پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

عزت نفس چیست ؟


عزت نفس چیست ؟
ویلیام جیمز از جمله كسانی بود كه برای نخستین بار در كتاب اصول روان شناسی خود بر ضرورت عزت نفس و اینكه عزت نفس تعیین كننده شكل های متعدد در رفتار آدمی می باشد, تاكید كرده است . همزمان با ویلیام جیمز, جامعه شناسان مختلفی از جكمله كولی[۱] اظهاراتی كرده و آن را یك نیاز حیات بخش آدمی توصیف نمد. هر چند محققانی مانند گلدشتاین, مای[۲], آنگلیال[۳] و بوهلر[۴] مطالعاتی در این مورد انجام داده اند. اما قبل از رویكرد روانی – اجتماعی مطالعات منظم و سیستماتیگك در مورد عزت نفس انجام نشده است, در واقع با پیدایش رویكرد روانی- اجتماعی مختلفی محققانی مانند هورنای, فروم و سالویان مطالعات نظامداری درباره عزت نفس ارائه داده اند. اما توج وارسی ها درباره عزت نفس و اینكه عزت به عنوان یك سازه شخصیتی قلمداد گردد, در نظریه انسان گرایانی مانند راجرز و مزلو مشاهده می شود. عزت نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن. این حس از مجموع افكار, احساس ها, عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می شود: می اندیشیم كه فردی با هوش یا كودن هستیم, احساس می كنیم كه شخصی خو ب باید یا بد هستیم, خود را دوست داریم یا نداریم. مجموعه هزاران برداشت ارزیابی و تجربه ای كه از خهویش داریم باعث می شود كه نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمد بودن و یا بر عكس احساس ناخوشایند بی كفایتی داشته باشیم (كلمزو كلارك, ترجمه علیپور, ۱۳۷۸).
عزت نفس از "خود پنداره" متفاوت است. خود پنداره عبارت است از مجموعه ویژگی هایی است كه فرد برای توصیف خویشتن به كار می برد. یك فرد برای توصیف خویشتن به كار می برد. یك فرد ممكن است خودش را یك فوتبالیست خوب. علاقمنند به داستان های علمی, دوست حسین, دارای ۳۵ كیلو وزن و دانش آموز نسبتاً خوبی بداند – كه اینها محتوای خود پنداره را تشكیل می دهد . اما عزت نفس عبارت است از ارزش كه اطلاعات درون خودپنداره برای فرد دارد و از اعتقادات فرد در مورد صفات و ویژگی هایی كه در او هست, ناشی می شود. اگر نزدیك كودك دانش آمموز ممتاز بودن ارزش زیادی داشته باشد ولی خودش دانش آموزی متوسط یا ضعیف باشد. وی از پایین بودن عزت نفس خود رنج می برد.
با این وجود, ممكن است توانایی بدنی و محبوبیت همین كودك در همسالانش بیشار از توانایی تحصیلی اش باشد, حال اگر او در هر دو زمینه ممتاز باشد, عزت نفس بالا خواهد بود. پس عزت نفس هر فرد بر اساس اتركیبی از اطلاعات عینی در مورد خودش و ارزش های ذهنی كه برای آن اطلاعات قائل است بنا نهاده می شود (بیابانگرد, ۱۳۸۰).
می توان نحوه شكل گیری عزت نفس را از طریق تفكر در مورد "خود ادراك شده[۵]" و "خود ایده آل[۶]" مورد آزمایش قرار داد. خود ادراك شده همان خود پنداره است یعنی یك دیدگاه عینی درباره مهارت ها, صفات و عبارت از تصوری است كه فرد دوستی دارد از هود داشته باشد كه لزوماً پوچ و بی معنی نیست (مثال: من دوست دارم شاگرد اول باشم, یا دوست دارم یك ستاره مشهور سینما باشم), بلكه تمایل صادقانه برای داشتن نگرش ها و اسناد خاصی است. زمانی كه خود ادراك شده هود ایده آل با هم همتراز باشند, فرد از عزت نفس بالایی برخوردار خواهد بود. برای مثال كودكی كه پیشرفت تحصیلی درخور توجهی دارد و برای صفات و ویژگی های واقعی خود ارزش مثبتی قائل است برعكس كودكی كه خود ایده آل او این است كه آدم مشهوری باشد و لی در واقع دوستان انگشت مشاری دارد, از عزت نفس پایین برخوردار خو.اهد بود. وجود شكاف و فاصله بین خود ادراك شده و خود ایده آل عاملی است كه مشكلات مربوط به عزت نفس را به وجود می آورد (پپ و همكاران, ۱۹۹۹).
از عزت نفس "بالا و پایین" چه چیز استنباط می شود؟ عزت نفس بالا به عنوان یك دیدگاه سالم از خود مورد بررسی قرار گرفته است, یعنی دیدگاهی كه بطور واقع گرایانه كمبودها و نقاط مختلف ضعف را در بر می گیرد ولی نه به آن شدتی كه منجر به انتقاد شدید از فرد شود. شخصی كه از عزت نفس برخوردار است خودش را به گونه مثبتی ارزشیابی كرده برهورد مناسبی نسبت به نظریات مثبت خود و دیگران دارد. در مقابل كسی كه به عزت نفس پایین مبتلا است اغلب نوعی نگرش مثبت مصنوعی نسبتا به دنیا داردو در نا امیدی تلاش می كند تا به دیگران و خودش نشان دهد كه او شخصی لایق است و یا ممكن است به درون خویش انزوا گزیند و ار ارتباط با دیگرانی كه از آنها می ترسد, اجتناب نماید. شخص مبتلا به عزت نفس پایین اساساً فردی است كه اتحساس غرور كمی در خودش ادراك كرده است, خود پمنداره و به تبع آن عزت نفس بر اساس تركیبی از مسایل و موضوعاتی كه در زندگی برای ما اهمیت دارند ساخته شده است, به عنوان مثال یك كودك تجاربی را كه در زمینه های ورزشی, آموزشگاهی و دوست یای داشته و در آنها به موفقیت نایل شده است بیان می كند. عزت نفس این كودك به اهمیتی كه او برای هر كدام از موارد نام برده قائل است بستگی دارد. اصولاً اگر كودك زمینه هایی كهع در آنها فعالیت داشته است, با ارزش بداند, عزت نفس كلی او بالا خواهد بود, در حالی كه اگر وی آن زمینه ها را بی ارزش بداند, عقاید منفی در مورد خودش خواهد داشت. بعضی افراد برای توانایی ها یا ظرفیت های خوبی كه دارند ارزش قائل نیستند و در مقابل برای آنچه كه فاقد آن هستند ویا به نسبت كمتری از آن برخورداند ارزش فراوانی قائل می شوند.
روشن است كه این گونه افراد مشكلات بیشتری در ارتباط با عزت نفس كلی خواهند داشت (بیابانگرد, ۱۳۸۰).
● اهمیت عزت نفس:
همه افراد, صرف نظر از سن, جنسیت, زمینه فرهنگی, جهت و نوع كاری كه در زندگی دارند, نیازمند عزت نفس هستند. عزت نفس واقعاً بر همه سطوح زندگی اثر می گذارد. در حقیقت بررسی های گوناگون روان شناسی حاكی از آن است كه چنانچه نیاز به عزت نفس ارضا نشود, نیازهای گسترده تر نظیر نیاز به آفریدن پیشرفت و یا درك استعداد بالقوه محدود می ماند. بخاطر می آورید وفتی كه كسی كارتان را تحسین می كند یا وقتی كه طرحی را به نحو خوبی به پایان می رسانید, چه احساس خوشی به شما دست می دهد.
افرادی كه احساس خوبی نسبت به خود دارند, معمولاً احساس خوبی نیز به زندگی دارند. آنا ن می توانند با اطمینان با مشكلات و مسولیت های زندگی مواجه شوند و از عهده آنها بر آیند (اسلامی نسب, ۱۳۷۶).
اكثر نظریه های روان شناختی كلاسیك و معاصر, بر این عقیده متفق هستند كه همه افراد, نیاز فزاینده ای به عزت نفس دارند. در واقع از زمانیكه ویلیام جیمز كتاب اصول روان شناسی خود را منتشر كرد تا جدیدترین مطالعات تجربی كه امروزه درباره عزت نفس انجام می پذیرد كه عزت نفس تعیین كننده مشكل های متعدد رفتار آدمی می باشد, تحقیقات جدید در بال اهمیت عزت نفس, به تدوین تئوری های مهار كننده وحشت انجامیده است (گرینبرگ[۷] و سولمن[۸], ۱۹۹۹). تئوری های مهار كننده وحشت تا حدودی بر اساس تحقیقات ارنس بیكر[۹] (۷۵-۱۹۷۳) نضج گرفت. این تئوری بیان می كند كه عزت نفس یكی از جنبه های شخصیتی آدمی است كه در دنیای ذهنی فرد, از ارزش بالایی برخوردار است و افراد عزت نفس را بوسیله پایدار سازی مفهوم واقعیت نگه می دارند و به وسیله درونی كردن ارزش ها كه توصیف كننده نقطه نظرشان است, زندگی می كنند. این تئوری بیان می كند كه هر فرد آدمی, نیاز فزاینده ای به عزت نفس دارد. چرا كه عزت نفس هسته مركزی جنبه های روان شناختی آدمی است و او را از اضطراب محافظت می نماید و او را نسبت به آسیب پذیری و فناپذیری آگاه می گرداند. نقش محوری عزت نفس در محافظت فرد از اضطراب در تعامل های اولیه فرد با والدیدن مدرسه, دوستان و اجتماع رئیسه دارد. در سالهای اولیه زندگی اولیه- زندگی, تحقق نیازها, محبت و محافظت والدین مبنای اولیه عزت نفس كودكان و بتدریج كه استانداردهای خوب و اندیشمد والدین, درونی می شوند و احساسات ایمنی وامنیت در رابطه با آن شكل می گیرند, عزت نفس واجد بنیان و اساس محكمی می گردد. در چنین مواقعی عزت نفس شخص, او را از اضطراب محافظت می نماید و امنیت خاطر او را فراهم می آورد (گرینبرگ و سولمن, ۱۹۹۹). از آنجا كه عزت نفس فرد زمینه و اساس ادراك وی از تجارب زندگی را فراهم می سازد, دارای ارزش ویژه ای است. شایستگی عاطفی – اجتماعی كه از خود ارزیابی مثبت منتج می شود, می تواند به عنوان سپر یا نیرویی در مقابل مشكلات خطیر آینده به نوجوان كمك كند. شاهد این مدعا, راهنمایی تشخیص و آماری بیماری های روانی[۱۰] (DSMIII- R) (انجمن روان پزشكان امریكا, ۲۰۰۰) است كه از عزت نفس پایین به عنوان نشانگان مرضی چند اختلال نوجوانی نام برده است. دو مثال متفاوت از این اختلال, یكی اختلال كمبود توجه است كه با بی توجهی و تكانه ای بودن مشخص می شود و دیگری اختلال اجتنابی, شكل شدیدی از اضطراب اجتماعی است (بیانگر, ۱۳۸۰). بهره مندی از عزت نفس علاوه بر آن كه جزئی از سلامت روانی محسوب می شود, با پیشرفت تحصیلی نیز مرتبط است. محققان بسیازی دزیافته اند كه بین عزت نفس مثبت و نمرات بالا در مدارس رابطه وجود دارد (پپ و همكاران, ۱۹۹۹). خلاصه اینكه عزت نفس یك حنبه مهم در كار كرد یا كنش كلی فرد است و یا زمینه های دیگر چون سالمت روانی – اجتماعی و عملكرد تحصیلی وی در ارتباط است.
● ابراهام مازلو:
ب: دیدگاه های نظری:
مازلو هدف و آرمان اصلی انسان را تربیت و تقلای او را دست یافتن به مرتبه والای انسانی و همانا تحقیق خویشتن یا خود شكوفایی می داند. وی مراتبی را برای دسترسی به این آرمان به صورت سلسله مراتب نیازها تدوین نموده كه یكی از آن مراحل را احساس ارزش و احساس عزت نفس بیان می دارد كه در ذیل ضمن بحث و بررسی نظریات مازلو پیرامون عزت نفس سایر سلسله مراتب نیازها را به طور مختصر بیان می كنیم. به این ترتیب شرط اولیه دست یافتن به خود شكوفایی ارضای چهار نیازی است كه در سطوح پایین سلسله مراتب قرار گرفته و عبارت است از:
۱- نیاز های جسمانی و فیزیولوژیك.
۲- نیازهای ایمنی.
۳- نیازهای محبت و احساس تعلق ها.
۴- نیاز به احترام یا نیاز به عزت نفس (شولتس, ۱۳۷۶, ص ۱۱۵).
۱- نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیك: این دسته از نیازها كه در سلسله مراتب هرم نیازها از نظرمازلو در قاعده آن قرار دارد, شامل نیاز به غذا, آب, هوا, خواب و رابطه جنسی است كه ارضاشان برای بقا ضروری است از این رو در این مرحله نیازهای جسمانی نیرومندترین نیاز ها است.۲- نیاز به ایمنی:
پس از رفع نیازهای فیزیولوژیك نیاز ایمنی, انگیزه انسان قرار می گیرد كه شامل ایمنی, ثبات, حمایت, نظم و رهایی از ترس و اضطراب است به اعتقاد مازلو همه ما تا اندازه ای نیاز داریم كه امور, جریانی عادی و قابل پیش بینی داشته باشند, نحمل عدم اطمینان دشوار است. در نتیجه می كوشیم تا سر حد توانایی به امنیت, حمایت و نظم دست می یابیم (همان منبع, ص ۱۱۷).
۳- نیاز به عشق و تعلق: پیوستن به دیگران, پذیرفته شدن و تعلق داشتن به گروه در این طبقه از نیازها قرار می گیرد و ممكن است برای یافتن احساس تعلق, به گروه یا باشگاهی بپیوندیم و ارزش ها یا ویژگی های آن را بپذیریم یا لباس متحد الشكل آن را به تن كنیم. با ایجاد رابطه نزدیك و مهر آمیز با دیگری نیاز به محبتمان را بر می آوریم.
۴- نیاز به احترام و عزت نفس: به این ترتیب پس از ارضای نیازهایی كه بر شمردیم نیاز به احترام و عزت نفس در درجه اول اهمیت قرار گرفته و به عنوان انگیزه رفتار و عملكرد انسان قرار می گیرد كه شامل نیاز به احساس ارزش, در نظر گرفتن خود و دیگران, احساس موفقیت و مسولیت می باشد. به بیان دیگر نیازهای عزت نفس شامل اجرا, دستیابی و نشان دادن كفایت در كارها مورد تایید و شناخت دیگران واقع شدن می باشد (اتكینسون, ۱۳۷۸, جلد اول, ص ۵۵۶).
مازلو در كتاب انگیزش و شخصیت در توضیح نیاز به عزت نفس می گوید: همه افراد جامعه ما (بجز برخی بیماران) به یك ارزشیابی ثابت و استوار و معمولاً عالی از خوشان, به احترام به خود یا عزت نفس یا احترام به دیگری تمایل دارند ولی در جای دیگر می گوید: این سطح از نیازها را می توان در دو مجموعه فرعی طبقه بندی كرد اول اینكه آنها عبارت از: تمایل به قدرت, موفقیت, كفایت,سیادت, شایستگی, اعتماد در رویارویی با جهان, استقلال و آزادی. دوم اینكه در ماچیزی هست كه می توانیم آن را تمایل به اعتبار و حیثیت (كه آن را احترام دیگران نسبت به خودمان می توان تعریف كرد), مقام, شهرت, افتخار, برتری, معروفیت, توجه و اهمیت و حرمت یا تحسین بنامیم ( مازلو, ۱۳۷۷, ص ۸۲).
مازلو در مورد پیامدهای عدم ارضای این اسطح از نیازهای پنجگانه می نویسد:
ام بی اعتنایی به این نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت, ضعف و درماندگی می شود كه این احساسات نیز خود به وجود آورنده دلسردی و یاس اساسی خواهد شد و یا اینكه گرایش های روانی نژندی یا جبرانی را به وجود خواهد آورد. ارزشیابی ضرورت اعتماد به نفس بنیادی و درك این مطلب زا كه مردم بدون آن چقدر احساس درماندگی می كنند و می توان از طریق مطالعه روان نژندی ناشی از ضربه شدید روحی بدست آورد (همان منبع, ص ۸۳).
وی در ادامه بحث به نتایج ارضا این سطح از نیازهای آدمی اشاره كرده اظهار می دارد:
ارضای نیاز به عزت نفس به احساساتی از قبیل اعتماد به نفس, ارزش, قدرت, لیاقت و كفایت, مفید و مثمر بودن در جهان منتهی می شود. احساسات اتكا به خود, احترام به خود, حرمت به نفس, اطمینان و اعتماد به خود, احساس توانایی توفیق, شایستگی, موفقیت, قدرت نفس, شایستگی احترام, قدرت رهبری و استقلال از نتایج مثبت ارضای نیاز به عزت نفس می باشند (شولتس, ۱۳۷۶, ص ۱۱۸).
شولتس درباره عزت نفس می گوید: احترام به خود یك احترام درونی است. احساس ایمنی درونی و اعتماد, خود را ارزشمند و شایسته احساس نمودن كه برای دستیابی به آن باید "خود" راستین را شناخت و نقاط ضعف و قوت را دریافت بگونه ای كه اگر ندانیم چیستیم و كیستیم نمی توانیم به خود احترام بگذاریم (همان منبع, ص ۱۱۸). مازلو سالمترین و ثابت ترین حرمت به نفس را مبتنی به احترام استحقاقی از سوی دیگریان و نه شهرت ظاهری و تمجید بی مورد دانسته است بنابراین به برطرف شدن این نیاز ها كه مورد بحث این تحقیق نیز می باشد, انسان بسوی كمال مطولوب كه همانا تحقیق خویشتن و خود شكوفایی است قدم بر می دارد.
- نیاز به خود شكوفایی: نیاز به خود شكوفایی عالی ترین نیازها است و اجتیاج آدمی را به درك حقایق و درك زیبایی نشان می دهند و به بروز و ظهور استعدادها و ذوق او میدان می دهند. این نیازها ضمناً منشا كشف مجهولات و ایجاد علوم و فنون و هنرهای زیبا بوده و از این پس نیز خواهد بود (سیاسی, ۱۳۷۴, ص ۲۲۴).
● آلفرد آدلر:
مباحثی از روان شناسیب كه اختصاصاً به عزت نفس می پردازد و آن را به عنوان یك متغیر با نفوذ و با اهمیت عنوان می نماید, تئوری شخصیتی است كه آدلر ارائه نموده است. آدلر اگر چه كاربرد عزت نفس را در درمان و بسط و توضیح تئوری اش بكار می گیرد اما به وضوح, اهمیت عزت نفس را دریافت نموده است (اسمیت, ۱۹۸۷, ص ۳۲). آدلر مكتب خود را "روان شناسی فردی" نامید و نخستین كسی بود كه جنبه اجتماعی بودن آدمی را بیان كرد وی در كتاب اصول تجربی و نظری روان شناسی فردی خود, بر اعمال و رفتار آدمی كه زاییده كششهای اجتماعی است تاكید می نماید, روان شناسی آدلری تاكید می كند كه تعارض از درون شخصیت سرچشمه نمی گیرد بلكه بین شخصیت و جهان اجتماغی فرد است (منصور, ۱۳۷۹, ص ۱۱). نكات بارز نظریات آدلر و كمك های وی در چند مورد خلاصه می شود: یكی از كمك های معنوی آدلر به روان شناسی مفهومی است كه او از عفده حقارت بدست داده است. عقده حقارت و تلاش در راه تفوق و برتری, نقطه شروع "شیوه زندگی" است. دومین كمك آدلر تاكید بر كیفیت محیط خانواده و شبكه روبط اجتماعی افراد خانواده است. رد مفهوم دو بعدی خود آگاهی و نا خود آگاهی و اعتقاد به اینكه انسان موجودی خود آگاه است و معمولاً از علل رفتار و هویت خویش آگاهی دارد و در نهایت "من خلاقه" كه بر غنای روان شناسی فردی اشاره دارد كه به نظر آدلر هسته اصلی و اساسی تحقق نفس و بی همتای شخصیت است از جمله خطوط عمده روان شناسی فردی آدلر می باشد (شفیع آبادی و ناصری, ۱۳۷۵, ص ۹۳). خود خلاق یك نظام شخصی و ذهنی است كه تجربه های فرد را تعبیر می كند, به آنها معنا می بخشد و از طریق جستجو و تحقیق, اقدام به خلق آنها می نماید تا شیوه زندگی كه منحصر به خودش می باشد, محقق سازد. خود خلاق ویژگی هایی چون وحدت, ثبات و فردیت به شخصیت می بخشد و سرچشمه فعال زندگی است (هال, ۱۳۷۹, ص ۱۸). آدلر, ساخت شخصیت را ارثی نمی داند بلكه اكتسابی می داند. پس از تولد, طفل تا زمانی كه شخصیت وی به طرف معینی جهت گیری نكرده می داند با آن چكار باید كند. خط راهنمود دهنده كه شخصیت در نخستین سال های زندگی برای خود تدارك می بینند, همانا هشیار شدن به تجهیزات سرشتی, نقیصه های خود, ناثیر محیط اطراف و به كار گرفته شدن این مصالح توسط نیروی خلاق فرد است كه در یك طرح و هدف, در ساخت شخصیتی كه هدف خاص خود را دارد, همگرا می شود (منصور, ۱۳۷۹, ص ۱۲).
شیوه زندگی, تركیبی مشخص و منحصر به فرد از انگیزه ها, خصلت ها, علایق و ارزش هاست كه در هر عملی كه فرد انجام می دهد تجلی می شود كه تعیین كننده نحوه اندیشیدن, آموختن و رفتار كردن است (هال, ۱۳۷۹, ص ۱۹). بنابراین این طرح از پیش تعیین شده كه زیر بنای تمام زندگی روانی را تشكیل می دهد و تمام رفتار فرد از آن نشات می گیرد, در سال های نخست زندگی فراهم می شود كه نقطه عطف آن بر نحوه كیفیت روابط والدین و كودك استوار می شود. رابطه بین مادر وكودك, تماس بدنی و روانی به هنگام شستشو, نظافت و لبخند ها و واكنش های كودك, در تحكیم روابط مادر و كودك بسیاری اساسی است در این مقطع زمانی, شرایط باید به گونه ای فراهم شود كه فرد متوجه ارزش شخصی و قدرت خویش شود و در نتیجه آن تمایل به تسلط یافتن كه در نهاد هر كسی نهفته است ارضا می گردد. موفقیت ها, توانایی های و عمل چیزی جز اثبات شخصیت واحساس مهمتری نیست (منصور, ۱۳۷۹, ص ۱۷). اعتقادات مربوط به یوه زندگی به چهار گروه تقسیم می شود:
۱- مفهوم خود یا خویشتن پنداری یعنی اعتقاد به اینكه "من كه هستم".
۲- "خود" آرمانی یا اعتقاد به اینكه "من چه باید باشم" یا "مجبورم چه باشم تا جایی در میان دیگران باشم".
۳- اعتقادات اخلاقی یعنی مجموعه ای از چیزهایی كه فرد درست یا نادرست می داند (شفیع آبادی و ناصری, ۱۳۷۵, ص ۹۴).
بنابراین شالوده شیوه زندگی فرد از همان اوان كودكی ریخته می شود و فرد بنا به ویژگی و كیفیت سه عامل بدنی, روانی و اجتماعی, شیوه خاصی برای برتری جویی و جبران احساس حقارت در پیش می گیرد كه بندرت در سال های بعدی زندگی دگرگون می شود. برتری جوئی تسلط بر دیگران و كسب امتیازات اجتماعی نیست بلكه وحدت بخشیدن به شخصیت است و كوششی است برای آنكه شخص بهتر و كاملتر شود, استعداد ذاتی و بالقوه خود را بالفعل گرداند, به عبارتی برتری جویی از نظر "آدلر" گام برداری در راه كمال خود می باشد (سیاسی, ۱۳۷۴, ص ۱۱۲).
[۱]. cooley
[۲]. May
[۳]. Angyal
[۴]. Buhler
[۵]. Percieves - self
[۶]. Ideal- sel
[۷]. Geringerg
[۸]. Solmon
[۹]. Baiker
[۱۰]. Dianostic and Statistical Manual of Mental Disorders.
منبع : مؤسسه تحقیقاتی ایران زمین پارسیان


همچنین مشاهده کنید