سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

سخت و آسان


سخت و آسان
هفته قبل همین روزها اغلب دانش آموزانی كه به مدرسه می رفتند یك دسته گل یا یك بسته كادوشده دردست داشتند. خیلی هم مراقب دسته گل و یا آن بسته بودند. همانطور كه احتمالاً می دانید هفته گذشته هفته معلم بود. یادش بخیر دوران تحصیل. این روزها اگر در مقطع راهنمایی یا دبیرستان بودیم باید تصمیم می گرفتیم از بین آن هفت، هشت، ده معلم كدام یك را انتخاب كنیم تا برایشان كادو یا دسته گل ببریم.
قطعاً نمی توانستیم برای همه آنها چیزی ببریم. باید می نشستیم و فكرمی كردیم تا ببینیم كدامیك محبوب تر است. گاهی سخت بودن درس را هم لحاظ می كردیم. اما حتی سراغ معلم های بدخلق كلاس نمی رفتیم.
چه شیطنتی كردیم سال دوم دبیرستان. همه كلاس متفق القول شدیم تا برای معلم فیزیك كه نه خوب درس می داد و نه اخلاق خوبی داشت نفری یك حل المسائل فیزیك بخریم و كادو كنیم و به او بدهیم. بنده خدا نزدیك به ۴۰ حل المسائل فیزیكی كادویی گرفت. اصرار كردیم كادوها را بازكند. چند كادویی اول را كه بازكرد فهمید موضوع ازچه قرار است. كلاس را ترك كرد و بعد هم از آن مدرسه رفت!
بگذریم. هفته معلم بهانه ای شدتا برای «شبیه زندگی» امروز سراغ معلم جوانی برویم تا از شغل او بپرسیم و از حال و هوای كلاس های درس این دوره و به نوعی خاطرات دوران تحصیل را برای خودمان تجدید كنیم.
رضا شكوری معلم مقطع راهنمایی و حدود چهارسالی است كه تدریس می كند. او كه دانشجوی سال آخر رشته مهندسی صنایع است، می گوید: از دوران دبیرستان دوست داشتم كه تدریس كنم و معلم بودن را تجربه كنم.
رضا اضافه می كند: البته هیچوقت به معلم بودن و یا معلم شدن به عنوان یك شغل نگاه نمی كردم. گرچه در هر صورت برای من به عنوان یك منبع درآمد نیز شده است. اما اگر هم قرار باشد كه شغل باشد بسیار متفاوت با دیگر مشاغل است.
وقتی ازاو درمورد تفاوتش می پرسم می گوید: اغلب شغل ها نیازمند دو توانمندی هستند. اول علم به آن شغل و حرفه و دیگر تجربه، كه دركنار هم بودن این دو مقوله باعث حرفه ای شدن و پیشرفت درآن می شود. اما شاید معلمی تنها شغلی باشد كه برای موفقیت در آن قبل از علم و تجربه نیازمند عشق به این كار است.
رضا معتقداست اغلب شغل ها را بدون اینكه حتی عاشق آن باشد می توان به خوبی انجام داد. اما درخصوص معلمی اگر هرچقدر هم به دروس مسلط باشی ولی عاشق تدریس، كلاس، بچه ها، گچ و تخته نباشی نمی توانی موفق باشی.
او سال اول تدریسش را فراموش نمی كند كه نگران بود نكند به واسطه بی تجربگی نتواند كلاس را اداره كند. اما عشق و علاقه به تدریس باعث شد بزودی یكی از محبوب ترین معلم های كلاس شود.
او می گوید: اگر معلمی، كارش را صرفاً به عنوان منبع درآمد انتخاب كرده باشد و به آن به عنوان یك حرفه نگاه كند نمی تواند با دانش آموزان ارتباط خوبی برقرار كند.
این معلم جوان به سالهای دوران تحصیل اشاره می كند و می گوید: اگر یادتان باشدبعضی معلم ها با وجود اینكه سواد خوب و سابقه زیادی هم داشتند كلاسشان خیلی قابل تحمل نبود، زیرا علاقه و عشقی دركار نبود.
رضا اولین روز تدریسش را فراموش نمی كند كه خیلی مضطرب و نگران بود. اما سعی كرد دیگر معلمان و بچه ها متوجه این موضوع نشوند. نمی دانست وقتی وارد كلاس می شود باید چه كند، اما طرحی به ذهنش رسید كه هرسال دراولین جلسه كلاس آن را انجام می دهد. وارد كلاس شد، بعد از برپا، برجا روی تخته اسم و فامیلش را نوشت و بعد شروع كرد با همه بچه ها دست دادن.
برای بچه ها عجیب بود كه معلمی با همه آنها دست بدهد و حال و احوالپرسی كند.
رضا سال اول به نوعی آچار فرانسه مدرسه بود و درس های مختلفی را تدریس می كرد و باعث شده بود ارتباطی خوب و صمیمی با بچه ها برقرار كند.
او معتقداست یك معلم باید علاوه بر صبر و حوصله بتواند ارتباط خوبی با بچه ها برقراركند و این به هنر معلم وابسته است.
میهمان شبیه زندگی این هفته كه چهارمین سال تدریس را می گذراند، فكرمی كند امسال آخرین سالی باشد كه تدریس می كند و اگر بخواهد به كار تدریس ادامه بدهد، شاید یكی دو روز در هفته را به این كار اختصاص دهد.
او می گوید: معلم مانند نردبانی است كه باعث بالارفتن دیگران می شود و اگر حواسش به زندگی و پیشرفت نباشد درهمان وضعیت می ماند.
البته او از اینكه نردبان ترقی و پیشرفت دیگران می شود خوشحال است. چرا كه خیلی ها هم برای او نردبان بوده اند. او معتقداست یك معلم ضمن تدریس باید متوجه رشد خودش نیز باشد.
رضا از این مدت خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارد. برای او تمام دقایق حضور در كلاس بسیار جذاب است. این كه به بچه ها درس می دهی، با آنها می گویی و می خندی، از آنها امتحان می گیری، حضور و غیاب می كنی و...
وقتی صحبت از درآمد تدریس می شود، می خندد و می گوید: همان اول كه شروع به تدریس كردم می دانستم كه توی این كار خیلی پول نیست. ولی بعضی ها از تدریس خصوصی درآمد خیلی زیادی دارند.
می گوید: قصه تدریس خصوصی كاملاً فرق می كند و از طرف دیگر برای همه چنان درآمدهای بالایی ایجاد نمی شود.
رضا كه هیچوقت به تدریس خصوصی فكرنكرده است، می گوید: گاه پیشنهاد تدریس خصوصی می شود اما هیچوقت نتوانسته ام خودم را متقاعد كنم تا روبروی یك دانش آموز بنشینم و تلاش كنم تا چیزی را به او بفهمانم تا مثلاً فلان مقدار پول بگیرم. او معتقداست تدریس سركلاس حال و هوای خاصی دارد و بیشتر شبیه زندگی است.
همانطور كه خودت بزرگ می شوی و رشد می كنی. رشد بچه های قد و نیم قدی را می بینی كه دوستت دارند و تو هم آنها را دوست داری.
بچه هایی كه چهارسال قبل رضا معلم آنها بود الآن درحال تحصیل در مقطع متوسطه هستند و خیلی از آنها هرازگاهی می آیند و به او سرمی زنند. او كه از دیدن آنها بسیار خوشحال می شود تصورمی كند توانسته آنطور كه باید در كارش موفق باشد.
به او می گویم: از جذاب بودن این شغل گفتی حالا از سختی هایش بگو. می خندد و می گوید: بالاخره هر شغلی برای خودش مشكلاتی هم دارد، دو ساعت با سی، چهل دانش آموز سروكله زدن كار خیلی آسانی نیست. گاهی كه بی حوصله هستم یا درگیر امتحانات دانشگاه خودم هستم كار خیلی سخت می شود و باید خیلی مراقب باشم كه مبادا بداخلاق شوم.
او بعد از سال دوم تاحدودی توانست مسؤولان مدرسه را متقاعد كند كه روش خودش را برای تدریس داشته باشد مثل اینكه بعضی اوقات كلاس را تعطیل كند تا بچه ها به حیاط بروند یا اینكه در كلاسش باز است و بچه ها به راحتی بتوانند از كلاس بیرون بروند.
رضا فكر می كند باید به بچه ها فرصت داد خودشان را باور كنند و در مدسه زندگی اجتماعی را تجربه كنند.
او می گوید: متأسفانه مدرسه ها ساختمانهای چند طبقه ای هستند كه بچه ها به واسطه اجبارهای مختلف باید ۱۲ سال آنجا را تحمل كنند. در صورتی كه اگر عاشق كلاس درس و محیط مدرسه باشند علاوه بر مطالب موجود دركتاب ها خیلی چیزهای دیگر را نیز می توانند یادبگیرند.
همیشه به روش های غلط آموزش و پرورش اشاره می شود اما اینكه چه كسی قرار است این روش ها را تغییر دهد معلوم نیست.
او برای اینكه بتواند ارتباط خوبی با بچه ها برقراركند آنها را به اسم كوچك صدا می كند، بچه ها نیز اغلب از این موضوع خوشحال می شوند. رضا تصورمی كند یك معلم می تواند تأثیر بسیارعمیقی روی رفتار و نگرش بچه ها داشته باشد.
رضا به این حرف اعتقاد دارد كه معلمی شغل پیامبران است. حرف كاملاً درستی است. در دنیای امروز انسانها دیگر هیچ الگوی مناسبی ندارند.
پیامبران همیشه الگو بوده اند و به واسطه رفتار پرمهرشان مردم هم سعی می كردند مثل آنها باشند. رضا معتقداست یك معلم اگر بتواند و فرصت داشته باشد با ارتباط مؤثر می تواند بسیار الگوی مناسبی برای دانش آموزان باشد. او می گوید: خاطرات دوران تحصیل خودتان را اگر مرور كنید قطعاً با معلم محبوبی مواجه می شوید كه دلتان می خواست مثل او باشید.
به روزهای آخر سال تحصیلی نزدیك می شویم و برای این معلم جوان این روزها دوست داشتنی است و نگران كننده.
دوست داشتنی چون یكسال تحصیلی را پشت سر گذاشته است و از طرف دیگر فكرمی كند دلش برای بچه ها و كلاس تنگ خواهدشد.
تصحیح كردن برگه بچه ها برایش خیلی سخت است چرا كه فكرمی كند اگر دانش آموزی نمره پایینی بیاورد به نوعی نتیجه كار او و دانش آموز محسوب می شود.
رضا شكوری _ معلم
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید