صحنه می برند و به نمایش تزریق می كنند فنون و قواعد و مناسبات حاكم بر جهان نمایش های سنتی است. از این جا به بعد است كه -به تدریج - آن جهان هجوگونه تبدیل به نمونه ای واقعی از همان موضوع هجو می شود، اما ما هنوز با یك هجویه مواجهیم. تفاوت این جاست كه تا پیش از ورود دو منتقد، نویسنده فرضی نمایش در حال اجرا داشت همه چیز را هجو می كرد و حالا نویسنده واقعی كل نمایشنامه تام استوپارد دارد این كار را می كند. پیوند دادن دو تكه ای كه تا اواسط نمایش مجزا از هم اند (گفت وگوی دو منتقد و نمایش درحال اجرا) نیز جز از این طریق نیست. استوپارد مرزی بین دو سوی قصه می كشد اما با استادی كاری می كند كه ما در نخستین برخورد با هریك از این سوها، در شناخت و فهم شان به اشتباه بیفتیم. و این هنوز یكی از ظرافت های متن استوپارد است، یكی از بی شمار.
تام استوپارد
ترجمه: امیر امجد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید