جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

نقش قرآن در اندیشه سیاسی


نقش قرآن در اندیشه سیاسی
امیر رضایی در كتاب كاربرد آیات قرآنی در اندیشه سیاسی دكتر شریعتی، آیاتی را كه دكتر شریعتی در ۳۵ مجلد مجموعه آثار خویش آورده، جمع آوری كرده است. نویسنده، تنها آیاتی را كه در اندیشه سیاسی دكتر شریعتی قرار می گیرد، استخراج نموده و خلاصه ای از تفاسیر مربوط به آن را آورده است. البته بیشتر مطالب اكثر كتاب های دكتر شریعتی به مسائل اجتماعی و فرهنگی مربوط است، و به تبع آن، آیات به كار رفته در آثار دكتر شریعتی؛ اما نویسنده می كوشد آیاتی را كه حتی بخشی از آن سیاسی است ذكر كند و تنها همان بخش و تفسیر مربوط به آن را بیاورد. به عقیده نویسنده، دكترشریعتی نوترین و بهترین تفسیرها را از آیات قرآن در كتاب هایش به عمل آورده است.
●آیات سیاسی قرآن
مهم ترین آیاتی كه دكتر شریعتی از آن برداشت و بهره برداری سیاسی می كند، به ترتیب سوره های قرآنی عبارتند از:
"لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسك بالعروهٔ الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم ؛ در دین هیچ اجباری نیست راه از بیراهه به خوبی آشكار شده است، پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار كه آن را گسستن نیست، چنگ زده است و خداوند شنوای داناست."(۱)
شریعتی در توضیح این آیه می نویسد: مسئله اساسی این است كه مردم حق و باطل و هنجار و ناهنجار را در زمان و در نظام خویش تشخیص بدهند. روشنفكر فقط باید این دو را در نظر مردم مشخص سازد. انتخاب با خود مردم بوده و انتخاب مردم مسلم است لذا نیازی به دیكتاتوری در نظام اجتماعی نیست.
"كنتم خیر امهٔ اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله ولو آمن اهل الكتاب لكان خیراً لهم منهم المومنون و اكثرهم الفاسقون؛ شما بهترین امتی هستید كه برای مردم پدیدار شده اید، به كارهای پسندیده فرمان می دهید و از كار ناپسند باز می دارید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل كتاب (همه) ایمان آورده بودند، قطعاً برایشان بهتر بود. برخی از آنان مومن اند ولی بیشترشان نافرمانند."(۲)
شریعتی در این باره می گوید: "وصایت"، آن طور كه تشیع علوی می گوید، انتصاب است نه انتخاب به این معنا كه پیامبر، به عنوان رهبر و وصی، بهترین و لایق ترین كسی را كه برای ادامه رسالتش می شناسد، به مردم معرفی می كند و رهبری او را به مردم توصیه می كند. این توصیه یك سفارش ساده نیست كه مردم بتوانند به آن عمل نكنند، زیرا مردم موظف اند رهبری داناترین و پاك ترین انسان را بپذیرند، چنین كسی را پیغمبر به مردم می شناساند، تا بدین طریق جامعه اسلامی طی دوازده نسل ساخته شود، و این رهبران، جامعه اسلامی را در نهایت به آستانه ای برسانند كه امتی تشكیل شود تا مصداق این آیه كریمه باشد و در آن عناصر فساد و بردگی و استثمار و فریب مردم نابود كردند و هر فردی از مسلمان ها به رشد و آگاهی سیاسی و خود آگاهی دینی برسد و شایستگی این را پیدا كند كه بر اساس حكم دیگر اسلام (یعنی بیعت) سرنوشت خود را پس از دوره "وصایت"، خود انتخاب كند.
"یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعواالرسول و اولی الامر منكم فان تنازعتم فی شی فردوه الی الله و رسوله ان كنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلك خیر و احسن تاویلا؛ ای كسانی كه ایمان آورده اید، خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز اطاعت كنید. پس هر گاه در امری دینی اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به كتاب خدا و سنت پیامبر او عرضه بدارید. این بهتر و نیك فرجام تر است."(۳)
به اعتقاد شریعتی در روزگاری كه رهبری، مشخص و علنی نیست و دستگاه های تبلیغاتی و ارتباطی نیز نمی توانند آزادانه عمل كنند، كنجكاوی كردن، "اما" گفتن و ... خطرناك است. باید اطاعتی كوركورانه و تشكیلاتی داشت و همین كه از رهبری قابل اعتماد فرمان رسید، بی چون و چرا اطاعت كرد؛ همان اصلی كه امروز در تشكیلات مبارزه مخفی می گویند. (بی چون و چرا از رهبری اطاعت كنید، بی شك اگر منحرف شدید، می توانید او را از پشت و پنهانی بزنید، اما از او رسماً سرپیچی نكنید). این معنای تقلیدی است كه در تشیع وجود دارد و شیعه پیروی از امام را بر اساس آیه "اطیعوا... . و اطیعواالرسول و اولی امرمنكم" توجیه می كند و امام را اولی الامر می داند كه خدا اطاعتش را در ردیف اطاعت از خود و اطاعت از رسول برشمرده است؛ همین تقلید نیز برای رهبر غیر امام معصوم، كه نائب اوست، در شیعه شناخته می شود. می بینیم كه این تقلید، یك تقلید اجتماعی و تشكیلاتی است، نه تقلید عقلی و بی مسئولیت.
"ولو شئنا لرفعناه بها ولكنه اخلد الی الارض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل علیه یهلث او تتركه یلهث ذلك مثل القوم الذین كذبوا بآیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفكرون. و اگر می خواستیم، خود او را به وسیله آن آیات بالا می بردیم. اما او به دنیا گرایید و از هوای نفس خود پیروی كرد، از این رو داستانش چون داستان سگ است. اگر بر آن حمله ور شوی، زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كنی باز هم زبان از كام برآورد. این مثل آن گروهی است كه آیات ما را تكذیب كردند. پس این داستان را برای آنان حكایت كن، شاید كه آنان بیندیشند."(۴)
وقتی كه صحبت از "بلعم باعور" می شود، یعنی نشانه و سمبل كسانی كه در طول تاریخ بشری، به نفع گروه برخوردار حاكم - كه خودشان هم جزء آن گروه بودند - به ضرر مردم تحریف می كردند. قرآن به این جا كه می رسد، اصلاً ملاحظه تعبیر و ادب ظاهری و متداول را نمی كند و می گوید: "فمثله كمثل الكلب" یعنی مثال این ها مثال سگ است. چنین لحنی از این حكایت می كند كه اینها باعث نابودی استعدادهای بشری در طول تاریخ بوده اند و این توقف ها و ركودها و نابودی قهرمانان بزرگ و نابودی روح های بزرگ را در طول تاریخ بشری تثبیت می كردند و همین ها بودند كه تمام اثرات كوشش و جهاد و مبارزات پیغمبران به حق و دین به حق را در تاریخ از بین بردند. این طرز تعبیرات، حكایت از شدت نفرت نسبت به رسالت ملعون مذهب شرك در تاریخ می كند.
"و ما كان الله لیعذبهم و انت فیهم و ماكان الله معذبهم و هم یستغفرون. ولی تا تو در میان آنان هستی، خدا بر آن نیست كه ایشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش می كنند، خدا عذاب كننده ایشان نخواهد بود.(۵)
اسلام دین خداست و برای نجات آمده، اما می بینیم كه نجات نداده است. پس چاره ای نیست جز این كه پیروان دینی كه مدعی نجات و سیادت انسان و توده های محروم، و نابودی ظلم و جنایت، و استقرار یك نظام جهانی به نفع انسان است. معتقد باشند كه این حقیقت اگر چه در طول این هزار و چهار صد سال نتوانسته به شعارهای خود جامه عمل بپوشاند، اما خواهد پوشاند و قطعاً پیروز خواهد شد و بالاخره حقیقت محكوم، بر واقعیت باطل ولی حاكم، پیروز خواهد شد و ما منتظر چنین روز و چنین واقعه ای هستیم. چون خداوند به صراحت، وعده پیروزی اسلام را در قرآن داده كه توده های ضعیف مردم را پیشوایان بشریت خواهد كرد و زمین را به آنها خواهد بخشید و می بینیم كه تا حال این چنین نشده است، ولی در تحقیق آن شك نداریم؛ هر چند همه عوامل تاریخی و اجتماعی موجود به نابودی حق و ضعف روز افزون جبهه عدالت گواهی دهند و در این میان جز انتظار كاری نشود كرد."و قاتلوهم حتی لا تكون فتنهٔ و یكون الدین كله لله فان انتهوا فان الله ما یعملون بصیر؛ و با آنان بجنگید تا فتنه ای بر جا نماند و دین یكسره از آن خدا گردد، پس اگر از كفر باز ایستند، قطعاً خدا به آنچه انجام می دهند، بیناست."(۶)
در مسائل اجتماعی (نه در مسائل اعتقادی) الناس و الله به جای هم اند. بر این اساس هر جا می گوید: "الحكم لله" (حكومت از آن خداست) یعنی حكومت از آن مردم است نه از آنان كه خود را نماینده پروردگار خود خدا یا یكی از خویشان نزدیك خدا معرفی می كنند. "المال الله" یعنی سرمایه از آن مردم است، نه در انحصار دستگاه یا اشخاص مخصوصی به نام روحانی و كلیسا و...
"یا ایها الذین آمنوا ان كثیراً من الاحبار و الرهبان لیاكلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله و الذین یكنزون الذهب و الفضهٔ ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم؛ ای كسانی كه ایمان آورده اید، اكثریت روحانیون و رهبران مذهب یهود و مسیحیت، اموال مردم را به ناحق می خورند و آنان را از راه خدا باز می دارند (یعنی عامل ركود و انحراف و گمراهی اند) و كسانی كه زر و سیم را ذخیره می كنند و آن را در راه خدا هزینه نمی كنند، ایشان را از عذابی دردناك خبرده."(۷)ابوذر طبق همین آیه می گوید "ای معاویه! این كاخ را اگر از پول خود می سازی، اسراف است و اگر از پول مردم می سازی، خیانت" یا " ای عثمان! گدایان را تو گدا كردی و ثروتمندان را تو ثروتمند ساختی." در چنین نظامی، رژیم خلافت به رژیم سلطنتی تبدیل می شود و تجملات و تشریفات پادشاهی در حكومت اسلامی پدیدار می گردد؛ شهوت پرستی و دنیا طلبی بر پارسایی و تقوای سیاسی رژیم اسلامی چیره شده است و در مقابل چنین رژیمی باید بدون توجه به ظاهر عوام فریب اسلامی نظام، به مبارزه برخاست و این تنها راه چاره است؛ چرا كه سكوت در مقابل چنین نظامی جز یك معنا ندارد. این كه موافقی و در كار آنها شریك.
"ولا تقف ما لیس لك به علم، ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسئولاً؛ چیزی را كه بدان علم نداری، دنبال مكن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه، مورد پرسش واقع خواهند شد."(۸)
شریعتی بر آن است كه قرآن می گوید گوش و چشم و دل (احساس) همه مسئولند، یعنی جزء جزء و بند بند اندام آدمی دارای مسئولیت است. مسئولیت، مخصوص رهبر و روحانی و روشنفكر نیست. گفته می شود هر فردی، مسئول رهبری همه است و درست است كه: "هر كس با انتخابی كه می كند، چون دوست دارد كه همه مردم از او پیروی كنند و چنان كنند، با هر انتخابش، گویی برای همه عالم قانون كلی وضع می كند و مسوولیت هر فرد انسانی در زندگی اجتماعی اش به اندازه مسئولیت به عهده گرفتن سرنوشت همه انسان ها، دلهره آور و سنگین است."
"یا یحیی خذالكتاب بقوهٔ و آتیناه الحكم صبیا؛ ای یحیی! كتاب خدا را به جد و جهد بگیر و از كودكی به او (یحیی) نبوت داده ایم."(۹)
شریعتی توضیح می دهد: در آیه قبل و بعد این آیه نیز، خصلت هایی از یحیی بیان می شود كه او را شایسته و لایق رهبری و امامت قوم می كند. در تعبیر شیعه از این اصطلاح (امام) آمده است كه امام ایده آل است و تجسم عینی مسائل اقتصادی و ذهنی مذهب و نمونه عزیزی كه یك مكتب مذهبی به جامعه بشری می دهد تا در ساختمان نسل های انسانی، الگو قرار بگیرد. بنابر این امام به معنای الگو و نمونه است.قرآن، امامی است كه با كلمه ساخته شده و امام، قرآنی كه با عناصر انسانی ساخته شده است. كار و نقش امام این است كه "معالم الطریق" باشد یعنی علائم راهنمایی را نشان دهد. در این جا فردی فرض می كند كه از یك مكتب دیگر (مسیحیت یا زرتشتی یا یهودیت یا...) برای یافتن حق و حكومت حق به اسلام رو می آورد؛ یك بار حكومت را به صورت خلافتی می بیند كه خلیفه، عمامه پیغمبر بر سر دارد، اما در زیر عمامه، مظهر شرارت نهفته است. شمشیرهایی را كه در دست علی در جهادها وجود داشته و گرزهایی را كه بت خانه ها را ویران كرد (گرز توحید)، اكنون در دست كسانی می بیند كه خود مجسمه پلیدی و كفرند. چنین كسی رد پای اسلام را كجا باید بیابد؟ منبرها دست اینهاست، پیش نمازها و مفسرین و محدثین را اینها تعیین می كنند و ناشر كتاب های قرآن همین هایند. چنین فردی از كجا باید به حقیقت دست یابد؟ این است كه راه را گم می كند و به جایی می رسد كه تمام اسلام و ایده آلی كه او را به اسلام كشانده، وسیله ای برای استثمار او به نفع خلافت می شود. "علائم راهنمایی" یا "معالم الطریق"- كه پیشتر از آن نام برده شد- یعنی در این طوفان فرض ها و شهودت های سیاسی كه دستگاه حاكم بر ظاهر اسلامی به پا كرده است، چنین كسی با آن، راه خویش را باز یابد.
"قل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول فان تولوا فانما علیه ماحمل و علیكم ما حملتم و ان تطیعوه تهتدوا و ماعلی الرسول الا البلاغ المبین؛ بگو خدا و پیامبر را اطاعت كنید، پس اگر پشت نمودید، بدانید كه بر عهده اوست آنچه تكلیف شده و بر عهده شماست آنچه موظف هستید و اگر اطاعتش كنید، راه خواهید یافت و بر فرستاده خدا جز ابلاغ آشكار ماموریتی نیست."(۱۰)
شریعتی می نویسد در این جا قرآن تاكید می كند كه هدایت دینی مردم نیز تنها به دست خداست و حتی شخص پیامبر هم در این كار نقشی ندارد و كار او تنها ابلاغ پیام است و بس. در این جا اسلام می كوشد تا نقش طبقه ای را نفی كند كه در تاریخ بشر به نمایندگی از طرف خدا یا خدایان، و به نام دین و اخلاق و هدایت خلق، خود را دارای مقام ممتاز اجتماعی و حتی ذات و تبار فوق بشری می شمرند و از این طریق بر احساس و اندیشه مردم افسار می زنند، همه را اسیر رژیم "استبداد" می سازند، حقیقت دین را به مصلحت تحریف می كنند، پندارهای خویش را به كتاب خدا نسبت می دهند و مردم را به پرستش خویش وا می دارند. این جاست كه اسلام رسمیت طبقاتی چنین قدرت حاكمی را نفی می كند و این مانع بزرگ را از سر راه آگاهی و آزادی و انتخاب و هدایت راستین مردم بر می دارد و بزرگ ترین عمل انقلابی را نه تنها در مذهب بلكه در تاریخ بشر انجام می دهد. اسلام به جای "روحانی" كه یك قدرت حاكم بر عقل و علم و حقیقت یابی است، "عالم" را می نشاند، كه یك نیاز ضروری جامعه است و آگاهی دهنده و عامل رشد بینش مذهبی.
"تبارك الذی نزل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً؛ بزرگ و خجسته است كسی كه بر بنده خویش، فرقان (كتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل نمود تا برای جهانیان هشدار دهنده ای باشد."(۱۱)
در اسلام، اعمال حكومت مذهبی در جامعه اسلامی وجود ندارد و كسی "روحانی حرفه ای" نمی شود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست. هر كس مستقیماً با او در تماس است. تحصیل علوم در انحصار عده خاصی نیست؛ تحصیل هم بر هر فردی- از زن و مرد- واجب است. اصول اعتقادی مذهب، تقلید بردار نیست و تبلیغ مذهبی و اصول اخلاقی، یك وظیفه عینی و عمومی است و افراد خاصی رسماً مامور این كار نیستند.
همه سربازند و در عین حال مبلغ خلق و رابط با خالق و این است مبنای "دموكراسی انسانی" كه آزادی فرد در برابر قدرت و مركزیت جامعه تامین می شود.
"و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ و ما انسان را آفریده ایم و می دانیم كه نفس او چه وسوسه ای به او می كند و ما از شاهرگ او به او نزدیكتریم."(۱۲)
یعنی رابطه میان انسان و خداوند رابطه مستقیم است. واسطه ای میان انسان و خدا نیست. هر كس می تواند تنها نماز بخواند و مستقیماً با خدا تماس بگیرد. دین اسلام واسطه میان انسان و خداوند را از میان برده است؛ بر خلاف مذاهب دیگر كه بین انسان و خدا، واسطه قائل شده اند. مثلاً یك فرد كاتولیك، امكان ندارد عبادتش قبول باشد، مگر این كه تسلیم پاپ باشد. اگر عضو كلیسا نبود، به طور منفرد مسیحی نیست. در صورتی كه اسلام چنین قیدی ندارد. بنابر این وقتی كه خدا مخاطب ماست. نمی توانیم شخصی را واسطه قرار دهیم و این یك مسئله كاملاً اجتماعی است.
"قل اعوذبرب الفلق. من شرّ ما خلق. و من شر غاسق اذا وقب و من شر النفاثات فی العقد؛ بگو پناه می برم به خداوند سپیده دم، از شر آنچه آفریده است، از شر شب ظلمانی ای كه در آید و از شر جادوگرانی كه در بندها و گره ها افسون دمند و از شر حسودانی كه حسد ورزند."(۱۳)
دو نكته عمیق درباره این سوره ذكر كرده اند این كه اولاً، حسد از دیگر شرهایی كه باید از آنها به خدا پناه برد، جدا آمده است. و به طور استثنایی آن را یك شر مشخص در برابر همه شرهای دیگر عالم وجود نقل كرده است. ثانیاً نشان می دهد كه قرآن همیشه زنده است و از واقعیت های همیشه سخن می گوید. یعنی می بینیم كه دست های پنهان دشمن برای كوبیدن و لجن مال كردن عوامل بیداری و حركت در جامعه، همیشه از دوست كمك می گیرد و افراد مزاحم، بیگانه ها را به دست خودی ها از میان بر می دارد. زیرا اگر آنها را علناً نابود كند، بیشتر مایه تحریك و بیداری می شود.اما چگونه می توان دوست را با دست و زبان دوست فلج ساخت؟ فقط در اثر حسد. این افراد در اسلام و به خصوص تشیع، شیوه خاصی در پیش گرفته اند. مثلاً می دانیم كه در مبانی اعتقادی شیعه همچنان كه عدل و امامت هست، توسل و شفاعت و تقلید هم وجود دارد. این مبانی، بیشتر جنبه فردی و اخلاقی دارد؛ گذشته از آن ساده تر می توان تحریفشان كرد، مردم را به آن وسیله از مسائل حاد زندگی اجتماعی و پرداختن به مسئولیت های جمعی و اندیشیدن به عوامل و علل بدبختی عمومی و تضادها و تبعیض ها باز داشت، به نام تقیه و تقلید، ساكتشان كرد و به بهانه عبادت و تزكیه، به خود سربندشان ساخت. منظور از "نفاثات" عوامل پنهان كاری است كه در حكومت ظلمت، تبلیغاتی تفرقه انداز و آشوبگرانه به راه می اندازند، به سود مزدوران تبلیغاتی.
"قل اعوذ برب الناس. ملك الناس. اله الناس. من شر الوسواس الخناس. الذی یوسوس فی صدور الناس. من الجنهٔ و الناس؛ بگو پناه می برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم، از شر وسوسه گر نهانی، آن كسی كه در سینه های مردم وسوسه می كند، چه از جن و چه از انس.(۱۴)در اینجا از یك شر سخن می گوید و خدا را به سه صفت می خواند. از شر بیماری های عقل و شعوری كه پنهان است و می رود و می آید كه در درون های ناخود آگاه، آفت سودا زدگی و منگی را وادار كند سخن بگوید. شری كه از شر دشمن خارجی و حتی خائن داخلی خطرناك تر است "مرض" است نه "غرض". اینها قربانی سه طاغوتند: دشمنان مردم، روشنفكران خیانت كار و متعصبان منحط مذهبی. اینها قتل عام می كنند و قاتل نیستند، تهمت می زنند و خود نمی دانند و برای همین هم علی علیه السلام بیش از همه از همین ها رنج می برد، اما او خود می داند كه همه آزارهای این مردمان از نادانی است. قربانی جهل اند و ناچار بازیچه جور و ابزار ناآگاه خیانت و كشتن حق و خود نیز در پایان قربانی می شوند. قربانی همان ها كه ابزارشان ساخته بودند و برای همین هم علی همه تهمت ها و گستاخی ها و تفرقه ها و... را تحمل می كند و آنان را از شمار مسلمانان و حتی پیروان خویش طرد نمی كند. وقتی خطرشان جدی می شود، ناچار بر سرشان شمشیر می كشد، اما توصیه می كند كه پس از نهروان دیگر خوارج را تعقیب نكنید، آزار ندهید، بلكه از خدا بخواهید تا آگاهشان كند. "خناس" در تفسیرهای دیگر به معنای ظالم و دیكتاتور و جباری كه بر مردم مسلط است، نیز آمده است.
همچنین، در این آیه به سه صفت خدا تكیه می شود: رب، ملك و اله، كه نشانه نقش الله در جامعه انسانی است و این صفت ها فقط در رابطه با انسان معنا دارد. البته كه رب غیر ناس نیست، بلكه در این جا رب الناس و ملك الناس و اله الناس به معنای اجتماعی آمده، نه فلسفی و علمی، یا كلی.
●نتیجه سخن
بی شك كتابی كه برای اداره زندگی بشر آمده است، نمی تواند از ابعاد سیاسی زندگی اجتماعی بی بهره باشد. البته فهم نكات سیاسی آیات قرآنی نیازمند غور در آیات و تفسیر آنهاست و باید تفسیر آیات سیاسی قرآنی را همپای رشد فزاینده و تحولات اجتماعی، صنعتی و ارتباطی جهانی به پیش برد؛ تنها در این صورت می توان از این آیات برای در انداختن نظام سیاسی توسعه مند سود برد، نباید از سخن ها و تهمت ها هراسی به دل راه داد؛ زیرا، این هراس ها از تقوای الهی دور است و حاصل آن نیز، جامعه ای عقب مانده خواهد بود.
۱- سوره بقره، آیه ۲۵۶.
۲- سوره آل عمران، آیه ۱۰.
۳- سوره نساء، آیه ۵۹.
۴- سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
۵- سوره انفال، آیه ۳۳.
۶- سوره انفال، آیه ۳۹.
۷- سوره توبه، آیه ۳۴.
۸- سوره اسراء، آیه ۳۶.
۹- سوره مریم، آیه ۱۲.
۱۰- سوره نور، آیه ۵۴.
۱۱- سوره فرقان، آیه ۱.
۱۲- سوره ق، آیه ۱۶.
۱۳- سوره فلق، آیه ۱-۵.
۱۴- سوره ناس، آیه ۱-۶.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید