جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


مارکس دوستان جهان متحد شوید


مارکس دوستان جهان متحد شوید
● یك روز در مسابقه اسب دوانی
صفحه آخر كتاب، دوتا عكس چاپ كرده اند. عكس بالا، چهارنفره است، چهار تا آدم كه چسبیده اند به هم. توی این عكس چهار نفره، سه نفر را می شناسم. نفر اول، «چیكو» است كه كراوات نسبتاً شیكی دور گردنش انداخته، دومی قیافه اش آن قدرها آشنا نیست. سومی از یك كیلومتری هم آشنا است، هیچ كس مثل او بلد نیست سبیل قلابی بگذارد و با آن عینك و ابروی پت و پهن، ادای آدم های محترم را درآورد. نفر سوم «گروچو» است. چهارمی هم «هارپو» است با آن موهای عجیب و غریب. اما دومی، آن غریبه ای كه بین این دیوانه ها ایستاده كیست؟ «زپو»، برادر چهارم كه خیلی ها نمی شناسندش، چون دیوانگی این سه برادر را ندارد. درست است كه كنار آنها بازی كرده، ولی آن قدرها دیده نشده.
به قیافه اش كه نگاه كنید، می بینید آدم معقولی است. درست به عكس آن سه تای دیگر. دور این برادر را خط بكشید، هرچه می خواهید همان سه تا در چنته دارند. آدم های مسخره ای كه نه تنها سر دیگران را كلاه می گذارند، كه سر خودشان را هم شیره می مالند. چون اگر یكی از آنها این كار را نكند، كلاهش پس معركه است. اگر بگویند در دنیا چند كار غیر ممكن، یا خیلی سخت هست، حتماً یكی از این كارها، معرفی و توضیح فیلمنامه ای است كه برادران ماركس آن را بازی كرده اند. دلیلش اصلاً این نیست كه با متنی پیچیده و فلسفی (مثلاً) طرف هستیم، دلیلش این است كه برادران ماركس، متخصص پیچیده كردن همه چیز هستند. دوست دارند لقمه را آن قدر دور سرشان بچرخانند، كه دستشان خسته شود و لقمه بیفتد روی زمین. بنابراین، از من نخواهید كه بنویسم در فیلمنامه «یك روز در مسابقه اسب دوانی» با چه جور داستانی طرف هستید، شخصیت های فیلمنامه چه جور آدم هایی هستند، یا فیلمنامه از منطق سینمای كلاسیك پیروی می كند یا نه. چون جواب دادن به هیچ كدام از این ها ممكن نیست. ولی می توانم برایتان توضیح بدهم كه نباید اسم نویسنده هایی را كه نامشان به عنوان فیلمنامه نویس آمده، جدی گرفت. فیلمنامه را آنها نوشته اند، ولی برادران ماركس، تخصص عمده ای داشته اند در تغییر شوخی ها، در این كه شوخی های خودشان را وارد فیلمنامه (و اجرا) بكنند و در نهایت، كاری كنند كه همه چیز به اسم خودشان تمام شود. باور نمی كنید؟ سعی كنید به یاد بیاورید كه چه كسانی فیلم های آنها را كارگردانی كرده اند. كسی نمی گوید این «سام وود» است كه یك روز در مسابقه اسب دوانی را ساخته، یا «لیو مك كاری» كارگردان «سوپ اردك» بوده. همه می گویند این ها فیلم های برادران ماركس هستند. باز هم سئوالی هست؟ برادران ماركس، سینما را موقعی شروع كردند كه صدا تازه داشت در سینما باب می شد. آنها هم باید برگ برنده شان را رو می كردند. این بود كه سعی كردند همه چیز را به شوخی بگیرند، درواقع هیچ چیز برای آنها جدی نبود. آن قدر مسخره بازی درآوردند كه همه باور كردند، دنیا جای شوخی های مسخره است. اگر یك روز در مسابقه اسب دوانی، نخستین مواجهه شما با این دیوانه های جذاب باشد، قطعاً شوكه می شوید. چون بعید است پیش از این، تركیب دلپذیر «جنون» و «نبوغ» و «بلاهت» را كنار هم دیده باشید. آدم هایی كه مثل آدم حرف نمی زنند، مثل آدم رفتار نمی كنند. كلمه های نامربوط و بی معنا می سازند، حرف های همدیگر را بد می فهمند و در نتیجه این بدفهمی، رفتاری احمقانه از آنها سر می زند.
قدرت ویرانگری برادران ماركس آن قدر هست كه هر دیوار سالمی را ویران كند. هیچ چیز در برابر آنها دوام نمی آورد. وقتی آنها به خودشان رحم نمی كنند، توقع بی جایی است اگر فكر كنیم باید مراقب رفتارشان باشند و مراعات دیگران را بكنند. به شما قول می دهم كه در هر صفحه كتاب، چند شوخی ناب پیدا می شود كه حال و روزتان را بهتر از قبل كند. اجازه بدهید حالا كه به آخر یادداشت رسیده ایم، یكی از این شوخی های معركه را برایتان بنویسم؛ هرچند كتاب، پر است از این شوخی ها. جایی كه «هكنبوش» (گروچو) یك قرص اسب را به «خانم آپ جان» می دهد و بعد از این كه همه می گویند به عنوان قرص، زیادی بزرگ است و نمی شود آسان قورتش داد، جواب می دهد: «راحت با هشتاد لیتر می ره پایین.» و موقعی كه دوباره می گویند آیا این مقدار آب برای یك بیمار زیاد نیست؟ جوابی می دهد كه فقط از گروچو برمی آید: «نه، اگه بیمار بین دندون هاش پل داشته باشه، خیلی هم راحته. ببینین، آب از زیر پل می ره، بیمار هم از روی پل، بعد، اون طرف پل، می رسه به قرص!» حالا فهمیدید «جنون» و «نبوغ» و «بلاهت» چگونه كنار هم جمع می شوند؟ «بهزاد رحیمیان»، در انتهای یادداشتش راجع به سوپ اردك، (احتمالاً براساس دیالوگی از نینوچكا) نوشته بود كه: «ماركس دوستان جهان متحد شوید!» حالا كه دومین فیلمنامه برادران ماركس ترجمه شده، (بار اول، كامبیز كاهه، در سال ،۱۳۸۰ سوپ اردك را به فارسی ترجمه كرد.) وقتش است كه این توصیه ایمنی را كاملاً جدی بگیریم!
رابرت پیروش، جورج سیتن و جورج اپنهایمر
ترجمه: محسن شجعانی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید